رابطه معماری و سينما در عصر مجازی شدن
رابطه معماری و سينما در عصر مجازی شدن
عصر مجازی شدن چيست؟عصر مجازي نهايت توسعه و پيشرفت فناوري اطلاعات در فضاي سه بعدي و در محيطي مبتني بر دانش است. بطور يقين گسترش عصر اطلاعات همراه با فناوريهاي پيشرفته موجود چهارمين موج تغيير را در آينده نزديك در جهان به همراه خواهد داشت.
تاريخ پيشرفتهاي بشر در طول سه عصر كشاورزي، عصر صنعت و عصر اطلاعات بعنوان سه موج تغيير اساسي اتفاق افتاده است. چهارمين موج تغيير يا عصر مجازي شرايط جديدي را خلق خواهد نمود كه بيشتر امور روزانه زندگي بشر مجازي خواهد شد. عصر مجازي مانند چتري هركس را در هر زمان و هرجا زير پوشش خواهد گرفت و محدوديتهاي زماني، جغرافيايي و فضايي كه بشر امروز با آن در ستيز است را از بين خواهد برد. امكانات عصر مجازي بسيار زياد است، به عنوان مثال، اقتصاد مجازي، تجارت مجازي، بانكداري مجازي، آموزش مجازي، دولت مجازي، ادارات مجازي، شركتهاي مجازي، پول مجازي و خدمات و تفريحات مجازي بخشي از آنها ميباشند.
براي وارد شدن به عصر مجازي بايد سرعت CPUها به چندين برابر وضعيت موجود افزايش يابد، شبكههاي پرسرعت با پهناي باند بسيار بالا وجود داشته باشد و فناوري لازم براي ذخيره حجم بزرگي از داده بر روي حافظههاي ليزري و ملكولي امكانپذير شود، نهايت اينكه، نرمافزارهاي حقيقت مجازي بصورت روي خط و بدون تاخير توسعه كمي و كيفي يابند. با نرخ رشد فناوري موجود و با در نظر گرفتن محدويتهايي علمي، اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي كه در جهان وجود دارد، پيشبيني ميشود كه تا دو دهه ديگر عصر مجازي فرا ميرسد.
موج چهارم یا عصر مجازی :موج چهارم يا عصر مجازي در حقيقت، شكل توسعه و تكامل يافته عصر اطلاعات و دانش است كه در آيندهاي نزديك ظهور خواهد كرد و فضاي سه بعدي را در اختيار بشر قرار خواهد داد. عصر كشاورزي با هدف تهيه و تامين غذا بوقوع پيوست و تقريبآ سي هزار سال دوام داشت. عصر صنعت پس از آن شكل گرفت و مشكل ابزار و مواد را كه نياز آن زمان بشر بود برطرف نمود و حدودآ 500 سال دوام داشته و در بعضي از كشورها همچنان حاكميت دارد. موج سوم مربوط به عصر اطلاعات است كه با حضور رايانه معرفي شده به سرعت در حال گسترش و توسعه بوده و به پيش ميرود و حوزه فناوري اطلاعات و ارتباطات را شديدآ تحت تاثير خود قرار داده است، اينترنت مشخصترين نماد اين عصر است.
موج چهارم در راه است و بزودي دنياي سه بعدي را به جهان عرضه خواهد كرد و شرايطي را فراهم ميكند تا تخيل انسان بتواند به حقيقت نزديك شده و فضاي جديدي را معرفي خواهد نمود كه بسيار توسعه يافتهتر و متفاوت با جهان امروز است. جامعه اطلاعاتي امروز بايد چشم انداز روشني براي ادامه مسير خود به سمت رشد و پويايي داشته باشد، عصر مجازي ميتواند دورنماي تحول درازمدت جامعه اطلاعاتي امروز باشد.
تعریف یک واژه: وانمود سازی(Simulation)
وانمود سازی چيست؟زمانيكه مردم با هم زندگي مي كنند و ارتباط بر قرار مي كنند در واقع در دانسته ها و خواسته هاي معمولي خود با ديگران شريك مي شوند.فرهنگ در امتداد اين شريك شدن ايده ها پيشرفت و رشد مي كند و به نسل بعد منتقل مي شود. فرهنگ از المانهاي مختلفي تشكيل شده است و تصوير ذهني تنها يكي از اين المانهاي مختلف است ، تصوير ذهني يك وسيله براي تعريف كردن يك فرهنگ است.
وانمود سازي يكي از فاكتورهاي با اهميت است ،كه باعث تاثير برگسترش يك فرهنگ مي شود. وانمود سازي يك كپي بدون اصل است، كه بر پايه تصوير ذهني قرار گرفته است.تلويزيون و رسانه ها نمونه هايي از وانمود سازي مي توانند باشند كه به آن صورت خيالي نيز مي گويند.با نقش زدن بر روي كاغذ از يك شيء از گذشته مي توانيم آنرا در زمان حال نشان دهيم و براي آينده حفظ كنيم. اين تنها راهي است كه ما ميتوانيم گذشته را در زمان حال قابل ديدن كنيم.ايده درست هماني است كه در عكس يا سينما وجود دارد،نمايش گذشته و دوباره به نمايش گذاشتن در حال و آينده.
نقاشي نقش مهمي در گسترش فرهنگ بازي ميكند.نقاشي يك وانمود سازي است كه بسيار مهم است زيرا به مردم اجازه ميدهد مه دانش و استعداد خود را در يك قالب هنري به نمايش بگذارند.تصاوير نقاشي ها اشياء واقعي را فاش نمي كنند در عوض نقاشي تفسيري از يك شيء در ذهن يك فرد است كه تبديل به ماده مي شود و ميتواند بوسيله ساير افراد مشاهده گردد.
تصاوير ذهني بوسيله معماري نيز قابل ديدن هستند.مردم بناهاي معماري ميسازند.بناهايي كه فرهنگ آنها و زيبايي شناسي معماري را كه در فرهنگ شكل گرفته تعريف مي كنند و بناي ساده را از هنر متمايز ميكنند. معماري يك تصوير مادي است كه حقيقتا وجود دارد ،برخلاف نقاشي،عكسها يا سيينما كه تصوير بر روي يك بوم،كاغذ يا حلقه فيلم است.بدون شك كاغذ يا فيلم از ماده تشكيل شده است اما اين مواد تنها واسطه اي براي نگهداري تصوير هستند.معماري يك تصوير است كه نمايش داده ميشود و فضاي واقعي را اشغال ميكند و در زمان وجود دارد.معماري همنين تصويري است كه خود را بدون احتياج به عكاسي يا سينما منتقل مي كند.
همان طور كه زمان پيش مي رود، فرهنگ رشد و پيشرفت مي كند،در حاليكه درونش زمان را در تمام فرم هاي آن ذخيره مي كند ـ گذشته،حال،و آينده .اين تاثير كريستال زمان ناميده مي شود.كريستال زمان در سينما قابل مشاهده است. دلوز توضيح ميدهد كه پيشرفت سينما ميتواند يك راه عالي براي محصور كردن زمان در تصاوير باشد،چراكه سينما مجموعه اي از تصاويري است كه در گذشته گرفته شده است و بار ديگر در حال به نمايش در آمده است و آنرا كامل مي كند با حال درحال عبور.دلوز،در مقاله اش كريستال زمان شرح داده است كه زمان درون كريستال همانطور كه مي گذرد به دو بخش تقسيم ميشود.« زمان بايد به دو نيم شود در همان موقع همانطور كه خودش را محدود يا باز مي كند:به دو دهانه غير متقارن تقسيم مي شود،يكي از آنهايي كه تمام حال در حال گذر را ميسازد،در همان زماني كه ديگري تمام گذشته را حفظ مي كند. زمان از اين قطعه تشكيل يافته است،اين زمان است،چيزي كه ما در كريستال مي بينيم .»اين نمونه اي است از فرم كريستال زمان.زمان به دوراه تقسيم مي شود گذشته و حال ،كه دائما تغيير مي كند به طور هموار به گذشته تبديل مي شود.پس دو شكل زمان به هم پيوسته هستند.در كنار هم آنها كريستال زمان را مي سازند.
