از شرکت شما در این گفتگو تشکر میکنم.سلام
مفاهیم رو بسته به اینکه از چه دیدگاهی بهش پرداخته میشه، و بسته به یافته ها و تخصص هر شخص ... تعریف و معنی می کنند.
از نظر عرفانی، تنها یک عشق حقیقی وجود داره و اون عشق خدا به انسان و مخلوقاتش هست. بقیه احساسات عاشقانه مَجاز از این عشق هستند. عشق ِ خدا به انسان اگر اقیانوس باشه، عشق مادر به فرزند یک قطره هست. و عشق یک آدم به آدم دیگر در قالب مجموعه ای به اسم خانواده (زناشویی) فقط یک نمود از قدم برداشتن انسان برای رسیدن به درجه ای از عشق به خالقش هست. (نقل به مضمون از یک خانم صوفی و محقق با تالیفات متعدد- cemalnur sargut)
Love (Ask) as the principle truth of the universe
Tolerance for plurality (‘kesret’) is due to respect for the unity, which is the meaning of love
love for God was evident in his love for all the creatures in the universe
“Respecting opposition (‘ziddiyet’) means respecting God. “In a house and in the ruins, in the house of God (Kabe) and in the house of idols, I call the beloved Friend (Dost)”
cemalnur.org/contents/detail/his-understanding-of-sufism-and-love/662
اولش سه دبلیو بذارین مفاهیم بقدری جالب نوشته شده که از وحدت و کثرت و ضدیت و تجلی و کفر و ایمان به بیان عشق پرداخته.
/indigodergisi.com/2014/02/cemalnur-sargut-seyin-allah-oldugunu-gormek/
این مقاله بالا هم که در مجله ایندیگو نوشته شده به بیان پاسخ سوال تاپیک پرداخته
از نظر فیزیولوژیکی و عصب شناسی، تغییرات در مغز و میزان هورمون های افراد طی آزمایش های بالینی ثبت شده وقتی در یک حالتی از عشق به یک انسان دیگر هستن و بسته به میزان این بالا پایین رفتن هورمون ها، محدود به زمان تعریف شده که باعث تغییرات در افکار فرد میشه و طرف مقابل رو با کمترین عیوب و بیشترین حالت ستایش و تحسین می بینه، به عبارتی چشمش از دیدن واقعیت ها و حساب و کتاب کردن ها بسته میشه و یک حسی بالاتر از حس نرمال رو داره. (جزییات این تغییرات در سطح مغز و هورمون ها رو تخصصی میشه خوند و یاد گرفت)
از نظر یافته های روانشناسی هم اتفاقاً پسر و دختر از دوره جنینی تا دوره ای که به بلوغ کامل برسند، نوعی از تمایل رو به مادر یا پدرشون دارند و مباحث خیلی زیادی مطرح شده در این خصوص که در ضمیر ناخودآگاه این افراد وجود داره و خودشون در سطح ضمیر خوداگاه از این مطلع نیستند. تازه ممکنه به خاطر همین تمایلات دچار اختلال هم بشن (نقل به مضمون از روانشناس های معروف تاریخ)
از نظر فلسفی هم که باز نظریات زیادی هست ؛ یکیش می گه که "گنگ می چشد مزه شیرینی را، اما چگونه بگوید که شیرین است؟" (اینم نقل به مضمون از اُشو)
توو بین شعرای عارف هم اشعار زیادی از عشق ها سروده شده و اینکه بعد از چشیدن عشق، از خبردار خبری نمیاد!
فلذا، عشقی که این همه از هر نظر اتفاقاً بررسی شده و هر کسی بسته به تخصصش اومده و درباه اش یک چیزایی گفته، مثل راه رفتن رو شن های ساحل هست که تا با پای لخت راه نری نمی تونی تجسمش کنی و وقتی روش راه رفتی نمی تونی توصیفش کنی!
کتاب جدیدی که هر از چندی تورق می کنم، اتفاقاً از همین درون مایه شروع شده (کتاب ملت عشق اِلیف شافاک (ایشونم کرسی استادی دارن) که زبان اصلیش به دو زبان ترکی استانبولی و انگلیسی در سال 2010 منتشر شده) که کاراکتر اول داستان، بنام ella، یک خانم متاهل با سه بچه وجود عشق رو باور نداره و ... داستان شروع میشه!
