jh1348
کاربر فعال
تونیز باده به چنگ آر و راه صحرا گیرمهتاب به نور دامن شب بشکافت
می نوش دمی بهتر از این نتوان یافت
خوش باش و میندیش که مهتاب بسی
اندر سر خاک یک به یک خواهد تافت
که مرغ نغمه سرا ساز خوش نوا آورد
تونیز باده به چنگ آر و راه صحرا گیرمهتاب به نور دامن شب بشکافت
می نوش دمی بهتر از این نتوان یافت
خوش باش و میندیش که مهتاب بسی
اندر سر خاک یک به یک خواهد تافت
یا زلبت طلب کنم قیمت خون خویشتندر غیبتم از رشک شنیدم شب و روزت
باشد شب طاعون زده ای روز تباهی
تونیز باده به چنگ آر و راه صحرا گیر
که مرغ نغمه سرا ساز خوش نوا آورد
دست به جان نمیرسد تا به تو برفشانمشتونیز باده به چنگ آر و راه صحرا گیر
که مرغ نغمه سرا ساز خوش نوا آورد
ای دوست بر و دست به دامان خدا زنیا زلبت طلب کنم قیمت خون خویشتن
یا به واگذارم این جسم به خون تپیده را
تو عمر خواه و صبوری که چرخ شعبده بازدر جوانی حاصل عمرم به نادانی گذشت
انچه باقی بود آنهم در پشیمانی گذشت
یاری اندر کس نمی بینیم یاران را چه شدای دوست بر و دست به دامان خدا زن
جز او نبود ما و تورا پشت و پناهی
شد رهزن سلامت زلف تو وین عجب نیستدست به جان نمیرسد تا به تو برفشانمش
بر که توان نهاد دل تا ز تو واستانمش
قوت شرح عشق تو نیست زبان خامه را
گرد در امید تو چند به سر دوانمش
شد رهزن سلامت زلف تو وین عجب نیست
گرراهزن توباشی صد کاروان توان زد
درره عشق نشد کس به یقین محرم رازدر دلم بود که بی دوست نباشم هرگز
چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
دیدار مینمایی و پرهیز میکنیشد رهزن سلامت زلف تو وین عجب نیست
گرراهزن توباشی صد کاروان توان زد
یار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناختدیدار مینمایی و پرهیز میکنی
بازار خویش و آتش ما تیز میکنی
گر خون دل خوری فرح افزای میخوری
ور قصد جان کنی طرب انگیز میکنی
دیدار مینمایی و پرهیز میکنی
بازار خویش و آتش ما تیز میکنی
گر خون دل خوری فرح افزای میخوری
ور قصد جان کنی طرب انگیز میکنی
معرفت نیست درین قوم ،خدا راسببییه روز از دلای مرده رد میشم
یه روز عاشق شدنو بلد میشم
(نغمه رها)
روی تو خوش مینماید آینه مایار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت
حاش للّه که روم من زپی یار دگر
ازدست غیبت توشکایت نمیکنمروی تو خوش مینماید آینه ما
کآینه پاکیزه است و روی تو زیبا
چون می روشن در آبگینه صافی
خوی جمیل از جمال روی تو پیدا
من چه در پای تو ریزم که خورای تو بودیه روز از دلای مرده رد میشم
یه روز عاشق شدنو بلد میشم
(نغمه رها)
روی تو خوش مینماید آینه ما
کآینه پاکیزه است و روی تو زیبا
چون می روشن در آبگینه صافی
خوی جمیل از جمال روی تو پیدا
وه که جدا نمیشود نقش تو از خیال من[FONT="]آسمون و اون گل های پراکندش[/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]گل های یخی از ریشه آکندش[/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]خبر میدن از تو و از حرف های تو[/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]بغض کردن روز و شب و اشک های تو
(نغمه رها)
بچه ها من تشکرام پر شده ، ببخشید اگه نمی تونم از پست ها تشکر کنم[/FONT][FONT="]
[/FONT]
وه که جدا نمیشود نقش تو از خیال من
تا چه شود به عاقبت در طلب تو حال من
ناله زیر و زار من زارترست هر زمان
بس که به هجر میدهد عشق تو گوشمال من
هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی(نغمه رها)[FONT="]ناودونی خونه ی ما با عطر یاست پر شده [/FONT]
[FONT="]هیچی نگو ، حرفی نزن[/FONT]
[FONT="]دلم از خود بی خود شده[/FONT]
هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی
الا بر آن که دارد با دلبری وصالی
دانی کدام دولت در وصف مینیاید
چشمی که باز باشد هر لحظه بر جمالی
یک نفر آمد صدایم کرد و رفت
در قفس بودم رهایم کرد و رفت
تنهایی رو به زندگیم تحمیل کردی
عاشق شدن و با دلم تمرین کردی
درین سرای بی کسی کسی به در نمیزندیک سال دیگر آمد و دنیا عوض نشد
چیزی بغیر پیرهن از ما عوض نشد
درین سرای بی کسی کسی به در نمیزند
به دشت پر ملال ما پرنده سر نمیزند
در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن
شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
یک خریدار نرفته است که آید صنما//به خریداری حسن تو خریداری دگر
روزهای خوشمان را امشب
تو اگر خوش بودی
از درون صفحه ی کهنه ی ذهنت بردار
منِ امروز پر از تلخی هاست
لاشه ام را امشب
از سر خاطره هایت بردار
سلام
رنگین کمان بسته ی آن چشمهای تو
اوضاع را در عالم بالا به هم زده
چشم تو ... توی خلقت خود دست برده است
اشک تو رودهای جهان را به هم زده
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |