[FONT="]راز دل خود با چه کسی گفتی و رفتی[/FONT]
[FONT="]سنگی به صبوری من از خاطر تو رفت[/FONT]
سحرم دولت بیدار به بالین امد
گفت بر خیز که ان خسرو شیرین امد
در گل بمانده پای دل جان میدهم چه جای دلنه فقط بنده به ذات ازلی مینازد ناشر حکم ولایت به علی مینازد
گر بنازد به علی شیعه, ندارد عجبی عجب اینجاست ,خدا هم به علی مینازد
در گل بمانده پای دل جان میدهم چه جای دل
وز آتش سودای دل ای وای دل ای وای ما
از کيميای مهر تو زر گشت روی من
آری به يمن لطف شما خاک زر شود
در این دنیا تک و تنها شدم من
چو ماهی در دل دریا شدم من
یا رب این ماهرخ شاه وش زهره جبین
در یکتای که و گوهر یکدانه کیست
تا بگویم که چه کشفم شد از این سیر و سلوکتو دست برده به چوگان و خلق بهر تماشا
ز هر طرف سوي ميدان به سر دويده چو گويت
تو با خدای خود انداز کارو دل خوش داریا رب این ماهرخ شاه وش زهره جبین
در یکتای که و گوهر یکدانه کیست
مقام امن و می بیغش و رفیق شفیقتا بگویم که چه کشفم شد از این سیر و سلوک
به در صومعه با بربط و پیمانه روم
ترا چنانکه توئی هر نظر کجا بیندتو دست برده به چوگان و خلق بهر تماشا
ز هر طرف سوي ميدان به سر دويده چو گويت
ترا چنانکه توئی هر نظر کجا بیند
بقدر دانش خود هر کسی کند ادراک
از انزمان که فتنه چشمت بمن رسیدکمان سخت که داد آن لطیف بازو را
که تیر غمزه تمامست صید آهو را
دامن افشان گذشت و باز نگشتاز انزمان که فتنه چشمت بمن رسید
ایمن ز شر فتنه اخر زمان رسید
دلم صد بار میگوید که چشم از فتنه بر هم نهدامن افشان گذشت و باز نگشت
عمر از دست رفته را ماند
ما ز یاران چشم یاری داشتیمدلم صد بار میگوید که چشم از فتنه بر هم نه
دگر ره دیده میافتد بر آن بالای فتانم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |