[FONT="]فقر[/FONT][FONT="] [/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]میخواهم بگویم [/FONT][FONT="]...
[/FONT][FONT="]فقر همه جا سر میکشد [/FONT][FONT="]...
[/FONT][FONT="]فقر ، گرسنگی نیست ، عریانی هم نیست [/FONT][FONT="]...
[/FONT][FONT="]فقر ، چیزی را " نداشتن " است ، ولی ، آن چیز پول نیست ... طلا و غذا نیست [/FONT][FONT="]...
[/FONT][FONT="]فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفتهء یک کتابفروشی می نشیند [/FONT][FONT="]...[/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ، که روزنامه های برگشتی را خرد میکند [/FONT][FONT="]...
[/FONT][FONT="]فقر ، کتیبهء سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند [/FONT][FONT="]...
[/FONT][FONT="]فقر ، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود [/FONT][FONT="]...
[/FONT][FONT="]فقر ، همه جا سر میکشد [/FONT][FONT="]...
[/FONT][FONT="]فقر ، شب را "بی غذا" سر کردن نیست [/FONT][FONT="]...
[/FONT][FONT="]فقر ، روز را "بی اندیشه" سر کردن است [/FONT][FONT="]..[/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]گر عشق بورزید می گویند که سبک مغزید[/FONT][FONT="]..[/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]اگر شاد باشید می گویند که ساده لوح وپیش پا افتاده اید[/FONT][FONT="]....[/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]اگر سخاوتمند و نوعدوست باشید می گویند که مشکوکید[/FONT][FONT="]...[/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]اگر گناهان دیگران راببخشید می گویند ضعیف هستید[/FONT][FONT="]...[/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]اگر اطمینان کنید می گویند که احمقید[/FONT][FONT="]...[/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]اگر تلاش کنید که جمع این صفات را در خود گرد آورید٬[/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]مردم تردید نخواهند کرد که شیاد و حقه بازید[/FONT][FONT="].[/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]با جسارت وجود خدا را به پرسش بگیر؛[/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]چرا که اگر خدایی باشد،[/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]باید خرد را بیش از ترس کورکورانه ارج نهد[/FONT][FONT="].[/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]زنده بودن را به بیداری بگذرانیم[/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]که سالها به اجبار خواهیم خفت[/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]ترجیح میدهم با کفشهایم در خیابان راه بروم و به خدا فکرکنم[/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]تا این که در مسجد بشینم و به کفشهایم فکر کنم[/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]با همه چیز درآمیز و با هیچ چیز آمیخته مشو[/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]که در انزوا پاک ماندن نه سخت است و نه با ارزش[/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]
[/FONT][FONT="]انسان نقطه ایست بین دو بی نهایت[/FONT][FONT="]:
[/FONT][FONT="]بی نهایت لجن و بی نهایت فرشتهبنگر به کدام طرف می روی[/FONT][FONT="]
[/FONT]
[FONT="]یکی از دبیرستان های تهران هنگام برگزاری امتحانات سال ششم دبیرستانبه عنوان موضوع انشا این مطلب داده شد که[/FONT][FONT="]:
”[/FONT][FONT="]شجاعت یعنی چه؟[/FONT][FONT="]”
[/FONT][FONT="]محصلی در قبال این موضوع فقط نوشته بود [/FONT][FONT="]:
” [/FONT][FONT="]شجاعت یعنی این [/FONT][FONT="]”
[/FONT][FONT="]و برگه ی خود را سفید به ممتحن تحویل داده بود و رفته یود [/FONT][FONT="]!
[/FONT][FONT="]اما برگه ی آن جوان دست به دست دبیران گشته بود وهمه به اتفاق و بدون …استثنا به ورقه سفید او نمره ۲۰ دادندفکر میکنید اون دانش آموز چه کسی می تونست باشه؟[/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]
[/FONT][FONT="]دکتر شریعتی[/FONT][FONT="]....[/FONT][FONT="][/FONT]