منم راه میدین؟

منم راه میدین؟

  • بله

    رای: 18 85.7%
  • خیر

    رای: 3 14.3%

  • مجموع رای دهندگان
    21

maryam865

عضو جدید
ممنون اما من واقعا از خودم نا راضیم. دلم می خواد برای ظهور حرکتی کنم اما ..........:cry:
خووب بكن
دخمله تنبل
 

tifoid

عضو جدید
گاهی اوقات
از خدا برگشتگان را کار چندان سخت نیست
سخت کار ما بود کز ما خدا برگشته است

از ته قلبم این جملتونو قبول دارم. اما نمیدونم چرا خدا می خواد بندشو شرمنده کنه و از روی مهربونیش تا می خوایم برگردیم انگار اصلا گناهی نداریم با لطف زیاد قبولمون میکنه
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
قبول دارین واقعا سخته؟ خیلی حواسمو جمع میکنم اما باز یجا ......
فقط امیدم به رحمانیت خداست...

البته
نا کرده گنه در این جهان کیست بگو
انکس که گنه نکرده و زیست بگو
من بد کنم و تو بد مکافات دهی
پس فرق میان من و تو چیست بگو
 

tifoid

عضو جدید
منم قبول دارم
تو مگو مارا بر ان شه بار نیست
با کریمان کارها دشوار نیست
ولی
لطف حق با تو (خدمو میگم)مداراها کند
چون که از حد بگذرد رسوا کند
خدا وکیلی این یکیو همه جوره قبول دارم چون خدا یبار بدجوری مچمو گرفت. اما بعد باز با هم اشتی کردیم........
 

NEGINNN اخراجی

اخراجی موقت
مگه میشه کسی آقا رو دوست نداشته باشه حتی اون گناهکارش
کاش میومد و این اوضاع نابسامونو درست میکرد
آمیـــــن...
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدا وکیلی این یکیو همه جوره قبول دارم چون خدا یبار بدجوری مچمو گرفت. اما بعد باز با هم اشتی کردیم........

برای من که
کم من قبیح سترته و کم من فادح من البلاء ................و کم عثار وقیته
همجوره شرمندهمون کرده
نیکی پیر مغان بین که چو ما بد مستان
هرچه کردیم به چشم کرمش زیبااااااا بود
 

tifoid

عضو جدید
مگه میشه کسی آقا رو دوست نداشته باشه حتی اون گناهکارش
کاش میومد و این اوضاع نابسامونو درست میکرد
آمیـــــن...

آمییین
حقیقت اینه که هستن کسایی که دوسشون ندارن و حتی قبولشون ندارن. حتی تو همین باشگاه....
 

tifoid

عضو جدید
برای من که
کم من قبیح سترته و کم من فادح من البلاء ................و کم عثار وقیته
همجوره شرمندهمون کرده
نیکی پیر مغان بین که چو ما بد مستان
هرچه کردیم به چشم کرمش زیبااااااا بود

احسنت
 

tifoid

عضو جدید
اسم این کودک چیست؟
ابراهیم نیشابوری ، هراسان و پر دغدغه ، از چند کوچه پس کوچه گذشت. او سر و روی خود را با پارچه ای سفید پوشانده بود و عصای کوچکی در دست داشت . هر رهگذری که به او می رسید ، فوراً کمرش را خم می کرد و خودش را پیرمردی بیمار نشان می داد .دلِ ابراهیم مثل سیر و سرکه می جوشید . او یک ساعتی بود که با خانواده و دوستانش خداحافظی کرده بود و اکنون می خواست از سامرا برود . برای فرار ، فکرش به هزار راه رفته بود . امام هنوز راه درستی به ذهنش نرسیده بود . ابراهیم می ترسید. دلش قرار نداشت . هر لحظه احساس می کرد ، سایه ی ترسناکِ مأمورانِ حاکم بالای سرش است . باید عجله می کرد و از سامرا می گریخت . امام قبل از فرار دوست داشت با مولایش نیز خداحافظی کند. حتماً مولایش- امام عسکری (علیه السلام ) – برایش دعا می خواند و برای خارج شدن از سامرا ، کمکش می کرد . ابراهیم به کوچه ی امام پاگذاشت . از دور ، مردی اسب سوار را دید . ترسید. فوری عصایش را به زمین زد و دستش را به دیوار گرفت . اسب سوار به او نزدیک شد . ابراهیم خوب نگاهش کرد . مأمورِ حاکم بود . سرش را پایین گرفت . مأمور بی آن که به او نگاه کند ، از کنارش رد شد . ابراهیم فوری سمت خانه ی امام دوید و در زد . غلامی * در را باز کرد و او را نزد امام عسکری (علیه السلام ) برد . امام و فرزندش ، مهدی ( عجل الله تعالی فرجه الشّریف ) در اتاق بودند . ابراهیم سراپا عرق بود . صورتش مثل گچ سفید شده بود . او سلام کرد . امام عسکری (علیه السلام ) و مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشّریف ) ، با مهربانی جواب سلامش را دادند. او بی آن که بنشیند ، گفت : آمده ام که از شما خداحافظی کنم.
-برای چه؟!
-می دانید که عمرو بن عوف – حاکمِ عراق- آدمِ خون خوار و ظالمی است .او تصمیم گرفته مرا به خاطر عشق به علی (علیه السلام ) و خاندانش اعدام کند . چند روزی مخفی شدم . اما حالا می خواهم از این شهر بروم ، تا خدا چه بخواهد ... .
چشمِ ابراهیم به مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشّریف ) افتاد. خوب نگاهش کرد . از دیدن چهره ی آرام و نورانی او لذت برد. دیگر نتوانست حرفی بزند . مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشّریف ) که به حرف های او خوب گوش داده بود ، گفت : ای ابراهیم! فرار نکن. همانا خداوند به زودی او را از شر اوخلاص می کند . ابراهیم تعجب کرد . یک نگاه به امام عسکری (علیه السلام ) و یک نگاه به مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشّریف ) انداخت و به امام عسکری(علیه السلام ) گفت : ای آقای من! جانم به فدایت ، این کوک کیست که اسم مرا می داند و چنین نظری می دهد؟ امام عسکری (علیه السلام ) چون ابراهیم را محرمِ اسرار خود می دانست ، گفت : این کودک ، پسر و جانشینم است . همان کسی که غیبتش طولانی خواهد شد . پس از گسترش ظلم و جنایت در زمین ، عدالت را برقرار خواهد کرد! ابراهیم جلوتر رفت و پرسید: اسمش چیست؟ امام گفت : او هم نام رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم ) و هم کُنیه ی اوست. ابراهیم ، آن چه در این جا دیدی و از ما شنیدی ، مخفی بدار و تنها به اهلش بگو!
ابراهیم دیگر مضطرب نبود. او دست به آسمان بلند کرد و خدا را شکر گفت. سپس به امام عسکری(علیه السلام ) و مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشّریف ) درود فرستاد و از آن ها خداحافظی کرد . همان روز خبری مهم در سامرا دهان به دهان پیچید. در نزدیکیِ مخفی گاه ابراهیم مردی فریاد می زد: به دستور خلیفه ی بزرگ ، معتمد عباسی ، عمرو بن عوف جنایت کار کشته شد. مأمورانِ خلیفه او را تکه تکه کردند و به جهنم فرستادند... . ابراهیم شادمان دست بالا برد و برای امام عسکری (علیه السلام ) و مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشّریف ) دعا کرد .
 

tifoid

عضو جدید
وای این چه عکسیه؟ اون دفعه هم گفتم خوب نیست اشاعه فرهنگ نادرست کنیم داداشی
 

ALIREZA.F.1988

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوستای گلم سلام:gol::gol:
شاید خیلی از شما ها هم مثل من توشتون پر نباشه ولی از ته ته دلتون می خواین امام زمان حتی یه نظر بتون بکنه....
شک نکنید حتی اگه بدترین گناهارو هم مرتکب شدیم اگه دلمون واقعا دوسش داشته باشه و طلبش کنه بمون نظر میکنه
دوست دارم نظراتتون رو شما هم بنویسین....:gol:


سلام به دوست خوب خودم
خوبی
گفته شده هر کس 40 صبح دعای عهد را خالصانه بخونه جزو اصحاب امام زمون بحساب میاد و به دیدارش نائل میشه
امیدوارم شما به لقائش نائل بشی
 

tifoid

عضو جدید
سلام به دوست خوب خودم
خوبی
گفته شده هر کس 40 صبح دعای عهد را خالصانه بخونه جزو اصحاب امام زمون بحساب میاد و به دیدارش نائل میشه
امیدوارم شما به لقائش نائل بشی
مرسی دوست من.همچنینی شما
من فقط در فکر قشنگی تصویرش بودم
ببخشید
قول میدم دیگه از این توع عکسها روی تاپیکها نذارم
مرسی
 

k.mohammadi

کاربر بیش فعال
آرزومه که ایشون صاحبم باشن.ایشالله روزی این لیاقتو پیدا کنم...
 

Majid Abdollahi

عضو جدید
کاربر ممتاز
راستشو بخوای من هیچ وخ سعی نکردم با امام زمان دوس بشم ،
حتی یه زمانی بود که امام زمانو قبول نداشتم ، اما خدا رو شکر دکتر شریعتی ،این متفکر بزرگ قرن ، به دادم رسید و راه درست رو بهم نشون داد ، فلسفه ی انتظار رو برام گشود ،علی رو بهم شناسوند و قیام حسین رو به طور واقعی برام روشن کرد
الانم فقط دوست دارم که روزی در رکاب امام زمان شهید بشم ....




همین خودش بالاترین نظر کردنه ....!!!
 

Similar threads

بالا