یاد باد آنکه چو چشمت بعتابم میکشتسلامی چو بوی خوش اشنایی
بدان مردم دیده روشنایی
(حافظ)
معجز عیسویت بر لب شکرخا بود
یاد باد آنکه چو چشمت بعتابم میکشتسلامی چو بوی خوش اشنایی
بدان مردم دیده روشنایی
(حافظ)
یاد باد آنکه چو چشمت بعتابم میکشت
معجز عیسویت بر لب شکرخا بود
در روح نظر کردی چون روح سفر کردی
از خلق حذر کردی وز خلق جدا رفتی
دانی که چنگ و عود چه تقریر می کنند
پنهان خورید باده که تعزیر می کنند
دیدم و ان چشم دل سیه که تو داری /جانب هیچ اشنا نگاه ندارد........
در چشم های لیلی اگر شب شکفته بود
در چشم من شکفته گل آتشین عشق
لغزیده بر شکوفه ی لبهای خامشم
بس قصه ها ز پیچ و خم دلنشین عشق
قدحی درکش و سرخوش به تماشا بخرام/تا به ببینی نگارت بچه ائین امد...........
دیریست کان سرود خدایی را
در گوش من به مهر نمی خوانی
دانم که باز تشنه ی خون هستی
اما بس است این همه قربانی
یا رب مگیرش ارچه دل چون کبوترم/افکند و کشت و عزت صید حرم نداشت..........
تن صد ترانه می رقصد
در بلورظرف آوایم
لذتی ناشناس و رویا رنگ
می دود همچو خون به رگ هایم
مباش در پی ازار هرچه خواهی کن/که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست..........
تو خسته چون پرنده ی پیری
رو می کنی به گرمی بستر
با پلک های بسته ی لرزان
سر می نهی به سینه ی دفتر
روزها فکر من اینست و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
مگوپای عزت برافلاک نه
بگوروی اخلاص برخاک نه
(سعدی)
سلام
منم میتونم شرکت کنم؟
قانون خاصی داره؟
ممنونمهزار جان و دل و عقل گر به هم تو ببندی
چو عشق با تو نباشد به روزنش نرساند
سلام دوست عزیز خوش آمدید
بله شما هم میتونید
نه قانون خاصی نداره با آخرین حرف کلمه ی پایانی بیت باید یک بیت شعر بنویسید....
ممنونم
دل به کف غصه نباید سپرد
اول و آخر همه خواهیم مرد
ممنونم
دل به کف غصه نباید سپرد
اول و آخر همه خواهیم مرد
دردم از یارست و درمان نیز هم
دل فدای او شدوجان نیزهم
(حافظ)
دلم جز مهر مه رویان طریقی بر نمیگیردخواهش میکنم
در دام چنانیم که ما دانه ندانیم
امروز از این نکته و افسانه مخوانید
مردم این ملک ز که تا به مهدردم از یارست و درمان نیز هم
دل فدای او شدوجان نیزهم
(حافظ)
من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم
آن که آورد مرا باز برد در وطنم
من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم
آن که آورد مرا باز برد در وطنم
تافت بر خوابگه عالم،نور
ورکنم صبر ،جای پر خطر است
کآفتم زیرو محنتم زبر است!
(نظامی)
دلم جز مهر مه رویان طریقی بر نمیگیرد
ز هر سو میدهم پندش ولیکن در نمیگیرد
یا که بنه پا به سرِ دوشِ من
میکنم بخت بد خویش شریک گنهت
تا نه تنها تو سزاوارملامت باشی!
(هوشنگ ابتهاج)
مردم این ملک ز که تا به مه
هیچ ندانند جز احسنت و زه
دل بسته ام به باد ،به بوی شبی که زلف
بگشایی و مشام مرا مشکبو کنی
(هوشنگ ابتهاج)
تافت بر خوابگه عالم،نور
باز جنبید و به جوش آمد نور
هان؛کجاست،
پایتخت قرن؟!
مابرای فتح می آییم،
تا که هیچستانش بگشاییم ....
(اخوان ثالث)
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |