آنک از جنت فردوس یکی میآید
اختری میگذرد یا ملکی میآید
دوست ميدارم من اين ناليدن دلسوز را
تا به هر نوعي كه باشد بگذرانم روز را
آنک از جنت فردوس یکی میآید
اختری میگذرد یا ملکی میآید
ای که ز دیده غایبی در دل ما نشستهایدوست ميدارم من اين ناليدن دلسوز را
تا به هر نوعي كه باشد بگذرانم روز را
ای که ز دیده غایبی در دل ما نشستهای
حسن تو جلوه میکند وین همه پرده بسته ای
اگر چراغ بمیرد صبا چه غم داردیک لحظه بود این شب یا شبی کز عمر ما تاراج شد
ما همچنان لب بر لبی نابرگرفته کام را
اگر چراغ بمیرد صبا چه غم دارد
و گر بریزد کتان چه غم خورد مهتاب
به کرشمه عنایت نگهی به سوی ما کن که دعای دردمندان ز سر نیاز باشد |
دلی که دید که پیرامن خطر میگشت
به کرشمه عنایت نگهی به سوی ما کن
که دعای دردمندان ز سر نیاز باشد
دلا اگر چه که تلخست بیخ صبر ولیتو را خود یک زمان با ما سر صحرا نمیباشد
چو شمست خاطر رفتن بجز تنها نمیباشد
در آن نفـــــــس كه بميــــــــــرم، در آرزوي تـــو باشــــــــمدلا اگر چه که تلخست بیخ صبر ولی
چو بر امید وصالست خوشگوار آید
در آن نفـــــــس كه بميــــــــــرم، در آرزوي تـــو باشــــــــم
بدين اميــــــد دهـــم جان، كه خــاك كـــــوي تو باشـــم
من در این جای همین صورت بی جانم و بس
دلم آن جاست که آن دلبر عیار آن جاست
تو با این لطف طبع و دلربایی
چنین سنگین دل و سرکش چرایی
یک لحظه بود این یا شبی کز عمر ما تاراج شد؟
ما همچنان لب بر لبی نابرگرفته کام را
مگر نسیم سحر بوی زلف یار منستآمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم
تا برفتی ز برم صورتِ بی جان بودم
تا حال منت خبر نباشدمگر نسیم سحر بوی زلف یار منست
که راحت دل رنجور بی قرار منست
دلم از دست غمت دامن صحرا بگرفتتا حال منت خبر نباشد
در کار منت نظر نباشد
آه اگر دست دل من به تمنا نرسدتفاوتی نکند قدر پادشایی را
که التفات کند کمترین گدایی را
آه اگر دست دل من به تمنا نرسد
یا دل از چنبر عشق تو به من وانرسد
غم هجران به سویتتر از این قسمت کن
کاین همه درد به جان من تنها نرسد
ما را سرِ باغ و بوستان نیستدلم از صحبت شیراز به کلی بگرفت
وقت آنست که پرسی خبر از بغدادم
توحید بر ما عرضه کن تا بشکنیم اصنام راما را سرِ باغ و بوستان نیست
هر جا که توئی تفرّج آن جاست
توحید بر ما عرضه کن تا بشکنیم اصنام را
می با جوانان خوردنم باری تمنا میکند
یک روز به اتفاق صحرا من و تو/از شهر برون شویم تنها من و تو
دانی که من و تو کی به هم خوش باشیم؟/آنوقت که کس نباشد الا من و تو
اگر مراد تو ای دوست بی مرادی ماستوقتِ طرب خوش یافتم آن دلبرِ طناز را
ساقی بیار آن جامِ می ، مطرب بزن آن ساز را
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
مشاعره با اشعار شاهنامه | مشاعره | 18 | ||
S | مشاعره با اشعار بداهه ... | مشاعره | 151 | |
مشاعره با نام کاربر قبلی | مشاعره | 2082 | ||
P | مشاعره کودک ۷ ساله ایرانی - رها حسین پور معتمد | مشاعره | 0 | |
مشاعره با اشعار فروغ فرخ زاد | مشاعره | 443 |