اعتراف کنید

Honey-sr

عضو جدید
کاربر ممتاز
اعتراف میکنم وقتی واسه اردوی راهیان نور رفته بودیم جنوب شب اول خابگاه دوستم دستشو بسته بود به تخت که نیفته چون طبقه ی
دوم خابیده بودیم و من بازش کردم چون به نظرم مسخره میومد ساعتای ۵ صبح بود یهو یه صدای مهیبی خابگارو فرا گرفت دوستم بود که مثل گوجه رو زمین له شده بود.

** اعتراف های خنده دار **اعتراف می کنم یه بار پسر همسایه چهارسالمونو با باباش تو خیابون دیدم گفتم سلام نوید چطوری؟
دیدم بچهه تحویلم نگرفت باباهه خندید
اومدم خونه به مامانم گفتم نوید ماشالا چقد بزرگ شده!
مامان گفت نوید کیه؟
گفتم: پسر آقای …
گفت اون اسمش پارساست اسم باباش نویده

** اعتراف های خنده دار **اعتراف میکنم بچه که بودم مغازه سر کوچمون بستنی هاشو گرون کرده بود منم رفتم پشت مغازش که یه زمین بود و کنتور برقشم اونجا بود منم برقشو قطع کردم و رفتم با بچه ها محله بستنی نصف قیمت خریدیم!!!!!!!! بابا بچه بودم دیگهههههههههههههه…

** اعتراف های خنده دار **چند روز پیش دختر خالم گوشیشو خونمون جا گذاشته بود … بهش اس ام اس(!) زدم گوشیتو جا گذاشتی!!!!!!!

** اعتراف های خنده دار **چند وقت پیش تو حیاط خونه سیگار میکشیدم که صدای باز شدن در حیاط اومد منم حول شدم سیگارو روی گوشیم خاموش کردم (!!) و بدترش اینکه بلافاصله گوشیو پرت کردم تو باغچه و سیگار خاموش موند تو دستم

** اعتراف های خنده دار **اعتراف میکنم دوران راهنمایی روز معلم همه تخم مرغ آورده بودن که توش پر گل بود منم یه تخم مرغ خام آورده بودم که بزنم بخندیم! معلم اومد داخل همه سرو صدا کردن و شادی کردن تخم مرغارو میزدن به تخته منم این وسط تخم مرغو زدم به تخته ! ترکید رو تخته پاشید همه جا ، رو لباس معلمم ریخت ! سریع گفت کی بود ؟!!؟ هیچکی هیچی نگفت با این که میدونستن کار منه خلاصه از ته کلاس ۴ – ۵ نفر شلوغو آورد بیرون زدشون ولی نگفتن کار من بود ! چون شاگرد زرنگیم بودم معلمه شک نمیکرد بهم !
وقتی از کلاس اومدیم بیرون تا دو کیلومتر به صورت چهار نعل فرار کردم آخرم سر کوچه گرفتن زدنم !

** اعتراف های خنده دار **اعتراف میکنم یه همسایه داشتیم همش بچه اش رو پیش ما میگذاشتو میرفت بیرون اقا این بچه هم زلزله بود هر وقت میومد پیش ما قرص سرماخوردگی واستامینوفون تو اب حل میکردیم میدادیم بهش میخورد بعد نیم ساعت خواب خواب بود

** اعتراف های خنده دار **اعتراف می کنم معلم دوم دبستانم می گفت املا ها رو خودتون بنویسید که من با دوربین مخفیا می بینم کی به حرفام گوش می ده …ازون روز کار من شده بود گشتن سوراخ سمبه های خونه و سوال های مشکوک از مامان بابام:امروز کی اومد؟ کی رفت؟ به کودوم وسیله ها دست زد؟
بیشترم به دریچه کولر شک داشتم

** اعتراف های خنده دار **اعتراف می‌کنم سر فینال جام جهانی‌ تا لحظه‌ای که اسپانیا گل زد فکر می‌کردم اسپانیا نارنجیه، هلند آبی‌، گل هم که زد کلی‌ لعنت فرستادم به هلند، بعد گل رو صفحه نوشت اسپانیا ۱ – هلند ۰ ، تازه فهمیدم کل بازی داشتم اشتباه فحش میدادم

** اعتراف های خنده دار **اعتراف می کنم کلاس اول دبستان بودم تحت تاثیر این حرفا که نباید به غریبه آدرس خونتون رو بدید، روز اول به راننده سرویس آدرس اشتباهی دادم و از یه مسیری الکی تا خونه پیاده رفتم و تازه فرداش موقعی که سرویس دنبالم نیومد تازه شاهکارم معلوم شد برای خانواده

