چند خط برای فرهاد مجیدی که بی خداحافظی رفت !
صحبت از خداحافظی فرهاد مجیدی است؛ این را چند رسانه نوشته بودند. چه خداحافظی بیشکوهی میشود این خداحافظی. فرهاد میتوانست هنوز هم مرد شماره 7 آبیها باشد. با همان استایل خاصش وارد ورزشگاه آزادی شود و در یک مراسم زیبا و بهیادماندنی از فوتبال خداحافظی کند
«میخواهم برای فرهاد یک بازی خداحافظی باشکوه برگزار کنم. یک بازی که در شأن و شخصیت مجیدی باشد. من خیلی او را دوست دارم. خودم هوادار فرهادم؛ مثل تمام هوادارانی که برای او در ورزشگاه دست تکان میدهند.»
بعد از بازی ایران و برزیل بود که علی فتحا...زاده در پاسخ به این سوال که آیا برای فرهاد مجیدی هم بازی خداحافظی یا همان جشن خداحافظی برگزار میکنید این جملات را به زبان آورد. چه خوابی دیده بود علی فتحا...زاده برای فرهاد استقلال. میخواست با باشگاه بایرن مونیخ نامهنگاری کند. علی فتحا...زاده میخواست بازی خداحافظی فرهاد مجیدی هم در حد بازی خداحافظی کریم باقری باشد. آخر کریم در آن بازی بهیادماندنی با فوتبال خداحافظی کرد. حاجی فتحا...زاده میخواست بایرن مونیخ را به تهران دعوت کند یا حتی باشگاه اینتر میلان تا فرهاد لباس استقلال بر تن کند؛ همان پیراهن شماره 7، داخل زمین بیاید و از عرصه بازیگری در میدان فوتبال کنار بکشد. مجیدی آن روزها در اوج بود؛ فرهاد فصل دهم و نیم فصل نخست یازدهم هم در اوج بود. برای همین خداحافظیاش به تعویق افتاده بود اما در همه این روزها باشگاه استقلال و شخص فتحا...زاده میکوشیدند مراسم جانانه و در خور شأنی را برای فرهاد استقلال تدارک ببینند. آنها خوابهای خوشی را برای کاپیتان تیمشان دیده بودند اما ...
***
... اما یک تصمیم غلط ناگهان همه چیز را خراب کرد، یک مشاوره غلط، یک فکر نادرست و یک ذهن مشوش! مجیدی ناگهان از چشمها افتاد؛ همان بازیکنی که روزی چشم و چراغ هواداران بود، همان بازیکنی که همه میگفتند مثل کوه پشت سر پرویز مظلومی ایستاده و تا آخرش پایش میماند. فرهاد قصه ما اما ناگهان از استقلال رفت. آخر این چه تصمیمی بود آقای مجیدی! حالا امیر قلعهنویی هم او را نمیخواهد و در را به روی خانه فرهاد بسته است. شاید هم امیر حق داشته باشد. او میترسد که ناگهان مجیدی همان بلایی را که سر مظلومی آورد این بار سر او بیاورد؛ یعنی یکدفعه وسط فصل، استقلال را رها کند و برود. انصاف به خرج بدهیم باید بگوییم «قلعهنویی حق دارد. مگر میشود روی فرهاد حساب کرد؟!» از دست فتحا...زاده هم کاری ساخته نیست. سرمربی او را نمیخواهد. انتخاب اول با سرمربی است و مدیرعامل معمولا در این مواقع سکوت میکند تا سرمربی انتخاب کند. آیا میشود کاریاش کرد؟ آیا مدیرعامل استقلال میتواند امیر قلعهنویی را مجاب کند مجیدی را جذب کند؟ آن هم فرهادی که علیه قطعهنویی آن مصاحبه توفانی را انجام داد و با باشگاه مس کرمان مذاکراتی جدی داشت؟! نه، راه بسته است.
***
صحبت از خداحافظی فرهاد مجیدی است؛ این را چند رسانه نوشته بودند. چه خداحافظی بیشکوهی میشود این خداحافظی. فرهاد میتوانست هنوز هم مرد شماره 7 آبیها باشد. با همان استایل خاصش وارد ورزشگاه آزادی شود و در یک مراسم زیبا و بهیادماندنی از فوتبال خداحافظی کند. اصولا اما بحث آن بازی خاص نیست که فتحا...زاده خوابش را دیده بود. فرهاد میتوانست در همین بازیهای لیگ خودمان هم کنارهگیری خود را از فوتبال اعلام کند اما نه اینگونه، نه اینطور سرد، بیشکوه و یک خروار حرفی که پشت سرش مانده است!
صحبت از خداحافظی فرهاد مجیدی است؛ این را چند رسانه نوشته بودند. چه خداحافظی بیشکوهی میشود این خداحافظی. فرهاد میتوانست هنوز هم مرد شماره 7 آبیها باشد. با همان استایل خاصش وارد ورزشگاه آزادی شود و در یک مراسم زیبا و بهیادماندنی از فوتبال خداحافظی کند
«میخواهم برای فرهاد یک بازی خداحافظی باشکوه برگزار کنم. یک بازی که در شأن و شخصیت مجیدی باشد. من خیلی او را دوست دارم. خودم هوادار فرهادم؛ مثل تمام هوادارانی که برای او در ورزشگاه دست تکان میدهند.»
بعد از بازی ایران و برزیل بود که علی فتحا...زاده در پاسخ به این سوال که آیا برای فرهاد مجیدی هم بازی خداحافظی یا همان جشن خداحافظی برگزار میکنید این جملات را به زبان آورد. چه خوابی دیده بود علی فتحا...زاده برای فرهاد استقلال. میخواست با باشگاه بایرن مونیخ نامهنگاری کند. علی فتحا...زاده میخواست بازی خداحافظی فرهاد مجیدی هم در حد بازی خداحافظی کریم باقری باشد. آخر کریم در آن بازی بهیادماندنی با فوتبال خداحافظی کرد. حاجی فتحا...زاده میخواست بایرن مونیخ را به تهران دعوت کند یا حتی باشگاه اینتر میلان تا فرهاد لباس استقلال بر تن کند؛ همان پیراهن شماره 7، داخل زمین بیاید و از عرصه بازیگری در میدان فوتبال کنار بکشد. مجیدی آن روزها در اوج بود؛ فرهاد فصل دهم و نیم فصل نخست یازدهم هم در اوج بود. برای همین خداحافظیاش به تعویق افتاده بود اما در همه این روزها باشگاه استقلال و شخص فتحا...زاده میکوشیدند مراسم جانانه و در خور شأنی را برای فرهاد استقلال تدارک ببینند. آنها خوابهای خوشی را برای کاپیتان تیمشان دیده بودند اما ...
***
... اما یک تصمیم غلط ناگهان همه چیز را خراب کرد، یک مشاوره غلط، یک فکر نادرست و یک ذهن مشوش! مجیدی ناگهان از چشمها افتاد؛ همان بازیکنی که روزی چشم و چراغ هواداران بود، همان بازیکنی که همه میگفتند مثل کوه پشت سر پرویز مظلومی ایستاده و تا آخرش پایش میماند. فرهاد قصه ما اما ناگهان از استقلال رفت. آخر این چه تصمیمی بود آقای مجیدی! حالا امیر قلعهنویی هم او را نمیخواهد و در را به روی خانه فرهاد بسته است. شاید هم امیر حق داشته باشد. او میترسد که ناگهان مجیدی همان بلایی را که سر مظلومی آورد این بار سر او بیاورد؛ یعنی یکدفعه وسط فصل، استقلال را رها کند و برود. انصاف به خرج بدهیم باید بگوییم «قلعهنویی حق دارد. مگر میشود روی فرهاد حساب کرد؟!» از دست فتحا...زاده هم کاری ساخته نیست. سرمربی او را نمیخواهد. انتخاب اول با سرمربی است و مدیرعامل معمولا در این مواقع سکوت میکند تا سرمربی انتخاب کند. آیا میشود کاریاش کرد؟ آیا مدیرعامل استقلال میتواند امیر قلعهنویی را مجاب کند مجیدی را جذب کند؟ آن هم فرهادی که علیه قطعهنویی آن مصاحبه توفانی را انجام داد و با باشگاه مس کرمان مذاکراتی جدی داشت؟! نه، راه بسته است.
***
صحبت از خداحافظی فرهاد مجیدی است؛ این را چند رسانه نوشته بودند. چه خداحافظی بیشکوهی میشود این خداحافظی. فرهاد میتوانست هنوز هم مرد شماره 7 آبیها باشد. با همان استایل خاصش وارد ورزشگاه آزادی شود و در یک مراسم زیبا و بهیادماندنی از فوتبال خداحافظی کند. اصولا اما بحث آن بازی خاص نیست که فتحا...زاده خوابش را دیده بود. فرهاد میتوانست در همین بازیهای لیگ خودمان هم کنارهگیری خود را از فوتبال اعلام کند اما نه اینگونه، نه اینطور سرد، بیشکوه و یک خروار حرفی که پشت سرش مانده است!