تبسم
عضو جدید
معماري
در توضيح و آغاز مطلب بهتر است تعريفي از معماري داشته باشيم، در يك تعريف جامع ميتوان گفت كه معماري خلق يك فضاست، كه از دو مقولة خلاقيت + فضا تشكيل شده است. در اين رابطه خلاقيت ارتباط مسقيمي با ويژگيهاي دروني هر شخص دارد كه ميتوان ريتم، تعادل، تقارن، توازن، نظم، تضاد و... را در اين خلاقيت مشاهده كرد، بعبارتي ديگر فرد خلاقيت آنچه را كه در درون خود است را با ايجاد فضايي معمارانه به نمايش ميگذارد.
مقوله ديگري كه خلق يك فضا تأثيرگذار ميباشد، فرهنگ و فولكور محلي و آداب و اعتقادات ميباشد. واضحترين اين مقوله را ميتوان در بحث درونگرايي معماري ايران مشاهده كرد، هرچند كه بحث درونگرايي نيز با توجه به شرايط اقليمي يك منطقه دچار تغيير شده و گاه بيمعني ميشود، براي مثال درونگرايي خانههاي مناطق كويري مانند كاشان و يزد با درونگرايي كه در خانههاي شمال كشور داريم، تضاد بسياري دارد. اقليم ناحية شمال اجبار ميكند كه معمار مفهوم درونگرايي را در بعد ديگري جستجو كند.
در نگاه اول آنچه درونگرايي يك فضا ما را به خود جلب ميكند نظم و ترتيب و يا به عبارت ديگر سلسله مراتب دسترسي در يك بنا ميباشد. اگر يك دياگرام كلي از آنچه كه در معماري يك خانه سنتي اتفاق ميافتد را ترسيم كنيم، به وضوح روشن است كه درونگرايي خوب عاملي بوده براي ترتيب دسترسيها، جدا كردن فضاي خصوصي و غيرخصوصي و... .
آسايش افراد خانواده در گرو آرامش آنها، دخيل نبودن نيروهاي خارج از خانه (غريبهها) در رفتارهاي روزمره، حفظ محرميت و... ميباشد، پس معمار ايراني براي اينكه محارم خود را در آرامش نگه دارد، و از ورود فرد غريبه كه باعث از دست دادن حريم افراد در خانوادهاش ميشود، فضايي جداگانه براي وي تعريف ميكند، در چنين فضايي محارم خانه در سويي زندگي هميشگي و عادي خود را ميگذرانند و در سوي ديگر خانه به دور از محارم، ميهمان پذيرش ميشود.
با در نظر گرفتن اين مسأله كه آسايش و آرامش چه روحي و چه جسمي اولين اولويت ايجاد سرپناه ميباشد، معمار ايراني نيز اندامهاي فضاهاي معماري را متناسب با نيازهاي خود برطرف ميسازد. در اينجا اولين سوالي كه فكر هر محقق را به خود جلب ميكند علل ايجاد و شكلگيري فرمها و فضاهاي معماري است.
اگر معماري ايران را از زمانهاي قديم مطالعه كنيم، متوجه ميشويم كه معماري ايران از دورترين زمانها شناسنامة معتبر مردم اين سرزمين بوده است و طبيعت اقليمي ايران در اين زمينه تأثير خود را بر فرهنگهايي كه با فاتحين و مغلوبين به اين خطه راه گشود به بارزترين اشكال خود جلوه كرده است. آداب و رسوم ، مراسم مذهبي ، روحيه ، اخلاقيات ، انديشه و عقيده نسلها در معماري ايران انعكاس واضحي دارد.
فرآيند آفرينش صورت هايي بديع براي فضاهاي معماري هيچگاه به پايان نخواهد رسيد ، زيرا افزون بر آن كه مادة فضاي معماري به شكلي روزافزون در حال دگرگوني و تغيير ماهيت است ، صورتِ فضاي معماري از يك سو به پيروي از ماده و از سوي ديگر به سبب دگرگونيهاي فرهنگي و اعتقادي دچار تغيير خواهد بود.
فون مايس اشاره مي كند كه : " انگيزه ها براي فرم معماري ، متعدد و پيچيده اند : رشتة معماري در بردارندة حيطه هايي است كه دامنه اي گسترده ، از قوانين نگرشي گرفته تا ملاحظات اجتماعي ـ روان شناختي و فرهنگي را در بر مي گيرد ؛ و همچنين گستره اي از ويژگيهاي هندسي و ابعادي اشيا و فضاهايي كه قرار است ساخته شوند ، و طراحي براي نور و نگاه و مكان و مسير و جز اينها ؛ اكنون هم ما مخمصة علت منطقي ساخت را نيز بر آن تحميل كرده ايم. كار معماري عظمت راستين خود را از آمادگي و آراستگي همين اجزاي چندگانه تشكيل دهنده ، در طرح نهايي واحد ، كسب مي كند. تأكيد نسبي بر اين اجزاء نمي تواند منجر به روشي گردد كه اعتبار همگاني داشته باشد. بايد توازن خاص اين قضيه را بر حسب سايت و دستور العمل ها يافت.[1] "
در اين مقوله پرفسور مهدي فرشاد در تقسيمبندي خود اولين عامل را هدف بانيان و سازندگان معرفي ميكند و در آنجا ميگويد: " هدفبانيانوسازندگانفرمهايساختمانيبرآوردننيازهايساختماني،ارتباطمتافيزيكيوغيردنيويبااينبناهابود،بارزترينجلوهارتباط كهن متافيزيكي كه بصورت ساختماني بدست ايرانيان پديد آمده زيگورات چغازنبيل است. (هدف زيگورات در ايران و ميانرودان = نياز به داشتن به نماد كوه شكل ، نشانه اي از بزرگي و نيروي برتر از اين جهان و وسيله اي براي ارتباط متافيزيكي با قدرتهاي والاتر بود. ) میتواندرحالتکلیچنيننتيجهگيریکردکهيکیازعللايجادفرمهاجوابگويیبهنيازهایروحیبانيانآناستوگواهاينمدعاتمايلبهبلندگرايیدرفرمستونهایهخامنشیوعظمتتاغکسرادرتيسفون و نيز فروتني و تواضع را در بناهاي اوليه اسلامي (مثل تاريخانه در دامغان ) مشاهده كرد.از ديرباز ايرانيان به زيبايي و آرايش ساختمانها علاقه و توجه بسيار داشتند. در قديم بيشتر ساختمانهاي ايراني براي برآوردن هدفهاي مركب ساختماني و رواني و متافيزيكي و آرايش بوجود مي آمده اند مانند پلها كه در آنها نيازهاي فني با در نظر گرفتن جنبه هاي آرايشي ساخته مي شدند".
اما آقاي سلطانزاده در تقسيمبندي دقيقتري اين موضوع را بيشتر و از جنبههاي مختلفي مورد بررسي قرار ميدهد. وي تقسيمبندي زير را در مورد علل شكلگيري فرمهاي ساختماني ارائه ميدهد:
1 ـ عوامل مادي
1 ـ 1. ماده
1 ـ 2. دانش و فن ساختمان
1 ـ 3. اقتصاد
2 ـ عوامل محيطي
2 ـ 1. اقليم
2 ـ 2. محيط طبيعي
2 ـ 3. محيط مصنوع
3 ـ عوامل كاركردي
3 ـ 1. الگوهاي رفتاري و ويژگي هاي فضايي فعاليت
3 ـ 2. تكنولوژي و ابزارهاي زيست
4 ـ عوامل فرهنگي
4 ـ 1. فرهنگ و الگوهاي پايدار
4 ـ 2. زيبايي ، مد و سليقه
4 ـ 3. ابداع وخلاقيت
وي پس از معرفي عوامل تأثيرگذار بر فرمها و سبكهاي ساختماني به تشريح هر كدام ازآنها مي پردازد ما در اينجا عواملي كه ميتواند در نتيجهگيري بحث ما مفيد واقع شود به نقل از ايشان بيان خواهيم كرد. در مقوله جسمي و روحي شايد اولين موضوع بعد كاركردي مساله باشد، آقاي سلطانزاده اشاره ميكند " ويژگي هاي فضايي فعاليت يا فعاليت هايي كه در فضايي معماري انجام مي شود ، نقش تعيين كننده اي بر شكل فضاي معماري دارد. تفاوت صورت يك فضاي مسكوني با صورت يك كاروانسرا يا پاساژ و تفاوت آنها با صورت نيايشگاهي مانند مسجد به طور قابل ملاحظه اي به تفاوت شكل فعاليت هاي مربوط به هر كدام بستگي دارد، زيرا هر يك از فعاليت ها ، الگوي رفتاري و مشخصههاي شكلي و فضايي خاصي دارد كه نحوة شكل گيري فضاي معماري را تحت تأثير قرار مي دهد.
براي نمونه ، الگوهاي رايج شده در نحوة زندگي در زمانهاي مختلف ، نه تنها بر نوع فعاليت ، بلكه الگوي رفتاري مربوط به آن بر شكل وصورت فضاي معماري تأثير مي گذارد. تكنولوژي ، وسايل و ابزارهاي زندگي را نيز بايد از عواملي دانست كه در شكل گيري صورتِ فضاي معماري نقش مهمي دارد.
وابستگي شديد انسان به طبيعت در گذشته موجب مي شد كه نحوة شكل گيري فضاهاي معماري نيز با توجه به عوامل و پديدههاي طبيعي مؤثر در استقرار و تركيب فضاها صورت گيرد. براي نمونه مي توان از بخش تابستان نشين و بخش زمستان نشين در خانههاي برخي نواحي كشور بويژه مناطق گرم وخشك نام برد. تقسيم عرصه هاي خانه به دو بخش فوق براي حداكثر بهره برداري از گرماي خورشيد در زمستان و دوري از تابش آن در تابستان بود. "
اما مهمترين عامل در مساله روحي معماري و سا سلامتي روح مسائل اعتقادي و فرهنگي است، آقاي سلطانزاده در تعريفي از اين موضوع چنين ميگويد" انسان در آفرينش هر فضاي زيستي و حتا به طور كلي در پديد آوردن هر گونه ابزار يا پديدة كاربردي مانند پوشاك و لوازم خانه ، در وهلة نخست به سودمند هاي كاركردي ، مادي و ملموس آن توجه دارد ، اما در صورت امكان وتوانايي ، هيچ گاه نه تنها به اين جنبه اكتفا نمي كند بلكه تلاش مي نمايد تا از لحاظ هنري و فرهنگي نيز فضا يا پديده اي خلق كند كه زيبا ، خوشايند و تحسين برانگيز باشد و اين خصوصيت يعني جنبه هاي زيبايي شناسانه است كه همواره انسان را به آفرينش آثار بديع تشويق مي كند."
وي ارزشهاي زيباشناختي را به سه گروه تقسيمبندي ميكند كه از آنها به ارزشها و صورتهاي پايدار وكهن، دوم ارزشها و صورتهاي نيمه پايدار يا سب، و سوم ارزشها و صورتهاي زودگذر يا مد نام ميبرد.
وي سپس به تشريح اين موارد ميپردازد " در معماري مانند ساير هنرها مي توان تأثير برخي از پديده ها وجلوه هاي عميق فرهنگ ملي و ديني را به شكل الگوها و صورتهايي پايدار مشاهده كرد. برخي از انواع طرح ها و الگوهاي پايدار در معماري ايراني مانند چهار صفه و طرح چهارباغ را مي توان از اين گونه طرح ها و الگوها دانست. اين گونه از صورت ها و ارزش هاي ناشي از عوامل پديده هاي اصلي فرهنگ و تمدن يك قوم يا ملت هستند و به همين دليل از لحاظ گسترة تاريخي و جغرافيايي غالباً بسيار پايدار و طولاني هستند.
سبك را مي توان گونه اي از صورتها ، الگوها و بازتاب ارزش هاي هنر دانست كه از لحاظ تاريخي ، دوره اي ميان مدت را در بر مي گيرد. در تاريخ هنر يك ملت ممكن است سبكهاي متعددي در هر يك از هنرها پديد آيد يا حتا در برخي هنرها دو يا چند سبك در چند حوزة جغرافيايي در يك دوره شكل گيرد. به هر صورت يك سبك يا شيوة هنري دورة كمابيش معيني دارد و در تاريخ بسياري از اقوام و ملل سبكهاي متعددي در برخي هنرها شكل مي گيرد. مد نيز از صورتهاي ناپايدار و ناگذار است كه در پي تأثيرات و تبادلات و دگرگوني هاي فرهنگي واجتماعي حاصل مي شود.
در كنار دو گروه از عوامل ( فرهنگ و ارزش هاي پايدار ، سبك و مد ) نمي توان نقش ابداع وخلاقيت هنرمند را در شكل دادن به هر گونه اثر هنري و از جمله به آثار معماري ناديده گرفت ، بلكه بايد اشاره شود كه آفرينش هنري در مرحلة غايي توسط هنرمند تحقق مي يابد و اوست كه بازتاب و تأثير عوامل گوناگون را در اثر معماري مي نماياند. ابداع و خلاقيت هنرمند از يك سو به تاريخ و فرهنگ طراحي در يك جامعه و از سوي ديگر به توانايي هاي فردي و ابداع شخص هنرمند بستگي دارد. به عبارت ديگر ، ابداع و خلاقيت هنرمند در خلاء صورت نمي يابد ، بلكه در بستري اجتماعي ـ تاريخي تحقق مي پذيرد كه بر محتوا و شكل اثر هنري تأثير مي گذارد.[2] "
در كنار عوامل اصلي تأثير گذار بر سبكها و فرمهاي معماري ميتوان در هر دوره از تأثيرات زيبايي شناختي براي پاسخگويي به نيازهاي حسي و روحي هم آثاري ديد، براي مثال در دوره هاي ابتدايي در تپههاي باستاني مي توان به رنگ آميزي خانه ها و يا در دوره حكومت هخامنشي مي توان به تزئينات كنده كاري شده عجين شده با معماري و ... اشاره كرد.
اما هدف از طرح گفتههاي دكتر فرشاد و آقاي سلطانزاده نتيجهگيري است كه ميتوان از چنين مقولهاي انجام داد: در بحث پيدايش فضاها عواملي در نظر گرفته شده بودند كه براي پاسخگويي به نيازهاي افراد در آينده پيشبيني شده بود، ايجاد و خلق فضا براي اسكان و زندگي در آن است، پس معمار نيازها را شناخته و ابزار پاسخگويي به اين نيازها را در فضاي ساخته شده قرار ميدهد، و اين امر بديهي است كه وقتي ابزارهاي پاسخگويي براي ما مهيا است و ما ميتوانيم به آنچه روح و جسم ما ميخواهد پاسخ درست بدهيم، اين دو مقوله را در شرايط ايدهآل نگهداشتهايم.
سلامتي جسم و روح با پاسخگويي درست و مناسب به آن مهيا ميشود. و اين بزرگترين ويژگي معماري ايراني است كه تمام اصول را در يكجا قرار داده و علاوه بر پاسخگويي به نيازهاي جسمي و كاركردي به نيازهاي روحي نيز پاسخ درست ميدهد.
البته بحث براي چنين مقولهاي بسيار گسترده است، يعني براي هر يك از نيازهاي روحي و جسمي ميتوان مقالات و كتابهاي چندين صد صفحهاي نوشت، آنچه در اينجا مورد بررسي قرار گرفت اشارهاي كوتاه بود به عوامل پاسخگو و چرايي آن و رابطهاي كه در يك معماري با سلامتي جسم و روح ميتوان مشاهده كرد.
در نوشتهاي ديگر اين مساله را به صورت مفصلتر مورد بررسي قرار خواهيم داد، مقاله قبلي و اين مقاله پيشذهنيتي در مورد اهداف اصلي معماري ايراني براي ما بوجود آورده است.
بخشي از مطالب ارائه شده در اين بخش از كتاب سير دگرگوني فرم و كالبد در معماري ايران[3] برداشت شده است.

در توضيح و آغاز مطلب بهتر است تعريفي از معماري داشته باشيم، در يك تعريف جامع ميتوان گفت كه معماري خلق يك فضاست، كه از دو مقولة خلاقيت + فضا تشكيل شده است. در اين رابطه خلاقيت ارتباط مسقيمي با ويژگيهاي دروني هر شخص دارد كه ميتوان ريتم، تعادل، تقارن، توازن، نظم، تضاد و... را در اين خلاقيت مشاهده كرد، بعبارتي ديگر فرد خلاقيت آنچه را كه در درون خود است را با ايجاد فضايي معمارانه به نمايش ميگذارد.
مقوله ديگري كه خلق يك فضا تأثيرگذار ميباشد، فرهنگ و فولكور محلي و آداب و اعتقادات ميباشد. واضحترين اين مقوله را ميتوان در بحث درونگرايي معماري ايران مشاهده كرد، هرچند كه بحث درونگرايي نيز با توجه به شرايط اقليمي يك منطقه دچار تغيير شده و گاه بيمعني ميشود، براي مثال درونگرايي خانههاي مناطق كويري مانند كاشان و يزد با درونگرايي كه در خانههاي شمال كشور داريم، تضاد بسياري دارد. اقليم ناحية شمال اجبار ميكند كه معمار مفهوم درونگرايي را در بعد ديگري جستجو كند.
در نگاه اول آنچه درونگرايي يك فضا ما را به خود جلب ميكند نظم و ترتيب و يا به عبارت ديگر سلسله مراتب دسترسي در يك بنا ميباشد. اگر يك دياگرام كلي از آنچه كه در معماري يك خانه سنتي اتفاق ميافتد را ترسيم كنيم، به وضوح روشن است كه درونگرايي خوب عاملي بوده براي ترتيب دسترسيها، جدا كردن فضاي خصوصي و غيرخصوصي و... .
آسايش افراد خانواده در گرو آرامش آنها، دخيل نبودن نيروهاي خارج از خانه (غريبهها) در رفتارهاي روزمره، حفظ محرميت و... ميباشد، پس معمار ايراني براي اينكه محارم خود را در آرامش نگه دارد، و از ورود فرد غريبه كه باعث از دست دادن حريم افراد در خانوادهاش ميشود، فضايي جداگانه براي وي تعريف ميكند، در چنين فضايي محارم خانه در سويي زندگي هميشگي و عادي خود را ميگذرانند و در سوي ديگر خانه به دور از محارم، ميهمان پذيرش ميشود.
با در نظر گرفتن اين مسأله كه آسايش و آرامش چه روحي و چه جسمي اولين اولويت ايجاد سرپناه ميباشد، معمار ايراني نيز اندامهاي فضاهاي معماري را متناسب با نيازهاي خود برطرف ميسازد. در اينجا اولين سوالي كه فكر هر محقق را به خود جلب ميكند علل ايجاد و شكلگيري فرمها و فضاهاي معماري است.
اگر معماري ايران را از زمانهاي قديم مطالعه كنيم، متوجه ميشويم كه معماري ايران از دورترين زمانها شناسنامة معتبر مردم اين سرزمين بوده است و طبيعت اقليمي ايران در اين زمينه تأثير خود را بر فرهنگهايي كه با فاتحين و مغلوبين به اين خطه راه گشود به بارزترين اشكال خود جلوه كرده است. آداب و رسوم ، مراسم مذهبي ، روحيه ، اخلاقيات ، انديشه و عقيده نسلها در معماري ايران انعكاس واضحي دارد.
فرآيند آفرينش صورت هايي بديع براي فضاهاي معماري هيچگاه به پايان نخواهد رسيد ، زيرا افزون بر آن كه مادة فضاي معماري به شكلي روزافزون در حال دگرگوني و تغيير ماهيت است ، صورتِ فضاي معماري از يك سو به پيروي از ماده و از سوي ديگر به سبب دگرگونيهاي فرهنگي و اعتقادي دچار تغيير خواهد بود.
فون مايس اشاره مي كند كه : " انگيزه ها براي فرم معماري ، متعدد و پيچيده اند : رشتة معماري در بردارندة حيطه هايي است كه دامنه اي گسترده ، از قوانين نگرشي گرفته تا ملاحظات اجتماعي ـ روان شناختي و فرهنگي را در بر مي گيرد ؛ و همچنين گستره اي از ويژگيهاي هندسي و ابعادي اشيا و فضاهايي كه قرار است ساخته شوند ، و طراحي براي نور و نگاه و مكان و مسير و جز اينها ؛ اكنون هم ما مخمصة علت منطقي ساخت را نيز بر آن تحميل كرده ايم. كار معماري عظمت راستين خود را از آمادگي و آراستگي همين اجزاي چندگانه تشكيل دهنده ، در طرح نهايي واحد ، كسب مي كند. تأكيد نسبي بر اين اجزاء نمي تواند منجر به روشي گردد كه اعتبار همگاني داشته باشد. بايد توازن خاص اين قضيه را بر حسب سايت و دستور العمل ها يافت.[1] "
در اين مقوله پرفسور مهدي فرشاد در تقسيمبندي خود اولين عامل را هدف بانيان و سازندگان معرفي ميكند و در آنجا ميگويد: " هدفبانيانوسازندگانفرمهايساختمانيبرآوردننيازهايساختماني،ارتباطمتافيزيكيوغيردنيويبااينبناهابود،بارزترينجلوهارتباط كهن متافيزيكي كه بصورت ساختماني بدست ايرانيان پديد آمده زيگورات چغازنبيل است. (هدف زيگورات در ايران و ميانرودان = نياز به داشتن به نماد كوه شكل ، نشانه اي از بزرگي و نيروي برتر از اين جهان و وسيله اي براي ارتباط متافيزيكي با قدرتهاي والاتر بود. ) میتواندرحالتکلیچنيننتيجهگيریکردکهيکیازعللايجادفرمهاجوابگويیبهنيازهایروحیبانيانآناستوگواهاينمدعاتمايلبهبلندگرايیدرفرمستونهایهخامنشیوعظمتتاغکسرادرتيسفون و نيز فروتني و تواضع را در بناهاي اوليه اسلامي (مثل تاريخانه در دامغان ) مشاهده كرد.از ديرباز ايرانيان به زيبايي و آرايش ساختمانها علاقه و توجه بسيار داشتند. در قديم بيشتر ساختمانهاي ايراني براي برآوردن هدفهاي مركب ساختماني و رواني و متافيزيكي و آرايش بوجود مي آمده اند مانند پلها كه در آنها نيازهاي فني با در نظر گرفتن جنبه هاي آرايشي ساخته مي شدند".
اما آقاي سلطانزاده در تقسيمبندي دقيقتري اين موضوع را بيشتر و از جنبههاي مختلفي مورد بررسي قرار ميدهد. وي تقسيمبندي زير را در مورد علل شكلگيري فرمهاي ساختماني ارائه ميدهد:
1 ـ عوامل مادي
1 ـ 1. ماده
1 ـ 2. دانش و فن ساختمان
1 ـ 3. اقتصاد
2 ـ عوامل محيطي
2 ـ 1. اقليم
2 ـ 2. محيط طبيعي
2 ـ 3. محيط مصنوع
3 ـ عوامل كاركردي
3 ـ 1. الگوهاي رفتاري و ويژگي هاي فضايي فعاليت
3 ـ 2. تكنولوژي و ابزارهاي زيست
4 ـ عوامل فرهنگي
4 ـ 1. فرهنگ و الگوهاي پايدار
4 ـ 2. زيبايي ، مد و سليقه
4 ـ 3. ابداع وخلاقيت
وي پس از معرفي عوامل تأثيرگذار بر فرمها و سبكهاي ساختماني به تشريح هر كدام ازآنها مي پردازد ما در اينجا عواملي كه ميتواند در نتيجهگيري بحث ما مفيد واقع شود به نقل از ايشان بيان خواهيم كرد. در مقوله جسمي و روحي شايد اولين موضوع بعد كاركردي مساله باشد، آقاي سلطانزاده اشاره ميكند " ويژگي هاي فضايي فعاليت يا فعاليت هايي كه در فضايي معماري انجام مي شود ، نقش تعيين كننده اي بر شكل فضاي معماري دارد. تفاوت صورت يك فضاي مسكوني با صورت يك كاروانسرا يا پاساژ و تفاوت آنها با صورت نيايشگاهي مانند مسجد به طور قابل ملاحظه اي به تفاوت شكل فعاليت هاي مربوط به هر كدام بستگي دارد، زيرا هر يك از فعاليت ها ، الگوي رفتاري و مشخصههاي شكلي و فضايي خاصي دارد كه نحوة شكل گيري فضاي معماري را تحت تأثير قرار مي دهد.
براي نمونه ، الگوهاي رايج شده در نحوة زندگي در زمانهاي مختلف ، نه تنها بر نوع فعاليت ، بلكه الگوي رفتاري مربوط به آن بر شكل وصورت فضاي معماري تأثير مي گذارد. تكنولوژي ، وسايل و ابزارهاي زندگي را نيز بايد از عواملي دانست كه در شكل گيري صورتِ فضاي معماري نقش مهمي دارد.
وابستگي شديد انسان به طبيعت در گذشته موجب مي شد كه نحوة شكل گيري فضاهاي معماري نيز با توجه به عوامل و پديدههاي طبيعي مؤثر در استقرار و تركيب فضاها صورت گيرد. براي نمونه مي توان از بخش تابستان نشين و بخش زمستان نشين در خانههاي برخي نواحي كشور بويژه مناطق گرم وخشك نام برد. تقسيم عرصه هاي خانه به دو بخش فوق براي حداكثر بهره برداري از گرماي خورشيد در زمستان و دوري از تابش آن در تابستان بود. "
اما مهمترين عامل در مساله روحي معماري و سا سلامتي روح مسائل اعتقادي و فرهنگي است، آقاي سلطانزاده در تعريفي از اين موضوع چنين ميگويد" انسان در آفرينش هر فضاي زيستي و حتا به طور كلي در پديد آوردن هر گونه ابزار يا پديدة كاربردي مانند پوشاك و لوازم خانه ، در وهلة نخست به سودمند هاي كاركردي ، مادي و ملموس آن توجه دارد ، اما در صورت امكان وتوانايي ، هيچ گاه نه تنها به اين جنبه اكتفا نمي كند بلكه تلاش مي نمايد تا از لحاظ هنري و فرهنگي نيز فضا يا پديده اي خلق كند كه زيبا ، خوشايند و تحسين برانگيز باشد و اين خصوصيت يعني جنبه هاي زيبايي شناسانه است كه همواره انسان را به آفرينش آثار بديع تشويق مي كند."
وي ارزشهاي زيباشناختي را به سه گروه تقسيمبندي ميكند كه از آنها به ارزشها و صورتهاي پايدار وكهن، دوم ارزشها و صورتهاي نيمه پايدار يا سب، و سوم ارزشها و صورتهاي زودگذر يا مد نام ميبرد.
وي سپس به تشريح اين موارد ميپردازد " در معماري مانند ساير هنرها مي توان تأثير برخي از پديده ها وجلوه هاي عميق فرهنگ ملي و ديني را به شكل الگوها و صورتهايي پايدار مشاهده كرد. برخي از انواع طرح ها و الگوهاي پايدار در معماري ايراني مانند چهار صفه و طرح چهارباغ را مي توان از اين گونه طرح ها و الگوها دانست. اين گونه از صورت ها و ارزش هاي ناشي از عوامل پديده هاي اصلي فرهنگ و تمدن يك قوم يا ملت هستند و به همين دليل از لحاظ گسترة تاريخي و جغرافيايي غالباً بسيار پايدار و طولاني هستند.
سبك را مي توان گونه اي از صورتها ، الگوها و بازتاب ارزش هاي هنر دانست كه از لحاظ تاريخي ، دوره اي ميان مدت را در بر مي گيرد. در تاريخ هنر يك ملت ممكن است سبكهاي متعددي در هر يك از هنرها پديد آيد يا حتا در برخي هنرها دو يا چند سبك در چند حوزة جغرافيايي در يك دوره شكل گيرد. به هر صورت يك سبك يا شيوة هنري دورة كمابيش معيني دارد و در تاريخ بسياري از اقوام و ملل سبكهاي متعددي در برخي هنرها شكل مي گيرد. مد نيز از صورتهاي ناپايدار و ناگذار است كه در پي تأثيرات و تبادلات و دگرگوني هاي فرهنگي واجتماعي حاصل مي شود.
در كنار دو گروه از عوامل ( فرهنگ و ارزش هاي پايدار ، سبك و مد ) نمي توان نقش ابداع وخلاقيت هنرمند را در شكل دادن به هر گونه اثر هنري و از جمله به آثار معماري ناديده گرفت ، بلكه بايد اشاره شود كه آفرينش هنري در مرحلة غايي توسط هنرمند تحقق مي يابد و اوست كه بازتاب و تأثير عوامل گوناگون را در اثر معماري مي نماياند. ابداع و خلاقيت هنرمند از يك سو به تاريخ و فرهنگ طراحي در يك جامعه و از سوي ديگر به توانايي هاي فردي و ابداع شخص هنرمند بستگي دارد. به عبارت ديگر ، ابداع و خلاقيت هنرمند در خلاء صورت نمي يابد ، بلكه در بستري اجتماعي ـ تاريخي تحقق مي پذيرد كه بر محتوا و شكل اثر هنري تأثير مي گذارد.[2] "
در كنار عوامل اصلي تأثير گذار بر سبكها و فرمهاي معماري ميتوان در هر دوره از تأثيرات زيبايي شناختي براي پاسخگويي به نيازهاي حسي و روحي هم آثاري ديد، براي مثال در دوره هاي ابتدايي در تپههاي باستاني مي توان به رنگ آميزي خانه ها و يا در دوره حكومت هخامنشي مي توان به تزئينات كنده كاري شده عجين شده با معماري و ... اشاره كرد.
اما هدف از طرح گفتههاي دكتر فرشاد و آقاي سلطانزاده نتيجهگيري است كه ميتوان از چنين مقولهاي انجام داد: در بحث پيدايش فضاها عواملي در نظر گرفته شده بودند كه براي پاسخگويي به نيازهاي افراد در آينده پيشبيني شده بود، ايجاد و خلق فضا براي اسكان و زندگي در آن است، پس معمار نيازها را شناخته و ابزار پاسخگويي به اين نيازها را در فضاي ساخته شده قرار ميدهد، و اين امر بديهي است كه وقتي ابزارهاي پاسخگويي براي ما مهيا است و ما ميتوانيم به آنچه روح و جسم ما ميخواهد پاسخ درست بدهيم، اين دو مقوله را در شرايط ايدهآل نگهداشتهايم.
سلامتي جسم و روح با پاسخگويي درست و مناسب به آن مهيا ميشود. و اين بزرگترين ويژگي معماري ايراني است كه تمام اصول را در يكجا قرار داده و علاوه بر پاسخگويي به نيازهاي جسمي و كاركردي به نيازهاي روحي نيز پاسخ درست ميدهد.
البته بحث براي چنين مقولهاي بسيار گسترده است، يعني براي هر يك از نيازهاي روحي و جسمي ميتوان مقالات و كتابهاي چندين صد صفحهاي نوشت، آنچه در اينجا مورد بررسي قرار گرفت اشارهاي كوتاه بود به عوامل پاسخگو و چرايي آن و رابطهاي كه در يك معماري با سلامتي جسم و روح ميتوان مشاهده كرد.
در نوشتهاي ديگر اين مساله را به صورت مفصلتر مورد بررسي قرار خواهيم داد، مقاله قبلي و اين مقاله پيشذهنيتي در مورد اهداف اصلي معماري ايراني براي ما بوجود آورده است.
بخشي از مطالب ارائه شده در اين بخش از كتاب سير دگرگوني فرم و كالبد در معماري ايران[3] برداشت شده است.

آخرین ویرایش توسط مدیر: