وقتی دلم میگیرد دیگر حتی نه اشک و نه نوشتن ارامم میکند
یک جاده میخواهم که در ان فریاد بزنم سر خودم
که کسی را دوست دارم
اخر من حق ندارم دوستش بدارم
اما او حرفهایم را نمیفهمد و مرا به جرم عاشق نبودن خیلی ساده ترک میکند
او هرگز احساس این من را نفهمید لحظات بی تابیم که برای بودن با او لحظه شماری میکردم را ندید
لحظاتی که بخاطرش اشک میریزم و گاهی با خدا سخن میگویم را نمیبیند
اما همیشه در قلب من جای دارد
حتی با اینکه دیگر حرفهایم را قبول ندارد
یک جاده میخواهم که در ان فریاد بزنم سر خودم
که کسی را دوست دارم
اخر من حق ندارم دوستش بدارم
اما او حرفهایم را نمیفهمد و مرا به جرم عاشق نبودن خیلی ساده ترک میکند
او هرگز احساس این من را نفهمید لحظات بی تابیم که برای بودن با او لحظه شماری میکردم را ندید
لحظاتی که بخاطرش اشک میریزم و گاهی با خدا سخن میگویم را نمیبیند
اما همیشه در قلب من جای دارد
حتی با اینکه دیگر حرفهایم را قبول ندارد