مقاله رو خوندم (بالاخره

)
راستش به طرز جالبی ترجمه شده بود (مثلا cutting-edge solution یعنی راه حل نوین، نه راه حل تیغه برشی

)
قبل از انجام هر پروژه ابتدا باید مطالعات امکان سنجی انجام بشه (بماند که قبل از اون هم باید kf و csf تعیین بشه) که معلوم بشه پروژه قابل اجراست یا خیر، که در این مورد کوتاهی شده.
مهمترین عامل در موفقیت هر پروژه ایمان داشتن مدیر ارشد سازمان به پروژه و حمایت همه جانبه وی از اجرای پروژه است، قبل از اجرای پروژه مدیران ارشد طرح تفصیلی پیاده سازی رو پذیرفتند ولی در حین اجرای پروژه به بیراهه رفتند که این یعنی شکست قطعی پروژه !
وقتی پرسنل میبینند که مدیران اینگونه رفتار میکنند آنها هم کاسه داغ تر از آش نخواهند شد.
در حین اجرای پروژه یک نوع سردرگمی در میان پرسنل وجود داشته و درک مناسبی از متدولوژی نداشته اند که این امر معلول کم کاری در نحوه تدوین مستندات است.
{هر فرد نیازی ندارد که با انبوهی از اطلاعات محاصره شود، تنها باید اطلاعاتی که برای او مفید و قابل درک است در دسترسش قرار گیرد}
این امر بسیار حیاتی است، چرا که ممکن است با برداشت بد فرد از پروژه مقاومت وی در برابر تغییر بالارود.
درک درستی از توانایی های پرسنل وجود نداشته است (مثلا برای اشتراک گذاری دانش میخواستند از IT استفاده کنند در حالیکه پرسنل با آن بیگانه بودند.)(به نوعی عارضه ناشی از عدم انجام مطالعات امکان سنجی)
یکی از امور ضروری در حین و بعد از انجام پروژه post implementation یا بازنگری و بهبود مستمر است که به آن توجهی نشده است.
ببخشید که زیاد نوشتم، اینا چیزهایی بود که به عقل ناقص من رسید.

خوشحال میشم نظر بقیه دوستان رو هم بدونم.