** اعتراف های خنده دار **یه بار با بچه ها بودیم یکی از دوستام رو بعد از مدت ها دیدم ، کلی ریش گذاشته بود
با خنده بهش گفتم : علی این ** بازیا چیه ؟
گفت پدرم فوت کرده
گفتم تسلیت میگم

** اعتراف های خنده دار **اعتراف میکنم چند ماه پیش تو شرکت بودم سر کارام یوهو مدیر عامل از تو اتاق خودش گفت: امیــــــــــــــــــر جووون…بلند گفتم جانم؟ گفت خیلی میخوامـــت….گفتم منم همینطور….گفت پیش ما نمیای؟؟؟؟ گفتم چرا..حمتاً..از پشت میزم بلند شدم برم تو اتاقش..به در اتاقش که رسیدم دیدم داره تلفن حرف میزنه با امیر دوستش و من از شدت ضایگی دیوارو گاز گرفتم

** اعتراف های خنده دار **اعتراف می کنم کلاس اول دبستان بودم تحت تاثیر این حرفا که نباید به غریبه آدرس خونتون رو بدید، روز اول به راننده سرویس آدرس اشتباهی دادم و از یه مسیری الکی تا خونه پیاده رفتم و تازه فرداش موقعی که سرویس دنبالم نیومد تازه شاهکارم معلوم شد برای خانواده***

شما هم اعتراف کنید !!!
 

ati3254

کاربر حرفه ای
.................................مرسی باحال بود;)

اعتراف میکنم بچه بودم یه ماه در نوشابه جمع کردم تو باغچه کاشتم درخت نوشابه دربیاد...............هر روزم ابشون میدادم!!!!!!:D
 

Armin pak

عضو جدید
اعتراف میکنم کلاس 5 جمع کل نمره های املاء ام اخر سال که یه دفتر صد برگ بود به صد نرسید..
 

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
اعتراف میکنم یه باربچه که بودم ..از بقالی سر کوچمون با داداشم رفتیم ماست خریدیم ..بعد اومدیم خونه دیدیم ماسته فاسده عین قله اتشفشان داشت قل میزد مامانم عصبانی شد گفت برید پس بدین اینو بهش بگین بچه گیر اوردی ..
برگشتیم که پس بدیم اقاهه مغازشو بسته بود ما هم سطل ماستو ریختیم رو شیشه مغازه اش..:biggrin:
دیگه اقاهه بهمون جنس نفروخت ...
 

fereshte1111

عضو جدید
اعتراف میکنم امتحا هایی که تو راهنمایی و دبیرستان که میگفتن برگه امتحانتونو دفعه بعد با امضای پدر مادر بیارین من اونایی رو کخ کم میگرفتم امضای مامانمو جعل میکردم:D به مامانمم قبلنا گفتم:D
 

ati3254

کاربر حرفه ای
اعتراف میکنم یه دفعه بالای یه پروانرو به هم چسبوندم که بتونه استراحت کنه .............................بیچاره رو مورچه ها خوردن!!!
 

امیررضا24

عضو جدید
اعتراف می کنم دوم دبیرستان که بودم بعد از پیدا کردن کارت واکسیناسیون پسر همسایمون که برای روز قبل بود زنگ زدم خونشون گفتم آقای احسان…؟۱۷ ساله؟نام پدر….؟هستید؟
دیروز واکسن سرخک،سرخجه زدید؟
با تعجب گفت : بله!
آقا منم گفتم : “اشتباه شده واکسنی که دیروز زدید تا ۴۸ ساعت دیگه باعث بروز علائمی می شه که باید تحت مراقبت باشید مثل حمله های قلبی یا تنفسی”!
طرف از ترس از حال رفت و نیم ساعت بعدش با آمبولانس بردنش بیمارستان…
هنوزم عذاب وجدان دارم!!!


اعتراف می کنم یه بار از مسیری پیاده داشتم می رفتم خونه دوستم، رسیدم سر کوچشون دیدم ورود ممنوعه. رفتم از یه چهارراه بالاتر دور زدم از سر کوچشون وارد شدم!


اعتراف میکنم نصفه شبی وسط کویر چادر زدیم بهم گفت به آسمون نگاه کن ببین چی می بینی؟ گفتم یه آسمون ستاره گفت خوب یعنی چی؟ من که نمیخواستم کم بیارم گفتم از چه جهتی؟ فلسفی، نجوم یا علمی؟ گفت احمق جان چادرمون و دزدیدن!!!!


اعتراف یكی از دوستان : مامان بزرگ خدا بیامرز ما تو 95 سالگی فوت کرد .صبح روزی که مامان بزرگم فوت کرده بود همه دور جنازش نشسته بودیم و همه داشتن گریه میکردن.. جمعیتم زیاد بود ... منو داداشمم تو بغل هم داشتیم گریه میکردیم .... اشک فراوون بود و خلاصه جو گریه بود ... یهو دختر خالم که تازه رسیده بود اومد تو حیاط و با جدیت داد کشید : مامان بزرگ زود رفتی ... یهو کل خونه رفت رو هوا ...حالا خندمون قطع نمیشد




اعتراف میکنم به عنوان 1 مهندس میخواستم دیوار رو سوراخ کنم، شک داشتم که از زیر جایی که میخوام سوراخ کنم سیم برق رد شده باشه، واسه اینکه برق نگیرتم فیوز رو قطع کردم، تازه وقتی دیدم دریل کار نمیکنه کلی غصه خوردم که دریل سوخت!!


 

natanaeal

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

سلام به همه ی بازدیدکنندگان

امروز به یه مطلب جالب برخوردم که گفتم واسه شما هم بذارمش

من که از خوندنش خیلی لذت بردم و کلی خندیدم

شما هم اعتراف خودتون رو در ادامه مطلب بنویسید

فکر کنم اکثرا اعتراف خنده دار داشته باشند

شما هم اعتـــــــرافـــــــــــ کـــــــنـــــــیــــــد
 
آخرین ویرایش:

natanaeal

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اعتراف میکنم بچه که بودم یه بار با آجر زدم تو سر یکی از بچه های اقوام , تا ببینم دور سرش از اون ستاره ها و پرنده ها می چرخه یا نه!!!!!
تازه هی چند بارم پشت سر هم این کار و کردم , چون هر چی می زدم اتفاقی نمی افتاد!!!!
.
.
.
.
.
.
اعتراف می کنم یه بار پسر همسایه چهارسالمونو با باباش تو خیابون دیدم گفتم سلام نوید چطوری؟
دیدم بچهه تحویلم نگرفت باباهه خندید
اومدم خونه به مامانم گفتم نوید ماشالا چقد بزرگ شده!
مامان گفت نوید کیه؟
گفتم: پسر آقای …
گفت اون اسمش پارساست اسم باباش نویده
 

natanaeal

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چند روز پیش دختر خالم گوشیشو خونمون جا گذاشته بود … بهش اس ام اس(!) زدم گوشیتو جا گذاشتی!!!!!!!
.
.
.
چند وقت پیش تو حیاط خونه سیگار میکشیدم که صدای باز شدن در حیاط اومد منم حول شدم سیگارو روی گوشیم خاموش کردم (!!) و بدترش اینکه بلافاصله گوشیو پرت کردم تو باغچه و سیگار خاموش موند تو دستم
.
.
.
 

natanaeal

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اعتراف میکنم دوران راهنمایی روز معلم همه تخم مرغ آورده بودن که توش پر گل بود منم یه تخم مرغ خام آورده بودم که بزنم بخندیم! معلم اومد داخل همه سرو صدا کردن و شادی کردن تخم مرغارو میزدن به تخته منم این وسط تخم مرغو زدم به تخته ! ترکید رو تخته پاشید همه جا ، رو لباس معلمم ریخت ! سریع گفت کی بود ؟!!؟ هیچکی هیچی نگفت با این که میدونستن کار منه خلاصه از ته کلاس ۴ – ۵ نفر شلوغو آورد بیرون زدشون ولی نگفتن کار من بود ! چون شاگرد زرنگیم بودم معلمه شک نمیکرد بهم !
وقتی از کلاس اومدیم بیرون تا دو کیلومتر به صورت چهار نعل فرار کردم آخرم سر کوچه گرفتن زدنم !
.
.
.
 

"ALIREZA & M"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام:gol:ممنون از تاپیک..ولی فکر کنم تکراری باشه...اخه تاپیکی با این عنوان وجود داره... ولی فکر کنم تنها تفاوت این دو در اینست که اینجا فقط باید اعتراف خنده دار کنیم :Dنباید وارد جزئیات شویم...اخه تاپیک قبلی این خورده کاریا را حمایت میکنه;)
 

"ALIREZA & M"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اعتراف می کنم دو هفته قبل داشتم می رفتم جلسه، خیلی عجله داشتم، بهترین کت و شلوارم رو پوشیده بودم. باورتون نمی شه، وقتی از جلسه برگشتم خونه و درست دم در بود که فهمیدم همه این مدت با دمپایی بودم!:D
 

"ALIREZA & M"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چند شب قبل خواب دیدم از کنار فلکه شهرداری با موتور یه تیکه خلاف رفتم تا به اون طرف رسیدم از شانس بد ما دیدم پلیس ها وایسادن میگن ایست ایست! ما هم همون وسط خیابون وایسادیم. حالا مونده بودیم یه دنده بزنیم فرار کنیم یا موتور رو بدیم تحویل شون! خواستم فرار کنم دیدم به سربازه گفت شلیک کن!!! خلاصه آخرش موتور رو گرفتن. حالا حتما میگین این چه ربطی به اعتراف کردن داره؟ آخه بعد از این خواب بدون اینکه حواسم باشه همه این ها یه خواب بوده، نیم ساعتی رو تخت داشتم فکر می کردم که حالا جریمه و دردسر آزاد کردن موتور به کنار، فردا با چی برم دانشگاه؟!:D
 

