armhta
عضو جدید
خواهش می کنم بفر مایین توسلام.تازه واردها هم اجازه ورود دارن
دم در بده
سطوری تو
اینجا چه خلوت شده
یه کم شلوغ کنم
خواهش می کنم بفر مایین توسلام.تازه واردها هم اجازه ورود دارن
تازه کجاشو دیدی اگه بچه خوبی باشی چنتاشو درگوشی بهت میگمچه شیطون بودی
تازه کجاشو دیدی اگه بچه خوبی باشی چنتاشو درگوشی بهت میگم
میدونم گلم فقط اینجاااااامن که بچه خوبی هستم
افتضاحهر جور راحتی
امروز چه طور بود؟
افتضاح
در به در دنبال مطالب برج العرب بودم فردا کنفرانس دارم
اخر هم فقط چنتا مطلبو دستو پا شکسته ترجمه کردم
فردا پوست سرم کنده است
سلام گلم. خوبی؟من یه خاطره خوشمل تو کافه نادری گفتم اینجا هم میگم
یه خاطره با مزه از 10 سالگیم براتون می گم اگه دوس دارین بخونین :
حیاط خونه بابا بزرگم خیلی بزرگه کلی هم درخت داره من و دختر عموم
هر وقت اونجا می رفتیم توی حیاطش خونه عروسکی با گل درست می کردیم
یه خونه زیبا با وسایلش که اونارو هم باگل می ساختیم ولی یه پسرعمو داشتم که
خیلی اذیتم می کرد اسمش رامتین بود هر وقت می رفت خونه بابا بزرگ خونمونو خراب می کرد.هر چی سنگ و اجر گیرش می اومد می انداخت روی خونمون
دو سه بار این اتفاق افتادتا اینکه دیگه دختر عموم حاضر نشدبا هام خونه درست کنه خیلی عصبانی بودم می خواستم یه درس خوبی به رامتین بدم اتفاقا چهارشنبه سوری نزدیک بود و این یه فکر خوب به ذهنم انداخت.
متین برادر کوچکتر رامتین بود یه سال از من کوچیکتر بود برای همین به حرفام گوش می کرد.
می دونستم رامتین برای شب چهارشنبه کلی ترقه می خره .از متین خواستم چنتا از بهتریناشو برام بیاره اونم اورد.
دو روز قبل از عید که رفته بودیم خونه بابا جون رفتم توی حیاط جای همیشگی یه خونه درست کردم بعد که کارم تموم شد همه ترقه ها رو گذاشتم توی خونم بعد هم با یه پارچه روشونو پوشوندم .
روز عید همه خونه بابا جون بودیم رامتین هم بود تمام مدت هواسم بهش بود میدونستم که می ره سراغ خونه من. یکی دو ساعت که از تحویل سال گذشت بلند شدو رفت بیرون من هم دنبالش رفتم از زیر در خت ها رد شد و رفت یه سنگ بزرگ برداشت
بعد هم رفت سراغ خونه بد بخت من .
دقیقا همه چیز یادمهمن پشت یه درخت قایم شدم. رامتین بالای سر خونم ایستاد دستاشو برد بالاو یهو سنگو ول کرد:
سقوط سنگ همان و منفجر شدن تر قه ها همان.....
خیلی وحشتنا ک بود رامتین بی چاره افتاده بود روی زمین و داد میزد
اونقدر ترسیده بودم که حتی نمی تونستم جیغ بزنم
با صدای انفجار همه ریختن بیرون پا های رامتین بد جوری زخمی شده بودو ازش خون می رفت رامتیو بردن بیمارستان . دو روز بستری بود .
اصلا فکر نمی کردم اینجوری شه فکر می کردم فقط یکم صدا میده و می ترسه منم از پشت درخت بیرون میپرم و بهش می خندم
من هم تنبیه شدم تموم عیدومجبور شدم توی خونه بمونم . البته پاهای رامتین تقریبا یک ماه بعد کاملا خوب شدو بعد از اینکه خوب شد تلافی کرد.
خودمونیم ها ... چقدر با هوش بودم من
میفرستم براتمن یه سری عکس و مطلب دارم
اگه پیداشون کردم واست می فرستم
فقط ایمیلتو ندارم
مرسی نازمسلام گلم. خوبی؟
خوب کاری کردی پسر عموها حقشونه. باید تنبیه بشن.
سارا جون تو چطوری گلم
احسنت.... خوبه.مرسی نازم
میدونم اصلا حقشونم همینه باید تنبیه شن تا بدونن دنیا دست کیه
تا بیخودی پا تو کفش دختر عمو ها نکنن
ما اینجا غریبه نداریم گلکم. همه با هم دوستیم. خوش اومدی نگارماینجا کسی غریبه ها رو دوست نداره؟
اااااه هم رشته ای خودمی که بیا پیش خودم بشین نگار جوناینجا کسی غریبه ها رو دوست نداره؟
سلام به همه.تازه واردا هم میتونن بیان؟
اسم شما ثبت شدبا سلام خدمت دوستان عزیز.
میخواستم بدونم من هم میتونم توی این مسابقه شرکت کنم؟