گذشته از همه این موارد، انسان ها گاهی تمایلات تحسین آمیز به پدیده های اطراف دارند که دنبال این قضیه ها می رند و دنبال می کنن و دل می بندن طوری که می گن فلانی عاشق فلان چیزه؛ که اینم ریشه از این داره که خداوند همه چیزو با عشق خلق کرده و وقتی ما به یک پدیده (کوچکترین جز تا بزرگترین جز) با این دیدگاه نزدیک بشیم ما هم این عشق رو در اندازه خودمون حس می کنیم.
یک روانکاو معمولاً در صورتِ درخواست یکی از طرفین برای اینکه بفهمه که واقعاً عاشق شده یا نه، ممکنه آزمون های بالینی رو انجام بده و یا تست پرسشنامه ای پر شده رو تحلیل کنه در غیر این صورت احساسات عاشقانه دیگران نسبت به هم، هیچ اهمیتی برای اشخاص دیگه نداره (مثل سوال از مجنون که لیلی به این زشتی چه کرده با اون؟!) و سوال از این موارد خصوصی و شک و شبهه ، به نوعی دخالت در دنیای ظاهر و باطن دیگران هست و از نظر اخلاقی، درست نیست! اما بطور کلی و با دادن عمومیت به این مفهوم میشه با سیری توو تاریخ و بیانات بزرگان، توو تکه تکه ی این زمین حقیر، ریسرچ و تحقیق داشت که بشه راهی به عروج به ورای این کلمه پیدا کرد.
توو فیلمنامه و کتاب و شعر و آهنگ و سینما هم خیلی روش مانور دادن و جایزه های بین المللی مثل نوبل، اسکار، ... گرفتن و همه به نوعی سعی در نشون دادن معناش داشتن که مراجعه به اونها هم می تونه کمک کننده باشه؛ البته مراجعه به آزمون های بالینی و داده های پزشکی و روانکاوی ها از نظر علمی خیلی می تونه راهگشا باشه ...
یک نمود از عشق و نه معناش، خدمت به خلق هست.
امیدوارم این اسپم، در درگاه خدا مقبول باشه.![]()
دختر جان , مودب باشی , محترم میشی.حوصله تورو ندارم ایجاد خانم. چرا؟
چون احساس میکنی عقل کل تشریف داری، فدای سرم که نمیفهمی، جواب حرفت بود تعریف من از عشق
تو از بحث کردن خوشت میاد و من نه، همه حرفات آمیخته با توهین و تمسخر هست.
بنابراین جواب ابلهان خاموشیست، این با اون در.
اشتباه برداشت نکن. درک کردن با قبول کردن فرق داره.خب تجربه زندگی هرکس با بقیه فرق داره پس تعریف عشق و خیلی چیزا برای هرکس متفاوت با دیگریه
شما هم ممکنه تعریفی که هر کس داده رو درک نکنین همونطور که من شمارو درک نمیکنم..!
این ویکی پدیا نگفته که فرقش با مهر چیه؟عشق حسی است که به معنای دوست داشتن فرد یا چیزی است. همچنین احساسی عمیق، علاقهای لطیف یا جاذبهای شدید است که محدودیتی در موجودات و مفاهیم ندارد اما محدودیت در فکر و عملکرد دارد و میتواند در حوزههایی غیرقابل تصور ظهور کند.
در کل عشق باور و احساسی عمیق و لطیفی است که با حس صلحدوستی و انسانیت در تطابق است.
ویکی پدیا
نگفتی این معنی رمانتیک چیه؟عشق به جنس مخالف از نوع عشق رمانتیک هست، عشق به مادر از نوع عشق خانواده است.
چون عشق انواع مختلفی داره.
اشتباه برداشت نکن. درک کردن با قبول کردن فرق داره.
البته که من درک میکنم اینا تعریفشون چه معنایی داره . ولی با منطق من که اساسش بر پایه عقلانیت هست , تضاد داره و من دارم مواضع خودم رو تشریح و نظرات اونا رو که بنظر من منطق عقلانی نداره , نقض و رد میکنم و دلائل خودمم میگم . چیزی که جالبه اینه که اونا برای اثبات نظریاتشون دلیل عقلانی و منطقی نمیدن که من روش فکر کنم و شاید قانع بشم. همش میگن فلانی گفته , فلانی سروده , اون یکی هم که حس جنسی رو اسمشو عشق به جنس مخالف گذاشته و .......
