maryam72
عضو جدید
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر/ کس دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست.
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر/ کس دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست.
امروز گزافی ده آن باده نابی را // برهم زن و درهم زن این چرخ شتابی راتو مرا جام جهانی، چه کنم جام جهان را
تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان رااااااااااااا
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها/ که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلهاامروز گزافی ده آن باده نابی را // برهم زن و درهم زن این چرخ شتابی را
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها/ که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
آخر چه گلابی است به از اشک من ای گل // دیگی نه در این بادیه پرجوشتر از من
درد عشاق ز درمان کسی به نشودنفس باد صبا مشک فشان خواهد شد/ عالم چیز دگرباره جوان خواهد شد.
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد/ عالم چیز دگرباره جوان خواهد شد.
دوستان گر سر درمان هلالی دارید
در این سرای بی کسی، کسی به در نمیزند // به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند
دوستان گر سر درمان هلالی دارید
شربت زهر بیارید، که تریاک من*ست
تو را من زهر شیرین خوانم ای عشق
که نامی خوشتر از اینت ندانم
وگر هر لحظه رنگی تازه گیری
به غیر از زهر شیرینت نخوانم
تو را من زهر شیرین خوانم ای عشق
که نامی خوشتر از اینت ندانم
وگر هر لحظه رنگی تازه گیری
به غیر از زهر شیرینت نخوانم
من که باشم تا زنم لاف غلامی بر درش؟
بندهٔ آنم که دولت خواه سلطان من ست
آن که بر دامان چاکم طعنه می زد گو بزن
کین چنین صد چاک دیگر در گریبان من ست
ای دیو سپید پای در بند!/ ای گنبد گیتی! ای دماوند!تا خیزد ای فرخ زین سو اخ و زان سو اخ // برکن هله ای گلرخ سغراق و شرابی را
تا خیزد ای فرخ زین سو اخ و زان سو اخ // برکن هله ای گلرخ سغراق و شرابی را
ای دیو سپید پای در بند!/ ای گنبد گیتی! ای دماوند!
تو کز محنت دیگران بی غمی /نشاید که نامت نهند آدمی
دردا که عمر در شب هجران گذشت و من
آگه نیم هنوز که روز وصال چیست؟
چون حل نمی شود به سخن مشکلات عشق
در حیرتم که فایدهٔ قیل و قال چیست؟
تو کز محنت دیگران بی غمی /نشاید که نامت نهند آدمی
یه عالمه گل میارم همه رو پر پر میکنم
هرشب دارم همینجوری با تنهاییم سر میکنم
مهدی مقدم
تصــويــرت را در آب ديــدم!محتاج قصه نيست گرت قصد خون ماست // چون رخت از آن تست به يغما چه حاجت است
تصــويــرت را در آب ديــدم!
تــو رفتــی،
مــن بــه دنبــال ِ رودخــانه راه افتــادم!
* شهاب مقربین
دم از سیر این دیر دیرینه زنمی رسد روزی که شرط عاشقی دلدادگیست
آن زمان، هر دل فقط یک بار عاشق می شود
ندیده زحمت رفتار ره نیاموزیدم از سیر این دیر دیرینه زن
صلایی به شاهان پیشینه زن
ندیده زحمت رفتار ره نیاموزی
خطا نکرده صواب و خطا ندانی چیست
تا همه خلوتیان جام صبوحی گیرند
چنگ صبحی به در پیر مناجات بریم
من نمی گویم که مرا از قفس آزاد کنید/ قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید.
ما را همه شب نمی برد خواب
ای خفته ی روزگار دریاب
دلم آشفته ی مویت به صد بندمن نمی گویم که مرا از قفس آزاد کنید/ قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید.
ما را همه شب نمی برد خواب
ای خفته ی روزگار دریاب
ديگران سر مست در آغوش جانان خفته اند
آنکه بيدار است هر شب ، مرغ شبگير است و من
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |