زنگ تفریح ... گپ و گفت های خودمونی!

Sorin Z

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه بابااااا... اینا اینچیزا واسشون تعریف نشدست :))
مدرک و بدن بریم سربازی.. جشن بخوره تو سرشون :))

اینا کیان؟؟؟
دانشگاه ماهم نذاشت تو دانشگاه جشن بگیریم.... کلی هزینه ی اضافی برا تالار گذاشت رو دستمون!!!
بی معرفتا لوح یاد بودمون رو هم که نمیدن!!!
باز بی معرفت ترا کمک هزینه ی جشنمون رو هم نمیدن!!!!
 

Mr.Pouyan

عضو جدید
کاربر ممتاز
اینا کیان؟؟؟
دانشگاه ماهم نذاشت تو دانشگاه جشن بگیریم.... کلی هزینه ی اضافی برا تالار گذاشت رو دستمون!!!
بی معرفتا لوح یاد بودمون رو هم که نمیدن!!!
باز بی معرفت ترا کمک هزینه ی جشنمون رو هم نمیدن!!!!

مسئولین قشنگ دانشگاهی :D
من باید برم.. فردا امتحان دارم ...
سربازی.. چند ماه دیگه میام به جنگت.:((

شب بخیر.. جمعه خوبی داشته باشین
 

Sorin Z

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدا کند که جوانان ز حق جدا نشوند
به صحبت بد و بد خواه ، آشنا نشوند
ز درس و مدرسه، تعلیم و تربیت گیرند
هوا پرست و طمعکار و خود ستا نشوند
خدا کند که جوانان ره هنر پویند
شکسته بال و پریشان و بی نوا نشوند
به منصبی که رسیدند ، خویش گم نکنند
به نارضایی بیچارگان رضا نشوند
پی سیاست بد کارگان قدم ننهند
وطن فروش و خطاکار و بد ادا نشوند
خدا کند که جوانان عقیده مند شوند
سبک عنان و تهی مغز و خود نما نشوند
سر عقیده خود پای بفشرند چو کوه
بسان کاه ، ز هر باد ، جابجا نشوند
 

kaghaz rangi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ساعت یک و بیست دیقه بامداده....زهرا داره داستان شب تعریف میکنه واسه محمود (داستان خاندان فرشید)

آی سوژه جمع کردم ازش...سر فرصت میخوام واستون تعریف کنم کلی دور همی بخندیم...(البته تهدید شدید به اخراج کرده ها:دی )
 

بوف کور66

عضو جدید
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
چه طووووووورید
بچه های هم رشته خودم .
 

بوف کور66

عضو جدید
بله رشته کشاورزی هم مثله تف سر بالاست نه با مهندسیش میتونی پز بدی نه به درد دنیات میخوره
یه آویز ه که افتاده گردنت
 

Sorin Z

عضو جدید
کاربر ممتاز
نخیر...... این جا طلسم شده..... باید برم جادو جمبل بگیرم بریزم چارگوشه باشگاه تا طلسم شکسته شه....
 

Phyto

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
 
  • Like
واکنش ها: fgni

fgni

متخصص باغبانی
کاربر ممتاز
ساعت یک و بیست دیقه بامداده....زهرا داره داستان شب تعریف میکنه واسه محمود (داستان خاندان فرشید)

آی سوژه جمع کردم ازش...سر فرصت میخوام واستون تعریف کنم کلی دور همی بخندیم...(البته تهدید شدید به اخراج کرده ها:دی )

به به سوژه ببین من سرا پا گوشم مشتاق شنیدن
:w34:
 

kaghaz rangi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام بر همه دوستان...


خنده داره ؟ راست گفته دیگه:دی

صبح بخیر........................
صبحت بخیر خانومی
خوبی؟

به به سوژه ببین من سرا پا گوشم مشتاق شنیدن
:w34:


زهرا و افسون بدون من رفتن خوش بگذرونن...منو گذاشتن واسشون نهار اماده کنم...ببینید چه مظلومم: (

الان هم رفتن ارامگاه سعدی بازم بدون من بستنی و فالوده میخورن...سر منم بی کلاه... به نظرتون تو غذاشون چی بریزم تلافی کنم؟
 

kaghaz rangi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تازههههه بهشون که زنگ زدم....زهرا میگفت میایم خونه نهار میخوریم استراحت میکنیم بعد از ظهر میریم یه جای دیگه....گفتم پس من چیییی؟ نه یه دفعه احساس کنین منم میخوام همراتون بیام... زهرا گفت نه تو خونت بمون...خسته میشی...نمیخوایم اذیتت کنیم همین که نهار اماده میکنی کافیه....

چقد هورمون مظلومیت ترشح شد اندرون من...اینقد زیاد بود که داره به بیرون هم ساتع میشه....



(زهرا ورمی کمپوست خریده...بریزم تو غذاشون خوشمزه بشه؟؟؟:دی)
 

kaghaz rangi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
الان زنگ زده ما گردشمون طولانیه...فرصت نمیکنیم بیایم خونه نهار....

من چی میتونم بهشون بگم؟؟؟؟
بعد میگن تو نمیتونی بیای؟؟؟؟؟؟؟
 

fgni

متخصص باغبانی
کاربر ممتاز
من چرا اینو ندیده بودم؟ لازم شد برم یه فلاش بک بزنم!
سلام دایی، چطوری؟
سلام رضا فکر کنم اون عینک دماغدارتو نزدی
زهرا و افسون بدون من رفتن خوش بگذرونن...منو گذاشتن واسشون نهار اماده کنم...ببینید چه مظلومم: (

الان هم رفتن ارامگاه سعدی بازم بدون من بستنی و فالوده میخورن...سر منم بی کلاه... به نظرتون تو غذاشون چی بریزم تلافی کنم؟
ای ول خوب تو هم میرفتی باهاشون نهارم یه چیز میخوردین بیرون :smile: من جای تو باشم نمک فلفل زیاد میریزم تو غذا که نتونن بخورن(بدجنسی )

تازههههه بهشون که زنگ زدم....زهرا میگفت میایم خونه نهار میخوریم استراحت میکنیم بعد از ظهر میریم یه جای دیگه....گفتم پس من چیییی؟ نه یه دفعه احساس کنین منم میخوام همراتون بیام... زهرا گفت نه تو خونت بمون...خسته میشی...نمیخوایم اذیتت کنیم همین که نهار اماده میکنی کافیه....

چقد هورمون مظلومیت ترشح شد اندرون من...اینقد زیاد بود که داره به بیرون هم ساتع میشه....



(زهرا ورمی کمپوست خریده...بریزم تو غذاشون خوشمزه بشه؟؟؟:دی)
اخی چه دوستای خوبی همش بفکرت هستن :surprised: ولی در مجموع چون رفتن شکار جای شما نبود که بریاین زهرا همیشه تیرکمونش همراشه اما یادش میره تیر ببره با خودش ):confused:
الان زنگ زده ما گردشمون طولانیه...فرصت نمیکنیم بیایم خونه نهار....

من چی میتونم بهشون بگم؟؟؟؟
بعد میگن تو نمیتونی بیای؟؟؟؟؟؟؟

فکر کنم شکار مورد نظرو پیدا کردن دارن دنبالش میکنن یجور راضی بشه گفتم که جای تو نبود هیچی نمیخواد بگی دعا کن موفق بشن :biggrin:
 

Mr.Pouyan

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام رضا فکر کنم اون عینک دماغدارتو نزدی

ای ول خوب تو هم میرفتی باهاشون نهارم یه چیز میخوردین بیرون :smile: من جای تو باشم نمک فلفل زیاد میریزم تو غذا که نتونن بخورن(بدجنسی )


اخی چه دوستای خوبی همش بفکرت هستن :surprised: ولی در مجموع چون رفتن شکار جای شما نبود که بریاین زهرا همیشه تیرکمونش همراشه اما یادش میره تیر ببره با خودش ):confused:


فکر کنم شکار مورد نظرو پیدا کردن دارن دنبالش میکنن یجور راضی بشه گفتم که جای تو نبود هیچی نمیخواد بگی دعا کن موفق بشن :biggrin:


وای محمد رضا... این شکار ه چه شکاری بشه
 

Mr.Pouyan

عضو جدید
کاربر ممتاز
مریم من یه راه حل دارم واست..

درو ببند برو خونه مامانت اینا..

بگو شماه م همونطور که میرین بیرون میچرخین.. میخورین.. .خودتونم جای استراحت و و اینا رو پیدا کنین :biggrin::biggrin::biggrin::biggrin::biggrin:
 

a.jaberzadeh

عضو جدید
عاقبت پوشیدن پیراهن با عکس خمینی در ورزشگاه-

عاقبت پوشیدن پیراهن با عکس خمینی در ورزشگاه-


تا میخورد کتکش زدن
 
بالا