خاطرات آن روزها...

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
هزار و یک سال می گذرد ...

هزار و یک قصه می خواند شهرزاد

و هزار و یک گام ...

هزار و یک گام ...

دوری می شوی از من !

...

اما

انگار

مثل همان کفشهای اشتباهی

که جفت می شدند مدام

بی راهه می رفتی

که هنوز

نزدیکتر از یک نفسی به نفسم

بعد از هزار و یک سال ...!
 

hamideh vf

عضو جدید
کاربر ممتاز
در گذرگاه لحظه های عبث
تنها ايستاده ام
تنها ايستاده ام و خاموش
به تو می نگرم ، به تو
ای که از قلب من بزرگتری .

هيچ چيز در من نيست :
نه گذشتهء لبريز از شوم
نه آيندهء سرشار از نامفهوم
و اما حال ... چيزی نيست تا که بگويم هست

تنها ايستاده ام
به تو می نگرم ، به تو
ای که در آفتاب غرورم آب شدی .
تنها ايستاده ام
هيچ چيز در من نيست
هيچ کس با من نيست
به تو می نگرم ، به تو
ای که از سايه ام بلندتری .
و اينک من !
از تو ، از اندوه تو تنهاترم .
 

hamideh vf

عضو جدید
کاربر ممتاز
يکشب
تنها يکشب
با تو ديدار کرده ام .
امشب
بعد از هزار شب
برای ساختن پل
تمام خاطره هايم را
بيدار کرده ام
اما ، افسوس !
تا سپيده راه درازی نمانده است .
 

amir fadaie

عضو جدید
به روی برگ زندگی دو خط زرد می کشم
و چشم عاشق تو را که گریه کرد می کشم
تو رفتی و بدون تو کسی نگفت با خودش
که من بدون چشم تو چقدر درد می کشم
 

amir fadaie

عضو جدید
آنگاه که نسیم با توست

خاطرات چشمانت را بسرای

اشک های دلت را بنواز

آنگاه که یقین با توست

جاده های زندگیت را هموار کن

غم های دلت را آشکار کن

آنگاه که تردید با توست

واقعیت دلت را با خنده ها نپوشان

آنگاه که غم با توست

رسوایی دلت را با گریه ها نیامیز

آنگاه که قلبت باشد به نور ایمان

خندیدن تو بر یاس

باشد نسیم رویا
 

amir fadaie

عضو جدید
آن زماني كه به من مي خندی

چشمهايت را هم مي خواهم

شعر هم مي گويم

از براي دل تو

شعر هم مي گويم

تا تو هر لحظه به من خنده كنان

حرف عشقي گويي

كه به آن مي خندم . . .

خنده از روی هوس نيست

خدا را شاهد

كه دلم مي لرزد

من به لرزيدن آن مي خندم !
 

آرماندیس

عضو جدید
کاربر ممتاز
آغوش تو گناه نيست
من در آغوش تو آرامش يافته ام
كه هيچ گناهي با
آرامش مانوس نيست
آغوش تو گناه نيست
من در آغوش تو امنيت
را احساس كرده ام
كه در هيچ گناهي امنيت
محسوس نيست
آغوش تو گناه نيست
من در آغوش تو تمام زيبايي
را لمس كرده ام
كه در هيچ گناهي زيبايي
ملموس نيست
پس امانم بده
كه تا ابد در دل اين زيبايي

آرامش يابم
 

amir fadaie

عضو جدید
بي قرار تو ام و در دل تنگم گله هاست
آه بي تاب شدن عادت کم حوصله هاست

مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستي و بين منو تو فاصله هاست!
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
از وقتی به خواب‌هايم می‌آيی

زيباتر شده‌ای


امروز هم بی‌تو گذشت

هنوز دير نشده،

راه بازگشت

هميشه كوتاه‌تر است...
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
ما بی صدا مطالعه می کردیم
اما کتاب را که ورق میزدیم
تنها
گاهی به هم نگاهی...

ناگاه
انگشتهای "هیس!"
ما را
از هرطرف نشانه گرفتند

انگار
غوغای چشمهای من و تو
سکوت را
در آن کتابخانه رعایت نکرده بود.



(قیصر امین پور)
 

hamideh vf

عضو جدید
کاربر ممتاز
دو دست

که کم کنی از این عکس

دیگر آغوشم نخواهی بود. . .

دو چشم

که بیندازی از این عکس

دیگر نخواهم دید ...

کلمات را که بردارم از این شعر ....
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
به بهانه ی باران گاهی
به بهانه ی پاییز
به بهانه ی غروب
یا
آهنگ غمگینی كه توي تاكسي مي شنوم
به بهانه ی خاطرات بچگی
یا
دیدن يك خواب
به هر بهانه اي
تو هر شب به یادم می آیی ...

 

amir fadaie

عضو جدید
تمام لحظه هايم

پر از حس قشنگ عاشقي بود.

تمام شعرهايم

پُر از نام تو و از عشق پُر بود

ولي بعد از جدايي

وداع تلخ با آن آشنايي

دلم در هر كجا دنبال عشق است

به دنبال نگاهي جنس چشمت

كه شايد بازهم عاشق شوم من!

ولي اينجا دگر با هر كه گويم

به دنبال دروغ عشق ، اين ره آمدم من

به من مي گويد اينجا:

پي عشق و دروغش هم نباشم

كه در دنياي نامردانِ امروز

دروغ عاشقانه دگر رنگي ندارد

پي تنها هوس باش

كه بازارِ هوس امروز داغ است

ريايي در ميان نيست

بهايش ، سخت سنگين است

ولي پر رنگ و آب است . . .

دروغ تو مرا تا قهقرا برد

من اين عشق دروغين را نخواهم

من اين بيهودگي ها را نخواهم

ولي در ظهر بازار

دروغ عشق هم رنگي ندارد

چه بازار پُر از رنگ و فريبي

نه جنس بُرده پس گيرد ز آدم

نه تعويضش كُند با رنگ ديگر !
 

Sinai

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
من و تو قصه‌ی یک کهنه کتابیم، مگه نه؟
یه سوالیم، یه سوال بی‌جوابیم، مگه نه؟
یه روزی قصه‌ی پرغصه‌ی ما تموم می‌شه
آخرش نقطه‌ی پایان کتابیم، مگه نه؟
پشت هم موج بلا می‌شکنه و جلو می‌آد
وای بر ما که رو آب مثل حبابیم، مگه نه؟
کی می‌گه ما با هم‌ایم ، ما که با هم جفت غمیم
دو تا عکسیم و به زندون یه قابیم، مگه نه؟
ای خدا ابر محبت چرا بارون نداره
آسمون خشکه و ما تشنه‌ی ابریم، مگه نه؟
کار دنیا رو که چشمم دیده بود گفت به دلم
ما دو تا پنجره‌ی رو به سرابیم، مگه نه… مگه نه؟
 

aileen

عضو جدید
شانه‌ات مجاب‌ام می‌کند
در بستری که عشق تشنه‌گی‌ست

زلالِ شانه‌های‌ات
هم‌چنان‌ام عطش‌می‌دهد

در بستری که عشق مُجاب‌اش کرده‌است.
 

aileen

عضو جدید
اينک موجِ سنگين‌گذرِ زمان است که در من می‌گذرد.
اينک موجِ سنگين‌گذرِ زمان است که چون جوبارِ آهن در من می‌گذرد.
اينک موجِ سنگين‌گذرِ زمان است که چون دريايی از پولاد و سنگ در من می‌گذرد.

در گذرگاهِ نسيم سرودی ديگرگونه آغاز کردم
در گذرگاهِ باران سرودی ديگرگونه آغاز کردم
در گذرگاهِ سايه سرودی ديگرگونه آغاز کردم.نيلوفر و باران در تو بود
خنجر و فريادی در من.
فواره و رويا در تو بود
تالاب و سياهی در من.
در گذرگاه‌ات سرودی ديگرگونه آغاز کردم.


من برگ را سرودی کردم
سرسبزتر ز بيشهمن موج را سرودی کردم
پُرنبض‌تر ز انسان
من عشق را سرودی کردم
پُرطبل‌تر ز مرگ
سرسبزتر زِ جنگل
من برگ را سرودی کردم
پُرتپش‌تر از دلِ دريا
من موج را سرودی کردم
پُرطبل‌تر از حيات
من مرگ را
سرودی کردم.





غم هم اگر ترکم کند
تنهای تنها می شوم
 

Sinai

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز

نور می‌شوم
تا از ميانت عبور کنم
آب می‌شوم
قطره قطره بر کف دست‌هات
نفس می‌شوم
در سينه‌ات
حبس می‌شوم
در آينه
مرا ببين

عباس معروفی
 

Reyhana.A

کاربر بیش فعال
آن زمان که از مقابل چشم تو رد شدم
تا آخر ستاره شناسی بلد شدم
منظومه ای در برابر چشمانم گشوده شد
آن شب که آرام از کنار تو رد شدم
گم بودم در نگاه تمام ستارگان
تا این که با دو چشم آبیت رصد شدم
شاید به حکم جاذبه , شايدم به جرم عاشقي
در عمق چشم هاي تو حبس ابد شدم
ديدم تو را در آينه و مثل آينه
از تو چه پنهان؟شايد من هم دچار درد عاشقي شدم
شاعر شدم همان كه تو را خوب مي سرود
مثل كسي كه مثل خودش ميشود شدم
در عجبم چگونه؟چرا در نگاه تو
ديروز خوب بودم و امروز بد شدم
 

Sinai

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
و حتی باد هم با ما مخالف بود
بهر راهی که می رفتیم
فبار کینه در چشمانمان می کاشت
و ما هر تپه را تا تپه ای دیگر
به امید سرانجامی
دوان رفتیم
و نادانسته عمری در میان تپه ها گم شد
سراسر ریگزار مرگزاران بود
و تا چشمانمان می دید
افق با تپه ها همرنگ
صدامان در میان تپه ها با خویشتن در جنگ
و روزی روزگاری شد
که همراهانمان بیمار و دلگیر
از سکوت تپه ها سرشار
به عصیانی که باید تن به تن جنگید با دشمن
میان مردگان ، مردند
و آنانی که دیگر نیمه جان بودند
توانتر رفیقان را
به جای دشمنان کشتند
و باید با که گفت اکنون
که حتی انتظار تپه ای هم نیست
که حتی باد هم با ما مخالف نیست
 

yassi66

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]راهی سفرم
بی شک آن جا باران خواهد آمد
چترم را فراموش خواهم کرد
ترانه های ناخوانده ی بسیاری خواهم سرود
انعکاس آسمان را در چشمان رویا خواهم دید
جای تو خالی
من و چک چک طراوت خیال تو
و خالی حضورت که سنگینی می کند بر دلم
جای تو خالی نازنین
جای تو خالی.....
[/FONT]
 

yassi66

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=tahoma, new york, times, serif] می شود برگشت ،[/FONT]


[FONT=tahoma, new york, times, serif] تا دبستان راه کوتاهیست[/FONT]


[FONT=tahoma, new york, times, serif] می شود از ردّ باران رفت[/FONT]


[FONT=tahoma, new york, times, serif] می شود با سادگی آمیخت[/FONT]


[FONT=tahoma, new york, times, serif] می شود کوچکتر از اینجا و اکنون شد[/FONT]


[FONT=tahoma, new york, times, serif] می شود کیفی فراهم کرد[/FONT]


[FONT=tahoma, new york, times, serif] دفتری را می شود پر کرد از آئینه و خورشید[/FONT]


[FONT=tahoma, new york, times, serif] در کتابی می شود روییدن خود را تماشا کرد[/FONT]


[FONT=tahoma, new york, times, serif] من بهار دیگری را دوست می دارم[/FONT]


[FONT=tahoma, new york, times, serif] جای من خالیست[/FONT]


[FONT=tahoma, new york, times, serif] جای من در میز سوم کنار پنجره خالیست[/FONT]


[FONT=tahoma, new york, times, serif] جای من در درس نقّاشی ،[/FONT]


[FONT=tahoma, new york, times, serif] جای من در جمع کوکب ها ،[/FONT]


[FONT=tahoma, new york, times, serif] جای من در چشم های دختر خورشید ،[/FONT]


[FONT=tahoma, new york, times, serif] جای من در لحظه های ناب ،[/FONT]


[FONT=tahoma, new york, times, serif] جای من در نمره های بیست[/FONT]


[FONT=tahoma, new york, times, serif] جای من در زندگی خالیست ...[/FONT]


[FONT=tahoma, new york, times, serif] می شود برگشت ،[/FONT]


[FONT=tahoma, new york, times, serif] اشتیاق چشم هایم را تماشا کن[/FONT]


[FONT=tahoma, new york, times, serif] می شود در سردی سر شاخه های باغ[/FONT]


[FONT=tahoma, new york, times, serif] جشن رویش را بیفروزیم[/FONT]


[FONT=tahoma, new york, times, serif] دوستی را می شود پرسید[/FONT]


[FONT=tahoma, new york, times, serif] چشم ها را می شود آموخت[/FONT]


[FONT=tahoma, new york, times, serif] مهربانی کودکی تنهاست ،[/FONT]


[FONT=tahoma, new york, times, serif] مهربانی را بیاموزیم ...[/FONT]
 

Sinai

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز


ای آرزوی دست نیافتنیِ
عزیزِ همچون رُز
...چه حزن انگیز، هیچ راهی نیست
که سوسن سفید کاشته شده ی
جنون آمیز را تغییر دهی،
واقیت آشکار...

و گلبرگ های هراس انگیزِ
پوسته – چگونه الهام گرفتند
که این طور در اتاق نشیمن افتاده باشند
مست برهنه
و در حال رویا دیدن، در نبودِ
الکتریسته...
بارها و بارها ریشه ی پایین سوسن سفید را
می خورد،
تقدیر خاکستری...

گسترش یافتن در نسل ها
روی بستر پوشیده از گل
همچون روی ساحلی در آردِن --
تنها رُز من امشب
موهبت برهنگی من است.
 

yassi66

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=verdana, helvetica, sans-serif]
شب آرامی بود
می روم در ایوان، تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا
لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد، تکيه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند ، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین
:با خودم می گفتم
زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟
!!!هیچ
زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت
زندگی درک همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی، و نه در فردایی
ظرف امروز، پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز، دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با، امید است
زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک
به جا می ماند
زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ
زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق
زندگی، فهم نفهمیدن هاست
زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست
زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند
چای مادر، که مرا گرم نمود
نان خواهر، که به ماهی ها داد
زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات ست ، میان دو سکوت
زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما ، تنهایی ست
من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابیم.
سهراب سپهری

[/FONT]
 

Sinai

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
پنجره‌ی مهتابی را بسته‌ام
چرا که نمی‌خواهم زاری‌ها را بشنوم.
با این همه، از پس دیوارهای خاکستر
هیچ به جز زاری نمی‌توان شنید.

فرشته‌گانی که آواز بخوانند انگشت شمارند
سگانی که بلایند انگشت شمارند
هزار ساز در کف من می‌گنجد.

اما زاری سگی سترگ است
اما زاری فرشته‌یی سترگ است
زاری سازی سترگ است.
زاری باد را به سر نیزه زخم می‌زند
و به جز زاری هیچ نمی‌توان شنید.



لورکا
 

yassi66

عضو جدید
کاربر ممتاز
در زير باران حتي به درخواست چتر هم جواب رد مي دهم،

مي خواهم تنهايي ام را به رخ اين هواي دو نفره بکشانم.....
 

sana84

عضو جدید
مـــن مــــــی روم !

تـــو مـــــی مــــانــی

بــا دنـیــایـــی از خــــاطـــــرات . . .

راســتـــی آن روز کـــــه دلـــــداده تــو شــــدم یــادت هست ؟

از آن جــا بـــه بـــعــدش را پـــاک کــــن . . . !
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مـــن مــــــی روم !

تـــو مـــــی مــــانــی

بــا دنـیــایـــی از خــــاطـــــرات . . .

راســتـــی آن روز کـــــه دلـــــداده تــو شــــدم یــادت هست ؟

از آن جــا بـــه بـــعــدش را پـــاک کــــن . . . !
خیلی سخت است وقتی همه کنارت باشند و باز احساس تنهایی کنی. وقتی عاشقباشی و هیچ کس از دل عاشقت باخبر نباشد . وقتی لبخند می زنی و توی دلگریانی . وقتی تو خبر داری و هیچ کس نمی داند . وقتی به زبان دیگران حرفمی زنی ولی کسی نمی فهمد . وقتی فریاد می زنی و کسی صدایت را نمی شنود .وقتی تمام درها به رویت بسته است... آن گاه دستهایت را به سوی آسمان بلندمی کنی و از اعماق قلب تنها و عاشق و گریانت بانگ برمی آوری که: « ای خدایبزرگ دوستت دارم!» و حس می کنی که دیگر تنها نخواهی ماند.
----------------------------------------------
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عشق را دوسیت دارم
اگه يه روز بغض گلوت رو فشرد بهت قول نميدم که مي خندومت ولي مي تونمباهات گريه کنم اگه يه روز نخواستي به حرفهام گوش بدي خبرم کن........قولمي دم که خيلي ساکت باشم اگه يه روز خواستي در بري بازم خبرم کن......قولنمي دم که ازت بخوام وايسي اما ميتونم باهات بدوماما.....................اگه يه روز سراغم رو گرفتيو خبرينشد..........سريع به ديدنم بيا حتمآ بهت احتياج دارم
-----------------------------------------------
 

Similar threads

بالا