سلام
سوال1. آره من دوست دارم وقتي پير شدم برم شمال زندگي كنم ...
در مورد درمان ... بستگي به آسايشگاهش داره... اما چه جور درماني مثلا؟ حتما يه مشكلي دارم كه ميرم تحت درمان باشم ديگه؟ آخه كدوم بيماري دوست داره همكاراشو ببينه؟ البته اينا نظر منه... هر كي بيمار باشه به سكوت احتياج داره و استراحت ... بعد هم اگه سالمند باشم ترجيح ميدم خونه خودم بمونم جايي نرم (آسايشگاه

) اين همه برا بچه هام زحمت كشيدم حالا كه پير شدم بايد برم آسايشگاه ؟ (جدي مي گما

)
من عمرا برم آسايشگاه .. خوب شد اين سوالو پرسيدين منم خوب فكركردم .. ممكن بود وقتي پير شدم راضيم مي كردن مي رفتم بعد پشيمون ميشدم....

تمايل من به رفتن به اونجا فقط سكوت و سرسبزي اون مي تونه باشه چيزي كه يه سالمند واقعا بهش احتياج داره...
به نظرم شما يه چند تا كتاب در مورد تحليل رواني سالمندان بخوني خيلي بهت كمك كنه . جدي مي گم راحتترمي توني تصميم بگيري.
سوال2.خب با توجه به تخصصي كه دوران جواني كسب كردم و علايقي كه دارم يه سري فضاها رو مي خوام. مثلا من حتما يه سيستم و يه آتليه معماري مي خوام ... ستاره ها رو هم دوست دارم يه فضايي برا رصدشون لطفا ... بعد يه سينماي بزرگ هم مي خوام ... اوقاتمو نمي تونم كه با خواب پر كنم بايد چيزي برا تفريح باشه ديگه ...(مبادا حرفامو به شوخي بگيري ها ...جدي ام) رستوراني هم كه غذاهاي متنوع داشته باشه به اضافه فضاي سبز عالي و دنج حتما بايد باشه به نظرم ... ( وگرنه من يكي نمي آم

)
سوال 3. نه اقامت دائم خسته كننده است . شش ماه از سال كافيه ... بقيه شو تو خونه شخصي خودمون با همسرم باشيم با نوه ها و ... خيلي خوبه .... (اصلا شما درنظر گرفتين اين سالمندا ممكنه كه همسرشون در قيد حيات باشه يا نه؟ اگه مجرد باشن دوست دارن بيشتر بمونن . چون تنهايي خسته كننده و زجر آوره ... اما من چون همسر دارم ميرم خونه خودمون ... شش ماه زياد هم هست

)
پيشنهاد مي كنم برا مجردا و متاهلين فضاهاي جداگانه اي در نظر بگيرين با امكانات متفاوت ... شايد خواستن با هم آشنا بشن ... (و بازم بايد تاكيد كنم كه جدي مي گم

)
حالا قسم نده جواب داديم ...
ولي من بازم ميگم خونه خود آدم هر چند كوچيك و ... خيلي بهتر از اونجاس ... مگه اينكه معمار توانايي مثل شما يه فكري براش بكنه ...
موضوع خوبيه ...
موفق باشين...
بچه ها بياين نظر بدين خيلي باحاله ... يه لحظه رفتم به اون دوران
