باید با حرف "ت" شروع می کردید دوست گرامیشبی در خواب او را با رقیبان در سخن دیدم
نبیند هیچ کس در خواب یارب آنچه من دیدم
من نه آنم که دوصد مصرع رنگین گویم ................................... من چو فرهاد یکی گویم و شیرین گویم
باید با حرف "ت" شروع می کردید دوست گرامیشبی در خواب او را با رقیبان در سخن دیدم
نبیند هیچ کس در خواب یارب آنچه من دیدم
باید با حرف "ت" شروع می کردید دوست گرامی
من نه آنم که دوصد مصرع رنگین گویم ................................... من چو فرهاد یکی گویم و شیرین گویم
مردی نبود فتاده را پای زدن .................... گر دست فتاده ای بگیری مردیراس میگید ....
اصلاح میکنم الان ...
ما ز بالاییم و بالا میرویم
ما زدریاییم و دریا میرویم
یا رب این نوگل خندان که سپردی به منشمردی نبود فتاده را پای زدن .................... گر دست فتاده ای بگیری مردی
شیر شیر است اگر چه پیر بوَد ...................... پیر پیر است اگر چه شیر بوَدیا رب این نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از چشم حسود چمنش
شیر شیر است اگر چه پیر بوَد ...................... پیر پیر است اگر چه شیر بوَد
دل که رنجید از کسی خرسند کردن مشکل است .................... شیشه ی بشکسته را پیوند کردن مشکل استدر دلم بود که بی دوست نباشم هرگز
چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
دل که رنجید از کسی خرسند کردن مشکل است .................... شیشه ی بشکسته را پیوند کردن مشکل است
دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد ....................... که در چمن همه گلبانگ عاشقانه ی توستتار و پود عالم امکان، به هم پیوسته استعالمی را شاد کرد آنکس که یک دل شاد کرد
شیر شیر است اگر چه پیر بوَد ...................... پیر پیر است اگر چه شیر بوَد
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم ..................... دولت صحبت آن مونس جان ما را بسدوست آن باشد که گیرد دست دوست
در پریشان حالی و درماندگی
دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد ....................... که در چمن همه گلبانگ عاشقانه ی توست
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم ..................... دولت صحبت آن مونس جان ما را بس
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم ..................... دولت صحبت آن مونس جان ما را بس
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد | به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد | |
در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران | به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد | |
ترازو گر نداری پس تو را زو رهزند هر کس | یکی قلبی بیاراید تو پنداری که زر دارد | |
تو را بر در نشاند او به طرّاری که میآید | تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد | |
به هر دیگی که میجوشد میاور کاسه و منشین | که هر دیگی که میجوشد درون چیزی دگر دارد | |
نه هر کلکی شکر دارد نه هر زیری زبر دارد | نه هر چشمی نظر دارد نه هر بحری گهر دارد |
دارم چه شکایت ها از دست ستمکاران ....................... ای کاش به پا خیزد از عدل تو غوغاییساقی بده پیمانه ای ز آن می که بی خویشم کند
بر حسن شور انگیز تو عاشق تر از پیشم کند
دارم چه شکایت ها از دست ستمکاران ....................... ای کاش به پا خیزد از عدل تو غوغایی
دارم چه شکایت ها از دست ستمکاران ....................... ای کاش به پا خیزد از عدل تو غوغایی
یارب آن شاه وش ماه رخ زهره جبیندر یکتای که وگوهر یکدانه کیست
سالها دل طلب جام جم از ما می کرد
آنچه خود داشت زه بیگانه تمنا می کرد
تو همان
اتفاقی بودی
که در افق ات
به غم افتادم
ب.امیدی
دل به دلداران سپردن کار هر دلدار نیستمن به تو جان میسپارم دل که قابل دار نیست
تو و ناز و من و این حال پریش
زخم مزن بر منِ آزرده ی ریش
دل پير مراست عمری کم و بيش
تو جوانی و ره صد ساله به پيش
ب.امیدی
[FONT="]یک بوسه ز لبهای تو در خواب گرفتم [/FONT]شهریارا تو به شمشیر قلم در همه آفاق به خدا ملک دلی نیست که تسخیر نکردی
یک بوسه ز لبهای تو در خواب گرفتم
گویی که گل از چشمه مهتاب گرفتم
یک بوسه ز لبهای تو در خواب گرفتم
گویی که گل از چشمه مهتاب گرفتم
ما و مجنون همسفر بودیم در دشت جنون او به مقصد ها رسید و ما هنوز آواره ایم
[FONT="]می خور که چنین عمر که غم در پی اوست[/FONT]می ترسم
در سراشيبِ
راه های
-تنگ و تاریک و نمناکت -
شبی فرو ریزم
ب.امیدی
مو سپيد آخر شدي اي برف
تا سرانجامم چنين ديدي
در دلم باريدي... اي افسوس
بر سر گورم نباريدي
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |