داستآن رو ادامه بده

mdl

عضو جدید
سلام دوستان
این داستان رو با چند کلمه ادامه بدید ;)

داستان شروع شد :

یه روز از خونه زدم بیرون...
 

Atishpare_Shahi

عضو جدید
کاربر ممتاز
دختره هم یه نگاه بهم کرد بدون اینکه چترو بگیره داشت میرفت...
 

Atishpare_Shahi

عضو جدید
کاربر ممتاز
همونطور که ایستاده بودم گفتم تا دیر نشده باید یه کاری کنم...
 

ghazalee

عضو جدید
بهش گفتم شما به نظر اشنا می زنی فکر کنم یه جا شما رو دیدم....
 

ghazalee

عضو جدید
من وقت صحبت کردن ندارم.....این و گفت و به راهش ادامه داد.....
 

ghazalee

عضو جدید
گفت اگه بازم دنبالم را بیوفتی بدجور حالتو می گیرم......بازم راهش و کشید و رفت...
 

mohamad engineer

عضو جدید
حواسم پرت شده بود تقریبا وسط خیابون بودم که ناگهان صدای بوق ماشینی در امد اون وقت بود که دختره برگشت گفت...
 
بالا