امیدی
عضو جدید
مرگ اگر بودش برایم به ز این گفتار بود...
آنکه در دل عشق تو دارد میتوان کفتار بود؟؟؟
دردا...
معشوقه ام
استاد زبان است و
زبانم را نمی فهمد
ب.امیدی
مرگ اگر بودش برایم به ز این گفتار بود...
آنکه در دل عشق تو دارد میتوان کفتار بود؟؟؟
در پستوی احساسم با داسم قدم زنان می تازم
می و مستی
به چه کارم
چو بنوشم
من از آن
سينه ی سينایی تو
ب.امیدی
و نخندیم دگر به تَرَکهای دل هر گلدان
و به انگشت نخی خواهیم بست
تا فراموش نگردد فردا زندگی شیرین است
زندگی باید کرد
دفتر مشقمو برگ ميزدم
خاطرات بچگی
دفتر نقاشيمو ورق زدم
خط های سياه سفيد
یادم اومد
شبای سرد
بی اميد
اشکامو پاک می کردم و
فقط با دوتا مداد رنگی
نقاشی هامو رنگ ميزدم
ب.امیدی
من چرا دل ب تو دادم ک دلم میشکنی
یا چ کردم که نگه باز ب من می نکنی
دل و جانم ب تو مشغول و نظر بر چپ و راست
تا نگویند حریفان که تو منظور منی
مغبچه ای می گذشت راهزن دین و دل .......................... وز پی آن آشنا از همه بیگانه شدياد ايامي که در گلشن فغاني داشتمدر ميان لاله و گل آشياني داشتم
مغبچه ای می گذشت راهزن دین و دل .......................... وز پی آن آشنا از همه بیگانه شد
درون ما ز تو یک دم نمیشود خالی
کنون که شهر گرفتی روا مدار خراب
بی تو مهتاب شبی بازاز آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال ِ تو گشتم...
آنست آدمی که در او حسن سیرتی[FONT="] [/FONT][FONT="]من خیره به آینه و او گوش به من داشت[/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]گفتم که چه سان حل کنی این مشکل ما را[/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]بشکست و فغان کرد که از شرح غم خویش[/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]ای زن چه بگویم که شکستی دل ما را[/FONT][FONT="][FONT="]
[/FONT][/FONT]
آنست آدمی که در او حسن سیرتی
یا لطف صورتیست دگر حشو عالمست
[FONT="]ترسم که اشک در غم ما پرده در شود[/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]وین راز سر به مهر به عالم ثمر شود[/FONT]
دنیا خوشست و مال عزیزست و تن شریف
لیکن رفیق بر همه چیزی مقدمست
[FONT="]تنها نه عشق و زندگی و آرزوی من[/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]او هستی من است که آینده دست اوست[/FONT][FONT="][/FONT]
تورا در آینه دیدن جمال طلعت خویش
بیان کند که چه بودست ناشکیبا را
[FONT="]آری ، مگر خدا به دل اندازدش که من[/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]زین آه و ناله راه به جایی نمی برم[/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]جز ناله های تلخ نریزد ز ساز من[/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]از حال دل اگر سخنی بر لب آورم[/FONT][FONT="][/FONT]
مرا ب هیچ بدادی و من هنوز برآنم
که از وجود تو مویی ب عالمی نفروشم
[FONT="]منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد
غزل و عاطفه و روح هنرمندش را
از رقیبان کمین کرده عقب می ماند
هر که تبلیغ کند خوبی ِ دلبندش را
[/FONT]
[FONT="]تو رهرو دیرینه سر منزل عشقی[/FONT][FONT="]آری آری زندگی زیباست
زندگی اتشگهی دیرینه پا برجاست
گر بیفروزیش رقص شعله اش در هر کران پیداست
ور نه خاموش ست و خاموشی گناه ماست....
[FONT="]تو رهرو دیرینه سر منزل عشقی[/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]بنگر که ز خون تو به هر گام نشانسیت[/FONT]
شبتون خوش دوست خوش ذوقم و ممنون از همراهیتون
ای که به دام تو اسیرم اسیر .......................... لذت دیوانگی از من مگیرتو آن درخت گلی کاعتدال قامت تو
ببرد قیمت سرو بلندبالا را
دگر ب هر چه تو گویی مخالفت نکنم
که بی تو عیش میسر نمیشود ما را
شب شما هم خوش دوست عزیزم
رازی که برِ غیر نگفتیم و نگوییم *** با دوست بگوییم، که او محرم راز استای که به دام تو اسیرم اسیر .......................... لذت دیوانگی از من مگیر
تا بوی زلف یار در آبادی من استرازی که برِ غیر نگفتیم و نگوییم *** با دوست بگوییم، که او محرم راز است
تا بوی زلف یار در آبادی من است
هر لب که خنده ای کند از شادی من است
تو بت چرا ب معلم روی ک بتگر چین
ب چین زلف تو آید ب بتگری آموخت
هزار بلبل دستان سرای عاشق را
بباید از تو سخن گفتن دری آموخت
"تا شکوفه های
سرخ بر پيراهن"
می رویند
تا که نعش
شعر پر نقشم
نقش بر زمين
افتد
لب نخواهم بست
ب.امیدی
دردم ازیارست و درمان نیزهمتو را سریست که با ما فرو نمی آید
مرا دلی که صبوری از او نمی آید
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |