ناكجاآباد در اندیشه نظامی گنجوی:
اینك شرح ناكجاآباد نظامی یا «شهر نیكان»:
اسكندر پس از سفرهای دور و دراز به اطراف جهان و كشورگشاییهای بسیار به حدّ شمال زمین میرسد. در آنجا به خواهش مردمی كه در معرض هجوم قوم یأجوجند «سدّ سكندری» را میسازد و راه بر دستاندازی آن وحشیان فرو میبندد. سپس به سوی دیاری ناشناخته میتازد:
از آن مرحله سوی شهری شتافت/ كه بسیار كس جُست و آن را نیافت
اسكندر پس از راهپیمایی طولانی به سرزمینی بهشتآیین میرسد و چون میبیند كه رمهها بیشبان در دشت یلهاند و باغ و بوستان بیباغبان و بینگهبان است، شگفتزده میشود:
همه راه پُر باغ و دیوار نی/ گله در گله كس نگهدار نی
سربازی از سپاه اسكندر، به شاخه درختی دست میبرد تا میوهای بچیند اما تن او در دم خشك میشود و سربازی دیگر كه گوسفندی را میگیرد دچار تب میگردد. اسكندر چون از ماجرا آگاه میشود به سپاهیان خود فرمان میدهد كه از دستیازی به باغها و گلهها بپرهیزند. سپس در میان سبزهزارها و جویبارها به پیش میتازد تا به شهری آراسته و پُرخواسته میرسد:
پدیدار شد شهری آراسته/ چو فردوسی از نعمت واخواسته
و چون به شهر درمیآید، آنجا نیز شهر را بیدر و دربان و دكانها را بیقفل و بند میبیند. ساكنان شهر به پیشواز میآیند و رسم مهماننوازی به جای میآورند. اسكندر كه از وضع شهر در شگفت است، برای كشف حقیقت از آنان میپرسد كه چگونه مردم پاسبان بر بام نكرده آسوده میخسبند و دكان و خواسته آنان بیقفل و نگهبان است و باغها و گلههاشان بیباغبان و شبان؟
بدین ایمنی چون زیئید از گزند؟/ كه بر در ندارد كسی قفل و بند
همان باغبان نیست بر باغ كس/ رمه نیز چوپان ندارد ز پس
شبانی نه و صد هزاران گله/ گله كرده بر كوه و صحرا یله
چگونست و این ناحفاظی ز چیست؟/ حفاظ شما را تولاّ به كیست؟
بزرگان شهر در پاسخ اسكندر به توصیف جامعه سعادتمند خود میپردازند و مزایا و محاسنش را برمیشمرند. میگویند: ما جامعه خود را بر بنیاد راستی و پرهیز از دروغ بنا كردهایم. آنچه از سوی خداوند به ما رسد با گشادهرویی پذیرا هستیم و در مشیت خداوندی چون و چرا روا نمیداریم. در سختیها و رنجها همدیگر را یار و یاوریم و چون به مصیبتی گرفتار آئیم، بردباری پیشه میسازیم. كسی را كه دچار آسیب و زیان شود یاری و زیانش را جبران میكنیم. همه در مال و خواسته برابریم. یكدیگر را همال و همسر میدانیم و منزلت اجتماعی یكسان داریم. چون تجاوز و دستبرد به مال یكدیگر را روا نمیداریم از شحنه و پاسبان بینیازیم. خداوند خود كودكانمان را میبالاند و چارپایانمان را از گزند ددان در امان میدارد. هرگاه گرگی از گلهمان میشی را برد، در دم هلاك میشود و اگر كسی از كشتزارمان خوشهای بچیند به تیر غیب گرفتار میآید. به هنگام كشت، دانه را بر زمین میافشانیم و به امید پروردگار رهایش میسازیم. پس از شش ماه از كشته خود به جای هر دانه هفتصد دانه برداشت میكنیم. در كارها به خدا توكل میكنیم و به او كه تنها نگهدار ماست پناه میبریم. سخنچین نیستیم و عیب كسی را نمیگوییم. بدخواه و فتنهجو و خونریز نیستیم و در غم و شادی یكدیگر انبازیم. فریب سیم و زر را نمیخوریم و به آنها ارجی نمینهیم. نه چیزی را از كسی دریغ میداریم و نه از كسی چیزی را به زور میستانیم. دام و دَد از ما نمیگریزند و ما نیز در پی آزار آنها نیستیم. چون به شكار نیازمند شویم، آهو و میش كوهی و گور به پای خود به خانههایمان میآیند و ما نیز به قدر نیازمان از آنها صید میكنیم و باقی را رها میسازیم. در خوردن و نوشیدن اندازه نگه میداریم و بیش از نصف اشتهای خود غذا نمیخوریم. عمرها دراز است و كسی در جوانی نمیمیرد. اما چون كسی را مرگ در رباید، آن را امری ناگزیر و بیدرمان پنداشته، زاری و شیون نمیكنیم. غیبت مردمان و تجسس در كار آنان را روا نمیدانیم، بر سرنوشت خویش و خواست پروردگار طغیان نمیكنیم. تنها كسانی در جمع ما زندگی توانند كرد كه در پاكی و پرهیزگاری همانند و همسنگ ما باشند، زیرا هیچگونه كژروی را برنمیتابیم و كژرو را بیدرنگ از اجتماع میرانیم.
این شرحی بود از شهر نیكان و اینك ویژگیهای آن:
1- نظام سیاسی
نویسندگان ناكجاآباد، در طرّاحی شهر آرمانی خود، از انسان و طبیعت او دو نوع برداشت دارند. برخی او را ذاتاً شریر میدانند. از اینرو باور دارند كه برای جلوگیری از سقوط جامعه به پرتگاه هرج و مرج به وجود دولت و نظام سیاسی نیاز هست. برخی دیگر به نیكی و شرافت ذاتی انسان باور دارند و مسئول نابسامانی زندگی او را نهادهایی نظیر دولت میدانند كه مانع زیستن وی در صلح و همكاری میشود.
نظامی در طرّاحی شهر نیكان از گروه دوم است. در شهر آرمانی او دولت جایی ندارد و خداوند خود نگاهدارنده جامعه است. اگر وظایف دولت تنظیم امور جامعه، نظارت بر اجرای حق و تكلیف و دفاع از مرزهای كشور است، در شهر نیكان این وظایف بیدخالت دولت انجام میشود. زیرا مردم سخت پایبند اخلاقند و كار خلاف قانون و ضداجتماعی از كسی سر نمیزند. روح همكاری و همدردی حاكم بر جامعه نیز كمبودها و نارساییها را جبران و با جلوگیری از برخورد و ناسازگاری، همبستگی مردم را تأمین میكند و از آنجا كه اراده خداوندی مانع هر گونه تهاجم خارجی به مرز و بوم آنان است، مشكل جنگ و دفاع نیز در شهر نیكان مطرح نیست. از اینرو شهر آرمانی بدون نیازی به نهاد دولت و نظارت آن به حیات خود ادامه میدهد.
2- نظام اقتصادی
شهر نیكان جامعهایست با اقتصاد كشاورزی كه چون با دنیای بیرون روابطی ندارد، بسته و خودبسنده است. مردم با كشاورزی و دامداری روزگار میگذرانند، مبادله پایاپا حاكم است و پول و سیم و زر كاربردی ندارد. در جامعه برابری اقتصادی برقرار است. اما وجود دكانها كه از رواج كسب و كار و پیشهوری حكایت دارد، ظاهراً با برابری كامل اقتصادی معارض است. به نظر میرسد كه در اندیشه شاعر، آرمان برابری با واقعیت اجتماعی روزگارش درآمیخته است.
3- نظام اجتماعی
جامعه شهر نیكان جامعهایست بیطبقه. همه مردم منزلت اجتماعی برابر دارند و كسی را بر كسی برتری نیست. برغم جمهوری افلاطون كه در آن مردم در گوهر خود نابرابرند و بر حسب استعدادشان به سه طبقه مشخص تقسیم شدهاند و برغم سلسله مراتب سخت مدینه فاضله فارابی، در شهر نیكان نه سلسله مراتب اجتماعی دیده میشود و نه مردمان فرادست و فرودست.
ندارد ز ما كس، ز كس مال بیش/ همه راست قِسمیم در مال خویش
شماریم خود را همه همسران/ نگرییم بر گریه دیگران
4- نظام اخلاقی
مردم شهر نیكان زندگانی سادهای دارند. در رفتار و كردار خود اهل اعتدالند و در خوردن و نوشیدن حد نگاه میدارند. بدگویی و سخنچینی نمیكنند و از رنج و اندوه دیگران شاد نمیگردند. صفات نكوهیده جوامع دیگر در میان آنان ناشناخته است. مردم سرشتی پاك و خلقی خوش و طبعی قانع و معتدل دارند. راست گفتار و درستكردارند و از دروغ و كژروی بیزار.
5- آمیختگی اسطوره و واقعیت
شهر نیكان در ساختار اقتصادی و اجتماعی نمونهایست از آمیختگی اسطوره و واقعیت. دخالت و حضور بیمیانجی خداوند در زندگی مردمان، باروری زمین، فراوانی محصول و با پای خود آمدن شكار به خانههای مردم، سایه روشنهایی را از عصر طلایی نشان میدهد، دورانی كه انسان در آغوش طبیعت از آرامش و فراوانی نعمت برخوردار بود و خدایان با حضور در زمین، سعادت او را كمال میبخشیدند. اما این زندگی زیبا و اسطورهای با اشكال زندگی شهر قرون وسطایی درآمیخته است.
فرجام سخن
شهر نیكان مانند همه ناكجاآبادها در گوشه دورافتادهای از جهان و بیرون از دسترس آدمیان واقع شده است. نظامی كه خود به این نكته آگاه است، آغاز حركت اسكندر را به سوی آن شهر با بیتی بیان میدارد كه رساننده معنی درست ناكجاآباد است. شهر نیكان جایی است كه آدمیان بسیاری آن را میجویند و نمییابند. زیرا كه در جهان خاكی ما دستیابی به جامعه آرمانی شاید آرزویی است كه تنها در رؤیای شاعران تحققپذیر است.
از آن مرحله سوی شهری شتافت/ كه بسیار كس جُست و آن را نیافت
كمال و زیبایی مطلق در شهر نیكان تأیید این نكته است كه ناكجاآبادها، غایت حركت استكمالی انسان و بُنبست تاریخ است و تمامی تكاپوی انسان برای رسیدن به كمال و سعادت تا وقتی معنی و مفهوم دارد كه بدان دست نیافته باشد. اگر اسكندر چنانكه شاعر توصیف كرده انسانی است نماد قدرت سیاسی و حكمت و دین، و تلاش كشورگشایانهاش برای گسترش نظام مبتنی بر عدالت و عقل و معنویت است، وقتی كه در برابر كمال و سعادت جامعه شهر نیكان به بیهودگی همه تلاشهای خود پی میبرد، تأیید میكند كه تلاشهای انسانی برای رسیدن به شهر آرمانی، بیهوده است. از اینرو اسكندر:
به دل گفت از این رازهای شگفت/ اگر زیركی پند باید گرفت
نخواهم دگر در جهان تاختن/ به هر صیدگه دامی انداختن
مرا بس شد از هر چه اندوختم/ حسابی كزین مردم آموختم
همانا كه پیش جهان آزمای/ جهان هست از این نیكمردان به جای
بدیشان گرفتست عالم شكوه/ كه اوتاد عالم شدند این گروه
اگر سیرت این است ما بر چهایم؟/ اگر مردم اینند پس ما كهایم؟
فرستادن ما به دریا و دشت/ بدان بود تا باید اینجا گذشت
مگر سیر گردم ز خوی ددان/ در آزمودم آیین این بخردان
گر این قوم را پیش از این دیدمی/ به گرد جهان برنگردیدمی
بدینسان، اسكندر غرض مأموریت خود و نوردیدن «دریا و دشت» را رسیدن به آن شهر و دیدن مردمان صالح و بخرد آن میداند و میپذیرد كه اگر پیشتر، آن قوم را دیده بود، هرگز به گرد جهان نمیگشت و این اشارهایست به این نكته كه سعادت انسان با زور به دست نمیآید، بل این خود انسان است كه باید كمال و سعادت را در وجود خویش جستوجو كند و برای پایهگذاری جامعه آرمانی در سیرت خود دگرگون شود و آخرین نكته این كه: آیا قصد نظامی از آوردن شهر آرمانی خود در پایان ماجرای اسكندر این نبوده كه همه امپراتوریها و جوامع بزرگ را كه بر پایه قدرت رایج استوارند ناقص و بیكفایت معرفی كند؟
یادداشتها:
1- در مورد اسطوره عصر طلایی دیده شود: 1) ایلین- سگال، انسان در گذرگاه تكامل، ترجمه محمدتقی بهرامی حران، چاپ پنجم جلد دوم، كتابهای سیمرغ، تهران، 1358، صص144-133. 2) دایرةالمعارف فارسی، جلد دوم. و در مورد بهشت زمینی دیده شود منبع زیر:
Lan Tod and Michael wheeler: Utopia, Harmony Books, New York pp 9-11.
2- برای آگاهی از سیر اندیشه ناكجاآباد در غرب ر.ك:
Lan Tod and Michael wheeler: Utopia.
3- ذبیح الله صفا، حماسهسرایی در ایران، چاپ چهارم، امیركبیر، تهران، 1363، صص435-433.
4- همان، صص515-513.
5- شاهنامه فردوسی، چاپ مسكو، جلد سوم، صص113-111.
6- ابونصر فارابی، اندیشههای اهل مدینه فاضله، ترجمه سید جعفر سجادی، شورای عالی فرهنگ و هنر (مركز مطالعات و هماهنگی)، تهران، 1354، ص251 به بعد.
7- خواجه نصیرالدین طوسی، اخلاق ناصری، تصحیح و توضیح مجتبی مینوی- علیرضا حیدری، شركت سهامی انتشارات خوارزمی، تهران، 1356، صص300-274.
8- عنوان «شهر نیكان» را نخستین بار استاد عبدالحسین زرینكوب به كار برده است، ر.ك با كاروان اندیشه، امیركبیر، تهران،1363، صص24-15.
9- همان، ص15.
10- نظامی گنجوی، اسكندرنامه.
‹از: «كتاب سخن»، مجموعه مقالات، به كوشش صفدر تقیزاده، چاپ اول زمستان1368› - برگرفته از : بانک مقالات - مقاله . نت
http://mehremihan.ir/research/1274-nn-nezami.html
================================================================
طراح اصلی حفر خندق در جنگ خندق یک ایرانی بود
نگاهی گذرا به زندگی روزبه یا همان سلمان فارسی ا
http://www.shabestan.ir/NSite/FullSt...d=320653&Mode=
سلمان فارسی همون اسکندر مقدونی مهربان و دانشمند بوذه( کتابخونه هم ساخته تو اسکندریه ولی کوروش قلابی کجا کتابخونه ساخته؟؟؟) = داستان نا کجا آباد نظامی گنجوی =مدینه
http://gharaati.ir/show.php?page=darsha&id=1478
========================================================================
تاریخ ایران سراسر دروغ وافسانه/ کوروش و انوشیروان ستمگر بودند
- شاهدی دیگر بر عشق ما ایرانیان به اسلام و پیامبر اکرم(ص) قبل از حمله اعراب به ایران:
http://zartosht3000.persianblog.ir/
=========================================================================
خندق المیزان ؟؟؟؟ = خندق سلمان فارسی 2 توسط اسراییل ؟؟؟ = گلوگاه نفت جغرافیایی ؟؟؟ = سلطه ی جهانی یا حکومت عدل الهی؟؟؟؟؟
تاپیک: امکان سنجی طرح اتصال بندر ماهشهر خلیج فارس به بندر لبنان در در یای سرخ
===========================================================================================
یكی از حكمای راستین و بزرگ تاریخ ، حضرت لقمان(ع) است كه نامش در قرآن دو بار 1 با عظمت یاد شده و یك سوره قرآن (سی و یكمین سوره) به نام او است . خداوند او را در قرآن براین اساس یاد كرده كه فرزندش را به ده اندرز بسیار مهم و سرنوشت ساز نصیحت كرده ، و این نصایح در ضمن پنج آیه سوره لقمان ذكر شده است. 2
مطرح شدن لقمان و حكمت های دهگانه او در قرآن ، و یك سوره به نام او، در كتابی كه جاودانی و جهانی است بیانگر آن است كه خداوند میخواهد نام لقمان و روش و نصایح حكیمانه او را در پیشانی ابدیت ثبت كرده ، و تابلو قرار دهد، تا شیفتگان حق و عرفان در هر نقطه و عصری، در پرتو آن هدایت یابند ، و از فیوضات آن برای پاك سازی و بِهسازی بهره جویند.بر همین اساس نخستین سؤال در این راستا این است كه لقمان كیست؟ اهل كجاست؟ و در چه عصر میزیسته؟ آیا پیغمبر است یا نه؟ و...برای دریافت پاسخ به این سؤالات ، نظر شما را به مطالب زیر جلب میكنیم :1ـ نام او لقمان، و كنیه او ابوالاسود است ، او در سرزمین نَوبَه (واقع در كشور سودان یكی از مناطق افریقا) چشم به جهان گشود. بنابراین قیافه تیره و متمایل به سیاه داشت ، و تاریخ نویسان او را به عنوان سیاه چهره با لب های ستبر و درشت ، و قدم های بلند و گشاد یاد كرده اند.پس او از نژاد مردم افریقا بود و بعضی او را از اهالی «اِیْله» كه شهری بندری در كنار دریا، نزدیك مصر، در سرزمین فلسطین بوده دانستهاند . [SUP]3[/SUP]لقمان نظر به این كه عمر طولانی كرد ، با پیامبران بسیار (كه طبق بعضی از احادیث تا چهارصد پیامبر) را دیدار كرده است 4 و نظر صحیح این است كه او پیامبر نبود .او عمر طولانی كرد ، كه عمرش را از دویست تا 560 سال ، و از هزار تا 3500 سال نوشتهاند، در عین حال بسیار زاهد بود ، و دنیا را به اندازه عبور از سایهای به سایه دیگر در نزدیك آن میدانست.او مدّتی چوپان و برده قَیْن بن حسر (از ثروتمندان بنیاسرائیل) بود ، سپس بر اثر بروز حكمت های سرشار نظری و عملی از خود ، از طرف اربابش آزاد شد.[SUP]4و5[/SUP]امام صادق(ع) پیرامون راز وصول لقمان به مقام حكمت چنین میفرماید: «سوگند به خدا حكمتی كه به لقمان داده شده به خاطر ثروت و جمال و حسب و نسب نبود (كه او هیچ گونه از این امور را نداشت) ولی به خاطر آن بود كه او مردی قوی برای اجرای فرمان خدا، پاك و پرهیزكار، دارای كنترل زبان و تفكّر طولانی در امور، و تیزبین و هشیار بود، روزها (جز در موارد استثنایی) هرگز نمیخوابید، در مجلس در حضور مردم تكیه نمیداد ، و در حضور آنها آب دهان نمیانداخت، و با چیزی بازی نمیكرد،
گفتنی هایی از لقمان
از گفتنی ها این كه او دارای فرزندان بسیار بود، آنها را به گرد خود جمع میكرد ، و نصیحت مینمود. و به گفته بعضی گرچه با گفتن «یا بُنَیّ ؛ ای پسرك من» تنها پسر بزرگش را مورد خطاب خود قرار میداد ، ولی خطاب او در حقیقت به همه پسران و فرزندانش ، بلكه به همه انسانها بود ، و با این تعبیر مهرانگیز میخواست عواطف آنها را جلب كند ، و به آنها بفهماند كه من همانند پدر دل سوز برای شما هستم، نصایح دل سوزانه مرا كه از روی خیرخواهی است بپذیرید.6در قرآن تنها بخش كوچكی از نصایح لقمان(ع) آمده ، وگرنه او نصایح و پندهای بسیار دارد كه در كتب روایی ما از امامان(ع) و پیامبر(ص) روایت شده ، كه گردآوری همه آنها دارای چند جلد كتاب خواهد شد.در یکی از خطاب ها به پسرش می فرماید : « یا بُنَیَّ اِنّی خَدَّمْتُ اَرْبَعَمِأَةَ نَبِیٍ و اخذْتُ مِنْ كَلامِهِمْ أرْبَعَ كلماتٍ، و هِیَ : إذا كُنْتَ فی الصّلوةِ فاحْفَظْ قَلْبَكَ، وَ إذا كُنْتَ عَلَی المائدةِ فَاحفَظْ حلقَكَ، و إذا كُنْتَ فی بَیْتِ الْغَیْرِ فاحْفَظْ عینَك، وإذا كُنْتَ بَیْنَ الخَلقِ فاحْفَظْ لِسانَكَ ؛ ای پسرجان ! من چهار صد پیامبر را خدمت كردم، و از گفتار آنها چهار سخن را برگزیدم :1ـ هنگامی كه در نماز هستی، حضور قلبت را حفظ كن. 2ـ هنگامی كه در كنار سفره نشستی گلویت را (از مال حرام) حفظ كن .3ـ هنگامی كه به خانه دیگری رفتی ، چشم خود را (از نگاه به نامحرم) حفظ كن 4 ـ و هنگامی كه بین انسانها رفتی ، زبانت را حفظ كن .»[SUP]7[/SUP]معنی حكمت، و ابعاد آن
حكمت در اصل از ماده «حَكْم» (بر وزن حرف) به معنی منع است، و از آن جا كه علم و دانش و تدبیر كه از معانی حكمت است ، انسان را از كارهای خلاف باز میدارد ، به آن حكمت میگویند. حكمت دارای معانی بسیار، و مفهوم گسترده است ، از جمله: معرفت ، شناخت اسرار جهان هستی ، آگاهی از حقایق ، وصول به حق از نظر گفتار و عمل ، شناخت خدا ، شناخت اشیاء آن گونه كه هستند ، و نیز به معنی نور الهی كه انسان را از وسوسههای شیطانی و تاریكی گمراهیها نجات می بخشد.حكیم بودن لقمان و راز آن
در آیه 12 سوره لقمان میخوانیم : « وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ؛ ما به لقمان حكمت دادیم.» این آیه بیانگر آن است كه خداوندی كه حكیم مطلق است ، حكیم بودن لقمان را امضا كرده و او را از حكمت سرشارش، بهرهمند ساخته است.لقمان پیامبر بود یا نه ؟
شیوه بیان قرآن نشان میدهد كه او پیغمبر نبوده است ، و در روایات نیز با صراحت ، پیغمبر بودن او نفی شده ، از جمله روایت شده پیامبر اسلام(ص) فرمود: «حَقَّا اَقُولُ لَمْ یَكُنْ لُقْمانُ نَبِیّا وَلكِنْ عَبْدا كَثیرَ التَّفَكُّرِ، حُسْنَ الْیَقینِ، اَحَبَّ اللّهَ فَاَحَبَّهُ، وَ مَنَّ عَلَیْهِ بِالْحِكْمَةِ ؛به حق میگویم كه لقمان ، پیامبر نبود ، ولی بندهای بود كه بسیار فكر میكرد ، ایمان و یقینش عالی بود ، خدا را دوست داشت ، و خدا نیز او را دوست داشت ، و خداوند نعمت حكمت را به او عنایت فرمود.»8اینك این سؤال پیش میآید كه حضرت لقمان(ع) با این كه پیامبر نبود، چگونه دارای مقام ارجمند حكمت شد و خداوند بخشی از حكمت او را به عنوان اندرز قرآنی، در كنار نصایح خود قرار داد؟پاسخ آن كه لقمان(ع) یك انسان پاك و مخلص و باصفا و... و در صراط سیر و سلوك و عرفان، زحمتها كشید، و بر اثر مخالفت با هوسهای نفسانی و تحمل دشواریها و ریاضت و نفس كشی، دارای چنان لیاقتی شد كه خداوند چشمههای حكمت را در وجود او به جوشش درآورد.آری باران در باغ، لاله میرویاند نه در شورزار، چنان كه پیامبر(ص) و امام صادق(ع) فرمودند: «ما اَخْلَصَ عَبْدٌ لِلّهِ عَزَّوَجَلَّ اَرْبَعینَ صَباحا اِلاّ جَرَتْ یَنابِیعَ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلی لِسانِهِ ؛ هر بندهای كه تنها برای خدا چهل روز اخلاص ورزد ، خداوند چشمههای حكمت را از قلبش به زبانش جاری سازد.»[SUP]9[/SUP]شخصی از لقمان پرسید: این همه علم و حكمت را از كجا به دست آوردی؟ (با این كه مدرسه نرفتهای) لقمان در پاسخ گفت : « قَدْرُ اللّهِ وَ اَداءُ الاَمانَةِ، وَ صِدْقُ الْحَدیثِ وَالصَّمْتِ ؛خواست خدا ، و امانت داری ، و راست گویی و كنترل زبان موجب كسب این مقام گردید .»[SUP]10[/SUP]سلمان یك نفر عجمی بود ، بر اثر ریاضت و خودسازی و پیمودن مدارج تكامل به مقامی رسید كه حضرت علی(ع) او را به لقمان تشبیه كرد ، و در شأن او فرمود : «بخٍّ بَخٍّ سَلمانُ منّا اهلَ البیتِ، و مَنْ لَكُمْ بمثلِ لُقمانِ الحكیم؟ عَلِمَ عِلْمَ الاوّلِ و علمَ الآخِرِ؛ بَه بَه، به مقام سلمان ، او از ما اهل بیت است، شما در كجا مانند سلمان را مییابید كه مثل لقمان حكیم است، كه از علم پیشینیان و آیندگان آگاهی دارد»
امام صادق(ع) پیرامون راز وصول لقمان به مقام حكمت چنین میفرماید: «سوگند به خدا حكمتی كه به لقمان داده شده به خاطر ثروت و جمال و حسب و نسب نبود (كه او هیچ گونه از این امور را نداشت) ولی به خاطر آن بود كه او مردی قوی برای اجرای فرمان خدا، پاك و پرهیزكار، دارای كنترل زبان و تفكّر طولانی در امور، و تیزبین و هشیار بود، روزها (جز در موارد استثنایی) هرگز نمیخوابید، در مجلس در حضور مردم تكیه نمیداد ، و در حضور آنها آب دهان نمیانداخت، و با چیزی بازی نمیكرد، و هنگام قضاء حاجت و غسل در جایی كه او را ببینند نمینشست ، بسیار مراقب وقار خود بود ، خنده بیجا نمیكرد ، و خشمگین نمیشد ، شوخی نمینمود ، برای امور دنیا شاد و محزون نمیشد ، دارای فرزندان بسیار از چند همسر گردید، و اكثر آنها فوت كردند، (بر اثر خشنودی به رضای خدا) درمرگ آنها گریه نكرد ، او هرگاه دو نفر را در حال نزاع میدید ، برای اصلاح آنها پا در میانی میكرد ، و تا بین آنها آشتی برقرار نمیكرد ، از كنار آنها رد نمیشد ، اگر سخن زیبایی از كسی میشنید ، از تفسیرش و از مأخذش میپرسید ، با فقها و علما بسیار همنشینی میكرد... همواره با سكوت معنی دار و عمیق و اندیشیدن و عبرت گرفتن ، خود را اصلاح می كرد ، آنچه را كه به نفع معنوی او بود به آن توجّه داشت ، و از كارهای بیهوده روی می گردانید ، از این رو خداوند خصلت حكمت را به او عطا فرمود .»[SUP]11[/SUP]حكمتهای ده گانه لقمان در قرآن
خداوند در میان حكمتهای لقمان ، بخشی از حكمتهای او به فرزندش كه ده فراز است ، در قرآن در ضمن پنج آیه در سوره لقمان (آیات 13، 16، 17، 18 و 19) میآورد كه بیانگر ده نصیحت بزرگ و مفهوم عمیق انسان سازی است، و آن ده فراز عبارتند از:1ـ توحید ، 2ـ معاد ، 3 ـ نماز ، 4ـ امر به معروف ، 5ـ نهی از منكر ، 6 ـ صبر و استقامت ، 7 ـ تواضع ، 8ـ دوری از خود خواهی ، 9ـ اعتدال در راه رفتن ، 10ـ اعتدال در صدا و سخن گفتن (كه مجموعهای از حكمت نظری و عملی ، اعتقادی ، عبادی ، اجتماعی ، سیاسی ، تقویتی، اخلاقی است)، كه به خواست خدا هر كدام از این دستورهای حكیمانه ده گانه را در مقالات آینده مورد بررسی قرار میدهیم، به امید آن كه از حكمتهای راستین و ژرف و سازنده آن حكیم بزرگ الهی بهرهمند شده، و در پرتو آن، به سعادت و پیروزی بزرگ نایل گردیم.نتیجه گیری :
لقمان با این كه از نظر نژادی ، در سطح پایین بود، ولی در پرتو علم و عمل ، ریاضت و مجاهدت در راه پاك ساز و طی مراحل كمال، به مقام عالی حكمت رسید ، به عنوان مثال سلمان یك نفر عجمی بود ، بر اثر ریاضت و خودسازی و پیمودن مدارج تكامل به مقامی رسید كه حضرت علی(ع) او را به لقمان تشبیه كرد ، و در شأن او فرمود : «بخٍّ بَخٍّ سَلمانُ منّا اهلَ البیتِ، و مَنْ لَكُمْ بمثلِ لُقمانِ الحكیم؟ عَلِمَ عِلْمَ الاوّلِ و علمَ الآخِرِ ؛ بَه بَه، به مقام سلمان ، او از ما اهل بیت است، شما در كجا مانند سلمان را مییابید كه مثل لقمان حكیم است، كه از علم پیشینیان و آیندگان آگاهی دارد.»[SUP]12[/SUP]پی نوشت ها :1 . سوره لقمان (31) آیه 12 و 13.2 - همان .3 . مسعودی، مروج الذّهب، ج1، ص46.4. مروج الذّهب، ج1، ص46؛ تفسیر برهان، ج3، ص273.5 . محدّث قمی، سفینةالبحار، ج2، ص515، فخرالدین حرّ مكی، مجمع البحرین، واژه لقم؛ علامه مجلسی، بحار، ج13، ص425.6 . اعلام قرآن خزائلی، ص716.7 . شیخ حرّ عاملی، با تصحیح علی مشكینی، المواعظ العددیة، ص142.8. همان، ص424، مجمع البیان، ج8، ص315.9. همان، ج70، ص242؛ كنزالعمّال، حدیث 5271.10. علاّمه طبرسی، تفسیر مجمع البیان، ج8، ص215.11. همان، ص316 و 317.12. بحارالانوار، ج22، ص330.
منبع : سایت وان آنلاین
اینك شرح ناكجاآباد نظامی یا «شهر نیكان»:
اسكندر پس از سفرهای دور و دراز به اطراف جهان و كشورگشاییهای بسیار به حدّ شمال زمین میرسد. در آنجا به خواهش مردمی كه در معرض هجوم قوم یأجوجند «سدّ سكندری» را میسازد و راه بر دستاندازی آن وحشیان فرو میبندد. سپس به سوی دیاری ناشناخته میتازد:
از آن مرحله سوی شهری شتافت/ كه بسیار كس جُست و آن را نیافت
اسكندر پس از راهپیمایی طولانی به سرزمینی بهشتآیین میرسد و چون میبیند كه رمهها بیشبان در دشت یلهاند و باغ و بوستان بیباغبان و بینگهبان است، شگفتزده میشود:
همه راه پُر باغ و دیوار نی/ گله در گله كس نگهدار نی
سربازی از سپاه اسكندر، به شاخه درختی دست میبرد تا میوهای بچیند اما تن او در دم خشك میشود و سربازی دیگر كه گوسفندی را میگیرد دچار تب میگردد. اسكندر چون از ماجرا آگاه میشود به سپاهیان خود فرمان میدهد كه از دستیازی به باغها و گلهها بپرهیزند. سپس در میان سبزهزارها و جویبارها به پیش میتازد تا به شهری آراسته و پُرخواسته میرسد:
پدیدار شد شهری آراسته/ چو فردوسی از نعمت واخواسته
و چون به شهر درمیآید، آنجا نیز شهر را بیدر و دربان و دكانها را بیقفل و بند میبیند. ساكنان شهر به پیشواز میآیند و رسم مهماننوازی به جای میآورند. اسكندر كه از وضع شهر در شگفت است، برای كشف حقیقت از آنان میپرسد كه چگونه مردم پاسبان بر بام نكرده آسوده میخسبند و دكان و خواسته آنان بیقفل و نگهبان است و باغها و گلههاشان بیباغبان و شبان؟
بدین ایمنی چون زیئید از گزند؟/ كه بر در ندارد كسی قفل و بند
همان باغبان نیست بر باغ كس/ رمه نیز چوپان ندارد ز پس
شبانی نه و صد هزاران گله/ گله كرده بر كوه و صحرا یله
چگونست و این ناحفاظی ز چیست؟/ حفاظ شما را تولاّ به كیست؟
بزرگان شهر در پاسخ اسكندر به توصیف جامعه سعادتمند خود میپردازند و مزایا و محاسنش را برمیشمرند. میگویند: ما جامعه خود را بر بنیاد راستی و پرهیز از دروغ بنا كردهایم. آنچه از سوی خداوند به ما رسد با گشادهرویی پذیرا هستیم و در مشیت خداوندی چون و چرا روا نمیداریم. در سختیها و رنجها همدیگر را یار و یاوریم و چون به مصیبتی گرفتار آئیم، بردباری پیشه میسازیم. كسی را كه دچار آسیب و زیان شود یاری و زیانش را جبران میكنیم. همه در مال و خواسته برابریم. یكدیگر را همال و همسر میدانیم و منزلت اجتماعی یكسان داریم. چون تجاوز و دستبرد به مال یكدیگر را روا نمیداریم از شحنه و پاسبان بینیازیم. خداوند خود كودكانمان را میبالاند و چارپایانمان را از گزند ددان در امان میدارد. هرگاه گرگی از گلهمان میشی را برد، در دم هلاك میشود و اگر كسی از كشتزارمان خوشهای بچیند به تیر غیب گرفتار میآید. به هنگام كشت، دانه را بر زمین میافشانیم و به امید پروردگار رهایش میسازیم. پس از شش ماه از كشته خود به جای هر دانه هفتصد دانه برداشت میكنیم. در كارها به خدا توكل میكنیم و به او كه تنها نگهدار ماست پناه میبریم. سخنچین نیستیم و عیب كسی را نمیگوییم. بدخواه و فتنهجو و خونریز نیستیم و در غم و شادی یكدیگر انبازیم. فریب سیم و زر را نمیخوریم و به آنها ارجی نمینهیم. نه چیزی را از كسی دریغ میداریم و نه از كسی چیزی را به زور میستانیم. دام و دَد از ما نمیگریزند و ما نیز در پی آزار آنها نیستیم. چون به شكار نیازمند شویم، آهو و میش كوهی و گور به پای خود به خانههایمان میآیند و ما نیز به قدر نیازمان از آنها صید میكنیم و باقی را رها میسازیم. در خوردن و نوشیدن اندازه نگه میداریم و بیش از نصف اشتهای خود غذا نمیخوریم. عمرها دراز است و كسی در جوانی نمیمیرد. اما چون كسی را مرگ در رباید، آن را امری ناگزیر و بیدرمان پنداشته، زاری و شیون نمیكنیم. غیبت مردمان و تجسس در كار آنان را روا نمیدانیم، بر سرنوشت خویش و خواست پروردگار طغیان نمیكنیم. تنها كسانی در جمع ما زندگی توانند كرد كه در پاكی و پرهیزگاری همانند و همسنگ ما باشند، زیرا هیچگونه كژروی را برنمیتابیم و كژرو را بیدرنگ از اجتماع میرانیم.
این شرحی بود از شهر نیكان و اینك ویژگیهای آن:
1- نظام سیاسی
نویسندگان ناكجاآباد، در طرّاحی شهر آرمانی خود، از انسان و طبیعت او دو نوع برداشت دارند. برخی او را ذاتاً شریر میدانند. از اینرو باور دارند كه برای جلوگیری از سقوط جامعه به پرتگاه هرج و مرج به وجود دولت و نظام سیاسی نیاز هست. برخی دیگر به نیكی و شرافت ذاتی انسان باور دارند و مسئول نابسامانی زندگی او را نهادهایی نظیر دولت میدانند كه مانع زیستن وی در صلح و همكاری میشود.
