sarbaz121
عضو جدید
بیگمان، سعدی، یكی از نامدارترین سخنسرایان جهان است كه بسیاری از اندیشمندان را به ستایش واداشته است. شاعری كه اندیشههای نورانی و افسونگریهای هنری او در سخن چنان رستاخیزی برپا كرده كه شهرت او را در زمانها و مكانهای دور و نزدیك به شایستگی گسترده است.
در میان شاعران و نویسندگان نامی ایران، او تنها كسی است كه در هر دو عرصهی شعر و نثر، با توانمندی شگفتآور خویش، آثاری بیهمانند آفریده است، به گونهای كه شعرِ او به شیوایی نثر و نثرِ او به زیبایی شعر در بالاترین جایگاه هنری قرار گرفته است.
این ارزش تنها در زبان فارسی این چنین درخشان نیست بلكه در هر جای دیگری كه سخن سعدی امكان حضور یافته، نام صاحب خود را به بلندی بركشیده است. به قول امرسون، شاعر، نویسنده و اندیشمند آمریكایی :
اگر بخواهیم سعدی را با برخی دیگر از قلههای بلندِ شعر فارسی بسنجیم، همواره سعدی را بیشتر از دیگران در میانِ مردم خواهیم دید. مثلاً هنگامی كه سعدی و مولوی را از دیدگاهِ پیوند و ارتباط آنها با مردم جامعه مقایسه كنیم، میبینیم كه مولوی، پروازی بسیار بلند دارد آنقدر بلند كه بیشتر اوقات از دسترس مردم و حتی از دیدرسِ آنها هم خارج است. اما سعدی، از رویِ زمین، مستقیم به سوی هدف حركت میكند. از همین رو در دسترسِ مردم است و مردم میتوانند به سادگی با او همراه شوند. یا وقتی سعدی را با حافظ میسنجیم، میبینیم كه گرچه حافظ هم به گستردگی در میان طبقههای جامعه نفوذ پیدا كرده ، اما حافظ، مثل یك پدرِ مقدس و قابل احترام است كه باید او را دوست داشت، به او مهر ورزید و او را بزرگ داشت. اما سعدی مثل یك دوست صمیمی است كه بسیاری اوقات با او شوخی هم میكنند.
از سوی دیگر
حافظ از آسمانیترین سخنسرایان جهان است. بهرهوری او از عالم بالا، با هوشیاری شگفتِ او در حوزهی زبان و توانمندی بیهمانندش در به كارگیری امكانات بیانی، گره خورده و او را بر ستیغ بلند سخن فارسی نشانده است.
سه عنصر و ویژگی مهم را همیشه باید در پیوند با حافظ و برای درك و دریافت شعر حافظ در نظر داشت:
حافظ خود، شخصیتی غریب و پیچیده است. او با شگردی شگفت و ترفندی هنری، چنان پدیدههای متناقض و متعارض را در كنار هم نشانده و آنها را با هم آشتی داده است كه زیباتر از آن از دست كسی دیگر بر نیامده است.همین همنشینی پدیدههای متعارض و متناقض موجب شده است كه سلیقههای گوناگون و طبایع مختلف، چهرهی خود را ـ هر كس به گونهای ـ در آینهی سرودههای حافظ ببیند.حاصل جمع این تعارضات چنان است كه سرودههایی از حافظ را هم در قنوت نماز میخوانند و هم بر سكوی میخانه، هم بر سر منبر میخوانند هم در مجلس رقص و آواز، هم در كلاس فلسفه میخوانند هم در حلقهی خانقاه و همه جا و همه جا.
این اختلاف نظر در مورد شخصیت حافظ هم وجود دارد: از یك سو او را فردی ناآرام، آزاداندیش، عصیانگر و پرخاشجو میبینیم و از سویی دیگر او را فردی متفكر، روشنبین و ژرفاندیش. از یك سو او را عارفی دلآگاه و واصل میبینیم كه پردههای راز را یك سو زده و تا ناشناختهترین سرزمینهای اسرار پیش رفته و از سویی دیگر او را شاعری چیرهدست و افسونكار میبینیم كه آتش به جان همهی واژهها زده و هنریترین شعر هستی را آفریده است.
با این همه از میان سخنسرایان نامدار ایرانی هیچ كدام به اندازهی سعدی و حافظ همانندی و همسانی ندارند. در حالی كه این دو نیز با هم تفاوتهای بسیار دارند.
