سلام
ضمن تشكر از جوابهاي خوب و به حقي كه داده شد به نظر اين بحث ريشه اي تر بايد بررسي شود وخواهشم اينست كه به بحث منطقي نگاه شود و احساسات بوجود امده از حوادث اخير فضاي بحث را تحت تاثير قرار ندهد(مثلا تجاوز را كنار احكام الهي قرار دادن هر چند كه واقع شدن چنين چيزي را بعيد و بدون مدرك مي دانم كه به جامعه براي ايجاد التهاب و بدبيني القا شد ولي تاكيد مي كنم فعلا بحث ما اين نيست)
اين تفكر و اشكالات ريشه در مباحث معرفت شناختي دارد كه از ثمرات ان بي توجهي به حقايقي والا و او مانيست است ودر نتيجه مبنا قرار گرفتن حقوق بشر در حاليكه انسان در وجود وبسياري از صفات خود نيازمند است پس بايد به دنبال موجودي گشت كه نيازمند نباشد ونام او را خدا مي گذاريم(بايد توجه داشت اين موجود حتما وجود دارد زيرا نيازهاي بقيه موجوداتبوسيله او بر طرف مي گردد پس چون موجودات هستند علت نيز هست)او كامل مطلق است وبي نياز(زيرا اگر كامل مطلق نباشد كامل تر از او قابل فرض است)پس ميداند كه چه قوانيني به نفع انسانها و چه چيز هايي به ضرر است در حاليكه علم انسان ناقص است واز اينده جهان و بشريت و مراحل بعدي زندگي اطلاعات دقيق و تفصيلي ندارد پس ما حق نداريم با حقوق بشري كه حاصل چنين علمي است در مورد قوانين الهي كه منبع ان علم خداوند است اظهار نظر كنيم و به خاطر عدم تطابق با حقوق بشر حكم به بدي كنيم در حاليكه خداوند تكامل و خوبي مخلوق خود را مي خواهد و حتما مصلحتي داشته كه اين احكام را قرار داده است و اين احكام با مراجعه به منابع اصلي يعني قران احاديث(سنت)وعقل برهاني و استدلالي با توجه به روش اجتهادي مي باشد
به هر حال اگر سوالي باشد اماده بحث هستم