
محصولات عصر الكترونيك از ارگانيسم پيچيدهاي مبتني بر ارتباط بين فعاليتهاي داخلي گوناگون و همچنين بين آنها و جهان خارج تشكيل شده اند. هدف آنها اين است كه اطلاعات را كنترل كنند و گاهي نتايج غير منتظرهاي به بار آورند.
در اين معماري ناماديت غالب است. ديوارها ثبات خود را از دست ميدهند و اشياء ماده زدائي ميشوند و محتوا بر ظرف غلبه ميكند.
((ما راه طولاني منطق (ماشين براي زندگي) كه زيربناي آن را اتومبيل، كشتيبخار يا هواپيما تشكيل ميدادو تكامل تمام عيار آن ويژگي توليدات جامعه صنعتي در نيمه اول قرن بيستم بوده پشت سرگذاشتهايم.
اكنون وارد عصر جديدي ميشويم، عصري كه مشخصه آن سه پديده ناماديت، حسي بودن و چند رسانهاي بودن است))
۱- ناماديت
اساساً با شفافيت بيان شده است. در واقع بيان شفافيت نه به معناي استفاده از مصالح شفاف است، بلكه به نمايش درآوردن اجزاي عمل كننده ماشين ميباشد.
ايده سيستمهاي مرئي در واقع به آراكي گرام و «متابوليستها»( كه از دهه 60 به بعد ضروري دانستند كه مسائل سنتي تركيب معمارانه رااز ارزش بيندازند )تعلق داشت. آنان انكار ميكردند كه طراحي نما، اتاقها، مؤلفهها يا جزئيات ميتوانند در خودشان به هر حال مركزي باشند در عوض آنان به پيوندها و روابط فضاها، كاركردها، فعاليتها در جامعهاي بر مبناي حركت«كه بسيار از اين حركتها نامادياند» تأكيد ميكردند.
2- حسي بودن

توانائي بنا براي برقرار كردن ارتباط با جهان خارج است. همان گونه كه راجرز ميگويد: «اين امر دلالت برنصب سيستم هاي حساسي دارد كه مانند ماهيچههاي بدن باز و بسته ميشوند، جرم را به حداقل ميرسانند، نيروها را با كمك سيستم عصبي كه بر روي ضربات الكترونيكي استواراست تغييرميدهند، دگرگونيهاي محيطي را حس ميكنند و نيازهاي فردي را ثبت ميكنند.
3- چند رسانهاي بودن
ساختمان را به ارگانيسمي تبديل ميكند كه قادر به انتقال پيامها با استفاده از رسانههاي گوناگون و تلفيق آنها با بافت ساختمان است. . بدين ترتيب ساختمان به پردهاي بدل ميشود كه نور، رنگ و صدا را در معرض ديد همگان قرار ميدهد و در عين حال اطلاعات را منتقل ميكند.
