معماری با مصالحی از جنس دل

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
حرمـ نفسهایتــــ مرا بهـ دنیاے دیوانگاטּ راهی می کند

پادشاهی کـטּ تــو
پادشاهـ قصـر دلمـ باش

و مـטּ
بــآنـوے قلـمرو قلـبتـــ
 

ایلین1366

عضو جدید
کاربر ممتاز
تـــو هنــــوز با تمـــام نبودنت
تمــــام
بــــودن منـــــی . . .
 

ایلین1366

عضو جدید
کاربر ممتاز
امروز; آینه
حزن چهره ام را تاب نیاورد
شکست
ومن ماندم و
هزارتکه تنهایی...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
با احساسم نبض گلها را میگیرم.
احساسم گل سرخی است در آن بیابان بی آب و علف.
احساسم میخندد آن هنگام که برگی میریزد.
احساس غریبی دارم.احساسی که یک مرغ مهاجر دارد.
احساسی که آن عارف خسته در نماز و نیایش شبانه دارد.
یا احساسی که آن مجنون خون آلود و لیلی گریان دارند.
احساسم آینه ای است.آینه ای که با کوچکترین تلنگری خرد میشود.
احساسم گاهی سنگی میشود سخت در برابر آینه حقیقت.
و گاهی گلبرگ سفیدی برای پاک کردن اشکهای آن عاشق.
در حالیکه غمها افکارم،روحم و جسمم را به زنجیر و به بردگی خود برده،
و رهایی از آن سخت بود،
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اشتبـــاه مــن ایـن بــود ....
هــر جــا رنــجیدم ، لبــخند زدمـ ....
فــکر کــردند درد نــدارد ، سنــگین تر زدنــد ضــربه ها را ...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بی تو ای راحت جان با دل شیدا چه کنم
با جهانی غم و حسرت من تنها چه کنم
عشق و بی تابی من مایه بدنامی توست
با تو پاکیزه تر از گل من رسوا چه کنم
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=hammihan_font]كاش ميتوانستم حرف بزنم..[/FONT]
[FONT=hammihan_font]چيزي بگويم از دلتنگي..[/FONT]
[FONT=hammihan_font]ميون اين آدمهايي كه[/FONT]
[FONT=hammihan_font]در اين اطاق مجازي جمع شده اند.[/FONT]
[FONT=hammihan_font]فقط ميگويم .......[/FONT][FONT=hammihan_font]منم دلتنگم[/FONT][FONT=hammihan_font] [/FONT]
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوستت دارم هایت را باور می کنم
درست مثل
امضای آخر نامه هایت
که می گویی
خون است..

اما طعم آب انار می دهد

 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=hammihan_font]چقدربایدخودم راپشت استاتوس هایم قایم کنم؟[/FONT]
[FONT=hammihan_font]حرف دلم نیست هیچ کدام اینها![/FONT]
[FONT=hammihan_font]حرف ثانیه هاست![/FONT]
[FONT=hammihan_font]حرف دلم رافقط [/FONT]
[FONT=hammihan_font]او[/FONT][FONT=hammihan_font]...!!![/FONT]
[FONT=hammihan_font]بی خیال...حرف دلم را[/FONT]
[FONT=hammihan_font]هیچ کس [/FONT][FONT=hammihan_font]نفهمید. [/FONT]
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
نـمـیـتـــوانــــم عــاشـــــق نــبـــاشـــــــم
یــــکـــــی بــــــود و رفـــــــت . . .
و مــــن هـنـــــوز بـــه تـــکـــــرار حــضــــورش
خـــــودم را کـــــه نــــــه !
دلــــــم را دلــــــداری مــــی دهـــــم . . .
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
میخندم . . .
دیگر تب هم ندارم . . .
داغ هم نیستم . . .
دیگر به یاد تو هم نیستم . . .
سرد سرد شده ام . . .
کسی چه میداند شاید دق کرده ام...
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
شَــ ـ ــهر اَز بالا زیباسـ ــت و

آدم ها از دور جَــــذاب

لُطفا فاصِــ ـله مُناسِــب را حِفظ کُنید

تا قَشَــنگ بِمونید

شآید...

نَزدیک شُدن بیشتَر آســیبی به شُما بِرساند...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زخمی برتن دارم....
روزکار نمک میپاشد....
و من پیج میخورم
وهمه گمان میکنند که من میرقصم....
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اه...
که چه اندازه سخت است با تردید نگاه کردن.
دیگر هر نشانه و حرکتی از تو برای من معنایی دیگر داشت و هزارتفسیر برایش داشتم.
شاید شک را بتوان مانند خوره دانست که به جان ادمی میافتد و هرچه هست نابود میکند.
امروز دیگه فارق از دل نگرانی های آن روز که تنها برای تو بودو ترس از نبودنت نشسته ام و نگاه میکنم تاشاید فرصتی پیدا کنم برایه روزهایی که از کف داده ام....
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
درجوانی غصه خوردم هیچکس یادم نکرد
درقفس ماندم ولی صیاد آزادم نکرد
آتش عشقت چنان از زندگی سیرم کرد
آرزوی مرگ کردم
مرگ هم یادم نکرد...

 
بالا