این ویکی پدیا نگفته که فرقش با مهر چیه؟
ویکی پدیا هم که وحی منزل نیست که . یکی مثه من و شما اینو نوشته. دیده مردم خوششون میاد اونم همرنگ جماعت حرفی زده و از قضای روزگار مقبول افتاده. اینا تقلید کورکورانه ذهنی بدون استدلال فردی و ذهنی فردی است.
شما فک کن اینا نیست. بشین با عقلت بیاندیش ببین چه خبره.
اولا سعی کن مطالب منو با لجبازی نخونی. من وقتی میگم نمیدونن چی میگن , دقیقا میدونم دارم چی میگم. یعنی بدون تجربه و تعقل همینطوری یه تعریف عاریتی رو از خودشون میبافن.شما نظر بقیه رو خواستین
و هر کس همونطوریکه فک میکنه نظرشو میگه
حق اینو به خودتون میدین که با لحن بدی بگین "نمیدونن چی میگن"
و اینو در نظر نمیگیرین شاید خودتون دارین اشتباه می کنین
من نظر کسانی را خواستم که حرفشون از نتایج اندیشه و تعقل خودشون باشه. نه اینکه از اینور اونور برام کپی فرستاده بشه یا مثلا گفته بشه فلانی قبول داره پس منم باید قبولش کنم.شما نظر بقیه رو خواستین
و هر کس همونطوریکه فک میکنه نظرشو میگه
حق اینو به خودتون میدین که با لحن بدی بگین "نمیدونن چی میگن"
و اینو در نظر نمیگیرین شاید خودتون دارین اشتباه می کنین
آنچه که من گفتم و تو اصن نخوندی و جواب الکی میدی ایناست. بخون بعد مطابق اون جواب بده.شما نظر بقیه رو خواستین
و هر کس همونطوریکه فک میکنه نظرشو میگه
حق اینو به خودتون میدین که با لحن بدی بگین "نمیدونن چی میگن"
و اینو در نظر نمیگیرین شاید خودتون دارین اشتباه می کنین
اولا سعی کن مطالب منو با لجبازی نخونی. من وقتی میگم نمیدونن چی میگن , دقیقا میدونم دارم چی میگم. یعنی بدون تجربه و تعقل همینطوری یه تعریف عاریتی رو از خودشون میبافن.
در ضمن اینجا برای کل کل نیومدیم. داریم بحث میکنیم که نتیجه بگیریم. اگه ظرفیتش رو نداری که درست بحث کنی میتونی بحث نکنی. دعوا نکن فقط گفتگو/
(1) خب منم میگم فرق دارن دوست داشتن چایی و دوست داشتن مادر دیگه.همونطور که یاس گفت عشق انواع مختلف داره، همونطور که دوست داشتن انواع مختلف داره. شما مادرتون رو دوست دارید یه لیوان چای گرم هم دوست دارید. این دوست داشتن کجا اون دوست داشتن کجا?
امیدوارم جواب های من اگر همسوئی با معناگرائی ذهنی شما نداشته باشه , باعث سوء برداشت نشه.
ما چائی رو دوست داریم ولی نسبت به چائی مهر نمی ورزیم در حالی که به مادرمون مهر میورزیم.
(1)
به همین ترتیب یک شخصی که عاشق مادر و همسرش هست این عشقش یه طرف، اون عشقش هم یه طرف و هرگز نباید این دو رو با هم مقایسه کرد! ق این دوتا منبعش یکی نیست. عشق به مادر همان مهر به ایشون هست ولی اگه همسر کسی یکسال باهاش همبستر نشه , حتی میتونه کار به طلاق هم بکشه . کارکرد عشق به همسر مشروطه .
(2)
اون عشقی که دکتر شریعتی توی اون بخش از حرفاش زده همون عشق در یک نگاهه که از لحاظ ادبیاتی اصلا عشق نیست. بلکه همون غریزه س و همونطور که سریع به وجود اومده سریع هم از بین میره.
مطمئن نیستم ولی احتمالا شما گفته های دکتر رو با پیش فرض های ذهنی خودتون معنی میکنید که اینجوری نتیجه میگیرید.
(3)
خیلی هامون یه وقتایی تا حدودی عشق رو تجربه کردیم اگه بخوام منصفانه بگم. شما تا حالا براتون پیش نیامده یه شخصی نظر شما رو جلب کنه؟ بعد هرچی بیشتر باهاش اشنا میشید بیشتر جذبش میشید. هرچی بیشتر خصوصیاتش رو متوجه بشید علاقتون بیشتر میشه. خب همین مراتب مختلف دوست داشتن با یک شخص مشخص رو نشون میده. بالاخره به یه جایی میرسه که واقعا دوست دارید همیشه با اون شخص باشید. شاید بشه اون مرتبه رو گفت عشق. که باز اگر انتخابتون درست تر باشه در ادامه زندگی بیشتر و بیشتر میشه.
من اینو علاقه و وابستگی میبینم که منوط به شرایط خاص و کیفیت روابط اونا میشه و عادت هم درش موثره.
(4)
علاقه دوست داشتن ویا عشق مثل یه درخت میمونن. به مرور زمان ریشه میدوانن و بزرگتر و تنومند تر میشن. حتی عشق مادرانه هم همینه. مثال بدی شاید به نظر بیاد ولی شما مقایسه کن مادرهایی که بچه توی رحمشون رو از دست دادن، اونایی که بچه نوزادشون رو از دست دادن و اونایی که بچه مثلا 20 ساله شون رو از دست دادن. کدومشون بیشتر عذاب میشن؟ اگر استثناها رو کنار بذاریم کسایی که جوون از دست میدن از همه بیشتر عذاب میشن. چرا؟ چون سال ها با بچه شون زندگی کردن! این عشق و علاقه بیشتر و عمیق تر شده. ولی از دست دادن فرزند در همون روزهای اول دردناک هست ولی نه در اون حد! چرا؟ چون درسته عشق مادرانه هست ولی زمانی گذرانده نشده که عمیق و عمیق تر بشه! پس حتی عشق مادرانه و پدارنه رو هم نباید عشق لحظه ای شمرد!
مهر و علاقه والدین به فرزند ریشه ملکوتی و فطری داره و در همه شرایط تمام و کمال وجود داره . اما ظهور و بروزش ممکنه تابع سلامت روحی والدین , کشمکش های ذاتی و بیماریهای روانی و خیلی موارد روحی و زمانی باشه که اون تفاوت ها رو نشون میده. زمان تنها عادت ها رو پررنگ میکنه.
(5)
یه چیز دیگه هم اضافه کنم. محبت و عشق فرق دارن. محبت یعنی محبت کردن. ولی از خودگذشتگی توش نیست. محبت یعنی نهایت مهربانی! یعنی هرکاری کنی که فرزندت ارامش داشته باشه. ولی وقتی مادر مثلا خودش شام نمیخوره تا فرزنداش کامل سیر بشن، خوابش نمیبره تا مطمئن بشه فرزنداش الان خواب راحتی دارن! این اسمش محبت نیست. خیلی فراتر از محبته! محبت بیشتر توی روابط دوستانه دیده میشه.
شما برای محبت مرز و اندازه و متر قائل شدین که معلوم نیست با کدام معیار اینو میگید. محبت کیلوئی یا طولی نیست و مرزی نداره که چیزی از اون فراتر بتونه بره یا خود مهر به خط پایان برسه. این بستگی به ظرف وجودی هر انسانی داره که چقدر ظرفیت مهر دهی و مهرگیری داشته باشه. اونجا که مهرورزی بیشتر از ظرفیت طرف حس میشه , چون خود انسان از ظرفیت های خودش خبر نداره , این حس براش مشتبه میشه که انگار خیلی فراتره و طبق رسم و رسوم ادبیات رایج براش اسم عشق رو میذاره که ظرفیت بالای مهرش رو نشون بده که این , ظرفیت مهر نیست بلکه ظرفیت و کشش اون فرد در مهرورزی رو عیان میکنه.
(6)
مثلا بهترین دوست شما هرکاری میکنه که شما خوشحال باشید ولی از زندگی خودش نمیزنه برای زندگی شما! چرا؟ چون فقط محبت داره به شما ولی عاشق شما نیست!
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تفاوت محبت و عشق و دوست داشتن خیلی عمیقه. اگه فرقی نبود که بشر دیوانه نیست این همه لغت مختلف رو برای بیان یک احساس مشترک استفاده کنه. همه این تلاش ها و چارچوب بندی ها برای درک بهتر انواع مختلف احساسات و علاقه س.
بله . این صحصح هست که انسانها برای هر حالتی از کلمات و لغات مختلف استفاده میکنند ولی این دلیل نمیشه که ذات اون موارد رو شناخته باشن و دسته بندیش بکنند. اونا از این کلمات برای بیان میزان ظرفیت درونی خودشون استفاده میکنند که همین ظرفیت درونیشون هم براشون ناشناخته است و در حد تصوراتشون براشون معنی داره. و این اشتباهات رایج از همین فقدان شناخت ظرفیت خودشون هست که باب شده و عین نقل و نبات تو گفتگو هاشون ازش استفاده میکنند بدون اینکه به معنی اون چیزی که بیانش میکنند بطور واقعی بیاندیشند.
(7)
در جواب میتونم بگم برای هیچ چیزی معنای کامل و جامعی وجود نداره ایجا جان! مثلا شما که مدارم میگی مهر و محبت و دوست داشتن! خب ببینم ایا میتونی یک تعریف جامع برای اینها بگی؟ اصلا میتونی کامل تفاوت بین مهر و محبت و دوست داشتن رو بگی؟من همه اینا رو خوندم . حرفم اینه که پس مهر و مهرورزی چیه که نمیتونه این تعریف و حتی بالا تر از این تعریفم داشته باشه که البته داره ولی چون اجازه نمیده که دستاویز هر قلم توهم خیز بشه , این عشق خلق شده که هنوز هم نتونسته یه معنی واحد داشته باشه و هر کسی قلم بدست گرفته یه تعریفی براش تراشیده. خود علیرضا هم بالای همین جواب , عشق رو تعریف کرده و قبولشم داره.
ساختار زندگی اینگونس! همه چی از اول وجود داره .. بشر فقط داره سعی میکنه نظم و ساختار هستی رو متوجه بشه و برای خودش تعریف کنه. مثلا نیروی جاذبه که همه تعریفش رو بلدیم بعد از تعریف کردنش که به وجود نیومد! اول وجود داشت بشر کلی فکر کرد تا تونست تعریفش کنه. عشق و خیلی مسائل دیگه هم همین گونس. وجود دارن. ولی تعریف کردنشون سخته. مخصوصا برای فردی که قبولش نداره مثل شما. چون گویا هرجور ادم سعی کنه برای شما تعریفی ارائه بده میگی اونی که میگی مهر و محبته! خب معلومه که مهر و محبته. عشق چیزی جدا از مهر و محبت که نیست! یک سطح از سطح های مهر و محبته.میتونیم بگیم عشق یه ترکیب و ترجیع بندی توامان از مهر هست؟ من موندم این مردم چیزی رو که نمیتونن حتی یه تعریف نصف و نیمه واقعی هم ازش داشته باشند رو چرا باور کردن و احساس میکنن که اونی وجود داره , همین عشقه و لا غیر؟
بخاطر همینه که قرنها از تمدن بشر در روی زمین میگذره و هنوز هم جنگ و جنایت و کشت و کشتار بیرحمانه در سرتاسر گیتی ساری و جاری هست و هر علمی که کشف شده , به سقوط انسان بیشتر کمک کرده تا صعود . چون ما دوست نداریم واقع بین باشیم. همش خودمونو با هیچ و پوچ قانع میکنیم و همین خصلت حتی تبدیل به هویت ذهنی مان هم شده و ظاهرا محاله که تغییر کنه . ظهور اینهمه خرافات و جعلیات دقیقا از همین ضعف ما آب میخوره.
همه دوستانی که تو این گفتگو شرکت میکنن , به اتفاق میگن هست. در حالی که هر کدام ماهیت متفاوتی رو براش تعریف میکنن , که اگه بدشون نیاد , میخوام بگم که خودشونم نمیدونن چی دارن میگن. طوری هم میگن که انگار اینا این معنی ها رو کشف کرده اند.
من کاری به این حرفا ندارم .فقط همیشه تاسف میخورم بحال این وضعیتی که قدرت باور فال قهوه در این انسانها از قدرت باور هوا هم قویتره . منظورم کلی است.
به نظر من این کلمه یه معجزه است . چون بدون اینکه وجود داشته باشه , هم گوینده رو گول میزنه و هم میشه باهاش عالمی رو تو خواب خلسه و توهم برد و گول زد و باوراند. کما اینکه تا الان هم همین بوده.
هدف این گفتگو و تحلیل این عبارت خیلی ارزشمنده. شما هم بهتر میدونی که مثلا تو همین سایت یه عده کمی هستند که مدام تو این تاپیک های عشغولانه ایدر جواب میتونم بگم برای هیچ چیزی معنای کامل و جامعی وجود نداره ایجا جان! مثلا شما که مدارم میگی مهر و محبت و دوست داشتن! خب ببینم ایا میتونی یک تعریف جامع برای اینها بگی؟ اصلا میتونی کامل تفاوت بین مهر و محبت و دوست داشتن رو بگی؟
این مفاهیم 2 بعلاوه 2 نیستن که همه با هم بگیم 4. هرکسی تعریف خودش رو میکنه. هرکسی میتونه 1000تا تعریف مختلف بکنه. همههههه این تعریف ها هم درسته چون جنبه های مختلف این قضیه رو میرسونه. هیچ کدام از این تعریف ها اشتباه نیست ولی خیلی ساده همه رو زیر سوال میبرید. خیلی جالبه!
بقول شما من میتونم تعریفی رو ارائه بدم که در حکم توضیح میتونه باشه نه تعریف . چون معنی همه این عبارات از اسمشونم پیداست.شما که مدارم میگی مهر و محبت و دوست داشتن! خب ببینم ایا میتونی یک تعریف جامع برای اینها بگی؟ اصلا میتونی کامل تفاوت بین مهر و محبت و دوست داشتن رو بگی؟
مسلما جامعه ما نیاز به تعریف عشق داره. چیزی که ما هیچ کدوم ندارم عشق به وطن، نژاد و فرهنگه! عشق به جنس مخالف یا همون دختربازی مسئله روزمره شده برای همه. فقط باید افسوس خورد از این بابت.هدف این گفتگو و تحلیل این عبارت خیلی ارزشمنده. شما هم بهتر میدونی که مثلا تو همین سایت یه عده کمی هستند که مدام تو این تاپیک های عشغولانه ای
دخیل بستن و از عشق و از بیوفائی دوست پسرشون مدام مینالن تا جایی که ممکنه دل سنگ هم به حالشون آب بشه. این بحث ها کمک میکنه که حداقل یه عده ای با این توهم عشق عشق گفتن و تصور عاشق شدن ذهنی شون حداقل بتونن فک کنن که این مقوله ها و اصولا زندگی عشغولانه ای فقط شعر گفتن نیست و برن حداقل روش پختن یه نیمرو و روش ارتباط با همسر و فامیل همسر و خیلی چیزای دیگه رو هم یاد بگیرن که یه سال بعد ازدواج عشقشون به مشغشون نخوره و نترکه.
موضوع بعدی باور های چشم بسته ای است که جوونا یهوئی جوگیر میشن و بدون مطالعه ذاتی هر پدیده و معرفت و رخدادی عین بچه هایی که وقتی کارتون میبینند خودشونم تو ماجرا تصور میکنن , اینام یهویی بدون معنی تصور عاشق شدن به سرشون میزنه و فرداشم که همه تو محضر و دادگاهها شاهد هستیم که نتیجه این توهمات چی میشه. که این گفتگو ها براشون یه تلنگر بحساب میاد.
از این زاویه این بحث ها خیلی مهم هست حتی اگه احیانا به کل کل و دلخوری هم ختم بشه .
در نظریه بعدی ام در مورد اون تفاوت هایی که ازم سئوال کردید , جواب خواهم نوشت.
این عبارات که نوشتید , جای تاسف داره چون بحث رو شخصی میکنه و از موضوع خارج میشید. در ضمن اینجا جنگ و کشمکش یا مسابقه نداریم که طرف کی رو بگیریم.من یه جایی توی صحبت های ایجا متوجه شدم ایشون هم به عشق اعتقاد داره. ولی همه این گفتگو و اختلافات برای اینه که ایشون قبول نداره ما بهش بگیم "عشق". بلکه هم بگیم سطح بالایی از مهر و محبت. خب اوکی.
من بیشتر طرف بقیه بچه ها رو میگیرم تا ایجا. چون واقعا معلوم نیست ایجا داره چی رو زیر سوال میبره. سوالم ازش اینه. ایا کلا عشق یا همون مهر و محبت خیلی بالا زیر سواله؟ که وجود نداره؟ یا اینکه ما نباید بی جا به محبت های پایین تر از اون سطح بالا (عشق) بگیم عشق؟ در چندجا دیدم عشق مادرانه رو میگید مهر و محبت ملکوتی! یا اینکه عشق به همسر در همه فقط علاقه جنسیه! این نگاه به زندگی بسیار بسیار تیره و سیاهه! نمیدونم ایا شما دوست داری اینگونه به زندگی نگاه کنی یا کلا مسئله چیز دیگریست و بحث از موضوع اصلی فاصله گرفته؟
من حس میکنم بحث قراره روی این باشه که ما خیلی جاها نابه جا از واژه عشق استفاده میکنیم که بله 100در100 حرف درسته و خیلی بی محابا از این واژه استفاده میکنیم و نتیجه ش هم البته داریم میبینیم در جامعه.
به هر حال بی تاثیر نیست و جایگاه این تالار ها فک کنم برای همین کاراست که دمی بیاندیشیم .مسلما جامعه ما نیاز به تعریف عشق داره. چیزی که ما هیچ کدوم ندارم عشق به وطن، نژاد و فرهنگه! عشق به جنس مخالف یا همون دختربازی مسئله روزمره شده برای همه. فقط باید افسوس خورد از این بابت.
ولی اینو بگم که بعید میدونم شما با این گونه مشاجره کردن با افراد به نتیجه ای که میخوای برسی. چون با چالش کشیدن همه چی هرگز نمیتونی مخاطبت رو ترقیب به گوش دادن به حرفات بکنی. مخصوصا مخاطب ایرانی!
و البته مخاطب ایرانی هم همونطور که خودت گفتی اهل مطالعه نیست. پس مادامی که گفتگو توی این تاپیک تموم بشه، همه چی به خاک سپرده میشه!
کدوم حرفامو میگید؟ اشاره کنید تا توضیح عرض کنم.ساختار زندگی اینگونس! همه چی از اول وجود داره .. بشر فقط داره سعی میکنه نظم و ساختار هستی رو متوجه بشه و برای خودش تعریف کنه. مثلا نیروی جاذبه که همه تعریفش رو بلدیم بعد از تعریف کردنش که به وجود نیومد! اول وجود داشت بشر کلی فکر کرد تا تونست تعریفش کنه. عشق و خیلی مسائل دیگه هم همین گونس. وجود دارن. ولی تعریف کردنشون سخته. مخصوصا برای فردی که قبولش نداره مثل شما. چون گویا هرجور ادم سعی کنه برای شما تعریفی ارائه بده میگی اونی که میگی مهر و محبته! خب معلومه که مهر و محبته. عشق چیزی جدا از مهر و محبت که نیست! یک سطح از سطح های مهر و محبته.
ارتباط ادامه حرفاتون رو هم با بحث متوجه نشدم متاسفانه.
از مثال حیواناتتون یه چیزی به ذهنم رسید. ببینید. یکی از تفاوت های بین انسان و دیگر موجودات زنده همین عشقه! یه تعریف یا توضیح دیگه در مورد عشق اینه که به کسی محبت کردن بدون اینکه انتظار محبت کردن از اون طرف رو داشته باشه! که فقط توی انسان وجود داره به خاطر پدیده ای به اسم وجدان! وگرنه همه اون محبت ها حتی احساس بین پدر مادر و فرزندان توی حیوانات هم هست. ولی فقط انسان هست که به همنوع خودش کمک میکنه بدون اینکه چیزی درعوض بخواد. اسم این رو هم میشه عشق به همنوع گذاشت. نگید این هم محبت و مهر هست که نیست. محبت و مهر بیشتر یک احساس دوطرفه هستن. یا به قولی ظرفیتی براشون قابل تعریفه. اگر محبت یک طرفه باشه عمرش خیلی کوتاهه. ولی عشق چیزی هست که میتونه یک طرفه باشه و بی انتها! که البته باز طبق تعریف شما اون شخصش ظرفیتش خیلی بالا هست حتما! خلاصه تا ابد میشه اینگونه با کلمات بازی کرد.بقول شما من میتونم تعریفی رو ارائه بدم که در حکم توضیح میتونه باشه نه تعریف . چون معنی همه این عبارات از اسمشونم پیداست.
همه موجودات بشکلی مهرورزی رو تو ذاتشون دارن که البته در حیوانات از روی غریزه تعریف شده و محل و جایگاه خاصی داره که بخشی از اون قابل دستکاری است . مثل تربیت گرگ توسط انسان که با مهرورزی ممکن میشه.
در انسانها دوست داشتن هم ذاتی و هم غریزی و هم اکتسابی است و بخشی از دوست داشتن ها تابع شرایط هست.
محبت در انسان تاریخ مصرف داره و یه فرآیند موضوعی است که اگه از اون محدوده خارج بشه , تموم میشه. امادوست داشتن در انسان از همه توان و جنبه های انسان کمک میگیره ( چه ذاتی , چه غریزی و چه اکتسابی ) که بسته به اینکه اون مورد مربوط به کدامیک از جنبه های توان انسانی باشه , حد و مرز و شدت و ضعفش فرق میکنه.
قطعا اون جواب منو فقط روخوانی کردید که اخرش بگید بازی با کلمات هست. ولی اگه دقیق تر میخوندید , اینو نمیگفتید. من یک کتاب تعریف رو در سه سطر نوشتم که جوابم کامل باشه ولی حیف که با دقت مطالعه نشد.از مثال حیواناتتون یه چیزی به ذهنم رسید. ببینید. یکی از تفاوت های بین انسان و دیگر موجودات زنده همین عشقه! یه تعریف یا توضیح دیگه در مورد عشق اینه که به کسی محبت کردن بدون اینکه انتظار محبت کردن از اون طرف رو داشته باشه! که فقط توی انسان وجود داره به خاطر پدیده ای به اسم وجدان! وگرنه همه اون محبت ها حتی احساس بین پدر مادر و فرزندان توی حیوانات هم هست. ولی فقط انسان هست که به همنوع خودش کمک میکنه بدون اینکه چیزی درعوض بخواد. اسم این رو هم میشه عشق به همنوع گذاشت. نگید این هم محبت و مهر هست که نیست. محبت و مهر بیشتر یک احساس دوطرفه هستن. یا به قولی ظرفیتی براشون قابل تعریفه. اگر محبت یک طرفه باشه عمرش خیلی کوتاهه. ولی عشق چیزی هست که میتونه یک طرفه باشه و بی انتها! که البته باز طبق تعریف شما اون شخصش ظرفیتش خیلی بالا هست حتما! خلاصه تا ابد میشه اینگونه با کلمات بازی کرد.![]()
میشه شما لطف کنی و خارج از موضوع تاپیک حرف نزنی؟مخالفم.
منم طرف دوستان هستم، خانم ایجا خیلی خودشون رو دست بالا میگیرند و بقیه دوستان رو دست کم.
مسخره کردن و توهین رو امری طبیعی میدونن.نباید شخصیت افراد رو اینجوری زیرسوال برد. واقعا متاسفم.
ضمنا عشق مقدسه هر نوعی باشه.
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
داستانک؛ معنای عشق واقعی... | گفتگوی آزاد | 14 | |
![]() |
معنای عشق واقعی | گفتگوی آزاد | 11 | |
![]() |
معنای دوم عشق | گفتگوی آزاد | 0 | |
![]() |
"دلتنگتونیم... و به معنای واقعی کلمه شرمنده شما... " | گفتگوی آزاد | 19 | |
![]() |
معنای زندگی | گفتگوی آزاد | 6 |