از هنگامي كه عكاسي به وجود آمد، زواياي جديدي از فضاي معمارانه و محيط مصنوع كشف شد. نقش عكس در ثبت منظره ها، بازي نور و سايه و نمايش مجدد آن به معماران آنچنان اهميت يافت كه در همه مدارس معماري از اين امكان جديد براي آشنا كردن دانشجويان با فضا استفاده شد و عكاسي در زمره درس هاي مدارس معماري درآمد. اما هنگامي كه برادران لومير نيز موفق شدند بيست وچهار فريم متوالي را بر پرده سفيد از مقابل چشم بگذرانند، هنري پديد آمد كه قرابتي هيجان انگيز با معماري دارد، فيلم برخلاف عكس، زمان دار و متحرك است و مانند معماري از توالي مناظر و حوادث ساخته مي شود، تفاوت معماري و فيلم در اين است كه در اولي امكان انتخاب زاويه ديد براي بيننده وجود دارد، ليكن در دومي اين انتخاب توسط فيلمساز قبلا انجام گرفته است، به همين دليل درك معماري فاقد آغاز و انجام است و فيلم شروع و پايان دارد.
پيوند
خويشي سينما و معماري باعث شده است كه خيل بسياري از كارگردانان موفق سينما را كساني تشكيل دهند كه يا معمار بوده اند، يا از پيش به معماري توجه داشته اند، به فرتيس لانگ و كاردل ريد مي توان اشاره كرد، همچنين در ايتاليا بسياري از معماران تحت تاثير «لوچينوويشلونتي و آنتونيوني»اند كه بناها و شهرها را در قلب فيلم هاي خويش مي نشاندند. سنتي كه توسط «برناردو برتولوچي» پي گرفته مي شود. «نيكلاس ري» درباره عشق خود به سينماسكوپ بارهاگفته است كه «اين عشق با گذران چند ماه در گستره افقي [فرانك لويد ] رايت (معمار آمريكايي) در تاليزين غربي جوانه زد.»
پس از مرگ يادداشتي از رايت در ميان كاغذهايش پيدا شد. او نوشته بود اگر بنا باشد فيلمي از زندگي اش ساخته شود، آرزو دارد اين فيلم را جان هوستون (فيلمساز) بسازد، رايت خانه اي را كه جان هوستون براي خود طراحي كرده و ساخته بود، ديده و آن را بسيار تحسين مي كرد، شايد دليل انتخاب رايت همين بود. رايت يك فيلمساز آماتور نيز بود. او يك فيلم شانزده ميلي متري از ساختمان هاي لاركين در بوفالو ساخت كه در آن آجرهاي قرمز را از اين برج به آن برج دنبال مي كرد، قسمت هايي از اين فيلم، در فيلم «معماري رايت» ساخته موراي گريگور آمده است.
رم كولهاس برخلاف قاعده از فيلمنامه نويسي و فيلم سازي به معماري روي آورد و امروز معمار و شهرساز مشهوري است. او مي گويد: «كار من هنوز فيلم سازي است، شگفتا كه تفاوت اندكي بين اين دو - معماري و سينما - وجود دارد، فكر مي كنم هنر يك فيلمنامه نويس به تصور درآوردن توالي صحنه هايي است كه حالتي از تعليق و زنجيره اي از حوادث را شكل مي دهد...»
او اضافه مي كند: «بيشترين دقت من هنوز نيز صرف مونتاژ مي شود... مونتاژ فضا.»
