1
درست صحبت كن اين هزار دفعه.
مگه من چي گفتم من فقط به اون گفتم مهرداد.نه پسوند داره نه پيشوندتمام شد.
دختر تو بايد به اون بگي عمو فهميدي؟ چطور تا حالا بهش ميگفتي ولي حالا نمي گي؟
چون از خودش پرسيدم اونم گفت : عيبي نداره.
اين بي احتراميه اون جاي پدرته.. اون به گردن تو خيلي حق داره با آبروي من بازي نكن . چه ابرويي من به مهرداد گفتم دوستام ......
عمو. باشه به عمو گفتم دوستام بهم مي گن اصلا" به اون نمياد پدر تو باشه . براي همين خودش گفت : بهم بگي مهرداد بهتره .
مسخره بازي در نيار همه ميدونن كه اون پدر تو نيست . همه ي اين اتيشا زير سره اين نازنينه از وقتي تو با اين دختره ميري اين قدر بي ادب شدي .حالا بهت بگم امشب آقا مهرداد داره شام مياد اينجا اونم با خانم جان فهميدي ؟ هي جلوي اونها نگي مهرداد ؛
-آخه مامان منو مهرداد ، با هم قرار گذاشتيم.
خفه شو برو توي اتاقت اعصابمو نريز بهم.
اصلا" نمي فهمم چرا مامان آن قدر روي اين موضوع حساسه . حالا نمي دونم چي بپوشم كه باز با مامانم جروبحث نداشته باشم . همين شلوار ليم خوبه..چقدر خوبه كه خانم جان مياد والا اصلا" حوصله ي مامان با اون خيط كردناشو ندارم..مامان با خانم جان رودربايستي داره. مهرداد هم وقتي خانم جان هست راحت تره چون از بس مامان اعصاب همه رو با اين تعصبات الكي خورد كرده مهرداد هم كمتر مياد وميره.
ستاره اومدي ؟ بيا يه كمكي به من بكن ؛ الان ميان .
- اومدم . خودتون گفتيد توي اتاقم برم.
خودتو لوس نكن سالاد را درست كن . من براي خودت مي گم با وضعيتي كه ما داريم همينجوري همه پشت سر ما حرف مي زنن .
-باشه مامان جون دوباره گريه راه نندازي ، بده تا سالاد برات درست كنم .
قربون دختر قشنگم برم . گوجه هم توي يخجاله ، من برم لباسم را عوض كنم و بيام در ضمن بلوزت تنگه يه چيزه ديگه بپوش.
- اه مامان !
برو تا نيومدن .
تا مامان اينو گفت صداي زنگ خانه بلند شد من دويدم تا درو باز كنم كه مامان گفت تو برو لباستو عوض كن من مي رم.
-آخه مامان جون شما كه لباستون را عوض نكردين
واي خدا مرگم بده.
تا درو باز كردم خانم جان دم در بود .
به به دخترم چه بزرگ شدي .
من عاشق خانم جان بودم از وقتي چشم باز كردم اونو ديدم. مامان هميشه سر كار بود ؛ اون از من نگهداري مي كرده تو اين چند ماهي كه نديده بودمش دلم براش يه ذره شده بود آخر هم نفهميدم چرا ما را چند ماهي بدون هيچ كدورتي از هم جدا بوديم ؛ فقط مهرداد هر ماه سري به ما مي زد ولي هيچ وقت از چند ساعت بيشتر تجاوز نمي كرد ولي رفتارش با مامان سنگين تر بود ولي با من مثل گذشته بود .
سلام ستاره خانم ، نمي خاي از بغل مامانم بياي بيرون و به ما هم سلام كني .
از توي بغل خانم جان اومدم بيرون .
-سلام عمو مهرداد .....
مهرداد اخماشو كرد توي هم، هر وقت از كارم خوشش نياد همين كارو مي كنه يواش گفت : پس قرار گذاشته بوديم؟ خانم جان كه داشت مي رفت داخل ، با اشاره گفتم : بعد مي گم چون اگه الان مي گفتم زودي به مامان مي گفت چرا منو راحت نمي ذاره.