Z.ANSARI

کاربر فعال
چطوریه امشب وجدان درد گرفتید اینقدر اعتراف میکنید؟؟
 

"ALIREZA & M"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این اعترافم اینقدر خنده دار و تکان دهنده بود که نتونستم بازگو کنم... فقط یه عکس از تصویر خندیدن گذاشتم:D
 

SH.Aghighi

عضو جدید
کاربر ممتاز
اعتراف میکنم اصلا حاله روحیه خوبی ندارم....امروز و دیروز خیلی بد گذشت....:(
 

"ALIREZA & M"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

Z.ANSARI

کاربر فعال
دیگه دروغ نگو... دیروز که تو تاپیک دهه 60 بهت خوش گذشت:D

دیروز دوبار و امروز هم دوبار حالم گرفته شد.....آدمهای اینجا چرا اینجوریند.......
من یه ماهه اومدم ولی از اینجا بدم اومد.....
دیروز هم تا قبل از یه اتفاقاتی خوب بود......ولی بعدش به غلط کردن افتادم.....مثل امروز...
 

"ALIREZA & M"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دیروز دوبار و امروز هم دوبار حالم گرفته شد.....آدمهای اینجا چرا اینجوریند.......
من یه ماهه اومدم ولی از اینجا بدم اومد.....
دیروز هم تا قبل از یه اتفاقاتی خوب بود......ولی بعدش به غلط کردن افتادم.....مثل امروز...

ادمهای اینجا رنگارنگ هستن... سعی کن شخصیت خودت را حفظ کنی... و باری به هر جهت سخنی را بیان نکنی... اخه بعضیا برخلاف هیکل رعناشون به بلوغ فکری نرسیدن... این مشکلو منم داشتم... پس سعی کن خوب باشی تا برای دیگران الگو باشی... حالا این اتفاقات چگونه شکل گرفته... نکنه باز لجاجت به خرج دادی...:D
 

Z.ANSARI

کاربر فعال

ادمهای اینجا رنگارنگ هستن... سعی کن شخصیت خودت را حفظ کنی... و باری به هر جهت سخنی را بیان نکنی... اخه بعضیا برخلاف هیکل رعناشون به بلوغ فکری نرسیدن... این مشکلو منم داشتم... پس سعی کن خوب باشی تا برای دیگران الگو باشی... حالا این اتفاقات چگونه شکل گرفته... نکنه باز لجاجت به خرج دادی...:D

میدونم......ولی نمیدونستم در این حد......سعی میکنم ولی میدونید هرکسی هر جور دلش میخواد فکر میکنه و رفتار میکنه.......به طرف مقابلش توجه نمیکنه......
خسته ام........هیچ وقت اینجوری نشده بودم.......دلم میخواد برم بیابون.......
اصلا من میدونم لجبازی چیه؟؟:D
 

"ALIREZA & M"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام:gol:خدا بد نده؟چی شده؟


سلام .:gol:.تو این دو روز خیلی اذیت شدم...خدا نکنه یه نفر حرفتو متوجه نشه دیگه کاملا اعصابت بهم میریزه....حالا فرقی نداره...دوست،همکار،ارباب رجوع.......:razz:

بله کاملا درک میکنم که چی میگی... امروز با چنین مشکلی مواجه شدم و نتونستم خودم را کنترل کنم... مجبور شدم عکس العمل نشان بدم.. بعضیا خیلی دورو و فریبکار هستن.. تو ظاهر میگن میخندن ولی از پشت خنجر میزنن... طرف امروز امده کلی منت سر من میذاره... اخرشم برگشته با لحنی تند و نابجا از خجالت من درامده... منم که زیر بار حرف زور به هیچ عنوان نمیرم... و کلا حرف حساب جواب داره
 

Z.ANSARI

کاربر فعال

SH.Aghighi

عضو جدید
کاربر ممتاز
خیلی ببخشید ولی دور از جون خیلی سطحی نگرند.....فکر میکردم محیط اینجا با face bookفرق داره.....ولی انگار هیچی......
میدونم چی میگی....اما همه جا آدمهایی که دنبال اینجور مسائل بی پایه اساس میگردن هست....تو باید سعی کنی دوستانی برای خودت انتخاب کنی که از لحاظ فکری و
عقایدی و حتی مرز شوخی و جدیشون با خودت یکی باشه که دچار مشکل نشی و بتونی به خوبی از این باشگاه استفاده درست و مفید کنی...
 

Similar threads

بالا