همانگونه كه گفته شد، مهمترين وجه مشترك بين سينما و معماري «پيوند» است، عناصر پيوند در هر يك، بسته به ذات فيزيكي و فن آنها، متفاوت است، ليكن تا حدود زيادي از ساختاري مشترك برخوردارند. مهمترين عنصر پيوند فضا، در معماري «راه» و «راهرو» است، خروج از هر «فضا» بر «فضاي» ديگر از «راه» و «راهرو» و به واسطه «در»، «دروازه»، «طاق» و عناصري از اين دست صورت مي گيرد، شايد اين امر در سينما به ترتيب «عبور»، روشن شدن و محو شدن در شكل كلاسيك و ترفندهاي ديگر در تدوين هاي جديد است. گاه اين عناصر عينا با عنصر معماري بيان مي شود، گاه از عناصر دراماتيك و روش هاي فيلمبرداري استفاده مي شود و گاه تركيبي از هر دو به كار مي آيد. براي مثال در فيلم «درخشش» به كارگرداني «استنلي كوبريك» كه در سال ۱۹۸۰ با بازي جك نيكلسون تهيه شد، از عنصر تركيبي (فضايي - دراماتيك) براي پيوند يا تدوين فيلم استفاده شد. داستان اين فيلم قصه نويسنده اي است كه دچار عدم تعادل روحي است و در هتلي خالي از مسافر همسر وحشت زده و پسر خردسال خود را مورد تهديد قرار مي دهد. نقش عنصر پيوند صحنه هاي مختلف فيلم را، راهروي طويل هتل به عهده دارد و هم زمان حركت سريع پسر خردسال با يك سه چرخه در طول اين راهرو پيوند دراماتيك بين صحنه هاي فيلم را برقرار مي كند.
حركت پسر خردسال در طول اين راهرو با باز شدن درهايي به اتاق هاي مختلف هتل كه در هر يك از آنها صحنه اي از صحنه هاي فيلم گشوده مي شود، پيوند ميان صحنه ها را برقرار مي كند.
علي رغم فضاهاي بسيار كابوس واري كه صحنه هاي مختلف اين فيلم را ساخته است، شگرد استادانه كوبريك در تدوين فيلم و پيوند بين صحنه ها با استفاده از عناصر واقعي و ملموس، پرداختي بسيار استادانه به فيلم داده است.
تنوع عناصر پيوند دهنده صحنه هاي مختلف به تعداد فيلم سازان مختلف وجود دارد و ذكر گونه هاي ديگري از اين فضاسازي ها در اينجا لازم نيست. تنها تاكيد بر اين نكته جايز است كه توفيق بيشتر فيلم هاي مهم و فيلم سازان مطرح و صاحب سبك مرهون استفاده دقيق، به جا و استادانه از عناصر پيوند، به صورتي است كه خود اين عناصر در ساختار فيلم دخالتي مثبت و دراماتيك پيدا كنند.
همان گونه كه در معماري نيز چنين است. هر گاه در يك اثر معماري نيز فضاي ارتباطي از خصوصيات لازم، فضايي تهي شود و صرفا به يك فضاي عملكردي تبديل شود، بسياري از وجوه مثبت را نيز گمرنگ خواهد ساخت. استفاده از عناصري مانند حركت چرخ هاي قطار، مناظر اطراف يا از اين قبيل، براي پر كردن فواصل بين صحنه ها گرچه در اولين فيلم هايي كه از اين شگرد استفاده كردند تا حدودي نو بود، ليكن ديگر به يك فرمول خسته كننده تبديل شده ويادآور راهروهاي بي خاصيت، طويل و يكدست ساختمان هاي اداري كسل كننده است.
علاوه بر مساله عناصر پيوند صحنه ها و ورود و خروج از صحنه هاي مختلف، تركيب توالي صحنه ها نيز اهميت اساسي دارد، سينما، معماري و همچنين موسيقي در اينجا از مشابهت هاي ديگري برخوردار مي شوند. حركت از يك صحنه بلند به صحنه اي كوتاه يا صحنه اي با ضرباهنگ سريع و تند به صحنه اي با آهنگ آرام يا هر شگرد ديگري از اين دست ساختار موفق يا ناموفق يك فيلم را خواهد ساخت. البته روش و الگوي خاصي براي اين منظور وجود ندارد. اين خلاقيت يك فيلم ساز است كه تركيب توالي صحنه ها را شكل مي دهد، همانگونه كه تركيب خلاق فضاهايي كه احساسات متفاوتي در بيننده برمي انگيزند موضوع معماري است.
نقد
ارتباط بين معماري و سينما فراتر از خويش ذاتي آنهاست، سينما كه تخيل در آن بي حد و مرز است مي تواند ابزاري مهم براي تحول معماري باشد، سينما مي تواند به نقد معماري ومحيط مصنوع بپردازد و زيبايي ها و زشتي هاي پنهان آن را برجسته و نمايان سازد. زيبايي بسياري از فيلم ها، مرهون همين نكته است . فيلم سازان، توان آن را دارند كه قوه درك بيننده را تحت تاثير قرار دهند و داشتن پيراموني معمارانه تر را با افسون فيلم به آرزو و خواست بينندگان تبديل كنند.
سينما و معماري وجه مشترك ديگري نيز دارند هر دو، اين روزها شيفته فن آوري بسيار پيشرفته اند. نسل جديدي از فيلم هاي فضايي - دنباله فيلم هايي «چون جنگ ستارگان» نوع ديگري از برخورد با فضا و امكانات معماري را بر مي گزينند.
سينماي تخيلي - علمي، جلوه هاي ويژه، قدرت، عمق و شور بيشتري دارد.
زمينه فانتزي اين نوع سينما و دوري از زشتي هاي پر اعوجاج واقعيت، اجازه مي دهند كه صحنه ترجمان ساده تري نسبت به توجهات تشريحي از عناصر بي روح داشته باشد و زمينه بدون واسطه به هنرپيشه اصلي تبديل شود.
«اوديسه فضايي» ساخته استانلي كوبريك يا «ژرفا» از اسپيلبرگ را مي توان از اين زمره دانست.
ادامه بسيار فن آورانه اين فيلم ها از تكنيك هاي كامپيوتري استفاده مي كنند. دنياي «واقعيت مجازي» سرنوشت آينده بسياري از فيلم ها را رقم مي زند. اين تكنيك خواه ناخواه جاي سينماي نه چندان موفق پرده هاي بسيار عريض، فيلم هاي سه بعدي، سالن هايي با صندلي چرخان و غيره را خواهد گرفت. فضاي جديدي گشوده مي شود تا بيننده سينما در انتخاب زاويه و توالي صحنه ها و شايد داستان فيلم آزادي پيدا كند. معماري نيز توان آن را خواهد يافت كه پيش از ساخت به دقت و در ابعاد واقعي جلوه هاي فضايي را كه طرح ريزي كرده است، به چشم ببيند، به نظر مي رسد خويشي بين سينما و معماري بيش از پيش تعميق مي شود و دنياي تخيل بر روي هر دو بازتر مي شود.
سينما كه در ابتدا با به نمايش در آوردن آثار دور از دست به عنوان ابزاري براي انتقال مفاهيم معماري يا آموزش معماري شناخته مي شد، مي رود كه جزو تجزيه ناپذيري از شناخت فضا - زمان و به عبارت ديگر جزيي از مفاهيم ذاتي معماري شود. دنياي آينده، با هر نامي كه بر آن بگذاريم، تفاوتي اساسي با تمدن صنعتي خواهد داشت. حاصل تمدن تخصص گرايي بود و ما بار ديگر شاهد به وجود آمدن انسان هايي جامع خواهيم بود. ظهور مجدد «شمن»ها دور از انتظار نيست. كساني كه به امكانات به دست آمده تسلط خواهند داشت و عرصه خلاقيت آنها محدود به زمينه اي خاص نيست، شايد تركيب متفاوتي از سينما- معماري، موسيقي - كامپيوتر و نوع جديدي از مواجهه با فضا را به وجود آورند.
http://ninashahrokhi.persianblog.ir/post/49/