هر دو در شیراز زاده، زیسته، نام برآورده و درگذشتهاند و بنیان سخن هنری هر دو بر مفاهیمی همچون عشق، حقیقتجویی، جمالپرستی، مبارزه با كجرفتاریهای اجتماعی، ریا، تزویر، دروغ و ... نهاده شده است.
همانگونه كه پیش از این گفته شد در میان سخنوران زبان فارسی، تنها كسی كه هم در نثر و هم در شعر اثر عالی و درجهی اول آفریده است به علاوه حضور همیشگی سعدی در میان مردم و آمیزش او با گروههای مختلف اجتماع، تأثیر بسیار در عمومیتر شدن سخن او گذاشته است.
حافظ بیش از آنكه سخنی عمومی داشته باشد، كلامی ویژه دارد. به عبارتی دیگر روی سخن سعدی همهی طبقات اجتماع هستند اما حافظ مخاطبانِ خاص برگزیده و روی سخن او با آنهاست. هر چند امروز، مخاطبان عمومی هم به سادگی با شعر حافظ پیوند میخورند و دست كم میتوانند لایهی بیرونی شعر حافظ را ببینند و دریابند.
آثار سعدی به ویژه به دلیل اینكه بیانِ حكمت عملی و اخلاق عملی است، ترجمهپذیرتر از سرودههای حافظ است. از همین روست كه خاورشناسان و جهانگردان سعدی را بیشتر میفهمند و بیشتر میشناسند.3
تكیهی حافظ بیشتر به كلیات هستیست و توجه سعدی به جزییات زندگی. حافظ بیشتر به مفاهیم انتزاعی، آرمانی و كلی میپردازد و سعدی بیشتر به مفاهیم محسوسِ دستیافتنی. در حوزهی اندیشه، حافظ، ژرفتر؛ درنگآمیزتر و متفكرتر از سعدی جلوه میكند و سعدی روانتر، دوانتر و گستردهتر از حافظ؛ یعنی سعدی بیشتر در طول و عرض جولان میدهد و حافظ بیشتر در عمق و ارتفاع. از همین رو سعدی بیشتر پیش میرود و حافظ بیشتر فرا میرود.
سالها پیش یكی از نویسندگان گفته است:
سادهسرایی همسایهی دیوار به دیوار ابتذال است. با كمترین لغزشی، سخن مبتذل خواهد شد و بندبازیهای سعدی روی این نخ بسیار نازك، شگفتآور است. تا كسی به كمال با ماهیت زبان فارسی و انرژی واژهها و توان تألیف آنها آشنا نباشد، هرگز نمیتواند سخنی به سادگی سخن سعدی و هنرمندی او پدید آورد.
سعدی با سرودههای خودش گویی میخواهد گریبان ما را از دستِ هیاهوی بینتیجهی جهان پیرامون رها كند و ما را به یك آرامشِ دلپسند فرا بخواند، آرامشی كه ممكن است حتی تصنعی باشد. امّا حافظ علاقهمند است كه تردیدها، تشكیكها و پرسشها را در جان ما بیدار كند و درون ما را بخراشد و بر آشو بد تا خوابمان نبرد.
شعر سعدی مثل شیشه است و شعر حافظ مثل آینه در شعر سعدی خود او و قوانین جامعه او نمایان است اما در شعر حافظ خواننده خودش را آنگونه که دوست دارد می یایبد.
از لحاظ شخصیت، سعدی مردی پرتحرك، زودجوش، زبانآور و برونگراست و حافظ فردی ساكن صفت، تودار، كمجوشش و درونگرا.5
در سدهی هفتم و در زمان سعدی در شیراز اتابكانِ زنگی فارس حكومت میكنند همانهایی كه با هوشمندی و درایت توانستند جلوِ هجومِ ویرانگرِ مغول را بگیرند و سعدی دوستدار این حاكمان است و با آنها روابطِ نزدیك دارد.
عقاب جور گشوده است بال در همه شهر
كمان گوشه نشین و تیر آهن كو
سعدی شیخ است و حافظ خواجه. به عبارت دیگر سعدی در حوزهی اندیشههای دینی هرگز آن بیپرواییها، تشكیكها و تردیدهای حافظ را ندارد و حافظ به دلیل تمركز مدام بر چیستی و چگونگی هستی، آن زودباوریها و سادهپنداریهای سعدی را ندارد.
از دیدگاه حافظ:
حافظ مضمون سرودههای خود را بیشتر از زبان پیرِ مغان، پیرِ میفروش، هاتف غیبی و شخصیتهایی از این دست بیان میكند، گویی واقعاً از عالم غیب الهام میگیرد و همواره در این فضا گردش میكند و شاید همین توجه به عالم غیب و سرگردانی و تحیر در این عالم است كه حافظ را به بیان اندیشههای خیامی نزدیك كرده است.انگار حافظ بیشتر متعلق به عالم غیب است و سعدی بیشتر متعلق به عالم شهود.آیا وحدت و انسجام غزلهای سعدی و پاشانی غزلهای حافظ با این دو عالم غیب و شهود و دریافتهای متفاوت از آن دو عالم، ارتباطی ندارد؟
سخن آخر آنكه به دشواری میتوان سعدی و حافظ را برای تعیین برتری یك از آنها بر دیگری سنجید و به نتیجه رسید. شادروان محمدعلی فروغی سالها پیش گفته است:
در میان شاعران و نویسندگان نامی ایران، او تنها كسی است كه در هر دو عرصهی شعر و نثر، با توانمندی شگفتآور خویش، آثاری بیهمانند آفریده است، به گونهای كه شعرِ او به شیوایی نثر و نثرِ او به زیبایی شعر در بالاترین جایگاه هنری قرار گرفته است.
این ارزش تنها در زبان فارسی این چنین درخشان نیست بلكه در هر جای دیگری كه سخن سعدی امكان حضور یافته، نام صاحب خود را به بلندی بركشیده است. به قول امرسون، شاعر، نویسنده و اندیشمند آمریكایی :
- «سعدی به زبان همهی ملل و اقوام عالم سخن میگوید و گفتههای او مانند هومر، شكسپیر، سروانتس و مونتنی، همیشه تازگی دارد.»1
اگر بخواهیم سعدی را با برخی دیگر از قلههای بلندِ شعر فارسی بسنجیم، همواره سعدی را بیشتر از دیگران در میانِ مردم خواهیم دید. مثلاً هنگامی كه سعدی و مولوی را از دیدگاهِ پیوند و ارتباط آنها با مردم جامعه مقایسه كنیم، میبینیم كه مولوی، پروازی بسیار بلند دارد آنقدر بلند كه بیشتر اوقات از دسترس مردم و حتی از دیدرسِ آنها هم خارج است. اما سعدی، از رویِ زمین، مستقیم به سوی هدف حركت میكند. از همین رو در دسترسِ مردم است و مردم میتوانند به سادگی با او همراه شوند. یا وقتی سعدی را با حافظ میسنجیم، میبینیم كه گرچه حافظ هم به گستردگی در میان طبقههای جامعه نفوذ پیدا كرده ، اما حافظ، مثل یك پدرِ مقدس و قابل احترام است كه باید او را دوست داشت، به او مهر ورزید و او را بزرگ داشت. اما سعدی مثل یك دوست صمیمی است كه بسیاری اوقات با او شوخی هم میكنند.
از سوی دیگر
حافظ از آسمانیترین سخنسرایان جهان است. بهرهوری او از عالم بالا، با هوشیاری شگفتِ او در حوزهی زبان و توانمندی بیهمانندش در به كارگیری امكانات بیانی، گره خورده و او را بر ستیغ بلند سخن فارسی نشانده است.
سه عنصر و ویژگی مهم را همیشه باید در پیوند با حافظ و برای درك و دریافت شعر حافظ در نظر داشت:
- 1- توانمندی شگفت هنری حافظ و پدید آوردن سخنی لایه لایه و تو در تو.
- 2- پیوند معنوی با كتاب وحی و اُنس همیشگی با قرآن مجید و به دست آوردن روحانیتی ستایشبرانگیز كه لقب «لسانالغیب» و «ترجمانالاسرار» را برای او به ارمغان آورده است.
- 3- هوشیاری و دردمندی اجتماعی؛ به گونهای كه هرگز از زخمها و دردهای جامعهی خود غافل نبوده است.
حافظ خود، شخصیتی غریب و پیچیده است. او با شگردی شگفت و ترفندی هنری، چنان پدیدههای متناقض و متعارض را در كنار هم نشانده و آنها را با هم آشتی داده است كه زیباتر از آن از دست كسی دیگر بر نیامده است.همین همنشینی پدیدههای متعارض و متناقض موجب شده است كه سلیقههای گوناگون و طبایع مختلف، چهرهی خود را ـ هر كس به گونهای ـ در آینهی سرودههای حافظ ببیند.حاصل جمع این تعارضات چنان است كه سرودههایی از حافظ را هم در قنوت نماز میخوانند و هم بر سكوی میخانه، هم بر سر منبر میخوانند هم در مجلس رقص و آواز، هم در كلاس فلسفه میخوانند هم در حلقهی خانقاه و همه جا و همه جا.
این اختلاف نظر در مورد شخصیت حافظ هم وجود دارد: از یك سو او را فردی ناآرام، آزاداندیش، عصیانگر و پرخاشجو میبینیم و از سویی دیگر او را فردی متفكر، روشنبین و ژرفاندیش. از یك سو او را عارفی دلآگاه و واصل میبینیم كه پردههای راز را یك سو زده و تا ناشناختهترین سرزمینهای اسرار پیش رفته و از سویی دیگر او را شاعری چیرهدست و افسونكار میبینیم كه آتش به جان همهی واژهها زده و هنریترین شعر هستی را آفریده است.
با این همه از میان سخنسرایان نامدار ایرانی هیچ كدام به اندازهی سعدی و حافظ همانندی و همسانی ندارند. در حالی كه این دو نیز با هم تفاوتهای بسیار دارند.
هر دو در شیراز زاده، زیسته، نام برآورده و درگذشتهاند و بنیان سخن هنری هر دو بر مفاهیمی همچون عشق، حقیقتجویی، جمالپرستی، مبارزه با كجرفتاریهای اجتماعی، ریا، تزویر، دروغ و ... نهاده شده است.
همانگونه كه پیش از این گفته شد در میان سخنوران زبان فارسی، تنها كسی كه هم در نثر و هم در شعر اثر عالی و درجهی اول آفریده است به علاوه حضور همیشگی سعدی در میان مردم و آمیزش او با گروههای مختلف اجتماع، تأثیر بسیار در عمومیتر شدن سخن او گذاشته است.
حافظ بیش از آنكه سخنی عمومی داشته باشد، كلامی ویژه دارد. به عبارتی دیگر روی سخن سعدی همهی طبقات اجتماع هستند اما حافظ مخاطبانِ خاص برگزیده و روی سخن او با آنهاست. هر چند امروز، مخاطبان عمومی هم به سادگی با شعر حافظ پیوند میخورند و دست كم میتوانند لایهی بیرونی شعر حافظ را ببینند و دریابند.
آثار سعدی به ویژه به دلیل اینكه بیانِ حكمت عملی و اخلاق عملی است، ترجمهپذیرتر از سرودههای حافظ است. از همین روست كه خاورشناسان و جهانگردان سعدی را بیشتر میفهمند و بیشتر میشناسند.3
تكیهی حافظ بیشتر به كلیات هستیست و توجه سعدی به جزییات زندگی. حافظ بیشتر به مفاهیم انتزاعی، آرمانی و كلی میپردازد و سعدی بیشتر به مفاهیم محسوسِ دستیافتنی. در حوزهی اندیشه، حافظ، ژرفتر؛ درنگآمیزتر و متفكرتر از سعدی جلوه میكند و سعدی روانتر، دوانتر و گستردهتر از حافظ؛ یعنی سعدی بیشتر در طول و عرض جولان میدهد و حافظ بیشتر در عمق و ارتفاع. از همین رو سعدی بیشتر پیش میرود و حافظ بیشتر فرا میرود.
سالها پیش یكی از نویسندگان گفته است:
- «به نظر میرسد سعدی دنیا را آنطور میدید كه همهی ما میبینیم بجز حافظ. و حافظ دنیا را طوری میدید كه هیچ یك از ما نمیبینیم حتی سعدی.»4
سادهسرایی همسایهی دیوار به دیوار ابتذال است. با كمترین لغزشی، سخن مبتذل خواهد شد و بندبازیهای سعدی روی این نخ بسیار نازك، شگفتآور است. تا كسی به كمال با ماهیت زبان فارسی و انرژی واژهها و توان تألیف آنها آشنا نباشد، هرگز نمیتواند سخنی به سادگی سخن سعدی و هنرمندی او پدید آورد.
سعدی با سرودههای خودش گویی میخواهد گریبان ما را از دستِ هیاهوی بینتیجهی جهان پیرامون رها كند و ما را به یك آرامشِ دلپسند فرا بخواند، آرامشی كه ممكن است حتی تصنعی باشد. امّا حافظ علاقهمند است كه تردیدها، تشكیكها و پرسشها را در جان ما بیدار كند و درون ما را بخراشد و بر آشو بد تا خوابمان نبرد.
شعر سعدی مثل شیشه است و شعر حافظ مثل آینه در شعر سعدی خود او و قوانین جامعه او نمایان است اما در شعر حافظ خواننده خودش را آنگونه که دوست دارد می یایبد.
از لحاظ شخصیت، سعدی مردی پرتحرك، زودجوش، زبانآور و برونگراست و حافظ فردی ساكن صفت، تودار، كمجوشش و درونگرا.5
در سدهی هفتم و در زمان سعدی در شیراز اتابكانِ زنگی فارس حكومت میكنند همانهایی كه با هوشمندی و درایت توانستند جلوِ هجومِ ویرانگرِ مغول را بگیرند و سعدی دوستدار این حاكمان است و با آنها روابطِ نزدیك دارد.
- سكندر به دیوار رویین و سنگ
- بكرد از جهان راه یأجوج تنگ
- تو را سدّ یأجوج كفر از زراست
- نه رویین چو دیوار اسكندر است
- هـــزار پیــــرو ولـی بیـش اندر وی
- كه كعبه بر سرِ ایشان همی كند پرواز
- و:
- در اقصای گیتی بگشتم بسـی
- به سر بردم ایام با هر كسی
- تمتع به هر گوشهای یافتم
- زهــر خرمنــی خوشــهای یافتم
- چو پاكـان شیــراز، خاكـــی نهــاد
- ندیدم كه رحمت بر این خاك باد ...
عقاب جور گشوده است بال در همه شهر
كمان گوشه نشین و تیر آهن كو
- شهــر خالــی است زعشــاق مگـر كـز طرفـی
- مردی از خویش برون آید و كاری بكند
- مـی صوفــی افكــن كجــا میفروشنــد
- كه در تابم از دستِ زهد ریایی
- ز زهد خشك ملولم كجاست بادهی ناب
- كه بوی باده مدامم دماغ تر دارد
- بیار باده رنگین، كه یك حكایت راست
- بگویم و بكنم رخنه در مسلمانی
- به خاك پای صبوحی كشان كه تا منِ مست
- ستــاده بــر در میخـــانهام به دربانی
- به هیــچ زاهـــد ظاهـر پرست نگذشتـم
- كه زیر خرقه نه زنار داشت پنهانی
سعدی شیخ است و حافظ خواجه. به عبارت دیگر سعدی در حوزهی اندیشههای دینی هرگز آن بیپرواییها، تشكیكها و تردیدهای حافظ را ندارد و حافظ به دلیل تمركز مدام بر چیستی و چگونگی هستی، آن زودباوریها و سادهپنداریهای سعدی را ندارد.
از دیدگاه حافظ:
- همهكس طالب یارند چه هشیار و چه مست
- همهجا خانهی عشق استچه مسجدچهكنشت
- گـر پیـر مغـان مرشـدِ ما شـد چـه تفـاوت
- در هیـچ سـری نیسـت كه سرّی ز خدا نیست
- در عقدسرایی متردد بودم. [در خرید خانه ای تردید داشتم ]جهودی گفت: بخر كه من كدخدای قدیم این محلّتم و نیك و بد این خانه چنان كه من دانم، دیگری نداند. هیچ عیبی ندارد.
- گفتم: بجز آن كه تو همسایهی منی.
- خانهای را كه چون تو همسایه است
- ده درم سیـمِ كـمعـیــار ارزد
- لـیـكــن امـیــدوار بـایــد بـــود
- كـه پس از مرگ تو هزار ارزد
- خـلاف رای سـلـطان رای جـسـتـن
- به خون خویش باشد دست شستن
- اگر خود روز را گوید شب است این
- ببایـد گفـت: آنـك مـاه و پرویـن! [یعنی حتی اگر در روز روشن پادشاه بگوید که شب است تو باید بگویی که بله آن هم ماه و آن هم ستاره های آسمان ! ]
- (گلستان، باب اول )
حافظ مضمون سرودههای خود را بیشتر از زبان پیرِ مغان، پیرِ میفروش، هاتف غیبی و شخصیتهایی از این دست بیان میكند، گویی واقعاً از عالم غیب الهام میگیرد و همواره در این فضا گردش میكند و شاید همین توجه به عالم غیب و سرگردانی و تحیر در این عالم است كه حافظ را به بیان اندیشههای خیامی نزدیك كرده است.انگار حافظ بیشتر متعلق به عالم غیب است و سعدی بیشتر متعلق به عالم شهود.آیا وحدت و انسجام غزلهای سعدی و پاشانی غزلهای حافظ با این دو عالم غیب و شهود و دریافتهای متفاوت از آن دو عالم، ارتباطی ندارد؟
سخن آخر آنكه به دشواری میتوان سعدی و حافظ را برای تعیین برتری یك از آنها بر دیگری سنجید و به نتیجه رسید. شادروان محمدعلی فروغی سالها پیش گفته است:
- «سعدی دریاست و حافظ كوه است.»6