نامه ایی محرمانه به خدا

hami_life

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدایا!
این روزا خیلی کفرگفتم
خیلی ناسپاسی کردم
همش غرزدم
وچشمم رابستم به نعمتهایت
گفتم چرا دستی بزرگ دارم؟
چرا انگشتهایم ظریف نیستند؟
چراناخنهایم دخترانه نیست وهردم
ندیدم تن سالمو


ندیدم صحت تنمو

از نازیبایی نالیدم ولی کور بودم برای دیدن نعمتات
ازصورتم گفتم
که جوشها داغونش کرده اند
که دیگر سفید ولطیف نیست
وناراضی بودم از زندگیم
وچقدر کفر ورزیدم!
وکوربودم
وندیدم صحت تنم را

مهربه دلم خورده بود
وازحیاتم نالیدمندیدم سرپناهی که بهم دادی درحالی که هستند کسانی که درپی سرپناهند


خدایا!تومیدانی نالیدم از صورتی که درنگاه ابلهانه ام نازیباست
درحالیکه درهمین زمین زیر سقف آسمانت دخترکیستکه آرزوی دیگری دارد

خدایا!
غم موهایم را داشتم که یکدست و لخت نیست که میریزد
وچقدر ناسپاسی ات کردم
وندیده بودم کودکی که موهایش را شیمی درمانی برده است ولی ایمانش به تو ازمن بیشتراست ومیخندد

ومیخند وراضیست به رضای تو
ومن
.
.
.
چه ناسپاسم
خدایا این شبقدری خودت منوببخش
خدایا !نشم مشمول اون آیه ات که گفتی خدا دروغگو و کافر وهدایت نمیکنی
خدایا راضیم
خدایا راضیم به حیاتم
خدایا ببخشم
خدایا خودت گفتی​
اگر خداوند مردم را به سبب كارهایى كه انجام داده‏اند مجازات كند، جنبنده‏اى را بر پشت زمین باقى نخواهد گذاشت! ولى (به لطفش) آنها را تا سرآمد معینى تاخیر مى‏اندازد (و مهلت اصلاح مى‏دهد) اما هنگامى كه اجل آنان فرا رسد، (خداوند هر كس را به مقتضاى عملش جزا مى‏دهد) او نسبت به بندگانش بیناست (و از اعمال و نیات همه آگاه است)! (45)فاطر
خدایا !مرابه خاطر گناهانم عذاب مکن
 

hami_life

عضو جدید
کاربر ممتاز
روزی بزرگی بر سر معبری به کودکی رسید که به شدت گریه میکرد.

از او علت را جویا شد. کودک گفت:

استادم تکلیفی داده که انجام نداده ام اگر بروم تنبیه میشوم

ایشان ناراحت تر از کودک به راه افتادند که




خدایا این کودک تکلیف یک شب خود را انجام داده و ناراحت است من چه کنم که یک عمرتکلیف بندگی ام را به جای نیاورده ام وبا چه رویی در در گاهت حاضر شوم
 

Similar threads

بالا