نسرين ، نسرين دخترم كجايي ؟
سلام خانم جان .
سلام عزيزم چطوري ؟
بفرماييد اينجا چرا دم در نشستين ؟
واي ديگه نمي تونم را ه برم
بهتر نشديد خانم جان؟
چرا ولي ديگه ما آفتاب لبه بوميم تو به اين پس بگو كه منو حسرت به دل گذاشته .
إ إ مادر باز كه شروع كرديد حالا چه وقت اين حرفاست ؟
پس كي وقتشه مادر تو الان 40 سالته .
وا خانم جان عمو مهرداد تازه 36 سالشه .
باشه مادر الان اگه اون مثل پدر خدا بيامرزت 20 ساله ازدواج كرده بود يه نوه داشتم مثل تو دسته گل .
خب مادر همين ستاره نوه ات مگه بده .
اصلا" خانم جان خودم براش دست و استين بالا مي زنم خب شما ديگه غصه نخوريد .
ديگه نداشتيم نسرين خانم پس امروز ناهار نقشه بوده . شما خواهري كنيد از من پيرمرد دست بكشيد .
- مهرداد!
ستاره خانم عموش جا افتاد!!
_ ببخشيد ..... ديگه دلم نمي خاست حرف بزنم چرا مامان كنفم كرده بود . از خجالت سرم را بلند نكردم اومدم برم تو اشپزخانه كه مهرداد گفت پس بقيه حرفت را بزن .
_ خب يادم رفت مي خاستم چي بگم . من مي رم چايي بيارم. يه راست رفتم توي اشپزخانه ولي صداي مهرداد را مي شنيدم ....چرا اذيتش مي كني آخه مگه اين طفل معصوم چي گفت ؟
آخه اقا مهرداد اگه الان تو روش در نيام ؛ ديگه نمي تونم. از وقتي هم كه با اين دختره ، نازنين ، افتاده دم دراورده .
خب من باهاش حرف مي زنم ولي تو هم ديگه دعواش نكن .
من دلم خنك شده بود كه مهرداد جواب مامان را داده بود و طرف من را گرفته بود يه ليوان متفاوت برداشتم و يه چاي خوش رنگ براي مهرداد ريختم و با سرو صدا رفتم توي هال كه يعني من اومدم .
- خب اينم چاي لبسوز ، لبريز ..... بفرماييد خانم جان .
خيلي ممنون دخترم .
خب عمو جان شما هم بفرماييد مهرداد خواست ليوان ديگه را برداره كه گفتم : نه عمو اين مخصوص شماست .
به به باز يكي هواي مار ا داره.
عمو يه طوري نگاهم كرد هم خجالت كشيدم هم خوشحال شدم، نمي دونم چرا، شايد مي خاد روم بيشتر دقيق بشه ببينه گفته هاي مامان صحت داره يا نه . مامان هم با عصبانيت چاي خودش را براداشت و با نگاهش فهماند بعد تلافي مي كنه .آخه مامان مي گه براي يه دختره اين كارا سبكه . بعد عمو رو به مامان كرد و طبق معمول از صاحب خانه و وضع كاراش پرسيد . عمو اين همه خونه ما مياد و براي ما بخصوص من كار انجام ميده ولي هميشه مثل يك مهمان رفتار مي كنه .
نمي شه از اين شركت بياي بيرون و جاي ديگه مشغول كار بشي .
آخه حيفه اقا مهرداد مي دونيد چند سال سابقه است 16 سال كم كه نيست ، به حرف آسونه
مامان نسرين از وقتي بابا مرده رفته سر كار و توي شركت تبليغاتي كار مي كرده ولي چون اون موقع خيلي احتياج داشته مجبور مي شه با حقوق پايين استخدام بشه ولي حالا هر چقدر هم روش بذاره كفاف زندگي مارو نمي ده ؛ البته من زياد متوجه نمي شم چون يه جورايي مهرداد همه ي خرج منو مي ده ، هميشه هم مي گه مديون بابات بودم .
