تو كه اهسته ميخواني قنوت گريه هايت را
ميان ربناي سبز دستانت دعايم كن
ميان ربناي سبز دستانت دعايم كن
مشاعرۀ سنّتی
- شروع کننده موضوع Matrix
- تاریخ شروع
raha
مدیر بازنشسته
beti12
عضو جدید
در گذر گاه زمان
خيمه شب بازي دهر
با همه تلخي و شيريني خود مي گذرد
عشق ها مي ميرند
رنگ ها رنگ دگر مي گيرند
و فقط خاطره هاست
كه چه شيرين و چه تلخ
دست ناخورده بجا مي ماند
خيمه شب بازي دهر
با همه تلخي و شيريني خود مي گذرد
عشق ها مي ميرند
رنگ ها رنگ دگر مي گيرند
و فقط خاطره هاست
كه چه شيرين و چه تلخ
دست ناخورده بجا مي ماند
raha
مدیر بازنشسته
در اين كنج قفس دور از گلستان سوختم مردمخبر كن اي صبـا از حال زارم باغبانم را
اگر این کهکشان از هم نمی پاشد;
وگر این آسمان در هم نمیریزد ;
بیا تا ما فلک را سخت بشکافیم وطرحی نو در اندازیم
به شادی گل در افشانیم و می در ساغر اندازیم!
raha
مدیر بازنشسته
من مست می عشقم هشیار نخواهم شد
دور از نگاه گرم تو ,بی تاب گشته ام
بر من نگاه کن ,که تب و تابم آرزوست
تاب من از تاب تو افزون تر است
گر چه تو سرخی به نظر من سپید
ماه شب چهارده چو بر می‌آید
او نیست ولی نیک بدو میماند
ماه شب چهارده چو بر می‌آید
او نیست ولی نیک بدو میماند
دیشب سرم به بالش ناز وصال و باز
صبحست و سیل اشک به خون شسته بالشم
مروت گر چه نامی بی‌نشان است
نیازی عرضه کن بر نازنینی
مروت گر چه نامی بی‌نشان است
نیازی عرضه کن بر نازنینی
یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم
من در این اوج جوانی زجهان سیر شدم
صورتم گرچه جوان است ولی پیر شدم
صورتم گرچه جوان است ولی پیر شدم
zahra aram
عضو جدید
تو بوسی آستین ما آستان را
تو بینی ملک تن ما ملک جان را
پروین
تو بینی ملک تن ما ملک جان را
پروین
از من و بندگی من اگرش عاری هستتو بوسی آستین ما آستان را
تو بینی ملک تن ما ملک جان را
پروین
بفروشد که به هر گوشه خریداری هست
به وفاداری من نیست در این شهر کسی
بنده ای هم چو مرا هست خریدار بسی
وحشی بافقی
دانی آن خال سیه چیست که در حلقه زلف افتادستیک روز اگر باده‌ی صافی نخورم
ده شب ز خمار خواب نتوانم کرد
نقطه دوده که در حلقه جیم افتادست
درازنای شب از چشم دردمندان پرس
تو قدر آب چه دانی که بر لب جویی
raha
مدیر بازنشسته
من شاهد و می دارم و باغی چو بهشت
ویشان همه در حسرت این میسوزند
raha
مدیر بازنشسته
مرسوم طمع مدار و تشریف مپوش
ادرار قلم بر نه و انعام مخور
ادرار قلم بر نه و انعام مخور
روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خواست
وندر طلب طعمه پر و بال بیاراست
یاد باد آنکه زما وقت بلا یاد نکردتشنهی خمخانه باشد جان من
کوزه‌گر چون از گلم سازد سبوی
جز غم که هزار آفرین بر غم باد
من که می دانم شبی عمرم به پایان می رسد
مهلت خاموشی من سهل و آسان می شود
پس چرا پس چرا عاشق نباشم
گلپا
Similar threads
| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
|---|---|---|---|---|
|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
|
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |