حمله شخصی مغالطهای است که در آن از بد بودن رفتار یک فرد، نتیجه گرفته میشود که ادعایی که او مطرح کردهاست نیز نادرست است.
مغالطه توسل به شخص را اگر به صورت منطقی بنویسیم چنین خواهد بود:
شخص الف گزارهٔ د را مطرح میکند.
شخص الف شخصی با رفتار(ها)ی بد است.
نتیجه گرفته میشود که د نادرست است.
در پشت این مغالطه، تصور خطایی نهفته است که بر اساس آن امکان ندارد یک درست از سوی کسی که موقعیت اجتماعی، سیاسی یا علمی مناسبی ندارد و یا انگیزههای بدی دارد، ارائه شود و برعکس امکان ندارد یک عقیده نادرست و غیرمستدل از سوی یک شخصیت مهم که دارای موقعیت مناسب علمی است، ارائه شود.
مغالطه حملهٔ شخصی، فقط مربوط به ادعاها و سخنها نیست؛ بلکه در مورد رفتارها نیز به کار میرود:
الف ریشش را میتراشید.
الف انسان بدی بود.
تراشیدن ریش نادرست است.
مثال های بیشتر:
"هنوز هم هستند کسانی که میگویند عراقی شاعر بزرگیاست؛ در حالی که دیگر در تاریخ ادبیات ما مسلم است که عراقی انحرافات جنسی داشته است."
"چطور محمد را به پیامبری میپذیرید در حالی که او تنها یک چوپان بوده است."
- مطهری میگوید که هر آدمی که اهل تفکر باشد به مسئله وجود یا عدم خدا فکر میکند – ولی مطهری یک آخوند است، بنابر این سخن او ارزشی ندارد
در این نوع مغالطه به جای استدلال در رد نظر مخالف دیگر ویژگی های مخالف نقد میشود. مثلا
"شما خودت سنی هستی پس تمام حرفات در مورد امام علی اشتباهه" در حالی که یک سنی میتونه یک حرف درست هم در مورد امام علی بزنه و شما باید از طریق دیگه ای باید ثابت کنید که حرفش در مورد امام علی اشتباهه (مثل معرفی یک منبع در رد ادعای طرف)
بطور خلاصه، ویژگی های کسی که ادعایی را طرح میکند نباید در صحت ادعای او تاثیری داشته باشد و تنها باید خود ادعا را نقد کرد.
بهترین راه برای مقابله با این مغالطه آن است که از شخص مقابل بپرسیم “پس استدلال من چه شد؟ چرا به استدلال من پاسخ ندادی؟”، این پرسش ممکن است وی را به مسیر اصلی مناظره بازگرداند. اگر این کارگر نیافتاد بهتر است برای وی توضیح دهیم که اگر مسئله ای قابل اعتراض نیز در شخصیت ما وجود داشته باشد این مسئله بی ارتباط به استدلال ما است و همه آدمها حتی بدترین آنها نیز میتوانند گاهی افکار درستی داشته باشند، پس وقتی با یک فکر و ادعا یا استدلال روبرو میشویم بهتر است بجای نقد گوینده، نویسنده یا اندیشمند، گفتار، نوشته یا اندیشه او را نقد کنیم.
مغالطه توسل به شخص را اگر به صورت منطقی بنویسیم چنین خواهد بود:
شخص الف گزارهٔ د را مطرح میکند.
شخص الف شخصی با رفتار(ها)ی بد است.
نتیجه گرفته میشود که د نادرست است.
در پشت این مغالطه، تصور خطایی نهفته است که بر اساس آن امکان ندارد یک درست از سوی کسی که موقعیت اجتماعی، سیاسی یا علمی مناسبی ندارد و یا انگیزههای بدی دارد، ارائه شود و برعکس امکان ندارد یک عقیده نادرست و غیرمستدل از سوی یک شخصیت مهم که دارای موقعیت مناسب علمی است، ارائه شود.
مغالطه حملهٔ شخصی، فقط مربوط به ادعاها و سخنها نیست؛ بلکه در مورد رفتارها نیز به کار میرود:
الف ریشش را میتراشید.
الف انسان بدی بود.
تراشیدن ریش نادرست است.
مثال های بیشتر:
"هنوز هم هستند کسانی که میگویند عراقی شاعر بزرگیاست؛ در حالی که دیگر در تاریخ ادبیات ما مسلم است که عراقی انحرافات جنسی داشته است."
"چطور محمد را به پیامبری میپذیرید در حالی که او تنها یک چوپان بوده است."
- مطهری میگوید که هر آدمی که اهل تفکر باشد به مسئله وجود یا عدم خدا فکر میکند – ولی مطهری یک آخوند است، بنابر این سخن او ارزشی ندارد
در این نوع مغالطه به جای استدلال در رد نظر مخالف دیگر ویژگی های مخالف نقد میشود. مثلا
"شما خودت سنی هستی پس تمام حرفات در مورد امام علی اشتباهه" در حالی که یک سنی میتونه یک حرف درست هم در مورد امام علی بزنه و شما باید از طریق دیگه ای باید ثابت کنید که حرفش در مورد امام علی اشتباهه (مثل معرفی یک منبع در رد ادعای طرف)
بطور خلاصه، ویژگی های کسی که ادعایی را طرح میکند نباید در صحت ادعای او تاثیری داشته باشد و تنها باید خود ادعا را نقد کرد.
بهترین راه برای مقابله با این مغالطه آن است که از شخص مقابل بپرسیم “پس استدلال من چه شد؟ چرا به استدلال من پاسخ ندادی؟”، این پرسش ممکن است وی را به مسیر اصلی مناظره بازگرداند. اگر این کارگر نیافتاد بهتر است برای وی توضیح دهیم که اگر مسئله ای قابل اعتراض نیز در شخصیت ما وجود داشته باشد این مسئله بی ارتباط به استدلال ما است و همه آدمها حتی بدترین آنها نیز میتوانند گاهی افکار درستی داشته باشند، پس وقتی با یک فکر و ادعا یا استدلال روبرو میشویم بهتر است بجای نقد گوینده، نویسنده یا اندیشمند، گفتار، نوشته یا اندیشه او را نقد کنیم.