toghrol1
کاربر بیش فعال
یکباره چرا قطع نظر میکنی از ما/ بودیم نه آخر به تو یکبار مصاحبتا زبند زلف او قصد رهایی می کنم
می دهد بر زلف مشکین پیچ و تاب دیگری
یکباره چرا قطع نظر میکنی از ما/ بودیم نه آخر به تو یکبار مصاحبتا زبند زلف او قصد رهایی می کنم
می دهد بر زلف مشکین پیچ و تاب دیگری
با من کج و با خود کج و با خلق خدا کجیکباره چرا قطع نظر میکنی از ما/ بودیم نه آخر به تو یکبار مصاحب
جنون مشرب شمع است یکسرساز این محفل/ جهانی میخورد آب از تلاش خودگدازیهابا من کج و با خود کج و با خلق خدا کج
آخر قدمی راست بنه ای همه جا کج
جنون مشرب شمع است یکسرساز این محفل/ جهانی میخورد آب از تلاش خودگدازیها
وقت فتادگی مشو از دوستان جدا/ این است نقش مسلک یاران بوریااگرچرخ گردون کشد زین تو ... سرانجام خشت است بالین تو
(فردوسی)
وقت فتادگی مشو از دوستان جدا/ این است نقش مسلک یاران بوریا
ترحم برپلنگ تیزدندان ... ستمکاری بود برگوسفندان
(سعدی)
از آن به دیرمغانم عزیز میدارند.............. که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماستنمی بود اینقدَر خواب غرور دلبران سنگین
اگر میداشت آوازی شکست شیشه دلها
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست..............دل سودازده از غصه دو نیم افتادست
روزها گر رفت ، گو رو باک نیستتوبه کردم که دگرمی نخورم درهمه عمر ....................به جزازامشب وفردا شب وشبهای دگر
روزها گر رفت ، گو رو باک نیست
تو بمان ای آنکه چون تو پاک نیست
تا کی بود این محنت؟ تا چند کشم زحمت؟/ مردم ز غمت یک دم، آخر نظری فرمایتا قبله ی ابروی تو ای یار کج است................محراب دل و قبله احرار کج است
تا کی بود این محنت؟ تا چند کشم زحمت؟/ مردم ز غمت یک دم، آخر نظری فرمای
ما خود نمیرویم دوان در قفای کس // آن میبرد که ما به کمند وی اندریمیک چند پشیمان شدم از رندی و مستی................. عمریست پشیمان ز پشیمانی خویشم
من هماندم که وضو ساختم از چشمه عشق..................... چارتکبیر زدم یکسره بر هر چه که هستما خود نمیرویم دوان در قفای کس // آن میبرد که ما به کمند وی اندریم
من هماندم که وضو ساختم از چشمه عشق..................... چارتکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست
تا امدم که با تو خداحافظی کنم... // بغضم امان نداد و خدا در گلو شکست
توبه کردم که دگر می نخورم در همه عمر.................... بجز از امشب و فرداشب و شب های دگر
روزی تو خواهی آمد از کوچه های باران//تا از دلـم بشویی غمهای روزگـاران
نام نیکو گر بماند زآدمی ................. به کزو ماند سرای زرنگار
توبا خدای خود انداز کار ودل خوشداررفت آنکه فقاع از تو گشاییم دگربار
ما را بس از این کوزه که بیگانه مکیده ست
یاد بگذشته به دل ماند و دریغ
نیست یاری که مرا یاد کند
توبا خدای خود انداز کار ودل خوشدار
که رحم اگرنکند مدعی خدا بکند
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارمدل خود را به دیدار تو حاجتمند،میدانم
غم هجر تو بنیادم بخواهد کند،میدانم...
ما را سروسودای کس دیگر نیست ............. در عشق تو پروای کس دیگر نیستمرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویش پندارم
تو خانقاه و خرابات در میانه مبینما را سروسودای کس دیگر نیست ............. در عشق تو پروای کس دیگر نیست
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |