دلم تنهاست ماتم دارد امشب
دلی سرشار از غم دارم امشب
باش با من که همه رهگذران میگذرند ............... همه خوبند ولی خوبتر از خوب تویی
دلم تنهاست ماتم دارد امشب
دلی سرشار از غم دارم امشب
باش با من که همه رهگذران میگذرند ............... همه خوبند ولی خوبتر از خوب تویی
باش با من که همه رهگذران میگذرند ............... همه خوبند ولی خوبتر از خوب تویی
یاد باد آنکه سر کوی توام منزل بود
دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود
دل که رنجید از کسی خرسند کردن مشکل است .................... شیشه ی بشکسته را پیوند کردن مشکل است
تا چند بسته ماندن در دام خود فریبی
با غیر آشنایی، با آشنا غریبی؟
یارم چوقدح بدست گیرد بازار بتان شکست گیرد................. هر کس که بدید چشم او گفت کو محتسبی که مست گیرد
یارب سببی ساز که یارم بسلامت ................. بازآید و برهاندم از بند ملامت
تا قفل قفس باز شد آن سوخته پر رفت
دلواپس ما بود ولیکن به سفر رفت
تا اوج ، راهی ام به تماشای من بيا............... با بالهای عشق تو پرواز دیدنیست
تنی آلوده درد و لبریز غم دارم
ز اسباب پریشانی تو را ای عشق کم دارم
مارا سروسودای کس دیگر نیست............. درعشق تو پروای کس دیگر نیست
تو مو بینی و مجنون پیچش مو
تو ابرو او اشارت های ابرو
وه که گر من بازبینم روی یار خویش را................... تا قیامت شکر گویم کردگار خویش را
اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد
گناه بخت پریشان و دست کونه ماست
ترس جای عشق جولان داد و شک جای یقین.................... آبروداری کن ای زاهد مسلمانی بس است
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده ام
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن ................ منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن
ندانستم چو نیکو قدر ایام جوانی را
دلم خون می شود چون بشنوم نام جوانی را
آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد..................... بال وقتی قفس پرزدن چلچله هاست
هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود.................... هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرودتا بوده چشم عاشق در راه یار بوده
بی آنکه وعده باشد در انتظار بوده
هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود.................... هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود
در همین لحظه غمنک به جا
و به نزدیکی او
می خروشد دریا
وز ره دور فرا میرسد آن موج که می گوید باز
از شبی طوفانی
داستانی نه دراز
نیک باشی وبدت گویند خلق ... به که بد باشی ونیکت گویند.
(سعدی)
معرفت نیست دراین قوم خدارا سببی ... تابرم گوهرخود را به خریدار دگر
(حافظ)
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |