الان چه حسي داري؟

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
جدیدا تا یکم خسته میشم سرم درد میگیره، الانم سردرد دارم🙄
 

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
ناراحتم،الان داشتم یه مانتو میدوختم برای خودم، مدلهایی که بهش دادم رو بعد از دوخت خوشم نمیاد، احساس میکنم اونچیزی که انتظار داشتم نشد😔😔
 

yas87

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ناراحتم،الان داشتم یه مانتو میدوختم برای خودم، مدلهایی که بهش دادم رو بعد از دوخت خوشم نمیاد، احساس میکنم اونچیزی که انتظار داشتم نشد😔😔

آره واقعا
خیاطی خیلی لذت داره
 

آیدا..

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
صبح بخاری ،ظهر کولر ،یکساعت دیگه دوباره بخاری🙄 خدایا برنامت دقیقا چیه؟
 

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
آره واقعا
خیاطی خیلی لذت داره
خیلی خوبه.
اون مانتوم هم بد نشد ولی چون قدش رو بلندتر از مانتوهایی که معمولا میپوشم در نظر گرفته بودم، حس بدی داشتم از پوشیدنش ولی به هرحال خودم رو قانع کردم که این قد مانتو هم نیازه، مخصوصا که بعد از اتوشویی رفتن، ایست خوبی پیدا کرد.
 

yas87

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چه خوب ، حتما خیلی لذت داره..
الان مدل های لباس عالی و متنوعند
 

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
گلوم خیلی درد میکنه، امروز غروب یه دندون عقلم رو کشیدم و بخاطر همین بیحالم🙄
 

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
بلاخره دو سه ساعت پیش گلودردم خوب شد و من حالم خوب شد، کل امروز بخاطر گلودرد بیحال بودم
 

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
یه جورایی با احساسم درگیرم، هم خیلی خوشحالم و هم میترسم که خوشحال باشم و ضدحال بخورم.
ما یازده ساله که ازدواج کردیم و کل این سالها برای یه هدفی برنامه ریزی کرده بودیم، خیلی خیلی سختی و مشکلات رو بابت همین هدف تحمل کردیم و گذروندیم، دیشب خبرش بهمون رسید که بلاخره به این هدف رسیدیم و جلسه ی نهایی که فرمالیته هم هست جمعه ی هفته ی بعد برگزار میشه.
جالبه که عکس العمل خاصی به خبر شوهرم نداشتم. بهم گفت خوشحال نشدی؟چرا عکس العملی نداشتی؟
گفتم انقدر خوشحالم که میترسم از خوشحالی کردن، انقدر چشمم ترسیده که میگم جلسه ی بعدی هم تشکیل بشه و بعد با خیال راحت خوشحالی کنم.
اگه همینجور همه چی خوب پیش بره، بلاخره یه نفس راحت میکشیم ما.
لطفا انرژی مثبت بفرستین به ما🙏🙏🌺🌺
 

yas87

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یه جورایی با احساسم درگیرم، هم خیلی خوشحالم و هم میترسم که خوشحال باشم و ضدحال بخورم.
ما یازده ساله که ازدواج کردیم و کل این سالها برای یه هدفی برنامه ریزی کرده بودیم، خیلی خیلی سختی و مشکلات رو بابت همین هدف تحمل کردیم و گذروندیم، دیشب خبرش بهمون رسید که بلاخره به این هدف رسیدیم و جلسه ی نهایی که فرمالیته هم هست جمعه ی هفته ی بعد برگزار میشه.
جالبه که عکس العمل خاصی به خبر شوهرم نداشتم. بهم گفت خوشحال نشدی؟چرا عکس العملی نداشتی؟
گفتم انقدر خوشحالم که میترسم از خوشحالی کردن، انقدر چشمم ترسیده که میگم جلسه ی بعدی هم تشکیل بشه و بعد با خیال راحت خوشحالی کنم.
اگه همینجور همه چی خوب پیش بره، بلاخره یه نفس راحت میکشیم ما.
لطفا انرژی مثبت بفرستین به ما🙏🙏🌺🌺
بسلامتی ، مبارکه ، تا باشه از،این خبرا ..
:gol:
 

Similar threads

بالا