نظامی در طرّاحی شهر نیكان از گروه دوم است. در شهر آرمانی او دولت جایی ندارد و خداوند خود نگاهدارنده جامعه است. اگر وظایف دولت تنظیم امور جامعه، نظارت بر اجرای حق و تكلیف و دفاع از مرزهای كشور است، در شهر نیكان این وظایف بیدخالت دولت انجام میشود. زیرا مردم سخت پایبند اخلاقند و كار خلاف قانون و ضداجتماعی از كسی سر نمیزند. روح همكاری و همدردی حاكم بر جامعه نیز كمبودها و نارساییها را جبران و با جلوگیری از برخورد و ناسازگاری، همبستگی مردم را تأمین میكند و از آنجا كه اراده خداوندی مانع هر گونه تهاجم خارجی به مرز و بوم آنان است، مشكل جنگ و دفاع نیز در شهر نیكان مطرح نیست. از اینرو شهر آرمانی بدون نیازی به نهاد دولت و نظارت آن به حیات خود ادامه میدهد.
2- نظام اقتصادی
شهر نیكان جامعهایست با اقتصاد كشاورزی كه چون با دنیای بیرون روابطی ندارد، بسته و خودبسنده است. مردم با كشاورزی و دامداری روزگار میگذرانند، مبادله پایاپا حاكم است و پول و سیم و زر كاربردی ندارد. در جامعه برابری اقتصادی برقرار است. اما وجود دكانها كه از رواج كسب و كار و پیشهوری حكایت دارد، ظاهراً با برابری كامل اقتصادی معارض است. به نظر میرسد كه در اندیشه شاعر، آرمان برابری با واقعیت اجتماعی روزگارش درآمیخته است.
3- نظام اجتماعی
جامعه شهر نیكان جامعهایست بیطبقه. همه مردم منزلت اجتماعی برابر دارند و كسی را بر كسی برتری نیست. برغم جمهوری افلاطون كه در آن مردم در گوهر خود نابرابرند و بر حسب استعدادشان به سه طبقه مشخص تقسیم شدهاند و برغم سلسله مراتب سخت مدینه فاضله فارابی، در شهر نیكان نه سلسله مراتب اجتماعی دیده میشود و نه مردمان فرادست و فرودست.
ندارد ز ما كس، ز كس مال بیش/ همه راست قِسمیم در مال خویش
شماریم خود را همه همسران/ نگرییم بر گریه دیگران
4- نظام اخلاقی
مردم شهر نیكان زندگانی سادهای دارند. در رفتار و كردار خود اهل اعتدالند و در خوردن و نوشیدن حد نگاه میدارند. بدگویی و سخنچینی نمیكنند و از رنج و اندوه دیگران شاد نمیگردند. صفات نكوهیده جوامع دیگر در میان آنان ناشناخته است. مردم سرشتی پاك و خلقی خوش و طبعی قانع و معتدل دارند. راست گفتار و درستكردارند و از دروغ و كژروی بیزار.
5- آمیختگی اسطوره و واقعیت
شهر نیكان در ساختار اقتصادی و اجتماعی نمونهایست از آمیختگی اسطوره و واقعیت. دخالت و حضور بیمیانجی خداوند در زندگی مردمان، باروری زمین، فراوانی محصول و با پای خود آمدن شكار به خانههای مردم، سایه روشنهایی را از عصر طلایی نشان میدهد، دورانی كه انسان در آغوش طبیعت از آرامش و فراوانی نعمت برخوردار بود و خدایان با حضور در زمین، سعادت او را كمال میبخشیدند. اما این زندگی زیبا و اسطورهای با اشكال زندگی شهر قرون وسطایی درآمیخته است.
فرجام سخن
شهر نیكان مانند همه ناكجاآبادها در گوشه دورافتادهای از جهان و بیرون از دسترس آدمیان واقع شده است. نظامی كه خود به این نكته آگاه است، آغاز حركت اسكندر را به سوی آن شهر با بیتی بیان میدارد كه رساننده معنی درست ناكجاآباد است. شهر نیكان جایی است كه آدمیان بسیاری آن را میجویند و نمییابند. زیرا كه در جهان خاكی ما دستیابی به جامعه آرمانی شاید آرزویی است كه تنها در رؤیای شاعران تحققپذیر است.
از آن مرحله سوی شهری شتافت/ كه بسیار كس جُست و آن را نیافت
كمال و زیبایی مطلق در شهر نیكان تأیید این نكته است كه ناكجاآبادها، غایت حركت استكمالی انسان و بُنبست تاریخ است و تمامی تكاپوی انسان برای رسیدن به كمال و سعادت تا وقتی معنی و مفهوم دارد كه بدان دست نیافته باشد. اگر اسكندر چنانكه شاعر توصیف كرده انسانی است نماد قدرت سیاسی و حكمت و دین، و تلاش كشورگشایانهاش برای گسترش نظام مبتنی بر عدالت و عقل و معنویت است، وقتی كه در برابر كمال و سعادت جامعه شهر نیكان به بیهودگی همه تلاشهای خود پی میبرد، تأیید میكند كه تلاشهای انسانی برای رسیدن به شهر آرمانی، بیهوده است. از اینرو اسكندر:
به دل گفت از این رازهای شگفت/ اگر زیركی پند باید گرفت
نخواهم دگر در جهان تاختن/ به هر صیدگه دامی انداختن
مرا بس شد از هر چه اندوختم/ حسابی كزین مردم آموختم
همانا كه پیش جهان آزمای/ جهان هست از این نیكمردان به جای
بدیشان گرفتست عالم شكوه/ كه اوتاد عالم شدند این گروه
اگر سیرت این است ما بر چهایم؟/ اگر مردم اینند پس ما كهایم؟
فرستادن ما به دریا و دشت/ بدان بود تا باید اینجا گذشت
مگر سیر گردم ز خوی ددان/ در آزمودم آیین این بخردان
گر این قوم را پیش از این دیدمی/ به گرد جهان برنگردیدمی
بدینسان، اسكندر غرض مأموریت خود و نوردیدن «دریا و دشت» را رسیدن به آن شهر و دیدن مردمان صالح و بخرد آن میداند و میپذیرد كه اگر پیشتر، آن قوم را دیده بود، هرگز به گرد جهان نمیگشت و این اشارهایست به این نكته كه سعادت انسان با زور به دست نمیآید، بل این خود انسان است كه باید كمال و سعادت را در وجود خویش جستوجو كند و برای پایهگذاری جامعه آرمانی در سیرت خود دگرگون شود و آخرین نكته این كه: آیا قصد نظامی از آوردن شهر آرمانی خود در پایان ماجرای اسكندر این نبوده كه همه امپراتوریها و جوامع بزرگ را كه بر پایه قدرت رایج استوارند ناقص و بیكفایت معرفی كند؟
یادداشتها:
1- در مورد اسطوره عصر طلایی دیده شود: 1) ایلین- سگال، انسان در گذرگاه تكامل، ترجمه محمدتقی بهرامی حران، چاپ پنجم جلد دوم، كتابهای سیمرغ، تهران، 1358، صص144-133. 2) دایرةالمعارف فارسی، جلد دوم. و در مورد بهشت زمینی دیده شود منبع زیر:
Lan Tod and Michael wheeler: Utopia, Harmony Books, New York pp 9-11.
2- برای آگاهی از سیر اندیشه ناكجاآباد در غرب ر.ك:
Lan Tod and Michael wheeler: Utopia.
3- ذبیح الله صفا، حماسهسرایی در ایران، چاپ چهارم، امیركبیر، تهران، 1363، صص435-433.
4- همان، صص515-513.
5- شاهنامه فردوسی، چاپ مسكو، جلد سوم، صص113-111.
6- ابونصر فارابی، اندیشههای اهل مدینه فاضله، ترجمه سید جعفر سجادی، شورای عالی فرهنگ و هنر (مركز مطالعات و هماهنگی)، تهران، 1354، ص251 به بعد.
7- خواجه نصیرالدین طوسی، اخلاق ناصری، تصحیح و توضیح مجتبی مینوی- علیرضا حیدری، شركت سهامی انتشارات خوارزمی، تهران، 1356، صص300-274.
8- عنوان «شهر نیكان» را نخستین بار استاد عبدالحسین زرینكوب به كار برده است، ر.ك با كاروان اندیشه، امیركبیر، تهران،1363، صص24-15.
9- همان، ص15.
10- نظامی گنجوی، اسكندرنامه.
‹از: «كتاب سخن»، مجموعه مقالات، به كوشش صفدر تقیزاده، چاپ اول زمستان1368› - برگرفته از : بانک مقالات - مقاله . نت
http://mehremihan.ir/research/1274-nn-nezami.html
================================================================
طراح اصلی حفر خندق در جنگ خندق یک ایرانی بود
نگاهی گذرا به زندگی روزبه یا همان سلمان فارسی ا
http://www.shabestan.ir/NSite/FullSt...d=320653&Mode=
سلمان فارسی همون اسکندر مقدونی مهربان و دانشمند بوذه( کتابخونه هم ساخته تو اسکندریه ولی کوروش قلابی کجا کتابخونه ساخته؟؟؟) = داستان نا کجا آباد نظامی گنجوی =مدینه
جنگ خندق، احزاب، خاطرات
سلمان به اندازه ی10 نفر در خندق كار میكرد. این خودش یك درس برای آقایانی است كه در ایران هستند.
http://gharaati.ir/show.php?page=darsha&id=1478
========================================================================
تاریخ ایران سراسر دروغ وافسانه/ کوروش و انوشیروان ستمگر بودند
- شاهدی دیگر بر عشق ما ایرانیان به اسلام و پیامبر اکرم(ص) قبل از حمله اعراب به ایران:
http://zartosht3000.persianblog.ir/
=========================================================================
خندق المیزان ؟؟؟؟ = خندق سلمان فارسی 2 توسط اسراییل ؟؟؟ = گلوگاه نفت جغرافیایی ؟؟؟ = سلطه ی جهانی یا حکومت عدل الهی؟؟؟؟؟
تاپیک: امکان سنجی طرح اتصال بندر ماهشهر خلیج فارس به بندر لبنان در در یای سرخ
===========================================================================================
یكی از حكمای راستین و بزرگ تاریخ ، حضرت لقمان(ع) است كه نامش در قرآن دو بار 1 با عظمت یاد شده و یك سوره قرآن (سی و یكمین سوره) به نام او است . خداوند او را در قرآن براین اساس یاد كرده كه فرزندش را به ده اندرز بسیار مهم و سرنوشت ساز نصیحت كرده ، و این نصایح در ضمن پنج آیه سوره لقمان ذكر شده است. 2
گفتنی هایی از لقمان
از گفتنی ها این كه او دارای فرزندان بسیار بود، آنها را به گرد خود جمع میكرد ، و نصیحت مینمود. و به گفته بعضی گرچه با گفتن «یا بُنَیّ ؛ ای پسرك من» تنها پسر بزرگش را مورد خطاب خود قرار میداد ، ولی خطاب او در حقیقت به همه پسران و فرزندانش ، بلكه به همه انسانها بود ، و با این تعبیر مهرانگیز میخواست عواطف آنها را جلب كند ، و به آنها بفهماند كه من همانند پدر دل سوز برای شما هستم، نصایح دل سوزانه مرا كه از روی خیرخواهی است بپذیرید.6در قرآن تنها بخش كوچكی از نصایح لقمان(ع) آمده ، وگرنه او نصایح و پندهای بسیار دارد كه در كتب روایی ما از امامان(ع) و پیامبر(ص) روایت شده ، كه گردآوری همه آنها دارای چند جلد كتاب خواهد شد.در یکی از خطاب ها به پسرش می فرماید : « یا بُنَیَّ اِنّی خَدَّمْتُ اَرْبَعَمِأَةَ نَبِیٍ و اخذْتُ مِنْ كَلامِهِمْ أرْبَعَ كلماتٍ، و هِیَ : إذا كُنْتَ فی الصّلوةِ فاحْفَظْ قَلْبَكَ، وَ إذا كُنْتَ عَلَی المائدةِ فَاحفَظْ حلقَكَ، و إذا كُنْتَ فی بَیْتِ الْغَیْرِ فاحْفَظْ عینَك، وإذا كُنْتَ بَیْنَ الخَلقِ فاحْفَظْ لِسانَكَ ؛ ای پسرجان ! من چهار صد پیامبر را خدمت كردم، و از گفتار آنها چهار سخن را برگزیدم :1ـ هنگامی كه در نماز هستی، حضور قلبت را حفظ كن. 2ـ هنگامی كه در كنار سفره نشستی گلویت را (از مال حرام) حفظ كن .3ـ هنگامی كه به خانه دیگری رفتی ، چشم خود را (از نگاه به نامحرم) حفظ كن 4 ـ و هنگامی كه بین انسانها رفتی ، زبانت را حفظ كن .»[SUP]7[/SUP]معنی حكمت، و ابعاد آن
حكمت در اصل از ماده «حَكْم» (بر وزن حرف) به معنی منع است، و از آن جا كه علم و دانش و تدبیر كه از معانی حكمت است ، انسان را از كارهای خلاف باز میدارد ، به آن حكمت میگویند. حكمت دارای معانی بسیار، و مفهوم گسترده است ، از جمله: معرفت ، شناخت اسرار جهان هستی ، آگاهی از حقایق ، وصول به حق از نظر گفتار و عمل ، شناخت خدا ، شناخت اشیاء آن گونه كه هستند ، و نیز به معنی نور الهی كه انسان را از وسوسههای شیطانی و تاریكی گمراهیها نجات می بخشد.حكیم بودن لقمان و راز آن
در آیه 12 سوره لقمان میخوانیم : « وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ؛ ما به لقمان حكمت دادیم.» این آیه بیانگر آن است كه خداوندی كه حكیم مطلق است ، حكیم بودن لقمان را امضا كرده و او را از حكمت سرشارش، بهرهمند ساخته است.لقمان پیامبر بود یا نه ؟
شیوه بیان قرآن نشان میدهد كه او پیغمبر نبوده است ، و در روایات نیز با صراحت ، پیغمبر بودن او نفی شده ، از جمله روایت شده پیامبر اسلام(ص) فرمود: «حَقَّا اَقُولُ لَمْ یَكُنْ لُقْمانُ نَبِیّا وَلكِنْ عَبْدا كَثیرَ التَّفَكُّرِ، حُسْنَ الْیَقینِ، اَحَبَّ اللّهَ فَاَحَبَّهُ، وَ مَنَّ عَلَیْهِ بِالْحِكْمَةِ ؛به حق میگویم كه لقمان ، پیامبر نبود ، ولی بندهای بود كه بسیار فكر میكرد ، ایمان و یقینش عالی بود ، خدا را دوست داشت ، و خدا نیز او را دوست داشت ، و خداوند نعمت حكمت را به او عنایت فرمود.»8اینك این سؤال پیش میآید كه حضرت لقمان(ع) با این كه پیامبر نبود، چگونه دارای مقام ارجمند حكمت شد و خداوند بخشی از حكمت او را به عنوان اندرز قرآنی، در كنار نصایح خود قرار داد؟پاسخ آن كه لقمان(ع) یك انسان پاك و مخلص و باصفا و... و در صراط سیر و سلوك و عرفان، زحمتها كشید، و بر اثر مخالفت با هوسهای نفسانی و تحمل دشواریها و ریاضت و نفس كشی، دارای چنان لیاقتی شد كه خداوند چشمههای حكمت را در وجود او به جوشش درآورد.آری باران در باغ، لاله میرویاند نه در شورزار، چنان كه پیامبر(ص) و امام صادق(ع) فرمودند: «ما اَخْلَصَ عَبْدٌ لِلّهِ عَزَّوَجَلَّ اَرْبَعینَ صَباحا اِلاّ جَرَتْ یَنابِیعَ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلی لِسانِهِ ؛ هر بندهای كه تنها برای خدا چهل روز اخلاص ورزد ، خداوند چشمههای حكمت را از قلبش به زبانش جاری سازد.»[SUP]9[/SUP]شخصی از لقمان پرسید: این همه علم و حكمت را از كجا به دست آوردی؟ (با این كه مدرسه نرفتهای) لقمان در پاسخ گفت : « قَدْرُ اللّهِ وَ اَداءُ الاَمانَةِ، وَ صِدْقُ الْحَدیثِ وَالصَّمْتِ ؛خواست خدا ، و امانت داری ، و راست گویی و كنترل زبان موجب كسب این مقام گردید .»[SUP]10[/SUP]سلمان یك نفر عجمی بود ، بر اثر ریاضت و خودسازی و پیمودن مدارج تكامل به مقامی رسید كه حضرت علی(ع) او را به لقمان تشبیه كرد ، و در شأن او فرمود : «بخٍّ بَخٍّ سَلمانُ منّا اهلَ البیتِ، و مَنْ لَكُمْ بمثلِ لُقمانِ الحكیم؟ عَلِمَ عِلْمَ الاوّلِ و علمَ الآخِرِ؛ بَه بَه، به مقام سلمان ، او از ما اهل بیت است، شما در كجا مانند سلمان را مییابید كه مثل لقمان حكیم است، كه از علم پیشینیان و آیندگان آگاهی دارد»
امام صادق(ع) پیرامون راز وصول لقمان به مقام حكمت چنین میفرماید: «سوگند به خدا حكمتی كه به لقمان داده شده به خاطر ثروت و جمال و حسب و نسب نبود (كه او هیچ گونه از این امور را نداشت) ولی به خاطر آن بود كه او مردی قوی برای اجرای فرمان خدا، پاك و پرهیزكار، دارای كنترل زبان و تفكّر طولانی در امور، و تیزبین و هشیار بود، روزها (جز در موارد استثنایی) هرگز نمیخوابید، در مجلس در حضور مردم تكیه نمیداد ، و در حضور آنها آب دهان نمیانداخت، و با چیزی بازی نمیكرد، و هنگام قضاء حاجت و غسل در جایی كه او را ببینند نمینشست ، بسیار مراقب وقار خود بود ، خنده بیجا نمیكرد ، و خشمگین نمیشد ، شوخی نمینمود ، برای امور دنیا شاد و محزون نمیشد ، دارای فرزندان بسیار از چند همسر گردید، و اكثر آنها فوت كردند، (بر اثر خشنودی به رضای خدا) درمرگ آنها گریه نكرد ، او هرگاه دو نفر را در حال نزاع میدید ، برای اصلاح آنها پا در میانی میكرد ، و تا بین آنها آشتی برقرار نمیكرد ، از كنار آنها رد نمیشد ، اگر سخن زیبایی از كسی میشنید ، از تفسیرش و از مأخذش میپرسید ، با فقها و علما بسیار همنشینی میكرد... همواره با سكوت معنی دار و عمیق و اندیشیدن و عبرت گرفتن ، خود را اصلاح می كرد ، آنچه را كه به نفع معنوی او بود به آن توجّه داشت ، و از كارهای بیهوده روی می گردانید ، از این رو خداوند خصلت حكمت را به او عطا فرمود .»[SUP]11[/SUP]حكمتهای ده گانه لقمان در قرآن
خداوند در میان حكمتهای لقمان ، بخشی از حكمتهای او به فرزندش كه ده فراز است ، در قرآن در ضمن پنج آیه در سوره لقمان (آیات 13، 16، 17، 18 و 19) میآورد كه بیانگر ده نصیحت بزرگ و مفهوم عمیق انسان سازی است، و آن ده فراز عبارتند از:1ـ توحید ، 2ـ معاد ، 3 ـ نماز ، 4ـ امر به معروف ، 5ـ نهی از منكر ، 6 ـ صبر و استقامت ، 7 ـ تواضع ، 8ـ دوری از خود خواهی ، 9ـ اعتدال در راه رفتن ، 10ـ اعتدال در صدا و سخن گفتن (كه مجموعهای از حكمت نظری و عملی ، اعتقادی ، عبادی ، اجتماعی ، سیاسی ، تقویتی، اخلاقی است)، كه به خواست خدا هر كدام از این دستورهای حكیمانه ده گانه را در مقالات آینده مورد بررسی قرار میدهیم، به امید آن كه از حكمتهای راستین و ژرف و سازنده آن حكیم بزرگ الهی بهرهمند شده، و در پرتو آن، به سعادت و پیروزی بزرگ نایل گردیم.نتیجه گیری :
لقمان با این كه از نظر نژادی ، در سطح پایین بود، ولی در پرتو علم و عمل ، ریاضت و مجاهدت در راه پاك ساز و طی مراحل كمال، به مقام عالی حكمت رسید ، به عنوان مثال سلمان یك نفر عجمی بود ، بر اثر ریاضت و خودسازی و پیمودن مدارج تكامل به مقامی رسید كه حضرت علی(ع) او را به لقمان تشبیه كرد ، و در شأن او فرمود : «بخٍّ بَخٍّ سَلمانُ منّا اهلَ البیتِ، و مَنْ لَكُمْ بمثلِ لُقمانِ الحكیم؟ عَلِمَ عِلْمَ الاوّلِ و علمَ الآخِرِ ؛ بَه بَه، به مقام سلمان ، او از ما اهل بیت است، شما در كجا مانند سلمان را مییابید كه مثل لقمان حكیم است، كه از علم پیشینیان و آیندگان آگاهی دارد.»[SUP]12[/SUP]پی نوشت ها :1 . سوره لقمان (31) آیه 12 و 13.2 - همان .3 . مسعودی، مروج الذّهب، ج1، ص46.4. مروج الذّهب، ج1، ص46؛ تفسیر برهان، ج3، ص273.5 . محدّث قمی، سفینةالبحار، ج2، ص515، فخرالدین حرّ مكی، مجمع البحرین، واژه لقم؛ علامه مجلسی، بحار، ج13، ص425.6 . اعلام قرآن خزائلی، ص716.7 . شیخ حرّ عاملی، با تصحیح علی مشكینی، المواعظ العددیة، ص142.8. همان، ص424، مجمع البیان، ج8، ص315.9. همان، ج70، ص242؛ كنزالعمّال، حدیث 5271.10. علاّمه طبرسی، تفسیر مجمع البیان، ج8، ص215.11. همان، ص316 و 317.12. بحارالانوار، ج22، ص330.
منبع : سایت وان آنلاین
آخرین ویرایش توسط مدیر: