انسان.طبیعت.معماری

vahid_pakrou

عضو جدید
کاربر ممتاز
معماری طبیعی
معماری طبیعی نوعی معماری آمیخته با رنگ است که در اوایل قرن بیستم به عرصه ظهور رسید. معمارانی چون فرانک لوید رایت، آنتونی گادی و رادولف استینر که هر کدام با الهام از طبیعت شیوه ای از این معماری را بنیان گذاشتند. این شیوه معماری به معنای تقلید صرف از طبیعت نیست بلکه در آن خواسته های بشر بعنوان موجودی خلاق و زنده در نظر گرفته می شود، به انسان فردیت می بخشد و به سازگاری انسان با طبیعت پیرامون و مشخصه های فرهنگی وی کمک می کند.
معماری طبیعی از توجه صرف به ابعاد فرهنگی و اجتماعی پا را فراتر گذاشته و جنبه های فیزیکی، روحی و روانی بشر و ارتباط وی با دنیای پیرامون را مد نظر قرار می دهد و در زمانی که معماری روز شدیداْ وابسته به اقتصاد، تکنیک و مقررات است معماری طبیعی این موارد را با ابعاد زیستی، فرهنگی و روحی بشر گره می زند.

اصل و مبدا معماری طبیعی
با خلق شیوه های نوین معماری بسیاری از معماران بر آن شدند که با تلفیق تکنیک های ساختمان سازی و الهام از طبیعت زندگی بشر امروز، معماری طبیعی را بنیان گذاری کنند.
لوئیس سالیوان (1856_1924): اولین فردی که به تجزیه و تحلیل مفاهیم معماری طبیعی پرداخت. وی در مورد طبیعت تحقیقات بسیاری انجام داد که نتیجه آن اصول نقشه کشی این شیوه معماری بود. او همچنین معمار بنای هندسی (شکل مقابل) است.
فرانک لوید رایت (1869_1956): وی مفاهیم را در جهت تصریح روابط میان طبیعت و معماری گسترش داد و به وضع دستور العمل هایی در خصوص چگونگی ساخت فضاهای داخلی و خارجی بنا و استفاده از مصالح ساختمانی سازگار با طبیعت پیرامون پرداخت.
آنتونی گادی (1852_1926): اولین فردی که طرح این شیوه ساخت و ساز را با ارائه صورت ساخته شده بنا بیان کرد و بر چگونگی ساختمان سازی بدین شیوه تاکید داشت . وی در اواخر عمرش معماری هندسی طبیعی را با ساخت دو فضای قوس دار در کلیسای "سگرادا فامیلی" متحول ساخت.
رادولف استینر (1861_1925): وی اصول این سبک متحول شده معماری را بیان کرد. این اصول شامل طبیعت ، فرهنگ و شعور بشر است.

دگرگونی مدرنیسم
معماری طبیعی در اواخر قرن بیستم رو به افول نهاد، چندین نفر از پایه گذاران این سبک مردند و در اروپا رکود اقتصادی و شروع جنگ جهانی دوم باعث کساد بازار ساخت و ساز شد.
اگرچه در دهه پنجم وششم قرن بیستم این سبک معماری دوباره رواج پیدا کرد. این حیات دوباره معماری طبیعی مدیون تلاش های بنیانگذاران مدرنیسم بود. آنها صورت های تئوری معماری هندسی را عملی کردند. نام برخی ازاین افراد همراه با آثارشان در ذیل آورده شده است:

کاخ اعیانی نوتری تالار فنلاند سالن کنسرت سمفونی
معمار: لی کوربوسیر معمار: آلورآلتو معمار: هانز شارون
شهر رونچمپ فرانسه 1950-1955 شهر هلسینکی فنلاند، 1962-1975 شهر برلین آلمان 1956-1963

با احیای دوباره معماری طبیعی، بسیاری از معماران با الهام از یافته های پیشگامانی چون رایت و استینر و استفاده از تکنیک ها و خلاقیت های فنی اقدام به ساخت و ساز کردند. اما هنوز این شیوه معماری جهانی نشده بود. چند سال بعد در نمایشگاهی 50 آرشیو و پوستر از این پروژه ها در معرض دید عموم قرار گرفت و بدین نحو معماری طبیعی شهرت جهانی یافت.
این ساختمانها علاوه بر برخورداری از استحکام و ایمنی نشانگر هویت ملی و فرهنگی مردم یک منطقه بود و بدلیل داشتن رنگ آمیزی ، روشنایی و طرح جذاب بازدیدکنندگان را بر آن می داشت تا این شیوه را شخصا تجربه کنند.
 

quasar-volcano

عضو جدید
الگوهاي معماري و طبيعت

الگوهاي معماري و طبيعت

بدن انسان:
شكل بدن انسان،منحصر به فرد بودن آن و هويت تشكيل يافته آن از بخشهاي متمايز،به انسان اولين قانون تركيب را آموخته است:وحدت در عين گوناگوني.استفاده از بدن انسان در طراحي چه آگاهانه باشد يا نه،بخشي اساسي از تمام تمدنهاي معماري،بدون توجه به دوره و زمان آنها را تشكيل مي دهد.
استخوان بندي:
ايده اسكلت به عنوان سازه باربر بدن،حتي در ابتدايي ترين كلبه هاي ساخت بشر مشاهده مي شود،كه با استفاده از شاخه هاي درختان ساخته و سپس با پوششي از پوست حيوانات و بوته هاي كوچك پوشانيده مي شدند.نه تنها سازه چوبي قابليت ايجاد اين رابطه بين كالبد باربر و پوسته خارجي را دارد،بلكه اين رابطه دوگانه از زماني كه شروع به استفاده از فولاد و بتن مسلح در مصالح ساختماني شد معني تازه اي يافته است.
حيوانات:
استفاده از خصوصيات بدن حيوانات در بسياري از تمدنهاي بشري،اين قابليت را براي معماران ايجاد كرده است تا از تقليدي سمبليك براي ايجاد ارتباط بين ايده هاي خود و ايجاد ارزشهاي جامع استفاده كنند.صفات مشخصه هر حيوان و هر كدام از اعضاي بدن آنها(بال،پنجه،منقار و...) در ساخت بناها به منظور دستيابي به قدرت جادويي استفاده مي شده است. از نمونه هاي استفاده شده فرمهاي بدن حيوانات در معماري مي توان از فرم دفاعي بدن لاكپشت،فرم سيال و آزاد بدن پرندگان و فرمهاي محاطي حلزون نام برد.
كوهها:
گفته مي شود" براي آنها كه روياهايشان برخاسته از طبيعت است،حتي كوچكترين تپه منبعي از الهام است" ستايش كوهها به عنوان نقاط عطف جهان،الهام بخش تمايل سركوب ناپذير انسان براي ساخت كوههاي نمادين همانند زيگوراتها،هرمها و معابد و به همان شيوه در عصر امروز،آسمان خراشها و سازه ساختمانهاي مسكوني كه از منظر اطراف خود تبعيت مي كنند،شمرده مي شود.
كريستال:
در آشوب سنگهاي بي فرم،زمين گنج خود(كريستالها) را پنهان كرده است.اينجاست كه طبيعت آشكارا قصد دارد به انسان نظم،وضوح و اطاعت از قوانين آفرينش و تكامل را بياموزد.
شاخه:
انشعاب جزيي از طبيعت درخت است كه به انسان ايده رشد و تكثير را مي آموزد.انشعاب مظهر ايجاد است، توليد مثلي كه در مقطع زماني خاص از رشد خود در طبيعت دو برابر مي شود،دقيقا عكس آنچه در مورد جريان آب اتفاق مي افتد مادامي كه حركت رو به جلوي آن،شاخه هاي جدا شده از سرچشمه را به هم پيوند مي دهد.انشعاب به انسان قدرت تكرار را مي آموزد.دنباله اي از تنه،شاخه ها،سربرگها،برگها و ... قانوني مشابه نظم حاكم بر معماري را به نمايش مي گذارد.
درخت:
درخت در بسياري از فرهنگها سمبلي از كل عالم،پيدايش و تكامل آن است.همينطور رشد عمودي آن،درخت را به مظهري انساني تبديل مي كند،سنبلي از آنچه آن را مقياسي از كل جهان مي دانيم.اولين بار قانون "treeness"توسط رايت در يكي از سخنرانيهاي اوليه اش مطرح شده است.
گل آذين(inflorscene)
گل آذين نحوه استقرار گلها بر روي شاخه به عنوان محوري عمودي است. گل آذين سيستمي انشعابي دارد. در طول تاريخ،تقريبا تمام سيستمهاي استقرار گل آذين،معادلي در معماري بناها و به همان ميزان در تزيينات يافته اند.
گلها:
مدلهاي مركزگراي گلها نه تنها به معماران ايده هاي بي پاياني از فرمهاي تزييني را مي دهد،بلكه اصول توزيعي و ارگانيسم هاي طبيعي شكل گرفته براساس محوري عمودي و با فرمهاي متنوعي از ساختارهاي لايه اي هم پوشاننده،آرايشي از چيدمان گلبرگها حول يك محور مركزي و گسترش عمودي آن از يك نقطه را به نمايش مي گذارد.
و در آخرآنكه ما بايد درك و آگاهي خود از طبيعت را با توجهي محتاطانه و از طريق تحقيقات و مطالعات دقيق براي دستيابي به بالاترين درجه كارايي،انديشمندانه سازيم.تا كنون بيشتر توجه انسان به طبيعت رويكردي احسلسي و شهودي بوده است اما در حال حاضر روش و شيوه اي متفاوت در نگاه به طبيعت بايد اتخاذ كرد.
 

آلوین

عضو جدید
کاربر ممتاز
معماری سنگ و هماهنگی با طبیعت

معماری سنگ و هماهنگی با طبیعت

چوب, گل خام یا پخته و سنگ مصالح ساختمانی اصلی هستند که از آغاز پیدایش تمدن به کار رفته اند.
این مصالح وقتی پیر میشوند نجابت بیشتری میابند و با طبیعت در می آمیزند, وقتی هم که زوال میابند وقاری شکوهمند پیدا می کنند.



هر ماده ای بر اساس اقتضائات طرح انتخاب میشوند و موفقیت آن تا حدود زیادی به نتیجه کار بستگی دارد. هیچ ماده ای فی نفسه بد نیست فقط باید به درستی و بصورت طبیعی به کار میرود.
همانگونه که پیری مصالح طبیعی را نجیب میکنند مصالح مصنوعی را پست می سازند. این مساله نگران کننده است که آیا معماری امروز و فردا همچون معماری گذشته جسورانه و ماندگار خواهد بود, یا نه.



وقتی میخواهیم ماده ای را انتخاب کنیم باید این کار را بدون پیش داوری انجام دهیم, باید عوامل مختلف دخیل در مسئله نظیر زیبایی هزینه ها و نکنولوژی موجود را بسنجیم اما عوامل فرهنگی و عاطفی را نیز به حساب آوریم همه مسائل به یک روش حل نمی شوند.
جلوه سنگ از برش و شکل آن ناشی می شود. بدین منظور سنگ باید ضخامت کافی داشته باشد. در ورقها بافت سنگ به ابزار برش یا صیقل بستگی میابد.

یقینا سنگ ماده ای است که انسان را مایوس نمیکند و همواره چیزی بسیار فراتر از انتظار را برآورد میکند.
روشن است که هر چه جهان پیرامون ما مصنوعی تر میشود, اهمیت هماهنگی و زیبایی شناسی این فن که بار عمده مسئولیت آن به دوش معمار است, فزونتر می شود.معماران باید این را بیان کنند که هر شهری آفرینشی هنری در هماهنگی با طبیعت است.انسان ناگزیر است که هماهنگ با طبیعت زندگی کند و معماران میتوانند به تحقق این آرمان کمک کنند.
رفتار سنگ با گذشت زمان بهبود میابد و کیفیت آن از لحاظ ایمنی و عایق بندی عالی است. کیفیت زیبایی شناختی و توانایی آمیزش آن با محیط اطراف نیز عالی است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

maxer

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
طبیعت و میراث فرهنگی

طبیعت و میراث فرهنگی

طبیعت و میراث فرهنگی

بيژن روحانی



برای شنیدن فایل صوتی «اینجا» را کلیک کنید.
در این گفتار، از پیوستگی میراث فرهنگی و طبیعی به یکدیگر صحبت می‌کنیم و از این که در رویکردهای جدیدتر به میراث فرهنگی، یک اثر با محيط و طبیعت اطراف خود معنا پیدا می‌کند.

سی و سه پل
برای مدت زمانی طولانی، توجه محققان و معماران و حفاظت‌گران فقط و فقط متوجه خود یک اثر تاریخی بود. محیط و طبیعت پیرامون آن، نه به عنوان موضوعی برای شناسایی و نه به عنوان موضوعی برای حفاظت مورد توجه قرار نمی‌گرفت.
اما آرام آرام، اقلیم و محیط پیرامون یک اثر تاریخی نیز به عنوان بخشی جدایی‌ناپذیر از آن اثر مورد توجه قرار گرفت و در فهرست مواردی که باید از آن حفاظت شود، وارد شد.
سال ١٩٧٢ سالی بود که سازمان یونسکو، کنواسیونی را به نام کنواسیون حفاظت از میراث فرهنگی و طبیعی به تصویب رساند. اهمیت این کنوانسیون کنار هم نهادن میراث فرهنگی و طبیعی است. گرچه تصویب دو قطعنامه مجزا برای حفاظت از طبیعت و آثار فرهنگی امکان پذیر بود، اما تدوین قطعنامه‌ای که این دو موضوع مهم و به شدت مورد آسیب را در کنار هم بگذارد پیشرفت بسیار مهم در تلقی مفهوم شکل گیری میراث فرهنگی در بستر طبیعت است.

زاینده رود و پل خواجو در اصفهان
پیوستگی میراث معماری و فرهنگی به طبیعت پیرامون خود ابعاد متفاوتی دارد. در بسیاری موارد، یک اثر تاریخی در پی پاسخ دادن به شرایط محیطی خود به وجود آمده و زندگی آن وابسته به محيط پیرامون خود است. در نظر بگیرید سی و سه پل که یکی از شاهکارهای معماری و مهندسی ایرانی است، هرگز بدون زاینده رود معنا و مفهوم پیدا نمی کند.
زاینده رود نقش مهمی در شکل‌گیری شهر اصفهان و سپس توسعه آن در دروه‌های مختلف تاریخی داشته است. محور چهارباغ صفوی، محوری است عمود بر زاینده رود که با گذر از روی رودخانه، سمت و سوی توسعه شهر قدیم را به سوی اراضی و باغ‌های خارج از شهر مشخص می‌کرده است. بنابراین، رودخانه در این مفهوم تنها مسیری برای جاری شدن آب نیست، بلکه یک مفهوم تاریخی – فرهنگی است که باعث شکل‌گیری عناصر معماری و شهرسازی مختاقی در طول تاریخ شده است.

ارگ بم و نخلستان‌های اطراف آن
در مثال دیگری می‌توانیم به شهر قدیم بم اشاره کنیم. ارگ بم و منظر تاریخی- فرهنگی آن هر دو به همراه یکدیگر در فهرست میراث جهانی یونسکو به ثبت رسیده اند. در این مورد علاوه بر ارزش‌های تاریخی، و معماری و فرهنگی خود ارگ، تعامل آن با طبیعت و محیط اطراف نیز مورد توجه قرار گرفته است.
سیستم آب‌رسانی قنات‌های با ارزش بم، باعث رونق باغ‌ها و درختان اطراف شهر شده و در طول حداقل دو هزار سال، این شهر را در دل کویر به کانون کشاورزی و باغداری تبدیل کرده و از این راه بستری برای به وجود آمدن یکی از بزرگترین مجمعه‌های خشتی جهان فراهم شده است. بنابراین، قنات‌ها، باغ‌ها و درختان بم، بخش جدایی‌ناپذیری از ارگ بم و ارزش‌های آن هستند. نمی‌توان به یکی توجه کرد و از دیگری غافل شد.

ارگ بم و نخلستان‌های اطراف
اگر به اعتقادات و آداب و رسوم گذشته نیز توجه کنیم، می‌بینیم در بسیاری مواقع، طبیعتی که در کنار یک اثر تاریخی یا مذهبی واقع شده، به اندازه همان اثر مورد احترام بوده است. این نمونه را می‌شود در حفاظت و یا قداست بسیاری از درختانی که در جوار بناهای مذهبی قرار دارند مشاهده کرد. درختانی که چه بسا بعضی از آنها قدمتی بیشتر از خود آن مکان دارند.

آثار ساسانی در کنار دریاچه تخت سلیمان
انتقال باورهای مذهبی به کوه یا درختی مجاور بناها، علاوه بر ریشه‌های اسطوره‌شناسی، حاوی این معناست که یک اثر فرهنگی(در معنای کلی خود) با محیط اطراف پیوستگی تمام و کمالی دارد. نگاهی به کوه‌ها و درخت‌ها و رودهایی که لااقل تا چند دهه پیش محترم بوده اند بیندازید. در کنار اکثر آنها، بنای مهم و یا مقدسی وجود دارد.
نام کوهی که تخت جمشید در دامنه آن ساخته شده، کوه مهر یا رحمت است و مورد احترام بوده، کوهی که زیارتگاه چک چک ایرانیان زرتشتی در آن واقع شده هم اکنون نیز مورد احترام است. آتشکده و سایر تاسیسات تخت سلیمان در کنار چشمه و دریاچه‌ای طبیعی ساخته شده اند که در روزگار خود، مکانی مقدس محسوب می‌شده است.

چنار کهن‌سال در کنار مسجد جامع نطنز
از این‌ها گذشته در مساجد قدیمی و یا امامزاده‌ها، هر جا که درخت کهن‌سالی باشد به اندازه خود آرامگاه یا مسجد مورد احترام است. بگذریم از آن که در چند سال گذشته، درخت چنار هزار ساله تجریش را در حیاط امامزاده صالح بریدند و دور انداختند.
روند دور شدن و فاصله گرفتن ما از طبیعت و کوششی که در نابودی آن به خرج می‌دهیم، بی‌سابقه و حیرت‌انگیز است. شاید همان‌طور که میراث طبیعی و فرهنگی به یکدیگر مرتبط هستند، بی‌توجهی و نابودی آنها نیز به هم مرتبط باشد.

منبع : رادیو زمانه
 

mansuor

عضو جدید
الهام از طبیعت برای رشد و اعتلای معماری

الهام از طبیعت برای رشد و اعتلای معماری

بنام خدا

الهام از طبیعت برای رشد و اعتلای معماری

طبیعت مواد خام را برای شکل گیری وجوه اصلی معماری فراهم آورده و فرمهای معماری هم به شکلی که امروزه می بینیم از درون همین وجوه رشد کرده اند و با آنکه قرنها ست سمت وسوی فعا لیت ما ، عمد تاً پشت کردن به طبیعت و جستجوی الهام در کتابها وچسبیدن کورکورانه و برده وار به فرمولهای خشک و مرده بوده است اما گنجینه الهامات طبیعت تمام ناشدنی است و چنان غنی که هرچه از آن بردارند باز پایانی ندارد.
برای معمار هنرمند هیچ منبع زیبایی شناختی به اندازه درک قانون طبیعت ، الهام بخش و مفید نیست. و البته طبیعت هم هیچوقت حاضر و آماده در دسترس نیست. و در مورد معمار هم ، همین صدق میکند. با این همه ، طبیعت در پس همه اشکال مشهودش ، یک مکتبی عملی دارد. معمار میتواند در همین مکتب درکی از واقعیت را در ذهنش پرورش دهد که وقتی آنرا عملاً در کار خود پیا ده میکند ، فراتر از واقع گرایی درهنر خود میرود. در آنجا احساسی به او الهام میشود که هرگز تا حد احساساتی گری رقیق تنزل نمیکند و یاد میگیرد که با دستی مطمئن تر ، مرز بسیار گیج کننده میان چیزهای عجیب و چیزهای زیبا را ترسیم کند.
معمار باید وحدت را درک کند در کجا میتواند وحدت را چنان که در مکتب طبیعت یافت میشود پیدا کند؟ درچه جای دیگری میتواند این درسهای عینی را که طبیعت با دست و دلبازی تمام آموزش میدهد فرا گیرد؟ درکجا میتواند تمایز فرمها را در درختان که تعیین کننده ی هویت است مطا لعه کند؟
هنر ژاپن بیش از هنر ملتهای دیگر با مکتب طبیعت رابطه صمیمانه دارد . در زبان رایج و معمول روزمره ژاپن کلمات بسیاری همانند " ادابوری " میتوان یافت که اگر بخواهیم خیلی دقیق ترجمه اش کنیم " شکل قرار گیری شاخه های یک درخت" میشود. در فرهنگ ما چنین کلمه ای وجود ندارد و هنوز هم به آن اندازه متمدن نشده ایم که به این چیزها بیندیشیم . اما معمار نه تنها باید اندیشیدن به این چیزها را بیاموزد ، باید تازه کردن گنجینه واژگان خود و تجهیز آن با واژه های مفیدی به، با معنایی این واژه را نیز در این مکتب فراگیرد.
و نهایتاً اینکه معمار باید جهت رشد و اعتلای فرهنگ معماری از طبیعت الهام گرفته و همانند بزرگان و استادان معماری سده های قبل به آغوش طبیعت بازگردد.
 

Neo_2007_k

عضو جدید
انسان طبیعت

انسان طبیعت

بررسي سيرتحول رابطه انسان، طبيعت ومعماري درطول تاريخ
مقدمه
مطالعه تاريخ همواره يكي از مهمترين وآموزندهترين مطالعات در زندگي انسان به حساب مي آمده. چرا كه با مطالعه تاريخ است كه ذهن انسان مي تواند از شرايط خاص زمان ومكان خود فارغ شده واصول اصيل وماندگار جهان را بهتر درك كند وانواع تجليات اين اصول را در شرايط مختلف زماني و مكاني مشاهده نمايد. بنابراين مطالعه تاريخ همواره پلي است ميان گذشته وحال براي حركت به سمت آينده .
به همين دليل دراين فصل به بررسي سيرتحول ارتباط بين انسان وطبيعت وتأثير آن درمعماري ميپردازيم. تا بتوانيم اصول حاكم بر زندگي انسان وطبيعت را بهتر درك كنيم. دراين پژوهش ارتباط بين انسان و طبيعت را براساس نوع ونحوه ارتباط به پنج دوره تاريخي[1] تقسيم بندي نموده ايم كه عبارتند از :

1- برگرفته از جلسات درس مهندس بديعي، استاد درس انسان، طبيعت، معماري، دانشگاه شهيد بهشتي

1) دوره تابعي : (از پيدايش بشر تا انقلاب كشاورزي )
دراين دوره انسان تحت سلطه طبيعت بوده. وبراي تأمين نيازهاي اوليه خود مجبور بوده مدام ازجايي به جاي ديگر نقل مكان كند. بنابراين كانسپت كلي معماري اين دوره براساس حركت شكل مي گيرد .
2) دوره تطبيقي : (از انقلاب كشاورزي تا انقلاب صنعتي )
با اكتشاف كشاورزي توسط انسان يكجانشين مي شود وروستاها وشهرها دركنار منابع آب شروع به شكلگيري ميكنند و كانسپت معماري از حركت به سكون تبديل ميشود. وآنچه درمعماري اين دوره اهميت پيدا ميكند، معماري است كه در شرايط بحراني بتواند جوابگوي نيازهاي انسان باشد. بنابراين انسان درجهت تطبيق دادن معماري خود با شرايط طبيعت گام بر ميدارد .


3) دوره بي اعتنايي : (از انقلاب صنعتي تا پايان جنگ جهاني اول وابتداء قرن بيستم )
انقلاب رنسانس در اروپا زمينهاي مناسبي را براي رشد وپيشرفت علم وتكنولوژي وانقلاب صنعتي فراهم كرد. وانسان توانست هرچه بيشتر طبيعت راتحت سلطه خود درآورده وازآن درجهت نيازهاي خود بهره برداري نمايد. ازطرف ديگر با رشد مكاتبي همچون امانيسم و پزيتيويسم و. انسان خود را تافتهاي جدا بافته از طبيعت حس كرد .
كه ميتواند بر آن مسلط شده وبه شكلي كه بخواهد ازآن بهره برداري نمايد. معماري اين دوره بر مبناي توجهي به شرايط طبيعي شكل مي گيرد .
4) دوره تخريبي : (از ابتداء قرن بيستم تا جنگ اعراب واسرائيل در سال 1973 )
رشد و پيشرفت توليدات صنعتي ونظام سرمايهداري از يكطرف و متوقف شدن رشد جمعيت جهان از طرف ديگر و نيز اشباه شدن بازارهاي كشورهاي جهان سوم ازكالاهاي صنعتي باعث شد كه توليد بر مصرف پيشي بگيرد وسيستم سرمايهداري كه تنها راه پيشرفت خود را در توليد بيشتر ومصرف بيشتر مي دانست به دنبال راه حل هايي باشد كه بتواند مصرف كاذب ايجاد نمايد . واين راه از طريق عوامل فرهنگي مهيا شد. وبشر بطور بي سابقهاي شروع به غارت منابع طبيعي كرد .


5) دوره بازگشت يا احياء (ازجنگ اعراب واسرائيل درسال 1973 تا به امروز )
بعد ازجنگ اعراب واسرائيل كه از نفت به عنوان يك سلاح كارآمد عليه غرب استفاده شد. كشورهاي صنعتي را به اين فكر فرو برد كه بيش از حد به منابع طبيعي كشورهاي جهان سوم متكي شدهاند. كه با قطع آن ويا اتمام اين منابع طبيعي مي توانند خيلي آسيب پذير باشند. همچنين اتمام خيلي از منابع طبيعي و آسيبهاي شديد زيست محيطي باعث شد كه بشر بفهمد اگر چنين روندي را ادامه دهد به زودي كره زمين نابود خواهد شد. به همين دليل دوباره ارزشهاي دوره دوم احياء شد وبشر به دنبال سازگاري خود با طبيعت حركت كرد .
لازم به ذكر است كه شروع هر دوره به منزله اتمام دوره هاي قبل نيست چنانچه هم اكنون نيز مي توان جلوه هايي از زندگي دوره اول را در زندگي عشاير مشاهده نمود وبا وجود اينكه دوره پنجم شروع شده ولي هنوز وجهه غالب زندگي انسانهاي امروز به خصوصيات دوره چهارم شبيهتر مي باشد .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

tornado*

عضو جدید
کاربر ممتاز
الگوبرداری از معمـاری حیوانات

الگوبرداری از معمـاری حیوانات

سلام



بيش از دو هزار گونه موريانه تاکنون شناسايي شده اند که در مناطق حاره و تحت حاره زندگی می کنند. به جز در شمال آمريکا آنها کمتر در مناطق معتدل يافت می شوند، البته با خسارات غير قابل جبرانی که به ساختمانهای چوبی وارد می آورند فقدان آنها در اين مناطق جای شکر فراوان دارد. بسيار اتفاق می افتد که ساختمانی به طور ناگهانی و بدون اطلاع قبلی فرو می ريزد زيرا موريانه ها در تيرهای پايه های آنها لانه ساخته اند.


به موريانه ها معمولا مورچه های سفيد هم گفته می شود، اين نام از دو جهت نادرست است زيرا عليرغم بعضی تشابهات، مانند وجود تعداد زيادی موريانه های بدون بال در هر لانه، و کوچ گهگاه موريانه های به منظور جفتگيری به خارج از لانه، آنها از جهت شکل ظاهری و رده بندی جانوری کاملا با يکديگر فرق دارند.

اگر چه بيشتر موريانه ها چون معمولا در تاريکی بسر می برند سفيد هستند گونه هايي هم هستند که مانند مورچه ها تيره رنگند. بيشتر موريانه ها از نور گريزانند ، آشيانه آنها درون خاک، چوب و يا برج های بزرگی که می سازند قرار دارد، و برای رفت و آمدشان از راهروها و دالانهای سرپوشيده زيرزمينی استفاده می کنند، پوست موريانه ها بسيار نازک است، به طوری که رطوبت بدنشان به سرعت از دست می رود، در نتيجه فقط می توانند در مناطقی که گرما و رطوبت کافی دارد زندگی کنند، موريانه ها در تاريکی مطلق زندگی می کنند و به عمين دليل کور هستند يا چشمهايشان بسيار تحليل رفته است.

همانطور که گفته شد موريانه ها ممکن است آفتی جدی برای چوب باشند، البته هدف آنها خرابکاری نيست بلکه چوب برای بسياری از آنها حکم غذای ارزشمندی است، موريانه های چوب خوار همزيستی نزديکی با نوعی از آغازيان مژکدار دارند . در خانواده (
Termitidae) بزرگی از موريانه ها که حدود سه چهارم گونه های موريانه ها را در بر مي گيرند به جای آغازيان مژکدار، باکتريها وظيفه تجزيه غذايي را به عهده دارند . غذای موريانه ها منحصر به چوب نمی شود ، در بعضی از گونه ها نوع تغذيه فرق می کند و انواع مختلفی از حيوانات و گياهان را در بر می گيرد، جالب است که مانند مورچه های برگ خوار مناطق حاره قاره آفريقا بسياری از موريانه های آسيايي و افريقايي نيز در حجره های خاصی قارچ پرورش می دهند، البته هر گروه روش باغبانی خاصی را به کار مي برند.

ساختمانهای ساده

لانه های گونه های ابتدايي کاملا مخفی است و پيدا کردن آنها بسيار مشکل می باشد، آشيانه آنها معمولا از سيستمهای تو در تو و نامنظم راهروها و حجره هايي تشکيل شده است که جهت زندگی و ذخيره مواد غذايي مورد استفاده قرار می گيرند ، ملکه ممکن است کوچک باقی بماند ، او خلاف ملکه اجتماعات متشکلتر که در حجره خاص محصور است ، متحرک می باشد . اين موريانه ها در چوب خشک زندگی می کنند و از خطرناک ترين آفات محسوب می شوند .

وقتی اين نوع (
Kalotermes) از موريانه ها برای ساختن دالانهايشان تيرهای چوبی را خالی می کنند درست مانند مورچه های نجار با توجه به بافت چوب کار می کنند . بعضی از راهرو ها که در انتهايشان حفره بزرگی قرار دارد، برای انبار کردن فضولات مورد استفاده می باشد . اين موريانه ها هميشه در همين فضای محصور زندگی می کنند و فقط هنگام کوچ نرها و ماده ها از لانه، سوراخهايي به فضای خارج می سازند. اما لانه های بعضی از موريانه ها (Cryptotermes) دارای سوراخهايي هستند که برای انتقال فضولات به خارج مورد استفاده قرار مي گيرند.
البته اين سوراخها را هميشه سربازان با سرهاي بزرگشان بسته اند، شباهت عجيبی ميان رفتار اينها و بعضی از مورچه ها وجود دارد . بعضی ديگر از گونه های ابتدايي لانه شان را در زير خاک در دشتها و مناطق نيمه صحرايي می سازند ، يکی از آنها آشيانه کروی شکل در عمق سه متری يا بيشتر مي سازند که تعداد زيادی راهرو و حجره در جهات مختلف از آن منشعب شده است.

معماران بزرگ

گونه هايي که تاکنون شناختيم بيشتر به خاطر خساراتی که وارد می آورند معروفند، نه به دليل مهارتشان در لانه سازی ، اما آشيانه بعضی از موريانه ها بسيار بزرگ است و در بعضی مناطق آنقدر از اين نوع لانه ها وجود دارد که به عنوان علامت مشخصه آن مناطق به حساب می آيد، ارتفاع بعضی لانه ها به هفت متر ميرسد، لانه با تعدادی راهروی زيرزمينی به فضای باز راه دارد، کارگران شبها از اين راهروها برای جمع آوری مواد غذايي استفاده می کنند.
زندگی در داخل اين تپه ها در زير آفتاب حاره ای فقط با پوششی سخت فشرده که موريانه ها روی سطح خارجی لانه می سازند امکان پذير است، اين لايه مي تواند هوای درون آشيانه را آن طور که مورد نياز موريانه ه است تنظيم کند ، در جاهايي که تامين چنين شرايطی برای تمامی قسمتهای لانه ميسر نباشد، موريانه ها با دقت تخمها و نوزادان بی دفاع را به قسمتهايي از لانه می برند که هوای داخلی آنجا مناسب باشد، لايه سخت روی آشيانه موريانه ها خواص ديگری هم دارد، به طوری که آنها را از حمله حيوانات زيادی حفاظت می کند، اما اين لايه حفاظتی در مقابل همه دشمنان کاملا موثر نيست.

باتشکر

دانشنامه مرجع مهندسی ایران
SMSM.IR
 

m@hn@z.d

عضو جدید
کاربر ممتاز
آخرین ویرایش توسط مدیر:

reza902

عضو جدید
چارلز جنكز در آخرین فصل كتابش این مسئله را خاطر نشان می‌سازد كه نابودی زمین توسط ما منجر به نابودی 27000 گونه زیستی در یكسال می‌شود یعنی هفتاد و چهار انقراض در یك روز و یا سه نابودی در یك ساعت! مدارك جدیدتری براساس مجله تایم مورخ 31 ژانویه 2000، این تعداد را بالاتر نشان می‌دهد یعنی صدها انقراض در یك روز!

گرم شدگی كره زمین، نازك شدن لایه ازن بعلت استفاده از انواع آلاینده ها، افزایش آلودگی محیط زیست و انقراض گونه‌های زیستی همه و همه با هم می‌آمیزند تا ضرورت بوم شناسی و مسائل زیست محیطی را برای آینده قابل پیش‌بینی گردانند. بطوریکه پیشی گرفتن خاكستری در برابر جهان سبز آینده، قابل تأمل ترین مسئله قرن حاضر به شمار می آید.

در این میان توسعه به عنوان یكی از بزرگترین عوامل تغییر محیط زیست و به تبع آن ساخت و ساز كه جزو صنایع بزرگ در استخدام نیروی انسانی (صدها هزار كارگران ساختمان و فنون مربوطه)، باعث از بین بردن زمین‌های كشاورزی، فرسایش خاك و آلوده كننده محیط زیست و به مخاطره انداختن سلامتی و بهداشت مردم است و بر بحران انرژی دامن می زند. بحرانی که در اواسط دهه 1965 با افزایش میزان آلودگی محیط زیست هشداری به جهانیان محسوب شد، سبب تشکیل گروههای طرفدار محیط زیست كه از حامیان محیط زیست در جهان بودند گردید و مفهوم گسترده ای تحت عنوان پایداری را پی گیری نمود.

اصطلاح پایداری (sustainable) برای نخستین بار در سال 1986 توسط كمیته جهانی گسترش محیط زیست تحت عنوان (رویارویی با نیازهای عصر حاضر بدون به مخاطره انداختن منابع نسل آینده برای مقابله با نیازهایشان) مطرح شد و هرروز بر ابعاد و دامنه آن افزوده می شود تا استراتژیهای مناسبی پیش روی جهانیان قرار گیرد.

در این جهان، معماران نیز همسو با سایر دست اندرکاران در پی یافتن راهکارهای جدیدی برای تأمین زندگی مطلوب انسان بوده اند. بدیهی است که زندگی، کار، تفریح، استراحت و ... همه و همه فعالیت هایی می باشند که در فضاهای طراحی شده توسط معماران صورت پذیرفته و از آنجا که نقاط ضعف و قوت یک ساختمان بر زیست بوم جهان تاثیر مستقیم خواهد داشت، وظیفه ای بس حساس در این خصوص بر عهده معماران می باشد. کاربرد مفاهیم پایداری و توسعه پایدار در معماری، مبحثی به نام «معماری پایدار» آغاز نموده اند كه مهترین سرفصلهایی آن با عنوان "معماری اكوـ تك"، "معماری و انرژی ـ معماری سبز" ایجاد می گردد.


تعاریف ساخت و ساز پایدار
ساخت و ساز پایدار این چنین تعریف شده است: «مدیریت یك محیط پاك و سالم براساس بهره‌برداری مؤثر از منابع طبیعی و اصول اكولوژیكی» که هدف از طراحی ساختمانهای پایدار کاهش آسیب آن بر روی محیط و منابع انرژی و طبیعت است، كه شامل قوانین زیر می‌باشد:
1 – كاهش مصرف منابع غیر قابل تجدید
2 – توسعه محیط طبیعی
3- حذف یا كاهش مصرف مواد سمی و یا آسیب رسان بر طبیعت در صنعت ساختمان‌سازی
بابراین بطور خلاصه ساختمان پایدار را می‌توان این چنین تعریف نمودد: ساختمانی كه كمترین ناسازگاری و مغایرت را با محیط طبیعی پیرامون خود و در پهنه وسیع‌تر با منطقه و جهان دارد.
تكنیك‌های ساختمان‌سازی در یك پهنه وسیع در جهت تأمین كیفیت یكپارچه از نظر اقتصادی، اجتماعی و محیطی می كوشند. بنابراین استفاده معقول از منابع طبیعی و مدیریت مناسب ساختمان سازی به حفظ منابع طبیعی محدود و كاهش مصرف انرژی كمك نموده (محافظت انرژی) و باعث بهبود كیفیت محیطی می‌شود.
www.buildsustainably.org

اهدف کلی ساختمان‌های پایدار
• بهره‌برداری مناسب از منابع و انرژی
• جلوگیری از آلودگی هوا
• مطابقت با محیط

اصول توسعه ساخت و ساز پایدار
برای ایجاد تعادل میان سطوح تنوع زیستی، سه اصل توسعه صنعت ساخت وساز پایدار كه در جهت و حفظ تنوع زیستی در شهر باید رعایت شوند، به شرح زیر است:

• استفاده پایدار از منابع زیستی: بدین معنا كه باید دقت شود كه منابع زیستی بهره‌برداری شده در سامانه‌های توسعه در كجا استفاده می‌شوند، و چگونه می‌توان آنها را پایدار نگهداشت، و از منابعی كه سریعتر جایگزین می‌شوند استفاده شود. به عنوان مثال؛ از چوب درختهایی باید استفاده شود كه سریعتر رشد كرده و می‌توانند جایگزین شوند. همچنین از منابع متنوع استفاده كرد،‌كه نوع خاصی از بین نرود، و یا مثلا مساحت جنگلها را مقدار ثابتی نگهداشت و از مقدار میعنی كمتر نشوند، و یا از گونه خاص موجودی به علت منافع اقتصادی حمایت نشوند.

• استفاده از منابع تجدید ناپذیر: استفاده عاقلانه از منابع غیر قابل تجدید باید به طور گسترده اعمال شود. به عنوان مثال؛ استفاده از منابع فسیلی برای سوخت غیر عاقلانه است. و یا در ساختن صندلی از چوبی استفاده شود كه در طبیعت از سرعت تجدید‌پذیری و جایگزینی بالاتری برخوردار است.

• كاربرد معقول از چوب (به عنوان یک منبع تجدید ناپذیر) باعث می‌شود كه به اصل منبع لطمه‌ای نخورده و امكان جایگزینی آن در طبیعت وجود داشته باشد، و حتی در نوع رنگی كه در آن بكار برده می‌شود از موادی كه كمتر كه برای محیط زیست ضرر دارد استفاده شود.

• حفاظت از تنوع زیستی: از منابع زیستی به خوبی نگهداری شود،‌و مشاركت افراد جامعه در جهت بقاء و تنوع زیستی موجود الزامی باشد. طوری از سامانه استفاده شود كه همه اجزاء خود حافظ مجموعه باشند. مردم به طور صحیح از منابع محیطی بهره گیرند، و به آنها آموزش داده شود كه از هر محصول یا منبعی در جای خود و به صورت بهینه استفاده كنند. مثلا در مورد مبلمان شهری، استفاده صحیح از ان به مردم آموزش داده شود. و با اندك نقصی به كنار گذاشته نشوند،‌ بلكه تعمیر و یا در غیر این صورت به محصولی دیگر تبدیل و یا در نهایت مواد اولیه آن بازیافت شود. (مفیدی، مبانی مقدماتی توسعه و طراحی شهر پایدار)

طراحی پایدار و اصول اولیه آن
طراحی پایدار همكاری متفكرانه معماری با مهندسی مكانیك، برق و سازه است. علاوه بر فاكتور‌های متداول طراحی مانند زیبایی، تناسب و بافت و سایه و نور و امكاناتی كه باید مد نظر قرار گیرند، گروه طراحی باید به عوامل طولانی مدت محیطی، اقتصادی و انسانی توجه نموده و اصول اولیه آنرا که به قرار زیر است، مد نظر قرار دهد:

• درك محیط:
طراحی پایدار با درك از محیط آغاز می‌شود. اگر ما به امكانات محیطی كه در آن هستیم آگاه باشیم می‌توانیم از صدمه زدن به آنها جلوگیری كنیم. درك محیط باعث مشخص شدن مراحل طراحی از جمله جهت قرارگیری نسبت به خورشید و چگونگی قرارگیری ساختمان در سایت و حفظ محیط پیرامون و دسترسی سیستم نقلیه و پیاده می‌گردد.

• ارتباط با طبیعت:
چه ساختمان در داخل محیط شهری باشد و چه در یك محیط‌ طبیعی‌تر، ارتباط دادن طبیعی به محیط طراحی شده روح و جان می‌بخشد.
• درك روندهای موجود در طبیعت: در سیستم موجود در طبیعت زباله موجود نیست. لاشه یك موجود، غذای یك موجود دیگر می‌شود. به بیان دیگر موجب احترام بشر به نیازهای انواع گونه‌های طبیعــــی می گردد. رونــــــدهایی كه باعث احیـــا می‌شوند تا ضایع كردن، به بیشتر زنده مــاندن ما می انجامند.

• درك تأثیرات محیطی:
طراحی پایدار سعی در درك تأثیرات محیط از طریق ارزیابی و تحلیل سایت دارد:
ارزیابی انرژی مصرفی، سمیت مصالح و تكنیك‌های ساختمان سازی .
بطوریکه تأثیر منفی محیطی را می‌توان از طریق استفاده مصالح ساختمان سازی پایدار، مصالح با سمیت كمتر و مصالح ساختمانی قابل بازیافت کاهش داد.

• روند مشاركتی طراحی:
طراحان پایدار، اهمیت توجه به هر نظری را می‌دانند. همكاری با مهندسین مشاور و متخصصین دیگر در مراحل اولیه طراحی صورت می‌پذیرد. طراحان همچنین به نظرات ساكنین محلی و همسایگان محلی نیز توجه می‌كنند.

• درك مردم:
طراحان پایدار باید به فرهنگ و دین و نژاد مردمی كه قرار است برای آنها طراحی كنند، توجه كنند.

بنابراین معماری پایدار تركیبی چند ارزشی در بر دارد:
زیبایی شناسی، محیط، اجتماع، سیاست و بعبارتی طراحی و ساختمان سازی هماهنگ با محیط.
یك معمار باید زیركانه چند فاكتور را در نظر بگیرد: مقاومت و پایداری و طول عمر بنا، مصالح مناسب، و مفهوم و كانسپت.


تمام اصول معماري پايدار بايد در يک پروسه کامل – که منجر به ساخته شدن محيط زيست سالم مي شود- تجسم يابد.
 

reza902

عضو جدید
معماری سبز» (Green Architecture) یا «معماری پایدار»(Sustainable Architecture) یكی از گرایش‌ها و رویكردهای نوین
معماری است كه در سال‌های اخیر مورد توجه عده زیادی از طراحان و معماران معاصر جهان قرار گرفته است. این معماری
كه برخاسته از مفاهیم توسعه پایدار می‌باشد، در پی سازگاری و هماهنگی با محیط زیست، یكی از نیازهای اساسی بشر در
جهان صنعتی كنونی است. به نمونه هایی از استفاده این نوع سبک توجه کنید.

گلن هاوس

این ساختمان در سانتامونیکا کالیفرنیا بهترین نمونه از سازه های سازگار با محیط زیست است . این ساختمان برق و آب مصرفی خود را خودش تولید می کندو در آن برمصرف بهینه انرژی تاکیدشده است.

ساختمان هرست
این ساختمان 46 طبقه در نیویورک یک ساختمان سبز است.شکل منحصر به فرد آن باعث 20 درصد صرفه جویی در فولاد
مصرفی برای ساخت سازه شد. تنظیم نور در داخل ساختمان توسط حس گر های حساس به نور خورشید انجام می شود.
در بیشترمواقع سال هوای بیرون ساختمان،برای تهویه مطبوع ساختمان استفاده می شود بنابراین این ساختمان 2۲ %کمتر
دی اکسید کربن وارد هوا می کند
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

reza902

عضو جدید
باد و خاک و آب و آتش بنده اند با من و تو مرده با حق زنده اند
این شعر مولانا و اشارات کنائی و ظریف او به وحدت وجود و سازگاری چهار عنصر آب، باد، آتش و خاک انگیزه ای شدند تا مهندس «نادر خلیلی» آرشیتکت ایرانی الاصل به فکر بیافتد با استفاده از این چهار عنصر طبیعی، خانه هایی مقاوم در برابر زلزله و سایر بلایای طبیعی با ارزان ترین مواد و مصالح موجود در جهان، مثل کیسه های شن و سیم های خاردار برای بی خانمان های جهان بسازد . ایده ای که بارها از سوی مجامع معتبر جهانی مورد تقدیر و تشویق قرار گرفت
. مهندس نادر خلیلی از موسسه پژوهشی خود در شهر هسپریا (Hesperia)واقع در ایالت کالیفرنیا می گوید: «بیش از ۸۰۰ میلیون نفر در جهان در زاغه هایی که از آهن پاره، چوب، و گل ساخته شده زندگی می کنند و یا اصلأ پناهگاهی ندارند. این رویای من بوده است که برای مشکل مسکن این افراد فکری کنم». <
او در مورد این روش می گوید:« حلقه های پلاستیکی متحدالمرکزی را در نظر گیرید که همچون اسباب بازی بچه ها، روی هم قرار می گیرد». او با این مواد سازه هایی عمدتا از کیسه شن و سیم خاردار - مواد زمان جنگ، که اکنون از آن استفاده صلح آمیز می شود - ساخته است که نه تنها توجه آرشیتکت ها ی ایالات متحده بلکه سازمان ملل را بخود جلب کرده است. سازمان ملل علاقه زیادی به استفاده روش های ساده خلیلیبرای ساختن پناهگاههای اضطراری برای پناهندگان یا برای کسانی که خانه خود را در اثر بلاهای طبیعی از دست داده اند، نشان داده است.
خلیلی روش های مورد استفاده خود در این سازه را نه تنها ضد حریق بلکه ضد سیل، طوفان و زلزله می نامد و می گوید مصالح ساختمانی آن ۴۰ تا ۶۰ درصد کمتر از ساختمان های دیگر هزینه دربردارد. او می افزاید:«صرفه جویی ای که در مصرف انرژی از بابت استفاده از مواد طبیعی عایق در مقابل سرما و گرما انجام می شود، کل هزینه مواد استفاده شده در مصالح اصلی را در عرض چند سال جبران می کند»
. او در موقع صحبت از سازه های خود از واژه« معماری پایدار» مکررأ استفاده می کند بدین معنا که این سازه ها بر مواد و روش های ساختمانی تکیه دارند که اثر بسیار ناچیزی بر محیط زیست آسیب دیده می گذارد .
از آنجا که ساده ترین ایده ها ممکن است مبتکرانه ترین ایده ها نیز باشد، کار مهندس خلیلی نیز نه تنها امیدی برای ساکنین این جهان شده بلکه علاقه جامعه علمی را هم بعنوان ابزاری امید بخش جهت سکنی دادن افراد در پایگاههایی آتی در ماه و یا مریخ ، بخود جلب کرده است.
مسیری که او را به کشف این حقایق بنیادی سوق داد، ساده نبود. در طی دهه ۱۹۷۰، خلیلی یکی از سرشناس ترین آرشیتکت های ایران بود. وی متخصص ساخت آسمان خراش بود و زندگی خود را بین دفاتر کارش در لوس آنجلس و تهران تقسیم کرده بود. چهره او برای میلیونها ایرانی از طریق حضور مکرر وی در برنامه های رسانه های عمومی، چهره ای آشنا بود. با این حال، در میانه این شهرت و موفقیت، پی برد که از مهندسی معماری دلسرد شده است.
او می گوید:« من برای کسب پروژه ها و قراردادهای ساخت و ساز رقابت می کردم. و احساسم این بود که دائما در یک کشاکش هستم، هرگز واقعآ برای مردم کاری نمی کردم.»
مسابقه دو میان بچه ها در یک پارک عمومی ، نقطه عطفی در زندگی او بود .
در طی یک پیک نیک در یکی از پارکهای تهران، تعداد زیادی از بچه ها، منجمله پسر خود او، شروع به مسابقه دو کردند. او می گوید:« والدین ،بچه ها را تشویق می کردند که سریعتر بدوند تا مسابقه را برنده شوند.» پسر چهار سال ونیمه خود او، که جوانترین دونده هم بود،چند دور از مسابقه را باخت. او از روی خجالت و رنجش به پدرش گفت:« من می خواهم با خودم مسابقه بدهم».
نخست ، خلیلی سعی کرد پسرش را به ادامه مسابقه متقاعد کند ولی بعد از آن دست کشید .
خلیلی می گوید: « وقتی همه رفتند، من خطی روی زمین کشیدم و او دور پارک تنها شروع به مسابقه دادن کرد.» او دریافت که پسرش نه تنها شادتر است، «بلکه هربار که به نقطه آغازین مسابقه می رسید، چیز جالبی را در پارک کشف کرده بود. او حتی از قبل هم آهسته تر می دوید، ولی نه تنها از مسابقه خود لذت میبرد بلکه همیشه اول میشد.»
او پی برد که تجربه پسرش نقطه عطفی در زندگی اوشد. همانگونه که در کتاب خود « تنها دویدن»، می نویسد:« با خود عهد کردم که از این پس برای رسیدن به ظرفیت های درونی خود مسابقه می دهم نه برای تلاش درجلو زدن از دیگران».
دیری نگذشت که کار آرشیتکتی خود را کنار گذاشت و موتور سیکلتی خرید و برای پنج سال در جستجوی الهامی نوین سر به صحراهای ایران گذاشت. در حینی که به کشور خود با دیدی تازه می نگریست، سادگی و ارزش والایی را در معماری سنتی، بویژه درهزاران هزار دهکده ایی که خانه های آنها خشت وگلی بود، کشف کرد. خلیلی می گوید:« آنها علاوه بر سادگی در استفاده شان از عناصر طبیعی بسیار عمیق بودند. من می خواستم یادبگیرم، و در مسیر این یادگیری در این رویا فرورفتم که ساختمانهایی از خاک و آتش بسازم».
او همچنین شروع به مطالعه اشعار جلال الدین محمد مولوی کرد، اشعاری که از وحدت وجود و عناصر چهارگانه پر بود. خلیلی از نگرش مولوی الهام گرفت تا از مواد طبیعی برای ساخت مسکن مدرن استفاده کند. خلیلی می گوید:« وقتی که در صحرا بودم، با پنج شخصیت ابدی آشنا شدم: خاک،آب، باد، آتش و مولوی. من معنویتی را آموختم که در زندگی خودم جاری و ساری شده است. حتی کار من امروز در هسپریا نیز از مولوی الهام گرفته است.»
 
  • Like
واکنش ها: hs15

tornado*

عضو جدید
کاربر ممتاز
**Land Art**

**Land Art**


مفهوم بنیادین طبیعت:
تا پایان جنبش رمانتیك مفهوم طبیعت به ویژه مفهوم زیبایی طبیعی متأثر از فلسفه «افلاطون» بود كه تقریباً مرتبط با پندار هارمونی به عنوان وحدت ایجاد شده بین عالم صغیر و گیتی است و بشر جزیی جدا شدنی از آن است.


پیشرفت علوم و مكانیزه سازی مفهوم، منجر به درك علمی از طبیعت شد و طولی نكشید كه استفاده از طرح‌های كمی و كیفی كه به برداشت‌های متفاوت از زیبایي‌شناسی سرعت مي‌بخشد، رایج گردید. اما در هر حال فكر ما پیوسته متأثر از باور رمانتیك ایده‌آل یعنی زیبایی دست نخورده طبیعی است.

در طول تاریخ طبیعت تبدیل به یك مفهوم تلفیقی از تنوعات موضوعی شده است. قطب‌های مخالف نهادین علي‌رغم اینكه حل نشده باقی مانده‌اند ولی به همزیستی ادامه مي‌دهند. در چارچوب جامع چندگانه گرای ما و با وجود پس زمینه تاریخی پیچیده، هر فرد ایده شخصی خود از طبیعت را بسط داده است. این ایده ثابت نیست و با توجه به تأثیری كه جامعه مي‌پذیرد و مطابق با معیارهای فرهنگی متغییر است. بنابراین معنای درست مفهوم طبیعت در مجموعه ایده‌های فردی نهفته است و در نتیجه یك تعریف قاطع از طبیعت غیر ممكن به نظر می آید و مفهوم طبیعت، هدف ایدئولوژیكی مهمی را به عهده دارد و بیانگر تمایلات پیشرفتی و پسرفتی در جامعه مي‌باشد. به كار بردن واژه “Rousseau” مبنی بر بازگشت به طبیعت برای توجیه گریز به سمت محیط طبیعی ظاهراً دست نخورده، كاملاً پسرفتی است. اما یك تعریف پیشرفتی از طبیعت شاید تعریفی بر پایه فلسفه‌ اخلاقی كه تنوع را مي‌پذیرد و به آن ارج مي‌نهد، اجاره بر خورد احساس ها را مي‌دهد و به تفاوت‌ها احترام می گذارد.

لند آرت؛ زبانی نو در لنداسكیپ:
تمایل به علوم طبیعی در زبانهای غیر گفتاری در حال گسترش است. یكی از پیامدهای اساسی عصر ما رابطه مختل شدة بشر با طبیعت و تهدید جهانی تعادل اكولوژیكی است و جامعه ما كماكان به دنبال راه حلی تكنولوژیك برای حل بحران ناشی از همین تكنولوژی است.!

در چند سال اخیر رویكرد این پیامد در خواستهایی در جهت طراحی مناسب در فضای عمومی را در پی داشته است. هدف، گسترش بحث در مورد مفهوم تغییر یافته طبیعت و كمك به ارتقای ژرف‌اندیشی است. معماری لنداسكیپ مانند هنر باغسازی كه از مهمترین فرمهای هنر بود، خواستاران فراوانی یافته است. حدود صد سال است كه ویژگی زیبایي‌شناسی در معماری لنداسكیپ به جهت رعایت مسایل اكولوژیكی، اجتماعی و عملكردی، تضعیف شده ‌است. عقب‌نشینی به سمت ابزار عملكردی خالص جهت منظرسازی به عنوان شكل معاصر ارتباط، زبانی بین بشر و طبیعت پذیرفته نیست، بلكه جستجوی راهی خارج از این بحران و رد برخورد تكنولوژی خالص با طبیعت منجر به باز پس‌گیری هنر به عنوان ابزار منحصر به فرد ارتباط غیر زبانی شده است. امروزه معماری لنداسكیپ در جستجوی زبانی همخوان با زمان است. موضوع آن ایجاد یك همكاری قوی و سالم برای ارتباط بین بشر و طبیعت مي‌باشد.

لندآرت در تلاش برای باز پس‌گیری طبیعت به عنوان فضایی كه اجازه درك حسی را مي‌دهد و در آن ارتباط بشر و محیط دوباره میسر مي‌شود، در واقع پاسخی است به پرسشهایی پیرامون چگونگی توسعه زبانی نو در لنداسكیپ. در حقیقت در این حیطه، لندآرت به كلمه‌ای مورد پسند تبدیل شده است.

تجارب لندآرت(Land art) جنبشی ویژه در تاریخ هنر است كه اغلب با عنوان works Earth مطرح مي‌شود. این جنبش در اواخر 1960 در ایالات متحده آمریكا آغاز شد، جنبشی مبنی بر اینكه هنر چگونه خلق مي‌شود و درك مي‌گردد. لندآرت، ارتباط مستقیم با محیط طبیعی و مصالح طبیعی دارد. مصالحی اعم از سنگ، چوب، خاك و نظایر آن، اغلب مورد استفاده قرار مي‌گیرند. هنرمندانی چونChristo، Walter De Maria، Michael Heizer،Nancy Holt ،Robert Morris،Robert smithson و جمعی دیگر جزو پیشگامان لندآرت هستند. لندآرت ارائه‌ای جامع از كار این هنرمندان بزرگ و تحلیلهایی گرانبها از این شكل از هنر بنیادین است. معادل این كارها خود زمین است. زمینی كه دستكاری میشود، شخم زده مي‌شود، كنده مي‌شود، شمع زده مي‌شود، تراز مي‌شود، هموار مي‌شود و بریده مي‌شود. با این وجود این پروژه‌ها زمین را با حس بزرگی مي‌آمیزند. در واقع تلاشی در جهت ارتباط با زمین و آغاز فرایند گفتگو با محیط می باشند. این پروژه‌ها در قالب ترسیمات و عكسها به تعداد فراوان ارائه مي‌گردند (شامل ویوهای هوایی كه اجازه مي‌دهند كارها از طریق پرسپكتیوهای چندگانه دیده شوند).

تصویر روبرو: Shiro Hayami, 1927


زمین صاعقه ( Lightuing field) دی ماریا، حصار فرار(running fence) كریستو، منفی مضاعف(double negative) مایل هیزر، اسكلة حلزونی(Spiral Jetty) رابرت اسمیتسون، برج رودن كراتر(Roden crater) جیمز تارل، تونلهای خورشید (Sun tunnels) نانسی هالت، از كارهای معروف در لندآرت مي‌باشند.

طبیعت متریالی برای هنر:
متریال واسطه ای است كه پیام نمادین و فیگوراتیو كار متاثر از آن است. در حیطه هنری متریال نه تنها به اشیای قابل انعطاف، بلكه به عنوان وسیله‌ای جهت انتقال مفاهیم اساسی و تاریخ و اسطوره اطلاق مي‌شود. «خداوند زمین را به ما عطا كرده و ما نسبت به آن بي‌اعتناییم»(والتردماریا). بیش از 30 سال از زمانی كه مروج لندآرت والتردماریا علاقه ویژه خود را نسبت به متریالهای دور ریختنی (متریالهایی كه هنر پیشتر آنها را به عنوان دور انداختنی كنار گذاشته بود) ابراز داشت مي‌گذرد. او به كیفیت منحصر به فرد و جذبه زیباشناسی ویژه زمین به عنوان یك واسطه پی برد. نمومه بارز این مطلب در پروژه “Munich earthroom” در 1968 دیده مي‌شود. او در این پروژه اتاقی به مساحت 72 مترمربع در گالری هنری «فردریش مونیخ» را با 50 متر مكعب خاك پر كرد. سكوت، رطوبت قابل لمس و بوی زمین تمام فضای اتاق را در بر گرفته بود و بازدیدكننده در انتظار به نمایش گذاردن اشیای هنری در یك مسیر بود. اهمیت ویژه توسعه لندآرت در حجم وسیع پروژه‌های “earth works” كه اكثرا خارج از فضای موزه و گالری اجرا مي‌شدند نمایان مي‌شود. نمونه‌های موفق آن شامل «صلح لاس و گاس» والتردماریا و «منفی مضاعف» اثر مایكل هیرز مي‌باشد. شیارهای دماریا (صلح لاس و گاس) در صحرای «تولا» یادآور اولین ردپاهای بشر در تلاش برای پا گذاشتن به سیاره‌ای است كه پیشتر كسی به آن پا نگذاشته بود. هنرمند انگلیسی، ریچارد لانگ كه امروزه جزو یكی از مروجان مشهور هنر لنداسكیپ در اروپا است در سال 1968 با مداخله هوشیارانه خود در لنداسكیپ توجه جامعه هنری را به سوی خود جلب كرد. طرحهای آزاد او تضاد اولیه تمامی مداخلات دیدنی در زمین را جلوه گر ساخت. ریچارد لانگ اساسا راه رفتن در مسیر مناطق بیابانی را به عنوان تعهدی میانجیگرانه كه با تجربه شخصی طبیعت ارتباطی تنگاتنگ دارد در مي‌یابد.

زمین، هنر، لندآرت و لنداسكیپ:
آنچه لندآرت را در معماری لنداسكیپ ممتاز ساخته حس خلاقانه آن است (ایده‌های چگونگی پاسخگویی به زمین و ایده‌های هنر و طراحی). در واقع لندآرت وابستگی قدیمی معماری لنداسكیپ نسبت به یكپارچه سازی ظریف و حساس سایت و دورنما را به آن باز گردانده است. توسعه كاربردی این جنبه در كارهایی چون «اسكله مارپیچی» رابرت اسمیتسون در 1970 و ’’ ایندنجرد گاردن’’ یا ’’تریشیا جانسون’’ در 1988 قابل رویت است. ریچارد لانگ و اندی گلدورتی معتقدند هنر شامل بازپروری متریالهای ارگانیك سایت با ساده‌ترین روش ممكنه است (خطی از سنگها، شاخه‌ای از برگها وجود دارد...) در این صورت تخریب اكولوژیكی نیز به حداقل خواهد رسید. حداقل گرایی لندآرت باید با یك هنر طراحی مثل معماری لنداسكیپ كه بسیاری از فرصتهای مدرنیسم را از دست داده یكپارچه شود. علاوه بر همه این موارد، بیشترین جذابیت لندآرت در تأكید ویژه آن بر انتزاع نهفته است. بسیاری از هنرمندان لندآرت مانند نانسی هالت در پارك «دارك استار» و مایكل هیرز در ’’Effigy Tumuli’’ از فرم انتزاعی استفاده مي‌كنند كه بر بازسازی فرهنگی متریال طبیعی دلالت دارد. بنابراین لندآرت ما را به سمت ایجاد سازگاري‌ امكان‌پذیر بین طرحها و نمونه‌های طبیعی آن سوق مي‌دهد.




ابعاد اجتماعی لندآرت (گریز یا شروعی جدید):
با پایان دهه 60 ایالات متحده به عنوان زادگاه لندآرت در خارج و داخل متوجه بحرانهایی از قبیل اغتشاشات نژادی، شورشهای دانشجویی، ... بود. بحران انرژی و فجایع محیطی در آغاز دهة 70 ذهن امریكایي‌ها را متوجه پایداری منابع طبیعی ساخت. در 1968 جنبش بي‌سابقه‌ای در صحنه هنری آمریكا اتفاق افتاد، تأثیری كه در اروپا نیز تجربه شد. در بیان نقض شدید درك سنتی از هنر و سیستم رایج ارزشهای اجتماعی، هنرمندان آوان گارد جوان از شهر به سمت مناطق بیابانی نوادا كه كمابیش دست نخورده باقی مانده بود حركت كردند. البته رویكرد این اقدام واكنشهای انتقادی متعددی در پی داشت. قابل ذكر است كه گریز طلبی لندآرت (كه ناظر را به سیر و كشف درونی و برونی جهت تجربه اثر فرا مي‌خواند) علي‌رغم تمام مخاطرات و تضاد‌ها گامی است مقدماتی به سوی بازگشت به یك دیالوگ اجتماعی كه افقهای جدیدی را مي‌گشاید و باید در آینده نیز گسترش یابد. لند‌ارت بر خلاف سمبولیسم كهن و احیای اسطوره‌ها در نقطه مقابل محدودیتهای ناشی از دنیای عملكرد گرا و منطق گرا قرار مي‌گیرد. البته شماری از هنرمندان لندآرت بر خلاف پیشگامانی چون میكل هیزر و البته دی ماریا بیشتر به دنبال ارتباط با محیط شهری بودند. ولی در هر حال همگی اینها تأكیدی بود بر عزم راسخ آنها جهت شكستن ادراك متداول از هنر. در حقیقت باید گفت آنچه هنرمندان لندآرت را به سمت نوادا،یوتا، آریزونا، و ..... مي‌كشاند همان فضای بي‌كران، وسعت بي‌پایان و زمینه خنثی است كه به نوعی القا كننده آرامش مي‌باشد. (برای بیان واضحتر مطلب به تعدادی از آثار هنرمندان لندآرت اشاره خواهد شد).


منابع:
, Between Landscape Architecture and Land Art, 1999Udo Wallace
Dorothy Mc Garth, Landscape Art, Atrium Group, 2002

 

Pleiades.Arch

عضو جدید
کاربر ممتاز
اکو-تک چیست؟

اکو-تک چیست؟


صنعت ساختمان سازي يكي از صنايع گسترده و پيشرفته در جوامع صنعتي است . ساختمان ها كه مأوا و محل استقرار انسانها هستند در دهه هاي گذشته با استفاده از تكنولوژي هاي بسيار پيشرفته طراحي و ساخته شده اند.

همزماني ارزاني قيمت نفت و توانايي توليد جام هاي بزرگ شيشه، منجر به طراحي ساختمانهاي اداري مدرن توسط معمارانی مانند میس ون دروهه در دهة ٥٠ ميلادي شد . از آن زمان، تحولات در معماري، خصوصاً پست مدرنيزم تنها پاسخي سطحي به سبك مدرن بود.

شيوه ديگر معماري معاصر دنيا كه به معماري های-تک معروف است، توسط معماران بزرگ دنيا و براي ايجاد ساختمانهايبابهرهوريبسياربالاونمونهابداعشد.در اين سبك بكارگيري شيوه هاي نوين ساخت، بهره گيري از انواع مصالح طبيعي و يا مصنوعي و استفاده از سيستم هاي پيشرفتة سازه اي، معماري و تأسيساتي، ساختمان هاي نوين را به مجموعه اي با تكنولوژي بالا تبديل نموده است.

ليكن گروه هايي اين فلسفه را دارند كه يكي از عوامل مهم ايجاد تغييرات در محيط زيست، ساخت و سازهاي مربوط به ابنيه مي باشد و در اثر گسترش ساخت و سازهاي شهري هر روز به ميزان زيادي از طبيعت منهدم مي گردد و علاوه بر آ ن براي توليد مصالح ساختماني نيز ميزان زيادي انرژي مصرف مي شود كه بيشترين آن در اثر سوخت هاي فسيلي حاصل مي گردد، همچنين براي تنظيم شرايط محيطي داخل ساختمان ها اعم از ايجاد گرمايش، سرمايش، روشنايي و... ميزان بالايي انرژي بكار گرفته مي شود و نيز بسياري از مواد و مصالح به كار گرفته شده در ساختمان ها پس از گذراندن عمر مفيد و انهدام ساختمان قابل بازيافت نبوده و در محيط زيست تجزیه نمي شوند. با این اعتقاد و این شعار که ((تكنولوژي ابزار است و نه غايت و ما با تكنولوژي مدرن شرايط زيستي كره زمين را به مخاطره انداخته ايم))، خواستار تغييراتي در معماري و در جهت رعايت معيارهاي زيست محيطي
شده اند.يكي از منتقدان سبك“هاي تك” گروههاي طرفدار محيط زيست در اروپا هستند.

اين گروه ها معتقدند كه انسان با اتكاء بيش از حد به تكنولوژي، زيست بوم كره زمين را در معرض نابودي قرار داده است و اگر تعادل شكننده ی زيستي موجود در كره زمين به هم بخورد، بازگشت به شرايط زيستي مناسب در آينده، امري مشكل و يا غيرممكن خواهد بود. باتوجه به اين اعتراضات، از اواسط دهه هشتاد، چرخشي در بينش فكري و كارهاي طراحي معماران
"هاي- تك" ديده مي شود.

معماران" هاي تك" با اعتقاد به بينش پوزيتويسم، معتقدند كه مشكل تكنولوژي نيست، بلكه اشكال در نحوة استفاده صحيح از تكنولوژي است . بر اين اساس امروزه در كارهاي اين معماران ملاحظه مي شود كه با استفاده ازتكنولوژي سعي در استفاده حداكثر از عوامل طبيعي همچون آفتاب، باد، آب هاي زيرزميني و گياهان براي تنظيم شرايط محيطي ساختمان دارند. لذا در معماري جديد آنها كه به نام اكو-تك (اکولوژی + تکنولوژی) خوانده مي شوند، تكنولوژي نه تنها در مقابل طبيعت قرار ندارد بلكه سازگار با آن و در كنار آن سعي در بهره برداري بيشتر از امكانات محيطي و تأمين آسايش انسان دارد.

پيشگامان اين سبك نورمن فاستر، رنزو پيانو و راجرز (معماران بنام دنيا ) هستند. در كارهاي اخير اين معماران همواره در كنار عكس هاي زيباي ساختمان هاي آنها مقاطعي از بنا وجود دارد كه در آن نحوه استفاده از عوامل اقليمي با تمهيدات مختلف نشان داده شده است . شكل ساختمان نيز با توجه به زاوية تابش آفتاب و سرعت و جهت باد در فصول مختلف سال طراحي شده است.

همچنين پوسته ساختمان ها به صورت هوشمند طراحي شده اند و در برابر شرايط مختلف اقليمي با استفاده از سيستم هاي كامپيوتري ، عكس العمل مناسب از خود نشان مي دهند. راجرز از اين ساختمانها به عنوان آفتاب پرست نام مي برد. موجودي كه خود را باشرايط مختلف محيطي تطبيق مي دهد.

راجرز در مورد ساختمان هاي آينده مي گويد؛ در معماري، ميكروالكترون هاي پنهان از چشم و بيوتكنولوژي، جايگزين سيستم هاي مكانيكي خواهند شد.
ساختمان ها، شهر و ساكنين آن همانند سيستم ارگانيك جدايي ناپذير، در زير چهارچوب متحرك و متحول كه كاملا ً دقيق و به اندازه طراحي شده قرار مي گيرند. به جاي تيرها و ستون ها و پانل ها و ساير عناصر سازه اي، يك پوسته ممتد و به هم پيوسته جايگزين خواهد شد كه شبيه روبات هاي متحرك با استفاده از سيستم هاي الكترونيك و بيوتكنولوژي، بسياري از خصوصيات ارگانيسم هاي زنده را خواهند داشت.

در مورد سازه هاي معماري، سيستم هاي انعكاسي با استفاده از دستگاه عصبي الكترونيك، تغييرات محيطي را احساس خواهند كرد و همانند ماهيچه هاي بدن با منقبض و منبسط كردن خود، بار و نيروهاي وارده را به قسمت هاي مختلف كالبد بنا منتقل
مي كنند.
با توجه به حركت هاي انجام شده، معماري و ساخت و ساز بناها در مرحلةجديدي قرار گرفته است كه در آن پايداري ساختمان ها و سازگاري آنها با محيط زيست از اصول اوليه شناخته مي شود.

اصول طراحی اکو-تک:
براي ايجاد ساختمان هاي پايدار و سازگار با محيط زيست بايد ويژگي هاي خاصي را درنظر گرفت. اين ويژگي ها در واقع همان اصول حاكم بر سبك اکو-تک هستند كه رعايت آنها در طراحي و ساخت ضروري است.

1- صرفه جويي در مصرف منابع

ساختمان با هدف كلي حفظ منابع انرژي غيرقابل تجديد، جلوگيري از آلودگي محلي،جهاني و جوي و نيزكاهش هزينه انرژي مصرف شده در ساختمان با استفاده از انرژي هاي مفيد و ارزان قيمت و مبارزه با فقر سوختي از نظر انرژي كارآمد طراحي مي شود. در اين مسير مي بايست:

· سيستم هاي كم مصرف و پربازده تر انتخاب شوند، اين سيستم ها عبارتند از؛

- سيستمهايگرمايشوآبگرم
- سيستم سرمايش
- سيستمروشنايي،وسايلصوتي،مخابراتي،تصويريوماشينهاياداريوحفاظتي
-سيستمتهويه

· انتخابتجهيزاتتأسيساتيمكانيكيوبرقيكهاتلافانرژي،گرماوسرمايتوليديدرآنهاحداقلباشد.
· براياستانداردهايبالاتر،صرفهزينهگرددتادرزمانبهرهبرداريهزينهكمتريپرداختشود.
· رعايتقواعددرطراحيواجرايساختمانبمنظورحفظانرژي.
· برايصرفهجوييدرانرژي،عايقكاريدرعملياتساختبطوراصوليوكاملرعايتشود.

2- طراحياقليمي

طراحي ساختمان منطبق با اقليم و با استفاده حداكثر از منابع خود اقليم انجام شود. در اين راستا موارد ذيل بايد در طراحي رعايت گردند؛

· استفادهازمنابعطبيعيموجوددرمحلمانندنورخورشيد،خاك،گياهان،آبومحلهايطبيعي
· استقرارصحيحساختمانبرايكمكردنپيآمدهايزيستمحيطي
· مديريتبرايمنابعآبواستفادةبهينهازآن
· استفادهازپوششگياهيموجودوكاربردآندرفضاسازي
· طراحيدرجهتهماهنگيساختمانباچشماندازاطراف
· طراحيبرايبهحداكثررساندنمزايايطبيعيزمين
· طراحيهماهنگبافرهنگوانديشةكاربران
· استفادهازمصالحبوميودردسترس

3- ذخیره ی انرژی های غیر قابل تجدید

يكي از مهم ترين مسائلي كه ذهن عمدة مسئولان و كارشناسان را در كشورهاي مختلف به خود مشغول داشته، مسئله تأمين انرژي طي سال هاي آتي و كاربرد انواع انرژي هاي نو (خورشيد، آب، باد و زمين ) بعنوان جايگزيني اجتناب ناپذير براي نفت و گاز است كه به ويژه با پيش بيني اتمام سوخت هاي فسيلي در آينده اي نه چندان دور، اهميتي دو چندان مي يابد.
بر اين اساس ، بايد در ساختمان از انرژي هاي نو مانند انرژي فعال و غيرفعال خورشيدي، انرژي باد و انرژي گرمایی زمین حداكثر استفاده را نمود. دراين باره اقداماتي نظير آنچه در ذيل آمده است قابل انجام مي باشد؛

· جذبانرژيخورشيديتوسطصفحاتجاذبنورخورشيدوبرايتأمينبرق،ايجادسرمايشوگرمايش.
· برايصرفهجوييدرانرژي،ازانرژيزمينگرمايينيزبهرهگيريشود.
· ازانرژيبادبرايتهويهساختماندرمواقعيازشبانهروزويابعضيفصولاستفادهشود.


4- احترام به کاربران

ساختمان مي بايست با اين ديدگاه طراحي و ساخته شود كه شرايط محيطي در آن درحد بالا و مطلوب بهره برداران
تنظيم شده باشد. براي اين منظور، رعايت نكاتي در طراحي حائز اهميت است، از جمله؛

· حداكثراستفادهازنورطبيعيدرساختمان
· طراحيفضاهادرجهتتأمينآسايشكاربران
· حذفآلودگيهايمختلفهوا،صوتيونوري
· تنظيمهوشمندنورطبيعيونورمصنوعي
· تنظيمهوشمنددرجةحرارتورطوبتفضاها
· استفادهازمنظرسازيوفضايسبز

5-هماهنگی با محیط زیست

ساختمان بايد در جهت حفظ محيط زيست و سازگار با آن طراحي و ساخته شود . مصالح آن در عين اينكه با دوام
هستند، بايد به راحتي در محيط زيست تجزیه گردد. برخي اصول مربوط به پايبندي و سازگاري با محيط زيست در
ادامه عنوان شده است.

· بهحداقلرساندنتخريبدرمحيطزيست.
· طراحيكارآمدساختمانازنظرانرژيوصرفهجوييدرآن.
· طراحيبهمنظوراستفادهبهينهازمصالحمناسببرايكمكردنصدماتواردهبهطبيعت.
· طراحيبادوامباهدفپايداريمحيطزيست.
· بازيافتضايعاتوزبالهبرايحفظمحيطزيستوصرفهجويياقتصادي.

· بكارگيرياصوليكهمنجربهاجتنابازخطراتآتيناشيازاحداثساختمانبرايمحيطزيستشود.
· استفادهازفضايسبزدرساختبنابرايداشتنيكمحيطزيستپاك تر.
· استفادهازمصالحسبزبرايهمسوئيبامحيطزيست.
· استفادهازمصالحبادوامبرايپايدارنمودنساختمان.
· استفادهازمصالحيكهنيازكمتريبهنگهداريدارند.
· انتخابمصالحبيخطرازجهتزيستمحيطيوسلامتكاربران.

6-کاربرد هم زمان همه ی این اصول (کل گرایی)

تمامی اصول سبز، نیازمند مشارکت در روندی کل گرا برای ساخت محیط مصنوع هستند.

· استفادهبهينهاززمينبهجهتموقعيتقرارگيريصحيحساختمان.
· طراحيكارآمدساختمانبهمنظوربهرهبرداريبهتركاربران.
· استفادهازانرژيهايقابلتجديددرطراحيساختمان.
· طراحيساختمانباهدفصرفهجوئيدرانرژي.
· طراحيساختمانبهمنظورايجادآسايشبهرهبردارانوتنظيمشرايطمحيطي.
· طراحيسيستمهايمناسبسازهايوتأسيساتي.
· طراحيساختمانبابكارگيرياصولمعماريكهنوغنيدرزمينههايسازگاربااقليمومحيط.
· حداكثراستفادهازمصالحبوميدرطراحيساختمانبهمنظورصرفهجوييدرهزينه.

در ادامه نمونه هایی از ساختمان های اکو-تک می آید.

شعبه ی مرکزی بانک تجاری(commerzbank) ، آلمان ، ۱۹۹۷

معماران: نورمن فاستر و همكاران

در اين پروژه ساز و كارهايي در نظر گرفته شده اند كه بتوا نند هوا رساني طبيعي را به گونه اي مطلوب با مسائل حفاظتي و عايق بندي ساختمان درآميزند.
اين ساختمان عبارت است از يك برج مثلث شكل ٥٠ طبقه كه حدود ١٩٠ متر ارتفاع دارد و گوشه هاي آن داراي انحنايي خفيف است. اين برج به همراه سكوي آن، در واقع تكميل كننده ساختمان بانك تجاري ديگري است كه در همان محوطه قرار گرفته است. اين ضميمه جديد در مجموع باعث ايجاد گردشگاه هاي پياده تازه، يك ميدانچه عمومي و همچنين گسترش سرسراي بانك مي شود. در اين پروژه چند دفتر اداري، چند آپارتمان و چند فروشگاه نيز لحاظ شده است.
نقطه عطف اين ساختمان، برخلاف برج هاي شيشه اي معمول، جابه جايي مفهوم اصل كلي هسته مركزي است . به بيان ديگر، هر
سه گوشه اين برج، هسته مربوط به خود را دارند، كه بالابرها، پله ها، رامپ ها، و سرويس هاي بهداشتي را در بر مي گيرد . از اين
لحاظ، مركز اين ساختمان خالي است، و در نتيجه آتريوم بسيار بلندي را به وجود آورده است . اين آتريوم، براي ممانعت از گردش
هوا يا انباشت دود، در هر ١٢ طبقه با سقف شيشه اي از ديگر قسمت ها جدا شده است.
در بعضي از طبقات ساختمان، باغچه هايي برابر با ارتفاع چهار طبقه وجود دارند و به شكل مارپي چي در تمام ارتفاع برج تعبيه
شده اند. بنابر خاصيت تصفيه كنندگي گياهان، اين باغچه ها خرده اقليم هايي با كيفيت بسيار بالا به وجود مي آورند كه با توجه به
ارتفاع و جهتي كه در آن قرار گرفته اند، فرق مي كنند. تهويه طبيعي آتريوم و اين باغچه اجزاي تفكيك ناپذير اين پروژه اند. به طور كلي آرايه مناطق مختلف نيز به قسمي انجام گرفته است كه نور طبيعي از جهات مختلف و همچنين تنوعي از ديد به خارج، به سمت باغچه ها و آتريوم را فراهم مي آورند.
پنجره هاي قسمت اداري مشرف به آتريوم، كه به منظور تهويه طبيعي در سرتاسر سال تعبيه شده اند، راه حل سنجيده اي است .
البته همين اصل رابه دفاتر واقع در دورتا دور ساختمان نيز مي توان تعميم داد، يعني پوسته سه طرفه نما رابطه اي عالي را با هواي خارج، كه با سايه ايجاد شده از ساختمان در هم مي آميزد، به وجود مي آورد.
سيستم روكار نما، در بردارنده فضايي خالي است كه مابين پوسته دولايه اي از قطعات شيشه عايق كننده در داخل و پوسته ساده اي در بيرون قرار گرفته و امكان تهويه را فراهم مي سازد و بدين ترتيب ساختمان را در برابر تغييرات جوي محافظت مي كند. از سوي ديگر، هوا از طريق درزهاي يكسره تعبيه شده در پوسته خارج وارد اين فضاي خالي مي شود . تهويه طبيعي
همچنين با تعبيه پانل هايي در دفاتر، كه مي توانند به صورت دستي يا مكانيكي باز و بسته شوند، كامل تر شده است . البته زماني كه شرايط جوي، استفاده از تهويه مطبوع را ناممكن مي سازد، سيستم تهويه مكانيكي پيش بيني شده در طرح به كار مي افتد؛ و به طور كلي در زمستان، از سيستم فرعي گرمايشي با كنترل ترموستاتي استفاده مي شود.
هدايت گرما از طريق نما، كاهش تاثير تابش مستقيم نور خورشيد، و به تبع آن به حداقل رساندن نياز به تهويه مطبوع مصنوعي و
مصرف انرژي، از اهداف اصلي اين پروژه بوده اند. به همين جهت، اصل بنيادي نهفته در طرح اين ساختمان، مسئله اقتصادي
انرژي و آسايش زيست محيطي بر اساس تهويه طبيعي بوده است . براي نيل به اين هدف، يعني امكان تهويه طبيعي در بيشتر
اوقات سال، تحليل نما و همچنين شبيه سازي طرح به كمك كامپيوتر و تهيه ماكت هايي از طرح بسيار مؤثر بوده اند.

برج مسکونی ، بمبئی، هندوستان

معماران: دفتر معماری طرح (Site)

این پروژه با سطح زیر بنای 26942 متر مربع روی تپه ای مشرف بر بمبئی در زمینی به مساحت 4325 متر مربع واقع شده است. در این پروژه از مفهوم باغ های معلق بابل استفاده شده و برج سمبلی از هندوییسم است. « وستو » (جان و ستون فقرات) پایه ای است که زمین را به روشنی و خرد که در بالاترین قسمت قرار گرفته است متصل می کند. در این برج 7 لایه ی روی هم قرار گرفته ی فضای مسکونی وجود دارد و باغ های معلق آن با کابل هایی به هم متصل شده اند. بزرگ ترین واحد مسکونی به وسعت 4500 متر مربع روی بام قرار گرفته است و یک باند فرود هلیکوپتر و یک باغ اختصاصی را نیز شامل می شود. در این برج، طبیعت و گل و گیاه به عنوان عناصر اصلی نمای بنا به کار گرفته شده اند و حضور طبیعت با مفاهیم فلسفی اصلی پروژه گره خورده است.

ساختمان جدید علوم کالیفرنیا در Golden Gate Park، کالیفرنیا ، در دست ساخت

معمار: رنزو پیانو

این ساختمان کاربری نمایشگاهی ، آموزشی و تحقیقی دارد که همه زیر یک سقف جمع شده اند. در طراحی این پروژه از اصول معماری اکو-تک به میزان قابل توجهی استفاده شده است. تهویه ی مطبوع به صورت طبیعی است و همه ی مصالح سازگار هستند؛ آب فاضلاب و باران بازیافت می شود و از انرژی های جایگزینی طبیعی نیز بهره برداری می شود. ساختمان های موجود با این ساختمان تلفیق شده اند که شامل یک پلازای بزرگ هم می شوند.

ساختمان دانشگاه، پکن
معماران: دفتر معماری ماریو کوچینلا
این ساختمان همگرا با محیط زیست و برخوردار از انرژی کارآمد، محصول مشترک چین و ایتالیاست که در محوطه ی دانشگاه شینگ هوا در پکن ساخته شده است. این پروژه ی مشترک برای نشان دادن قابلیت ها ی ساخت و ساز همراه با بهینه سازی مصرف انرژی و همچنین ایجاد زمینه ی مناسب برای همکاری دراز مدت دوجانبه در زمینه ی انرژی و محیط زیست برنامه ریزی شده است.
ساختمان در وجه شمالی کاملا" بسته است، اما در جنوب به دو بال باز می شود که چند پله پایین تر قرار دارند و یک حیاط داخلی آفتاب گیر را در بر می گیرند. اجرای فتوولتاییک که به وسیله 190 مدول خورشیدی بیش از 20 کیلو وات انرژی تولید می کنند، بر تراس ها و نمای دفتر سایه می اندازند. نماهای دیگر، ساختار دو پوسته دارند. در وجه شرقی و غربی، پنل های شیشه ای با نقوش افقی که در بیرون آویخته شده اند و آفتاب گیر و کرکره های افقی در فضای میانی و داخلی، به عنوان سایبان عمل می کنند.
در سه نمای مشرف به حیاط مرکزی، کرکره های شیشه ای افقی که حرکتی محوری دارند، میزان تابش آفتاب و نور را کنترل می کنند. دمای داخل به وسیله ی مدخل هوای سرد یا گرم در کف، همراه با پنل های زیربند تابشی تنظیم می شود. یک سیستم کنترل مرکزی، با حسگرهای گاز کربنیک، دمای داخل ساختمان و تبادل هوا را تنظیم می کند.


برج الطاقه (برج انرژی) ، دبی
معماران: دفتر معماری گربر
این برج یک سازه مدرن 60 طبقه است که در آن از سیستم های تهویه طبیعی استفاده شده است. فن آوری آن بر اساس بادگیر های سنتی عربهاست که جریان با بالای ساختمان را به پایین و درون بنا هدایت می کنند. ساختار ویژه ی این بادگیر ها امکان می دهد که مستفل از جهت باد عمل کنند و جریان هوا به وسیله ی تبخیر آب پاک و خنک هم می شود. تهویه برج الطاقه نیز مبتنی بر همین اصول است: انرژی باد به عنوان ابزار مستقیم تهویه ساختمان مورد استفاده قرار گرفته و دیگر به سیستم مکانیکی کشنده ی هوا نیازی نیست. در سمت بادگیر برج، فشار هوا افزایش می یابد و به عکس، در سمت پشت به باد کاهش پیدا می کند. برج انرژی با پلان دورانی می تواند بدون توجه به جهت باد از این اختلاف فشار استفاده کند. نمای دو جداره ای که سراسر بنا را می پوشاند، هوای تصفیه نشده را وارد سیستمی می کند که صرفا" با استفاده از باد و گرما پخش حرارتی کار می کند. فضای میان دو جداره به بخش هایی به ارتفاع پنج طبقه تقسیم شده، و حلقه ای از باله های تهویه در انتهای بالایی هر قسمت نصب شده است. حسگرهایی در هر طبقه تهویه ی فضاهای درونی تا نما را کنترل می کنند. دو جداره بودن ساختمان، کارایی حرارتی بخش های گوناگون را افزایش می دهد. شیشه های دوجداره حفاظت بهینه ی حرارتی را تضمین، و امکان استفاده از چشم انداز ها را فراهم می کنند. یک سپر خورشیدی جدید فضاهای داخلی را در مقابل تابش مستقیم حفظ می کند. این سپر بخشی از محیط دایره را به وسعت 60 درجه پوشش می دهد و همراه با خورشید در اطراف برج می چرخد. این پرده خورشیدیِ مجهز به لایه ی فتوولتائیک، انرژی الکتریکی نیز تولید می کند.


مركز كنترل آمد و شد هوايي بوردو مرين ياك ، فرانسه
معمار: برتران بونیه
اين ساختمان از سقف شيبدار عظيمي تشكيل مي شود كه گويي در زمين سنگر گرفته و همچون قطعه اي از سنگفرش كه تمام
فعاليت هاي اين مركز را نيز در بر مي گيرد، به تدريج خود را نمايان مي سازد.
براي دادن بيان بصري به ايده تعلق به زمين به جاي تمثيل هواپيمايي در حال پرواز، بوته هايي به شكل باغ معلق بزرگي روي
سقف آن كاشته شده اند، كه ساختمان را استتار مي كنند و آن را به شكل شيبي در چشم انداز اطراف در مي آورند.
اينبوتههادرعينحالبهنحوهايعاليماننديكعنصرجاذبصداكارميكنند.

مدرسه طراحی و مد ، هلند، 1998
معمار: اریک فن ایگرات
این ساختمان بنایی سه طبقه شامل کلاس ها و آتلیه های طراحی است.
پوسته ی داخلی بنا پنجره هایی دارد که به حفره های تهویه دائمی شکل گرفته در پوسته خارجی، باز می شوند. قطر این حفره ها 50 میلیمتر است.
پوسته خارجی شیشه ای به ضخامت 8 میلیمتر می باشد که در یک قاب آلومینیومی جاگرفته است
حفره های نمای مضاعف به واسطه ساختار قاب آلومینیومیشان و صفحه های منعکس کننده ی تهویه در درزپوش ها تهویه دائمی داند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

mohandes_javan

عضو جدید
ریتم در معماری

ریتم در معماری




ریتم به تکرار منظم یا هماهنگ خطوط، اشکال، فرمها یا رنگها گفته می شود، و شامل نظریه بنیادی تکرار است که به عنوان تدبیری برای سازماندهی فرم ها و فضاها در معماری محسوب می شود. تقریبا تمامی انواع بناها از اجزائی تشکیل شده اند که بالطبع تکرار می گردند. تیرها و ستونها تکرار می شوند تا دهنه های تکراری سازه و مدول های فضا را تشکیل دهند. درها و پنجره ها به طور مکرر سطح بنا را سوراخ می کنند تا ورودی نور، هوا، مناظر و مردم را به ان میسر سازند. تکرار فضا ها اغلب برای تامین نیاز های عملکردی مکرر یا مشابه در برنامه ی بنا حاصل می شود.
ساده ترین شكل تكرار نوع خطی ان است كه از اجزای زیادی تشكیل می شود در هر حال برای این كه اجزا به طریقه ی تكرار دسته بندی شوند لازم نیست كاملا مشابه باشند انها ممكن است دارای یك خصیصه مشترك یا یك مخرج مشترك باشند ودر عین حال كه تك تك منحصر به فرد هستند متعلق به یك خانواده باشندخصوصیات فیزیكی كه بر اساس انها فرم و فضا های معماری می توانند به طریقه تكرار سازماندهی شوند :
اندازه شكل خصو صیات جزییات


در هنر تجسمي ريتم معنايي تصويري دارد و عبارت است از تكرار تغيير و حركت عناصر بصري در فضاي تجسمي به عبارت ديگر تكرار منظم ومتوالي يك عنصر تصويري ضرب اهنگ بصري را بوجود مي اورد.
به طور كلي ريتم چهار دسته ضرب اهنگ بصري را مي توان نام برد:
1)تكرار يكنواخت: در اين نوع ضرب اهنگ يك تصوير به طور يكنواخت و به صورت متوالي تكرار مي شود
اين ريتم باعث نوعي نوعي حركت و عكس العمل خود به خودي شده وتوجه مخاطب را به دنبال خود هدايت مي كند اما به واسطه عدم تنوع تاثيري منفي نيزدر پي دارد و پس از مدتي ملال اور و كسالت بار خواهد شد.

2) تكرار متناوب: در اين ضرب اهنگ يك عنصر بصري تكرار مي شود اما تكرار ان با تغييرات متنابي متنوع خواهد شد به طوري كه در هر مخاطب همواره نوعي انتظار براي تكرار دارد
3) تكرار تكاملي: در اين نوع ضرب اهنگ يك تصوير ويا يك عنصر بصري از يك مرتبه و حالت خاص شروع مي شود و به تدريج با تغييراتي به وضعيت و يا حالتي تازه تر مي رسد. به طوري كه نوعي رشد وتكامل را در طول مسير تغييرات خود دنبال مي كند .مانند ماه
4)تكرار موجي: در اين نوع ضرب اهنگ كه عمدتا با استفاده از حركت منحني سطوح و خطوط به وجود مي ايد و از نوعي تناوب هم بر خوردار است نمونه كاملي از ضرب اهنگ تجسمي است .مانند شن هاي صحرا
ریتم وسکون
تعریف ریتم : به عنوان یک قاعده کلی ، بر اساس تکرار عناصر درفضا و زمان شکل می گیرد.
در معماری : ساده ترین نوع آن تکرار منظم عناصر معماری در امتداد یک خط مستقیم است.
سکون و توقف با مفهوم مکث در معماری جنبه ای کاربردی دارد. پاگرد پله ها ، میادین و گره های شهری از نمودهای کاربردی آن است. گاهی با ایجاد یک عامل یا عنصر در فضای معماری و جلب توجه بیننده ، عامل مکث و سکون را می توان به خوبی پدید آورد.
ریتم در طراحی
با بريدن چند قطعه مقواي متفاوت از لحاظ رنگ و اندازه مستطيل و مربع و مثلث،و تركيب آنها در داخل كادر انواع ريتم ها را تجربه كنيد.علاوه بر موارد فوق ،تجمع و تراكم اجزا نيز مي توانند عاملي براي به وجود آوردن ريتم باشند.درختي كه در طبيعت مشاهده مي كنيم برگهاي درهم و انبوهي دارد،ليكن نظم و ريتمي در تمام اجزا و در كل درخت حاكم است كه از لحاظ زيبايي شناسي ،چشم را خسته نمي كند و تنوعات گوناگوني را از تمام ابعادي كه تا كنون بررسي كرديم در نظر مي آورد.اگر همين ديدگاه و هدف را در حين چيدن اجزاي طبيعت بيجان در كنار يكديگر حفظ كنيم ،مي توانيم به تركيب بندي خوب با ريتمي مناسب دست يابيم.

ريتم را مي توان مكمل مبحث كادر و تعادل و توازن در يك اثر هنري دانست. چنانچه در حين طراحي به تمامي عوامل ياد شده يعني ريتم،تعادل ،توازن توجه داشته باشيد،مي توانيد نمونه هاي قابل توجهي از تركيب بندي هاي آگاهانه را ارائه دهيد.تركيب بندي ،علاوه بر نظم ميان اشياء در طبيعت بيجان ،شامل نظم ميان افراد يك يا چند نفر در يك كادر نيز مي گردد .
معماری – ریتم – موسیقی
معماری مدرن میباشد. گمان میکنم این بطور حتم راز موسیقی است که ساختار عملکرد، هرچند که ما میگوییم ساختار و محتوی خیلی مشابه و همانند میباشد. محتوی مملو از احساسات و ساختار موسیقی خیلی بهم نزدیکند. بنابراین همیشه نوعی ارتباط عجیب بین معماری و موسیقی از ابتدا وجود داشته.”. “من به ساختمان نگاه نمیکنم. حتی یک نگاهم بهش نمی اندازم. به این دلیل که من واقعا برای یک ساختمان خاص موسیقی نمیسازم. این ایده است نه ساختمان واقعی که نتیجه شده آن است.
این ایده است که فضای معماری و موسیقی، به نوعی همدیگر را تکمیل میکنند.”.
“زمانیکه از من خواسته میشود چنین کاری انجام بدهم غافلگیر نمیشوم،زیراکه سالهاست که با ان روبرو شده ام. من احساس و نظری دارم،سعی نمیکنم برای فضا موسیقی بسازم؛ این کار تقریبا غیرممکن است.ترجیحا خارج از یک احساس خویشاوندی با معمار موسیقی میسازم، بهزبان مشترک و روشی واقعی یا که با استراتژی مشابه و تقریبا با زبان متفاوت کارمیکنیم؛ فکر میکنم روش بهتری برای ارائه دادنش خواهدبود.”.


“زمانیکه با یک فیلمساز کار میکنم، به اصول و مواد بصیریش نگاه میکنم. موسیقی ساختار فیلم را جز به جز بیان میکند. ما نمیتوانیم بگوییم که موسیقی ساختار ساختمان را جز به جز بیان میکند. آمیزش با معماری با اینکه خیلی باشکوه و غنی است ولی خیلی تنگاتنگ نیست.”. “در خواست ساختن اهنگ برای موزه هنر میلواکی تلفنی انجام شد ومن هم قبول کردم. هیچ عکس و ترسیمی از آن ندیدم. خیلی ساده، آنها چیزی برایم نفرستادند.
این مورد اغلب اتفاق میافتد. قطعه ای برای موزه آلمان ساختم که هرگز ندیده بودمش تا زمانیکه به آنجا رفتم. من برای افتتاح موزه جدید در کلمبوس اوهایو، مرکز وکسنر طراحی شده توسط پیتر آیزنمن موسیقی ساختم. هیچ کسی برای من نقشه های آنجا را نفرستاد.” “من با ریچارد سرا کار میکنم. ما اتاقی را باهم ساخته بودیم جاییکه موسیقی و فضا مناسب همدیگر بودند، این یک پروژه خاص بود”
“مشکل اینجاست زمانیکه آنها به آهنگساز فکر میکنند که کارتمام شده. فقط در زمانهایی که هنرمند در مراحل آغاز طراحیبوده است من قادر به همکاری بوده ام مانند آنچه با ریچارد سراانجام داده ام. حالا من در این موقعیت مسخره هستم، جایی بافرانک گهری. من فرانک را بخوبی میشناسم و تمایلش نسبت به طراحی سالن اپرا، من قصد دارم در این سالن که او ساخته،کاری اجرا کنم. من از 20 سال پیش اورا میشناسم، این خیلی جالب توجه خواهد بود، ما می‌تونیم راجع به آن صحبت کنیم. موضوع آزار دهنده این است که همکاری واقعی از زمانی آغاز شده است که آنها به آهنگساز فکر کرده اند و این خیلی دیر است.”. “من مایلم همکاری درست و از ابتدای طراحی با یک معمار داشته باشم و مایلم این کار به زودی را با فرانک، اگر بخواهد و یا شخص دیگری انجام دهم”.
فیلیپ گلاس
گوته:
گوته روزی گفته بود: « یک فیسلوف برجسته، از معماری به مثابة ” موسیقی منجمد ” سخن می گوید .ادعای او باعث شد بسیاری اظهار عدم رضایت کنند. به اعتقاد ما این اندیشه واقعاً زیبا را نمی توان بهتر از نامیدن معماری چونان موسیقی “خاموش ” بیان کرد» .
ریتم موجود در اپرای سیدنی
به هر حرکتی که از الگویی تکرار شونده از عناصریا نقوش به صورت منظم یا نا منظم تکرار شده باشدریتم گفته میشود. این ریتم میتواند ناشی از دید ما باشد
که به دنبال عناصر تکراری ترکیب می رود و یاناشی از جسم ما که به دنبال عبورکردن از یک توالی فضائی است. ضمنا ریتم شامل نظریه بنیادی تکرارهم میباشد که در معماری برای سازماندهی طبیعی
تکرار شوند هستند ساخته میشوند. نظریه تکرار تیرها و ستونها-دهانه های سازهای تکراری و…

عناصر موجود در یک ریتم نا منظم بر طبق موارد زیر گروه بندی می شود. نزدیکی یا مجاورت انها نسبت به هم ویژگی های بصری مشترکی که انها نسبت به هم دارند. اصل تکرار برای سازمان دهی عناصر تکراری در یک ترکیب از هر دو مفهوم بصری که در بالا گفته شد استفاده می کند. در ساختمان اپرای سیدنی از این ویژگی معماری استفاده شده است و تکرار یکی از ویژگی های بارز این بنا

میباشد که { همانند موجهای دریایی توالی دارد.} در ساختمان اپرای سیدنی از توالی غلافها برای به وجود اوردن فضاها استفاده شده است.
طراح وطرح اپرای سیدنی
از میان 222 طرح ارائه شده برای ساختمان اپرای سیدنی طرح معمار دانمارکی ((جوئرن آتزن)) مورد تصویب قرار گرفت. جنبه های اقتصادی-خلاقیت وانقلابی بودن طرح موجب پیروز شدن طراح شد وهمین جنبه های طرح- ساختمان اپرای سیدنی را به یکی از شاخص ترین کارهای معماری دنیا تبدیل کردند. ایده (اتزون) این بود که ساختمانی بسازد که اینه تمام نمای بادبانهای کشتی ها- امواج اقیانوس و نماد واضحی از صدف های دریا یی باشد.

(مشاهده طرح اولیه) از انجا که طرح اولیه از نظر جنبه های سازه ای ان قابل اجرا نبود- در سال 1962 با طرح جدید مهندسی سقف های صدفی شکل شروع وتا 1967 ادامه یافت.
اپرای سیدنی پس از 14 سال عملیات اجرایی ساخته شد- ساختمان اپرای به دلیل اکوستیک قوی ان-که امواج صوتی را در کمتر از2 ثانیه مستهلک می کند- شهرت دارد.
ريتم موسيقي فضا
مصداق مفاهيم وحدت و كثرت را در مورد فراگردهاي گسترشي جهان (منجمله در مورد روند حركت انسان پياده در فضا) مي توان بررسي كرد. حركت انسان مانند هر فراگيرد ديگر، به صورت كل يا مجموعه پويشي است كه از تكرار يك واحد (قدم ) به صورت كثرت (قدم ها) شكل مي گيرد. به بيان ديگر فراگرد حركت يعني قدم زدن، مبين كثرتي است، متكي بر واحدي جزيي چون قدم .

هر گونه پويشي مانند اين كه از تكرار واحدي در بطن زمان شكل بگيرد، متضمن تصور «ريتم » يا پريود است (چه در موسيقي و چه در هر پويش و گسترشي كه بر مبناي تكرار واحد استوار باشد) در اين مورد نظريه اي وجود دارد كه موسيقي و آواز، اولين بار بر اساس ريتم كار دست جمعي به وجود آمده است . ا. ح . آريان پور در كتاب خود «جامعه شناسي هنر» چنين مي نويسد: «… گروهي به كار دست مي زنند، از آن ميان يكي به تناسب حركت كار، براي خود زمزمه مي كند چون اين گروه در كار – از هماهنگي و همكاري برخوردارند، زمزمه او توجه
ديگران را به خود مي كشد… سپس ديگران با حركات بدن و صداي خود او را همراهي مي كنند. به اين طريق زمينه يك آهنگ، يك شعر و يك رقص فراهم مي آيد و بر اثر تكرار، تصحيح و تثبيت مي شود…..». به اين ترتيب ما ريتم هايي از جنبش هاي «بياني » مختلف داريم . (از جنس حسي، بصري، صوتي و غيره ) اين ريتم ها مي توانند با يكديگر تلفيق شوند. يعني بر يكديگر و بر حركات عملي انسان منطبق گردند و به عنوان تنظيم كننده و رهبري كننده حركات عمل نمايند.
تأثير هماهنگ شده عوامل مختلف چون نور و صدا، و غيره مي تواند با حركات عملي، تلفيق شده و موجب پيدايش احساس زيبا در شخص گردد. در يك بيان معمارانه، فواصل منظم سايه و روشن فضا مي تواند با «ريتم مشخص » بر حركات انسان در فضا منطبق شود. اين انطباق، منظم كننده و رهبري كننده آن حركات در فضا است . به عنوان مثال از يك حركت «ريتميك» متشكل از نور و تاريكي در رابطه با حركت انسان، مي توانيم قدم زدن در كنار يك رديف ستون، يك رديف درخت، رديف
نورگيري هاي سقفي يا معبري كه در شب با چراغ به فواصل معين روشن شده را تصور كنيم . همين طور تعدادي دهنه هاي ثابت قوس ها وگنبدها كه باعث ايجاد يك جريان متناوب فضايي مي شوند. اين تعبيري است از در برگرفتن موسيقي در معماري به اتكاء ادراكي از مفهوم موسيقي «ريتم فضا».
ریتم و چگونگی آن در بناهای مختلف

استفاده از یک شکل هندسی برای ایجاد ریتم
اسفاده از یک شکل ناهمگون وایجاد ریتم

تکرار عناصر مشابه= دایره – مربع – مستطیل
تکرار مثلث قائم زاویه در پوسته رویی و تکرارمستطیل در پوسته زیری
تکرار ستون در نما
تکرارفرم مستطیل به عنوان پلان( سایت مجموعه)
تکرار فرم حباب و ایجاد ریتم متناوب
ریتم موجود در طبیعت
تکرار ستونها وایجاد ریتم
تکرار ستونهای سنگی


برگرفته شده از سایت : http://www.daneshju.ir/ و http://omransakhtenoor.blogfa.com/
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

mohandes_javan

عضو جدید
عجایب عدد هفت

عجایب عدد هفت

عدد هفت عددی است که شاید مثل همه ی عدد های دیگر در نظر ما عادی جلوه کند اما نگرش ما وقتی متبلور می شود که خواص عدد هفت را بدانیم و ببینیم چه «هفت» هایی در زندگی ما وجود دارند و ما در گیر و دار زندگی ماشینی و با بی تفاوتی از کنار آن ها رد می شویم مثلا شاید جالب باشد که بدانیم، رنگین کمان دارای هفت رنگ است .عجایب جهان، هفت تا هستند.(که به عجایب هفت گانه معروفند ) یا در یونان باستان، اسطوره ای با نام هفت خدای، در ذهن مردم نقش بسته است، ویا شهر عشق، که دراشعار عطار آمده است، هفت شهر می باشد، سوره ی مبارکه حمد، که اوّلین سوره ی قرآن کریم است، هفت آیه دارد. آسمان دارای هفت طبقه است. بهشت وجهنم هر کدام دارای هفت طبقه و درجه هستند و طواف خانه خدا هفت دور است، موسیقی ایران و یونان هفت دستگاه داد، هفت نوع ساز بادی وجود دارد و علاوه بر این هفت نت موسیقی وجود دارد(دو، ر، می، فا، سل، لا، سی) و…
تاریخچه
در سال ۱۸۸۹ میلادی کتابی ار یک جهان گرد منتشر شد که، از جمله روش شمردن را در میان قبیله ای از تورس شرح داده است. اینها برای شمردن تنها از دو واژه استفاده می کردند: یک و دو. برای عدد سه می گفتند «دو و یک » برای چهار «دو و دو»، برای پنج «دو و دو یک » و برای شش «دو و دو و دو» ولی برای عددهای بزرگ تر از ۶، هر قدر بود، می گفتند «خیلی ». گرچه این آگاهی مربوط به پایان سده ی نوزدهم است ولی می تواند گواهی بر شیوه ی شمردن در آغاز شکل گیری مفهوم عدد در میان انسان های نخستین باشد. بعد ها که برای عددهای بزرگتر هم نامی در نظر گرفتند به احتمالی برای عدد «هفت» از همان واژه ی قبلی «خیلی» یا «بسیار» استفاده کردند. عدد هفت که سده های متوالی برای آنها نا شناخته بود، اندک اندک به صورت عددی مقدس در آمد. وقتی که مصری ها، بابلی ها و دیگر امت ها توانستند پنج سیاره ی نزدیک تر به خورشید را بشناسند، با اضافه کردن ماه و خورشید، به عدد هفت رسیدند و این بر تقدس عدد ۷ افزود وقتی در قصه های کهن تر، که تا زمان ما هم ادامه پیدا کرده است، صحبت از شهری می شود که هفت برج و هفت بارو داشت، به معنای آن است که این شهر برج و باروهای بسیار داشت. هفت آسمان و هفت دریا و هفت کشور، به معنای آسمان ها و کشور ها و دریاهای بزرگ است نه هفت آسمان و هفت دریا (نه کم و نه زیاد ). هنوز در زبان فارسی اندرز می دهند « هفت بار گز کن یک بار پارچه کن ». این جمله به معنای آن نیست که برای دقت کار و کم کردن اشتباه در اندازه گیری یا هر کار دیگری باید درست ۷ بار آزمایش کرد، نه شش یا هشت بار. در اینجا هم هفت به معنی «بسیار» است. عدد۱۳ هم چنین سرنوشتی دارد….
هفت و
نزد بسیاری از اقوام عهد باستان «هفت» عدد ویژه ای بود. در فلسفه و نجوم مصریان و بابلی ها، عدد هفت به عنوان مجموع هر دو زندگی، سه و چهار، جایگاه ویژه ای داشت.(پدر و مادر و فرزند؛ یعنی سه انسان، پایه و اساس زندگی هستند و عدد چهار مجموع چهار جهت آسمان و باد است.)
ایرانیان قدیم در آیین زرتشت، اهورامزدا را مظهر پاکی میدانستند و برای او هفت صفت را بر می شمردند و در مقابل او اهریمن را پدید آورنده ی پلیدیها می دانستند و می گفتند در پیرامون اهورامزدا فرشتگانی هستند که مظاهر صفات حسنه هستند و برای احترام به آن ها که اول هرکدامشان سین بود هنگام سال تحویل سفره می گستراندند و هفت قسم خوراکی که نام هریک با سین شروع می شود: سیر، سرکه، سیب، سماق، سمنو، سنجد، سکه، و سبزی را سر سفره می گذاردند که به سفره ی هفت سین معروف بود.
برای فیلسوف و ریاضیدان یونانی«فیثاغورث» نیز عدد هفت، مفهموم ویژه ی خود را داشت که از مجموع دو عدد سه و چهار تشکیل می شود: مثلث و مربع نزد ریاضیدانان عهد باستان اشکال هندسی کامل محسوب می شدند، از این رو عدد هفت به عنوان مجموع سه و چهار برای آن ها عدد مقدسی بود. علاوه بر این در یونان هر هفت سیاره را خدایی میدانستند : سلن، هیلیوس،آرس،هرمس، زئوس، آفرودیت و کرونوس.
یهودیان قدیم نیز برای عدد هفت معنای ویژه ای قایل بودند. در کتاب اول عهد عتیق (تورات) آمده است که خداوند جهان را در شش روز خلق کرد، در روز هفتم خالق به استراحت پرداخت. موسی در ده فرمان خود از پیروانش می خواهد که این روز آرامش را مقدس بدارند(روز شنبه و روز تعطیل یهودیان). علاوه بر این در آن کتاب مقدس هفت با عنوان عدد تام و کامل نیز استعمال شده است. از آن زمان عدد هفت نزد یهودیان و بعد ها نیز نزد مسیحیان که عهد عتیق را قبول کردند، به عنوان عددی مقدس محسوب می شد.
به این ترتیب بود که از دوران باستان هفتگانه های بیشماری تشکیل شدند: یونانیان باستان همه ساله هفت تن از بهترین هنرپیشگان نقش های سنگین و غمناک و نقش های طنز و کمدی را انتخاب میکردند. آن ها مانند رومی های باستان به هفت هنر احترام میگذاشتند. روم بر روی هفت تپه بنا شده بود. در تعلیمات کلیسای کاتولیک هفت گناه کبیره(غرور، آزمندی، بی عفتی، حسد، افراط، خشم و کاهلی) و هفت پیمان مقدس(غسل تعمید، تسلیم و تصدیق، تقدیس و بلوغ، ازدواج، استغفار و توبه، غسل قبل از مرگ با روغن مقدس، در آمدن به لباس روحانیون مسیحی) وجود دارد. برای پیروان محمد(ص) آخرین مکان عروج، آسمان هفتم محسوب می شود. در بیست و هفتم ژوئن هر سال، روز «هفت انسان خوابیده » مسیحیان یاد آن هفت برادری را که در سال ۲۵۱ بعد از میلاد، برای عقیده و ایمان خود، زنده زنده لای دیوار نهاده شده و شهید شدند، گرامی می دارند؛ مردم عامه می گویند که اگر در این روز باران ببارد، به مدت هفت هفته بعد از آن هوا بد خواهد بود، آن گاه انسان باید هفت وسیله ی مورد نیازش را بسته بندی کند و با چکمه های هفت فرسخی خود به آن دورها سفر کند. صور فلکی خوشه ی پروین یا ثریا به عنوان «هفت ستاره» معروف است، در حالی که حتی با چشم های غیر مسلح میتوان در این صورت فلکی تا یازده ستاره را دید.
عرفای بزرگ عشق و وصال را در هفت مرحله و هفت وادی نشان داده اند و فاصله ی بین هستی و تباهی را پنچ مرحله دانسته اند.
در افسانه ها نیز با هفت سحر آمیز برخورد می کنیم: سوار ریش آبی هفت همسر داشت، سفید برفی با هفت کوتوله پشت هفت کوه زندگی می گرد و افسانه ی اژدهای هفت سر…
علاوه بر این می توان به هقت اقلیم، هفت اورنگ، هفت دفتر شاهنامه، هفت پیکر، هفت هیکل، هفت گناه کبیره، هفت خان رستم، هفت الوان، هفت گنج، هفت رکن نماز،هفت تحلیل و هفت طواف (در اعمال حج)، هفت قبله(مکه، مدینه،نجف،کربلا،کاظمین،سامرا،مشهد) و… اشاره کرد و به این ترتیب بود که تعداد بیشماری هفتگانه در دنیا بوجود آمد و به عدد هفت تقدس خاصی بخشید.
برگرفته شده از سایت : http://maths.ir/content/blogcategory/33/59/9/9
 

mohandes_javan

عضو جدید
خلاقیت در معماری

خلاقیت در معماری

«خلاقیت چیست؟»

خلاقیت واژه ای است مبهم که ارائه تعریف دقیق از آن دشوار است. همانند هزاران واژه مهم دیگر که با ارائه تعریف فقط آنها را در یک چهارچوب سلیقه ای محدود می کنیم. اما بطور کل می توان گفت: خلاقیت یک فرایند ذهنی است، مرکب از قدرت ابتکار و انعطاف پذیری که هدف آن تولید یک محصول ارزشمند، کاربردی و نوآورانه است.
«تافلر» در کتاب موج سوم می گوید: «موج اول دوره کشاورزی است که انسان ها وابسته به زمین هستند، در موج دوم انقلاب صنعتی رخ داد و موج سوم عصر فراصنعت و فن آوری اطلاعات است و تنها فکری که در این عصر می تواند کارساز باشد خلاقیت است.

با این وجود در تصور اکثر افراد باور بر این است که با اطلاعات کافی و استدلال و تجزیه و تحلیل ماهرانه که می توان به تجربه تعبیر کرد، رسیدن به هدف نهایی دست یافتنی است و افراد با یک دید عامیانه در مورد خلاقیت استفاده از آن را در تمام عرصه های زندگی محدود به عده ای خاص که بطور ذاتی خلاق هستند، می دانند. اما امروزه دانشمندان در عین اعتقاد به فطری بودن این فرآیند بحث آموزش خلاقیت را ارجح تر دانسته و آموزش شیوه های خلاقیت و همچنین بررسی خصوصیات افراد خلاق را فراهم کننده ظهور این فرایند حیاتی می دانند. (ادوار دوبونو، خلاقیت جدی)
در مقدمه بحث، خلاقیت را به فرایند ذهنی تعریف کردیم. این فرایند در ذهن یک معمار خلاق ضرورتاً دارای دو پیش نیاز خواهد بود. اول تخیل و بعد تصور. تخیل همان تصاویر و اوهامی است که معمار آزادانه و بدون قید و بند در ذهن خود برای خلق یک اثر معمارانه می پروراند. این تخیل به دلیل آزادی و رهایی زیاد، مقدمه مناسب خلاقیت معمارانه است. بدین ترتیب که معمار می تواند در تخیل خود هزاران اثر معماری را که اولین بار به ذهن خود او خطور کرده است، پدید آورد. اما تصورمعماری به مثابه تصاویر ذهنی است که معمار با راهنمایی استادش از یک اثر معماری که تا بحال ممکن است اصلاً ندیده باشد ولی آن اثر در واقعیت وجود دارد، ساخته می شود. (آنتونیادس، بوطیغای معماری، ص 30)
حال معمار برای تبدیل تخیلات خود به واقعیت باید با استفاده از تصورات خود از یک اثر معماری که اکتسابی بدست آمده است، آن تخیلات را به جهان واقعیت وارد کند.
بطور کل «تخیل عامل تسریع کننده تصور است در حالی که تصور صافی است که تخیل برای پیوستن به واقعیت باید از آن بگذرد.» (آنتونیادس، بوطیغای معماری، ص30)
با داشتن این دو پیش شرط، معماری خلاق و بطور کل، فرایند خلاقیت به عینیت می رسد.
در تولید این فرایند ویژگی افراد بسیار تأثیر گذار است. به عقیده «تورنس» که شصت سال در زمینه خلاقیت کار کرده است، شانزده ویژگی را بررسی کرده که مهم ترین آنها که مورد اتفاق اکثر صاحب نظران است، شامل:

1- سرکشی
2- رهایی (دیوانه وار بودن)
3- شوخ طبعی (داشتن تفکرات فانتزی)
4- گریز اندیشی که از تمام موارد مهم تر است
(مجله علوم و فنون، مهر 83، نشست خلاقیت)
1- سرکشی
برسی ها نشان داده است که افراد سرکش نسبت به افراد آرام و منضبط از سطح بالاتری از خلاقیت برخوردارند. بطور مثال: در یک کلاس درس افراد باهوش و درس خوان به دلیل پایبندی زیاد به ارزش های کلاس و معلم بیشتر دچار تکرار و عادت زدگی می شوند.
اما افراد سرکش می دانند برای مطرح کردن خود در کلاس باید دست به ابتکار و نوآوری بزنند و کمتر عادت رویه حاکم بر کلاس را می پذیرند که این سبب بروز فکر خلاق می شود. همین مثال ویژگی دوم یعنی شوخ طبعی و تفکرات فانتزی را در بر می گیرد.
این افراد با حرکت بر خلاف فکر عادت زده دیگر بچه ها باعث تولید یک نوع تفکر فانتزی می شوند که در ظاهربه آنان شوخ طبع اما با هدایت ان به تولید تفکراتی خلاقانه می انجامد. (ادوار دوبونو، خلاقیت جدی)

2- رهایی
ویژگی رها فکر کردن و دیوانه وار بودن برای ما معماران کاملاً آشنا است که از آن
می توان به تفکرات خلاقانه در آثار معماری «دیکانستراکشن» اشاره کرد.

3- گریز اندیشی
این ویژگی سبب شده فرد برای حل مسائل از راه های مختلف و راه حلهای نو آورانه
استفاده کند و سعی نماید همیشه بر خلاف افراد عادت زده مسائل را از راههای غیر معقول خود حل کند. این تلاش ها مهم ترین زمینه بروز تفکرات خلاق است.
(ادوار دوبونو، خلاقیت جدی)

با بررسی پیش شرط های خلاقیت و ویژگی افراد خلاق به موانع بروز خلاقیت می رسیم. به قول ژان پیاژه: «خلاقیت، حفظ قسمتی از دوران کودکی است.» (مجله علوم و فنون، مهر 83، نشست خلاقیت)
به نظر من، «پیاژه» تفکرات یک کودک را از آن جنبه خلاقانه می داند که کودک برای بدست آوردن راه حل مسائلش، نه تجربه دارد و نه اطلاعات زیاد و این سبب می شود مسائل را از راههای خلاقانه ای برای خود حل کند. این دو از نظر محققان نیز مانع مهم خلاقیت افراد هستند:
1- اطلاعات زیاد:
اطلاعات زیاد، باعث شده فرد با اتکا به انبوه اطلاعات، مسئله را حل و به فکر راههای دیگری نیفتد. (ادوار دوبونو، خلاقیت جدی)
مثال: اطلاعات می گوید: دو زاویه قائم یک مربع تولید می کند.
فرد عادی: با دو زاویه قائم همیشه مربع می سازد.
فرد خلاق: با دو زاویه قائم گاهی مربع و یا می تواند زاویه 180درجه بسازد.
2- تجربه:
فرد با دیدن نتایج راه حل مسائل دیگران به راه حل مسئله خود، بدون تفکری خلاقانه
می رسد. (ادوار دوبونو، خلاقیت جدی)

تجربه دیگران——— تولید بیشتر = سود بیشتر
فکر خلاق اقتصادی——- کیفیت بهتر= سود بیشتر
«خلاقیت در معماری»
محققان توجه به خلاقیت را بعد از جنگ جهانی دوم می دانند که نیاز به تولید در تمام زمینه ها افزایش می یابد و برای اصول این امر خلاقیت بهترین گزینه است. اما در میان تمام علوم، معماران و حتی رشته های شبیه آن مانند فیلمسازی، تئاتر و طراحی از این قافله پژوهشی عقب مانده اند و دلیل آن را می توان فقط به یک موضوع عطف کرد که هنرمندان بروز خلافیت در آثارشان را امر مقدس و الهی
می دانستند و از تحقیق و پژوهش و حتی صحبت درباره آن اجتناب می کردند. مثلاً «فرانک لوید رایت» تصور خلاق را «نور انسانی در نوع بشر» و افراد خلاق را منتسب به خدایان می داند و حتی «لوکوربوزیه» رنگ مذهبی نیز به آن می دهد.
در نتیجه فقط می توان در اکثر رشته های هنری با بررسی زندگی، حالات و آثار هنرمندان آن رشته به درک قابل قبولی از خلاقیت هنری آنان رسید.
(آنتونیادس، بوطیغای معماری)

اما با این وجود، به دلیل اهمیت امر خلاقیت، تلاش هایی صورت گرفت که اروپادر ابتدا با معماری مدرن، سنت شکنی در نگرش «بوزوار» را بوجود آورد و ایلات متحده پس از آن معماری را بعنوان امری خلاقه و نیز آموزشی به تکامل رساند. (آنتونیادس، بوطیغای معماری، ص40)
مهم ترین فعالان امر خلاقیت در معماری در این کشور را می توان «ژان لاباتوت» نام برد که به عقیده «آنتونیادس» عمیق ترین ریشه های اندیشه خلاقیت معماری را در مقاله ای با عنوان «ره یافتی به ترکیب در معماری» (مجله آموزش معماری، 1956)
نام برد. در این مقاله لاباتوت به این موضوع می پردازد که «چیزها به خودی خود چیز نیستند، بل آنی هستند که ما می نگریم.»

البته بعد از آن محققان دیگری به این موضوع پرداختند. از آن نمونه «گاستون باشلار» درباره اهمیت موضوع خلاقیت در معماری در کتاب خود با نام «بوطیغای فضا» در بحثی تحت عنوان «فراموشکاری خلاقه» با این امر می پردازد و از «ژان لسکور» چنین نقل می کند: «هنگام کار به علت جذب و دریافت مداوم داده ها از طریق تحصیل، مطالعه و تحربه به واسطه آموخته های ذهنی، به حالتی از آگاهی می رسید بدون این که به یاد آوری این مطالب نیاز داشته باشید که این اطلاعات را کی و کجا بدست آورده اید. آفرینش شما بعنوان ترکیبی جدید که در زمان و مکانی خاص چون ندایی که در موقعیت های نادر شنیده می شود،+ ظاهر می گردد. ندایی از گذشته شما» (آنتونیادس، بوطیغای معماری، ص42)
بعد از بررسی تاریخچه خلاقیت در معماری به بحث علل و چگونگی بروز خلاقیت در معماری می پردازیم. ابتدا علل بوجود آمدن خلاقیت در معماری و معماری خلاق.
به عقیده من، با توجه به مباحث ابتدای بحث، دو دلیل عمده را می توان بررسی کرد و با توجه به مثال ها به صحت این ادعا پی برد.
1- انگیزش درونی یا همان عشق به کار
2- رهایی از عادت ها و میل به تازگی
این دو علت در کنار تمامی علل بروز تفکر خلاق که بیان شد، مخصوصاً در رشته های هنری از جمله معماری بسیار شاخص است.

- انگیزش درونی یا همان عشق به کار
«اشتاینر» می گوید: «هیچکس به اندازه انیشتین از علم لذت نبرده است.» (سایت طراحان صنعتی، مقاله توصیف خلاقیت)
با بررسی زندگی معماران خلاق متوجه می شویم که همه آنها علاقه زیادی به کار خود داشته اند و به معماری صرفاً به دید یک حرفه و شغل نگاه نمی کردند. آنها از خلق آثار معمارانه خود لذت می بردند و این لذت از کار حتی با پذیرفته نشدن طرح هایشان به یأس و ناامیدی مبدل نمی شد.
از «لوکوربوزیه» تا «لیبسکایند» و «پیتر آیزنمن» و نمونه بارز این علاقه و انگیزش درونی «زاها حدید» را می توان نام برد. در بحث های فبلی تنها راه کشف خلاقیت در معماری را بررسی زندگی و آثار معماران خلاق دانستیم. بنابراین برای فهم منشأ اولیه خلق معماری خلاق یعنی انگیزش درونی به بررسی «زاها حدید» می پردازیم.
با توجه به کارهای حدید در کار او به نوعی تنش و نا آرامی و بی قراری می رسیم. آثار او از تکه های مشخص و زاویه های تند و خطهای صاف و راست
ساخته شده است و آنقدر پیچیده و مهیج است که تصور این که بعد از اجرا به فرم مشخصی در آید دشوار است. (فصلنامه رایانه- معماری و ساختمان، بهار 1381)

«راس دایمون» در مورد حدید می گوید: «از خیلی وقت پیش در اوج بود. از زمانی که معلوم بود ایده های خارق العاده ای را که در سر دارد می توان عملی کرد و معماری دیگر از آنها بوجود آورد.» این معماری دیگر یعنی همان خلاقیت، همان معماری خلاق که «فرانک گری» و «لیبسکاند» با شالوده شکنی در معماری که به عقیده آنان جذابیت زیادی هم دارد، انجام می دهند و حدید را نیز از پیروان این شیوه می دانند. (فصلنامه رایانه- معماری و ساختمان ، بهار 1381)
حدید در مورد سبک کارش اینگونه می گوید: «وقتی با سرعت از فراز قلمروی افقی می گذریم این امکان را پیدا می کنیم که فضا و ایده هایی را که به فضا مربوط می شوند، بشناسیم و آن وقت حرکت و انعطاف پذیری نقش مهمی پیدا می کند.»
زاها حدید، حرکت و انعطاف پذیری را در طرح هایش امری مهم بیان می کند و ما می دانیم که انعطاف پذیری از ریشه های مهم خلاقیت است که در تعریف خلاقیت نیز به آن اشاره شد.
در مجله «international design» سبک کاری حدید را همگروه با کسانی چون «رم کولاس» و «پیتر آیزنمن» می دانسته که «خلاقیت خود را همیشه حفظ کرده اند.»
با تمام این ویژگیها خیلی از طرحهای حدید تا مدتها اجرا نشد.اما عشق به معماری و علاقه به کارش مانع پیشرفت و سوق او به معماری روزمره وبدون خلاقیت نشد. حدید بیان می کند: «مبارزه سختی بود و مقاومت زیادی صورت گرفت. بخشی ازاین مقاومت به خاطر این بود که من زن هستم. هنوز هم دشواریهای زیادی وجود دارد. وحشناک است ولی حقیقت دارد.» (مجله معمار،شماره 10، پاییز1379،ص17)
بررسی سخنان و ویژگیهای حدید همان انگیزش درونی وعشق به کار را بیان میکند و می فهمیم که چگونه حدید یک معمار خلاق است. او نتیجه تلاش ها و دوری از عادت زدگی و سکون را در طرح هایش با «جایزه پریتزکر» که اولین بار است به یک معمار زن داده می شود، می گیرد. (فصلنامه رایانه ، معماری و ساختمان ، بهار 1381)
دراین قسمت از معماران خلاق ایرانی نیز می توان به «کامران دیبا» اشاره کرد. او را می توان خلاق سبک جدیدی از معماری ایرانی دانست. او با تلاش های زیاد و مشکلات فراوان در این راه با گرایشات معماری مدرنیسم خود به دنبال سنت گرایی و بیان معماری سنتی ایرانی پرداخت و ماحصل تلاش های خلاقانه او آثاری ماندگار همچون: «شهر جدید شوشتر» شد. در مجله لوتوس، در بررسی شهر شوشتر بیان می شود: «این تصویری از یک شهر ایرانی که هم کهن است و هم نوین، هم برخوردار از فرهنگ بومی و محلی است و هم فرهنگ جهانی.» (مجله معمار، شماره 10، پائیز1379)
گریز اندیشی، رهایی، دیوانه وار بودن و تفکر فانتزی را براحتی می توان در طرح خلاقانه دیبا در «پارک لاله» دید. شاید تصور شود، این اثر خلاقانه از تفکرات پیچیده و مبهم دیبا ناشی شده باشد. اما دیبا در مورد کارش بیان می کند که زمانی در پارک دید که کارگران موزه و بعضی از رهگذران در این قسمت پارک و گاهی هم در جهت اشتباه قبله به نماز مشغول می شوند، به این فکر افتاد تا نمازخانه ای ساده بمنظور شکل دادن فضایی خلوت و ساکت از فضای شلوغ بیرون پارک و همچنین نشان دادن جهت درست قبله در این مکان طراحی کند. یک معمار عرب در مورد طرح خلاقانه دیبا می گوید: او ساده ترین شکل مسجد را با معماری مدرن خود به تصویر کشیده است. (مجله معمار، شماره 10، پائیز1379)
2- رهایی از عادت ها و میل به تازگی
در توضیح این علت به آسانی ذهن همه به سوی معماری «دیکانستراکشن» سوق داده می شود. در این سبک، معماران با شکستن چهارچوب های القائی با تفکری رها و آزاد به خلق معماری خلاق می پردازند. به دلیل جذابیت و خصلت نوآورانه و تازگی این سبک بیشتر معماران مطرح امروز تا حدودی گرایش به این شیوه پیدا کرده اند و هر کدام حداقل طرحی به این شیوه در کارنامه معماری خود دارند. اما باید به این امر نیز توجه داشت که «دیکانستراکشن» در مقابل کثرت معماری «کانستراکشن» است که جذاب و خلاقانه به نظر می رسد اما اگر همه معماری، دیکانستراکشن می شد معماری انعطاف پذیر، دارای حرکت و خلاقیت را می توان «کانستراکشن» دانست. (فصلنامه رایانه ، معماری و ساختمان ، بهار 1381)
«تکنیک های خلاقیت»
در این فصل با توجه به معنی خلاقیت که در مقدمه بحث یک فرایند ذهنی توصیف کردیم به این موضوع می پردازیم که خلاقیت هم مانند هر فرایند تولیدی دیگر که محصول دارد و محصول آن یک تولید نو که از قبل وجود نداشته می باشد، تکنیک هایی دارد و بطور کل وارد حیطه آموزش خلاقیت معماری می شویم. این تکنیک ها باعث خلق یک فرم خلاقانه می شود و باید توجه داشت: «در تاریخ معماری به ندرت تکنیک هایی ابداع می شود که شیوه دستیابی به فرم را اساساً عوض کند.» (کامران افشار نادری، مجله معمار ، شماره 9 ، تکنیک های خلاقیت)
این تکنیک ها شامل:
1- نمایش ارزش2- ایجاد ابهام3- ایجاد تنش4- تغییر پذیری فرم و ساختار شکنی5- استفاده از استعاره های محسوس و نامحسوس6-استفاده از پارادوکس و متافیزیک
می شود. (کامران افشار نادری مجله معمار ، شماره 9 ، ص 4 تا 12، تکنیک های خلاقیت و آنتونیادس، بوطیغای معماری، ص 27 تا 143)
1- نمایش ارزش:
نمایش ارزش، خود شامل تکنیک هایی چون:
الف) تضاد ب) نظم و بی نظمی
ج) پر و خالی د) سبک و سنگین
ه) طبیعی و مصنوعی و) نو و قدیمی
می شود. (کامران افشار نادری، مجله معمار ، شماره 9 ،تکنیک های خلاقیت)
الف) تضاد:
زیگوررات ها در بین النهرین همانند کوه های مصنوعی در سرزمینی مسطح جلوه می کنند. مناره ها در فلات ایران خط افق کویر را می شکنند و رنگ های درخشان و غلیظ در فرش ها و لباس های مردمان آن تضادی است با طبیعت اطراف خود.
این تضادها در عین ایجاد تعادل در فضا باعث افزایش ارزش عناصر تضاد می شود و این تضاد فرم های خلاقانه ای را که متضاد از فضای یک رنگ و عادت زده حاکم است بوجود می آورد. (کامران افشار نادری، مجله معمار ، شماره 9، تکنیک های خلاقیت،ص6)

ب) نظم و بی نظمی:
در این روش با نوعی بی نظمی در نظم مفروض سعی می شود تا فرمی جدید آفریده شود که معماران «دیکانستراکشن» و همچنین «زیبا شناسی مدرن» از این روش استفاده می کنند.
این روش ترکیبی است از خطوط و سطوح منحنی با خطوط و سطوح مستقیم.
(کامران افشار نادری، مجله معمار ، شماره 9، تکنیک های خلاقیت،ص6)

ج) پر و خالی:
یکی دیگر از روش های ایجاد تضاد و نمایش ارزش، استفاده از فضاهای پر و خالی است. یک سطح بدون باز شو و بدون منفذ حالت نمادین به فرم معماری داده و ناظر را از خود دور می کند اما ایجاد منفذها با شکست نور و سطح سبب جذب ناظر به خود می شود و یک نوع تعادل بصری را از تضاد فضاهای پر یعنی سطح فرم و فضای خالی یعنی منفذها ایجاد می کند. (کامران افشار نادری، مجله معمار ، شماره 9، تکنیک های خلاقیت، ص8)
د) سبک و سنگین:
یک نوع دیگر نمایش ارزش تضاد سبک و سنگین در فرم معماری است. القاء حالت سبکی را در فرم می توان با استفاده از مصالح شفاف و سبک چون شیشه و
پلی کربنات ها و سنگین همچون مصالح کدری مانند سنگ و آجر و بتون ایجاد کرد که این تضاد در دوره «گوتیک» بسیار مرسوم بوده است. (کامران افشار نادری، مجله معمار ، شماره 9، تکنیک های خلاقیت،ص10)

ه) طبیعی و مصنوعی:
این شیوه با استفاده از تضاد مصالح ایجاد می شود. یعنی بکار بردن بتون و آجر و … بعنوان مصالح مصنوعی و چوب و سنگ با شکل طبیعی خود بعنوان مصالح طبیعی.
گچبری دوره اسلامی و سنگ در معماری «نئوکلاسیک» اروپا القاء همین موضوع است. (کامران افشار نادری، مجله معمار ، شماره 9، تکنیک های خلاقیت،ص10)
و) نو و قدیمی:
این روش ابتدا در مرمت آثار تاریخی بکار رفت. قسمتی از بنای قدیمی که تخریب شده بود و امکان مرمت نداشت به شیوه نو و با مصالح جدید ساخته می شد تا به ارزش تاریخی بنای قدیمی لطمه وارد نشود. از ترکیب این تضاد معماران نیز استفاده کردند.
مانند: «جیمز استرلینگ» در طرح «اشتاتز گالری» زیباشناسی مدرن را با فرم هایی از معماری « رومانسک» کنار هم قرار داد. (کامران افشار نادری، مجله معمار ، شماره 9، تکنیک های خلاقیت،ص10)
2- ایجاد ابهام:
نقطه مقابل نمایش ارزش، ایجاد ابهام است. با قرار دادن مصالح مشابه با تفاوت کم در کنار هم می توان این حالت را در فرم نمایش داد. «ابهام تکنیک ظریفی است که از طریق آن تمایزها تا حد نامحسوس شدن کاهش می یابد و به لحاظ ادراکی شرایط خاصی بوجود می آید.» (کامران افشار نادری، مجله معمار ، شماره 9، تکنیک های خلاقیت،ص12)
3- تنش:
ساختمان های پیچیده همچون فرم های کابلی و سازه های خرپایی این القاء را به ناظر دارد که از قوانین جاذبه پیروی نمی کنند یا در معماری قدیم ایرانی مقرنس ها القاء حجم سنگین را داشتند در صورتی که بسیار سبک بودند. این شیوه را تنش در فرم می گویند. (کامران افشار نادری، مجله معمار ، شماره 9 ،تکنیک های خلاقیت،ص12)
4- تغییر پذیری فرم و ساختار شکنی:
این روش با گسستن فرم ها و ترکیب مجدد آن به شیوه دیگر باعث تولید فرم های جدیدی می شود که با توجه به توانایی معمار می تواند بسیار خلاقانه باشد. به این شیوه «رویش فرم» نیز گفته می شود. برای مثال: «جیمز استرلینگ» در طرح «نول» در «رومااینتروتا» از تغییر پذیری فرم های ساختمان های قبلی خود استفاده کرده است. ( آنتونی نیادس ، بوطیغای معماری، ص127)
5- استعاره های محسوس و نامحسوس:
تصویر یک ایده در ذهن معمار که پیش زمینه ایجاد یک فرم خلاقانه می تواند باشد تحت تأثیر مفاهیمی چون: فردیت، فرهنگ، سنت و ویژگی های مادی و بصری قرار می گیرد که به اصطلاح به این تأثیرات استعاره گرفتن گفته می شود. اگر این استعاره شامل حالات انسانی باشد «نامحسوس» و اگر شامل بعضی ویژگی های بصری یا مادی باشد استعاره «محسوس» بیان می شود. با استفاده درست و بجا از این استعاره ها در شکل گیری ایده، رسیدن به یک فرم خلاق، طبیعی به نظر می رسد. ( آنتونی نیادس، بوطیغای معماری، ص65)
6- پارادوکس و متافیزیک:
در این شیوه معمار با ایده گرفتن از ویژگی های متضاد با ویژگی های فرم اصلی به ایده ای نوآورانه می رسد که به دلیل این تضاد مفهوم، «پارادوکس» گفته می شود. بطور مثال:
«گه ری» همراه با «کلاوس اولدنبرگ» برای پروژه «بی ینال ونیز» که مکانی با اصالت و آرامش دهنده باید باشد، ساختمانی چاقو شکل را پیشنهاد می کنند. بطور کل معماران این شیوه می خواهند با مفاهیم متضاد مانند جرم و جنایت به فرمی مقدس و آرامش دهنده برسند. ( آنتونی نیادس، بوطیغای معماری ،ص109)

گردآورنده : احسان لزومی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

mohandes_javan

عضو جدید
آب ومعماری

آب ومعماری

در همه دوران تاریخی معماران ما آب را در مجموعه های خود وارد می کردند و گنجینه ای از خصوصیات فیزیکی ، مذهبی و اسطوره ای را به خدمت می گرفتند تا معماری آنان از غنای بیشتری برخوردار باشد .

چنان که می دانیم نزد ایرانیان از روز گاران بسیار کهن آب مانند آتش مقدس بوده به گواهی اوستا و همه نامه های دینی پهلوی و بسیاری از نویسندگان یونان و روم و خود همین هردوت ایرانیان آب و آتش را بزرگ می پنداشتند و می ستودند و آلودن آنها ازگناهان بزرگ به شمار می رفت آب خواه شیرین و خواه شور چه رود و چه دریا در خور ستایش و نیایش است .
آب و آتش لازم و ملزوم یکدیگر برای ادامه حیات می باشند .هر دو هم هستی بخش و هم ویرانگر هستند .
پرستشگاهان بسیار باشکوه آناهیتا (ناهید) ،ایزد نگهبان آب، در سراسر ایران زمین و خاکهای همسایه برپا بود . آبان یشت و آبان نیایش که در اوستا به جای مانده در ستایش همین ایزد است از این گذشته بسا دریای شور و رود های شیرین درنامه کهن سال یاد گردیده و ستوده شده از آنهاست وئوروکش Vouru Kaska (دریای گرگان ،خزر ) چئچست Caecasta ( دریاچه ارومیه ) کاسائویه Kasaoya (در پهلوی ، کیانسیه =دریاچه هامون = زره سیستان )، دائیتیا Daitya (در پهلوی ، روت داتیک یا وه روت =آمویه ، جیحون) و جز اینها ستایش آب نزد ایرانیان بیش از این است .
احترام به آب
احترام ایرانیان به آب توسط اردوسیو آناهیتا فرشته آب و احترام به درختان و پرستیدن آنها در ایران قدیم وجود داشت (چنین چون بود مردم گز پرست – شاهنامه)بعدها در اروپا بصورت احترام به چاه (بويژه در انگلستان ) و گذاردن درختان کریسمس در کلیساها شد.
مروری بر تاریخچه آب گرمابه و پاکیزگی در ایران
هرودت مورخ یونانی چنین می نویسد « … ایرانیان … در آب تف نمی اندازند در آن دست نمی شویند و متحمل هم نمی شوند که دیگری آن را به کثافت آلوده کند و احترامات بسیاری برای آن منظور می دارند …».
استرابون جغرافی دان می نویسد :« ایرانیان در آب جاری استحمام نمی کنند . در آن لاشه و مردار و آنچه ناپاک است نمی اندازند … به خصوص احتیاط می کنند که آب را به خون نیالایند …»
آگاتریاس مورخ یونانی قرن ششم بعد از مسیح نیز نوشته های هرودت و استرابون را مبتنی بر اینکه ایرانیان آب جاری را به هیچ وجه به کثافات نمی آلایند و دست و روی در آن نمی شویند و به آن دست نمی زنند مگر برای آشامیدن و یا آب دادن به گیاه تایید می نماید .
آئین شستشوی مهر پرستان
سابقه مراسم شستشو در ایران زمین به پیش از زمان زرتشت می رسد و به نظر می آید که مهر پرستان برای انجام مراسم مذهبی می بایستی به مدت سه روزو سه شب در فواصل معین غسل کنند تا قادر گردند در برنامه های دینی شرکت جویند . اهمیت آب در مذهب مزبور به حدی بود که می بایستی مهرابه ها یعنی عبادتگاهشان در محلی قرار گیرد که آبی روان از کنارش بگذرد یا اینکه در کنار چشمه ساری قرار داشته باشد . با این ترتیب یکی از اعتقادات آئین مهر شستشو و حمام رفتن به عنوان یک فرضیه مذهبی بوده است .
شستشوی در آئین مزدیسنا
در آئین مزدیسنا نیز پاکی جسم و روان از اهمیت ویژه ای بر خوردار بوده است . بر اساس این تفکر و اندیشه وابستگی پاکی جسم و روان به یکدیگر از نعمات بزرگ شمرده می شده است .
به همین جهت برای دور نمودن آلودگی و گناه همواره شستشو می کردند و معابدی برای فرشته و پاسدار آب آناهیتا ترتیب داده بودند که اگر چه از تشریفات در آن مکان اطلاع کاملی نداریم ولی به احتمال قوی در ارتباط آب مراسم تطهیر انجام می گرفته است .
ناهید یا آناهیتا
ناهید که مقام ایزدی در آئین زرتشت دارد و نگهبان آب می باشد در نزد ایرانیان خاصه دوران ساسان مقامی بس ارجمند داشته و مورد ستایش بوده است . ناهید و آناهیتا به معنی پاکی و بی عیبی است و منظور از اردوی « سور آناهیتا » بنا به متن آبان يشت هم نگهبان آب و هم رودی مینوی و تصوری است که مظهر تمام آبهای روی زمین است .
ناهید یا آناهیتا اثری از خود در کتیبه های باقی مانده از دوران شاهان هخامنشی به جا نگذاشته است ولی پاره ای از مورخان وقایعی که از جهتی به ناهید مربوط می شود ذکر نموده اند . بنا به گفته مورخ کلدانی بروسوس که در قرن سوم قبل از میلاد مسیح می زیسته اردشیر دوم ستایش ناهید را در قلمرو حکومت خود معمول داشت .
معبد آناهیتا در بیشاپور
یکی از ساختمانهای مهم و شاخص دوره ساسانی بیشاپور موسوم به معبد آناهیتا دارای حجم مکعب شکلی است که نیمی از آن درون زمین قرار دارد وچرخش آب از مسیر های زیر زمینی به داخل مشهود است . آب پس از وارد شدن به حوضچه مربع شکل آن از مسیر دیگری خارج می شود اگر چه مراسم خاص مربوط به آن مشخص نیست ولی واضح است که آب در این بنا در درجه اول اهمیت قرار دارد .
این بنا مهمترین مدرک تاریخی در استفاده از آب درون یک ساختمان در شهر بیشاپور با وجود اینکه رودخانه شاپور در کنار شهر است .
آب انبار
نیاز به آب در سراسر راههای ایران و در اکثر شهرهای این سرزمین باعث ایجاد معماری آب انبار شد که هم آب را مدتی ذخیره کنند و بعضی از آب انبار هایی که در شهرهای خشک کم آب ساخته شده خود اثری بسیار زیبا و از لحاظ معماری شایان توجه است . سابقه ساخت آب انبار در ایران بسیار طولانی بوده و هنوز آب انبارهایی از قرن 6و7 هجری به جا مانده است. برای اینکه آب داخل آب انبار نگندد چند بار آهک ونمک داخل آن می ریختند بدین ترتیب روی آن لایه بسته شده و اگر پرده روی آن پاره می شد آب آن می گندید وغیر قابل استفاده می شد.
شیوه های مختلفی برای ساخت آب انبارها در نقاط مختلف ایران به کار می برند .
خزانه بعضی آب انبارها مثل آب انبار حاج آقا علی در کرمان خیلی بزرگ است به طوری که زیر کاروانسرای آن تماما خالی است . در آب انبار وزیریا میرزا مقیم 4 بادگیر دارد و آب آن در تابستان بسیار خنک است . تمامی ساختمانهای وابسته به راه با آب با طراوت می شوند مثل ساباط ، رباط ، کاربات وکاروانسرا . ساباط ، که خود به معنای آسایشگاه و رباط به ساختمانهای کنار راه و به ویژه بیرون از شهر اطلاق می شود.
شیوه های آبرسانی در تمدن اورارتو
آبداری آبیاری از مسائل بسیار مهم و توجه به آن در کشور اورارتو به حدی بوده که بعضی از محققین این تمدن را دارای جامعه هیدرولیک می دانند تامین آب آشامیدنی ساکنین قلعه ها و استحکامات نظامی که اغلب در ارتفاع نسبتا زیادی از محیط اطراف خود قرار داشتند . به خصوص در زمان حصار بندان دشمن ، به زیر کشت بردن زمینهای بایر و مرتفع تر از سطح منابع آبی موجود . هدفی بوده که در طول سه قرن و اندی حکومت این دولت دنبال شده است .
بسیاری از متون نوشتاری اورارتویی به فعالیتهای عمرانی اختصاص دارند و در این میان تاکنون حدود سی کتیبه که به اهداف کانال ، دریاچه ذخیره آب ، سد ، آب انبار و سایر تاسیسات هیدرولیکی پرداخته اند به دست آمده است .
برای تامین آب آشامیدنی در قلعه وان چشمه های موجود در داخل باروها که امروز نیز جریان دارند ، امکان برداشت آب در مواقع اضطراری را بدون مواجهه با دشمن فراهم می کرده است . در توپراخ قلعه جهت جمع آوری آب باران ، تمهیداتی در بخش های صخره ای قلعه به کار رفته بود. در دواتی بلور (آرگیشتی هینیلی)در ارمنستان و در چاووش تپه (ساردوری هینیلی) در ترکیه ،انبار های بزرگی جهت ذخیره آب در صخره ها تراشیده شده بود . در بیشتر قلعه های اورارتویی روش آخر جهت تامین آب در مواقع ضروری اعمال می شد.
سدها ، دریاچه ها و کانالهای آبیاری متعدد ساخته شده توسط اورارتوها باعث رونق کشاورزی در کشور شده بود . این تاسیسات ساختاری داشتند که در مقابل زلزله های شدید معمول منطقه مقاوم بود و به همین دلیل بیش از موارد مشابه خود که در دورانهای بعدی ساخته شدند کاربرد داشتند.
آب و هنر در باغ
یکی از عناصر اصلی و حیاتی در باغ وجود آب است که قسمتی از آن منحصرا برای آبیاری حفاظت گیاهان و بخش دیگر به منظور ایجاد و خلق زیبایی در طراحی مورد استفاده قرار می گیرد. ولی آنچه که مورد توجه است وجود و تاثیر آب از دیدگاه خلق زیبایی و تنوع در محیط از قبیل تشکیل انواع نهرها ،به طور مصنوعی آب نما ها (حوض و حوضچه ) آبشارها چشمه های مصنوعی ،حلقه چاه ها استخر و آبشخور پرندگان است .
از طرف دیگر وجود آب در باغ به هر یک از صور فوق ،خود به نحوی در متعادل کردن درجه حرارت هوا ، تامین رطوبت نسبی جهت گیاهان و ایجاد طراوت خاص موثر می باشد که نتیجتا مجموعه این عوامل از یکنواختی و خشکی محیط می کاهد . بنا براین لازم است در مورد صور مختلف کاربرد آب در باغ ، به طور جداگانه به اختصار توضیحی داده شود .
فرق باغهای ایرانی و اروپایی در این است که اروپاییان به دلیل داشتن آب و هوای معتدل به پرورش گل و بوته اشتیاق دارند به خاطر اينكه بتوانند از آفتاب بیشتری برخوردار شوند ولی ایرانیان بدلیل اینکه هوای گرم و خشکی دارند بیشتر از بوته استفاده میکنند تا از سایه و خنکی سایه استفاده کنند و از آب نیز استفاده زیادی در باغ می کنند تا باغ را با طراوت کند .
پناگاههاي بين راه گاهی قهوه خانه هایی بودند دارای حوض آب و مقداری گلدان در گرداگرد حوض و بعضی از اوقات باغچه ای معطر که نهر آبی در آن جریان داشت .
خشکی و بی درختی فلات ایران باعث شده است که باغ را نمونه ای از بهشت موعود بدانند . چهار باغ طرح نمونه باغهای ایران است که در آن ممکن است یک محور بلند تر از محور دیگر باشد .از زمان ساسانیان در اینگونه طرحها در شکار گاهها در محل تقاطع محور ها کوشکی بنا می کردند .آب وسیله اساسی ایجاد باغ در ایران است .
وسیله اصلی تهیه آب در ایران کاریز است . از دوره هخامنشیان قنات مرسوم بوده است . آب قنات تقریبا با یک میزان واحد در تمام سال از دهانه قنات خارج می شود .
قالی در حومه اصفهان بافته شده است و بافنده در طرح آن از باغهای معاصر شاه عباس الهام گرفته است باغ مذبور به قدری بزرگ است که هر یک از قسمت های چهار گانه آن نیز به وسیله نهر های آب به چند قسمت دیگر تقسیم شده است در استخر بزرگ که در مرکز باغ واقع گردیده است تصویر یک کوشک در ارتفاع مستقیم به چشم می خورد و امکان دارد که این کوشک در پشت استخر واقع شده است .گنبد ظریف این کوشکها از کاشیهای به رنگ آبی پوشیده شده است .
ایجاد باغ بدون آب مخصوص ایالت خراسان و شمال شرقی ایران است .حوضخانه به معنی حوضی که در داخل عمارت تعبیه می کنند . غالبا حوض یا استخر را در یکی از محور های اصلی فضای خانه یا باغ احداث می کنند به طوری که طول حوض یا استخر در امتداد طول فضای منزل یا باغ قرار بگیرد و برای آنکه هنگامیکه حوض یااستخر پر از آب می شود مقدار آب زيادي به طبق اصل جاذبه زمين به بيرون سرازير شود، در ساختمان آن شیب مختصری می دهند . ایرانیان اطراف استخر را از سطح آن قدری بالاتر می برند و یک نوع آبرو برای آن تعبیه می کنند که مقدار آب اضافی را به خارج می برد واین روش خاص ایرانیان است هرگاه ذخیره آب به حد کافی باشد این حوض ها و استخرها همیشه لبریز ازآب می باشند به طوری که از یک فاصله کوتاه شخص پهنه ای از آب را مشاهده میکند که به نظر نا محدود می آید .
از علائم مشخص و بر جسته دوران صفویه در اصفهان احداث حوضهای پاشویه دار است بعضی از آنها دارای چهار پاشویه بوده که هریک را زیر دیگری تعبیه می کردند .
به طور کلی آب در استخرهای بزرگ به خاطر تیرگی و انعکاس آن مورد پسند ایرانیان قرار می گیرد کف جویهای رو باز را با کاشیهای آبی می پوشانیدند .
استخر
طبیعت گرایش موجودات به آب و آب تنی، سبب شده که انسان ها بالاخص به نحوی از انحناء از این موهبت حیاتی تا آنجایی که میسر است ، حداکثر بهره برداری را بکنند . از آنجایی که سیر تسلسل علمی و تاریخی می نمایاند ، انسان ها از آغاز تا تا به امروز ارتباط خاصه خود را با آب حفظ کرده اند . اقوام و مردمانی که در کنار دریا و دریاچه ها می زیستند حداکثر امکان را برای استفاده از آب داشته اند آن دسته که امکان کمتری در اختیارشان بوده از آب های معدنی ، برکه های طبیعی، رودخانه ها و … سود برده اند .
سیر تاریخ وافزایش تجملات حیاتی ، تکنولوژی مدرن و امکانات مالی ،انسان را بر آن داشته که نیاز به آب تنی را با احداث حوض ،حوضچه یا استخر در منازل ، استخرهای محله ای و کوچه ای یا استخرهای عمومی در استادیوم ها بر آورده کنند .
اگر به طرحهای مختلف استخرها توجه کنیم ، می بینیم که این گونه استخرها در اوایل قرن بیستم بیشتر به صورت مستطیل ، بیضی یا به اشکال هندسی منظم بوده است در طول قرن حاضر بخصوص بعد از جنگ جهانی دوم ، در طرح اینگونه استخرها تجدید نظرهایی گردیده و اشکال هندسی نا منظم با خصوصیات بهداشتی بیشتر ،تزئینات نوری و تولید امواج مصنوعی در آب ، تفنن خاصی را به همراه آورده است .
در منازل بر حسب موقعیت ساختمان و امکان وجود فضای کافی ، استخرها در اندازه و اشکال مختلف ساخته می شوند.


آب نماها
یکی دیگر از عوامل تزئینی تلفیقی و ارتباطی با محیط که به نحوی در فضا و مکان باغ موثر می افتد انواع آب نماها می باشد . این نوع آب نماها را در زبان فارسی با توجه به روابط سنتی که سینه به سینه انتقال یافته حوض و حوضچه می گویند ولی در حقیقت این دو ( حوض و حوضچه ، آبنما ) با یکدیگر فرقهایی دارند در حالی که هر دو فضایی یا انباری از آب است .
متخصصین فن این فرق را اینگونه توجیه و توصیف می کنند آب نما حوض و حوضچه هر کدام از نظر معماری تابع اصول معین و خاص خود می باشند . آب نماها دارای عمق کمتر از حوض و حوضچه ها است و با تزئینات مدرن از قبیل چراغهای رنگارنگ مخصوص داخل آب فواره های متنوع گاهی جایگاهی برای گیاهان آبی و باغچه های در کنار یا در وسط آن بوده و اشکال آنها کمتر از اصول هندسی منظم پیروی می کنند . در این آب نماها بیشتر از اشکال تغییرشکل یافته هندسی استفاده می شود.
معمار فواره ” تروی ” می گوید : این فواره نشان دهنده حرکت کلی آب است که هرگز از عمل خود باز نمی ایستد و توقف آن حتی برای لحظه ای نا ممکن است.
فواره ها به طور خطی بر روی محورهای اصلی با عث تشخّص مکان می شوند و مسیرهایی را بوجود می آورند که راهنمای انسان در فضا می شود . فواره ها در واقع موسیقی فضاها محسوب می شوند . می توانند کوتاه و زمزمه گر بوده و مثل موسیقی متن عمل کنند و می توانند با نشاط و پر هیاهو بوده و شادی بخش فضای اطراف شوند . بر خلاف فواره ها ، چشمه ها و رودخانه ها که ذاتا عناصری جنبشی هستند، دریاچه ها ، آبگیرها و حوض ها عناصری آرام هستند . آبهای راکد به طور طبیعی انعکاس دهنده تصاویر هستند و منعکس کننده آسمان هستند . آب نماها آینه محیط اطراف هستند .
در معماری ما حوض به عنوان سمبل آب راکد استفاده می شود . حوضهای جلو بناها مکمل معماری می شوند و مانند آینه آنها را در خود منعکس می کنند . نمونه بارز آن چهلستون است .
صدای که آب تولید می کند نیز مانند مفاهیم خالص بصری آن تنوع دارد . آب با برخورد با مانع و یا زمان عبور از روی سطوح نا هموار و یا ریزش بر روی خودش ایجاد صدا می کند . توجه به مفاهیم صوتی آب از اهمیت زیادی بر خوردار است . اکر صدا خیلی کم باشد می تواند حتی ناراحت کننده شود مثل چکه شیر آب . صدای زیاد در فضاهای محدود که بیش از تحمل فضاست ، مبتذل جلوه می کند .
نهرها
شرح و توضیح اختصاصی درباره نهرهایی که جنبه تزیینی داشته باشد، بستگی کامل به سلیقه و ذوق فردی دارد . بنا براین اگر ایجاد نهرها صرفآ به منظور آبیاری باشد و می توان از آن نیز برای خلق زیبایی به صور مختلف استفاده نماییم از شیب ها یا گردش های آب در زوایای مختلف و آبشار های کوچک و شره آب استفاده می شود تا صدای آرامش بخش آن روان خسته رهگذران را بیاساید .
درکتاب آثار ایران
در مورد چهار باغ اصفهان در عصر شاه عباس پیترودلاواله توضیحاتی بس زیبا داده است که قسمتی از آن بدین شرح است حوضهای بسیار متناسب و در اشکال مختلف دیده می شود که همگی بدون لبه هستند وآبی که در سطح سنگ فرش خیابان جاری است به آنها می ریزد البته برای عبور سواره و پیاده راهی در کنار وجود دارد و این حوض از جویبار بزرگ وسط خیابان تغذیه می کند .
شاردن که حدود 50 سال بعد در زمان شاه سلیمان سفرنامه خود را نوشته چنین می نویسد : همه جای این خیابان یک دست نیست و تراسهایی است که هر یک حدود 200 قدم طول دارند این تراسها در این سوی رود خانه هر یک از تراس قبلی خود حدود 3 پا پایین تر و در آن سوی رود به عکس به همین اندازه بلندتر است و این تفاوت ارتفاع به همراه فواره ها حوض ها و آبشار هایی که در حاشیه تراسها به نمایش می گذارد و سپس به توصیف هفت حوض که میان کوشک و رود خانه قرار گرفته می پردازد .
اینک آنچه فلاندن و کوست در سال 1840 به هنگام سفر به ایران درباره چهار باغ نوشته اند «… چهار ردیف چنار غول آسا با تنه های عظیم الجثه و سر هایی که چون چتر به هم پیوسته اند پنج شعبه خیابان پهن و مستقیم را در مقابل چشم های ما گشوده اند که فقط طول زیاد آنها مانع می شود که قادر باشیم انتهای آنها را ببینیم . در شعبه وسطی کانالی که تمام عرض خیابان را گرفته وجود دارد که در آن آبی زلال جاری است . در هر 200 قدم آب به داخل حوض هایی بزرگی می ریزد و با تشکیل چندین آبشار از یکی به دیگری می رود . از هر سوی این حوض ها کوشک هایی الوان و یا پوشیده از کاشی ساخته اند . در حد فاصل آنها باغهای وسیعی است که شاخ و برگ درختان آن ها از بالای دیوار هایی که به خیابان شکل داده اند سر زده اند و به سلسله ای از طاق نماها زیبایی بخشیده اند .
در این زمان متاسفانه چهار باغ به صورت خیابانی تجارتی در آمده . دیگر نه حوضی بر جای مانده و نه آبشاری و نه کاخی با این همه هنوز هم به هنگام عصر تفرجگاه ساکنان اصفهان است .
حوضخانه های کاشان
نظر به اینکه کاشان در حاشیه کویر قرار گرفته و دارای آب و هوای کویری است و در بعضی از ماهها ، گرمای هوا طاقت فرسا می شود ، بخصوص که از نظر آب ، و مواهب طبیعی هم در مضیقه می باشد لذا معماران مبتکر و خوشفکر و چربدست این شهر با ابداع احداث خانه های گودال باغچه و ساختن یک یا دو طبقه ساختمان در اعماق زمین ،ساخنمانها را به صورتی طراحی کرده اند که علاوه بر استفاده از خواص نارسانایی مصالح سنتی ساختمانی ،نوع طرح و نقشه بنا نیز در عدم انتقال و جابجایی حرارت و یا مقاومت در مقابل گرما و سرما و سر و صدا ، محیط و شرایط راحتی برای سکنه فراهم آید و بعلاوه از نظر اختلاف سطح و شیب نیز به صورتی باشد که آب جاری قناتها هم به آنها مشرف باشد .
بررسی نشان می دهد که داشتن عمارت حوضخانه ، یکی از علائم و نشانه های تشخّص و تعیّن هم بشمار می آمده است و لذا افرادی که از نظر مالی امکان ساخت چنین بنایی را می یافته اند ،از لحاظ اظهار وجود و پیدا کردن شخصیّت اجتماعی و سر شناس شدن در جامعه هم مبادرت به احداث حوضخانه می کرده اند تا علاوه بر برخورداری از فضای مطبوع آن در تابستان ، به عنوان طبقه ممتاز جامعه هم مطرح باشند .
از عناصر و فضا های تاج محل به روایت پادشاه نامه (ملا عبدالحمید لاهوری)
چهارخیابان ، نهر ها ، فواره ها ، چبوتره و حوض باغ
در چار[چهار] خیابان وسط باغ که به عرض چهل ذراع است -نهری است به عرض شش گز-و درآن فواره ها از آب دریای جون جوشان -در ملتقای انهار چبوتره است به طول و عرض بیست و هشت گز كه نهر مذكور اطراف آن گشته – و در وسط چبوتره حوضی است به طول و عرض شانزده گز و در آن پنج فواره نصب شده – فرش خیابان های این نمودار جنت از سنگ سرخ است که آن را به طراحی تمام گره بندی نموده اند.
عبدي بيگ شيرازي در مثنوي دوحةالازهاراز شاهنامه مي نويسد:
يكـــی بـاغ پـیش اندر آمد فـــراخ بــــرآورده ازگوشــــه بـاغ کــــاخ
بشـــد تازیـــــان با تنی چند شــاه همــی یود لشــکر بنـخجیــر گـــــاه
چـو بهــرام گـور اندر آمد به بـاغ یکـی بـاغ دیـد از فراخی چــو راغ
زمـیـنش زدیبـــــــا بیــــاراستـــه همـــه بــاغ پـــر بنـده و خواستـــه
میــــــــــــان گلستــان یکی آبگیر بلــــــب بر نشستـــــه یکی مرد پیر
( شاهنامه فردوسي )
در بیت آخر از متن فوق به وجود آبگیری در میان گلستان یا باغ اشاره شده است . البته در بسیاری از باغ ها ،عمارت کوشک را در وسط یا در مکانی در میان باغ طراحی و برپا می کردند که از لحاظ برخی از خصوصیات معماری از جمله منظر و نحوه دسترسی از بهترین مکان های باغ به شمار می رفت . عموما در این حالت ، یک حوض یا یک آبگیر در جلوی کوشک طراحی و ساخته می شد که بر کیفیت منظر و فضای مزبور افزوده می شد .
طبس ، باغ گلشن
این باغ دارای نوعی طرح است که آبگیر آن در وسط باغ قرار گرفته است و آن را می توان نمونه ای از نوعی باغ دانست که فردوسی در ابیات خود به طراحی آن اشاره کرده است .
تنها در شمار اندکی از باغ ها ، حوض یا آبگیری بزرگ را در وسط باغ می ساختند و این در حالتی بود که به سبب برخی از عوامل و پدیده های طبیعی ، عمارت کوشک را در میان باغ نسازند ، در این حالت خاص ، حوضی در مکان مرکزی باغ و غالبا در محل تلاقی امتداد راه های اصلی طراحی و ساخته می شد . باغ گلشن در طبس را می توان از نمونه های خوبی به شمار آورد که حوض آن در مرکز محوطه مربع شکل کرت ها قرار داده شده بود. بنا براین اشاره شاهنامه به طراحی و ساخت آبگیری در وسط باغ ، موضوعی است که از لحاظ پیشینه طراحی باغ ها مصداق هایی از آن وجود داشته است .
عرصه حرم در يك سوي باغ قرار داشت و چند عمارت بلند در آن ساخته شده بودو شماري حوض در محوطه آن بود كه گويا همه يا بيشتر آنها شكل مربع بودند و باغچه هايي پيرامون برخي از حوضها وجئد داشت و گلهاي زيبايي در آنها كاشته شده بود . يك يا چند فواره در هر حوض وجود داشت كه موجب صفا و طراوت فضا مي شد . آب حوض ها بسيار صاف و زلال بود به گونه اي كه كف آنها به خوبي ديده مي شد و به گفته شاعراگر سوزني دريكي از حوض هامي افتاد،به خوبي قابل مشاهده بود.
توصيف دقيق و گاه اغراق آميز حوضها كه تنها بخشهايي ازابيت مربوط به آنها در اين متن آورده شده است ، اهميت اين عنصر را در معماري ابران نشان مي دهد و به همين سبب است كه همواره در باغهاي طراحي شده يك حوض در جلوي عمارت اصلي يا به عبارت ديگر در جلوي ايوان اصلي عمارت طراحي و ساخته مي شد .
باغ واقع در کنار رودخانه
بسیاری از شهرهای قدیمی ایران در کنار یا دو سوی رودخانه ای بزرگ یا متوسط شکل می گرفتند و توسعه می یافتند . در بعضی از موارد که باغی در این گونه از شهر ها در کنار رودخانه ساخته می شد،در صورت امکان ترجیح می دادند که عــــمارت کوشک آن را به جای آنکه در میان باغ بسازند ، در کنار رودخانه برپا کنند ، زیرا در این صورت از منظررودخانه به بهترین نحو ممکن می توانستند استفاده کنند . کـــــاخ آیینه را در اصفهان که در دوره صفویه در کنار زاینده رود ساخته شده بود ، از این گونه عـمارت ها به شمار می رود این کاخ در دوره قاجار ویران شد و اکنون اثری از آن و فــــضاهای سبز و ساخته شده پیرامون آن در دوره صفویه بر جای نمانده است ، بلکه تنها تصویری که از آن باقی مانده است نشان می دهد بسیاری از ویژگیهای معماری آن مانند عمارت کاخ چهل ستون در اصفهان بوده است ، این عمارت نیز دارای محوری با یک جهت بود که به سمت زاینده رود طراحی و تنظیم شده بود و منظر اصلی ایوان ستون دار واقع در جلوی عمارت به طرف رودخانه بود .
در هند ، شماری رودخانه پرآب و بزرگ وجود داشت که در اطراف آن محیط هایی سر سبز و خرم پدید می آمد . به همین سبب در آن سرزمین در هنگام ساختن باغ در کنار این نوع از رودخانه ها ، غالبا عمارت کوشک را در کنار رود خانه طراحی و احداث می کردند . ساختن عمارت مزار تاج محل در کنار رودخانه جمنا را می توان در تداوم همین سنت طراحی به شمار آورد .
باغ آبی
منظور از باغ آبی گونه ای از باغ است که آبگیری بزرگ در قسمتی از عرصه آن به شکل مصنوعی یا با استفاده از عوارض طبیعی ساخته می شد و برای پدید آوردن منظره ای بدیع و خوشایند ،عمارت کوشک در روی سکویی که در میان آبگیر با مصالح مقاوم در برابر آب ساخته می شد ،بر پا می گردید و برای ایجاد دسترسی به کوشک غالبا معبر یا پلی بین کوشک و عرصه واقع در کنار آبگیر ساخته می شد کمبود آب در بیشتر نواحی ایران موجب می شد که شمار بسیار اندکی از این گونه باغها در کشور ساخته شود . باغ ائیل گلی در تبریز یکی از نمونه های باقی مانده از این گونه باغ ها به شمار می آید .
گردآورنده : محمد قلاسی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

mohandes_javan

عضو جدید
الگوهای معماری و طبیعت

الگوهای معماری و طبیعت

بدن انسان
شكل بدن انسان،منحصر به فرد بودن آن و هويت تشكيل يافته آن از بخشهاي متمايز،به انسان اولين قانون تركيب را آموخته است:وحدت در عين گوناگوني.استفاده از بدن انسان در طراحي چه آگاهانه باشد يا نه،بخشي اساسي از تمام تمدنهاي معماري،بدون توجه به دوره و زمان آنها را تشكيل مي دهد.
استخوان بندي
ايده اسكلت به عنوان سازه باربر بدن،حتي در ابتدايي ترين كلبه هاي ساخت بشر مشاهده مي شود،كه با استفاده از شاخه هاي درختان ساخته و سپس با پوششي از پوست حيوانات و بوته هاي كوچك پوشانيده مي شدند.نه تنها سازه چوبي قابليت ايجاد اين رابطه بين كالبد باربر و پوسته خارجي را دارد،بلكه اين رابطه دوگانه از زماني كه شروع به استفاده از فولاد و بتن مسلح در مصالح ساختماني شد معني تازه اي يافته است.
حيوانات
استفاده از خصوصيات بدن حيوانات در بسياري از تمدنهاي بشري،اين قابليت را براي معماران ايجاد كرده است تا از تقليدي سمبليك براي ايجاد ارتباط بين ايده هاي خود و ايجاد ارزشهاي جامع استفاده كنند.صفات مشخصه هر حيوان و هر كدام از اعضاي بدن آنها(بال،پنجه،منقار و…) در ساخت بناها به منظور دستيابي به قدرت جادويي استفاده مي شده است. از نمونه هاي استفاده شده فرمهاي بدن حيوانات در معماري مي توان از فرم دفاعي بدن لاكپشت،فرم سيال و آزاد بدن پرندگان و فرمهاي محاطي حلزون نام برد.
كوهها
گفته مي شود” براي آنها كه روياهايشان برخاسته از طبيعت است،حتي كوچكترين تپه منبعي از الهام است” ستايش كوهها به عنوان نقاط عطف جهان،الهام بخش تمايل سركوب ناپذير انسان براي ساخت كوههاي نمادين همانند زيگوراتها،هرمها و معابد و به همان شيوه در عصر امروز،آسمان خراشها و سازه ساختمانهاي مسكوني كه از منظر اطراف خود تبعيت مي كنند،شمرده مي شود.
كريستال
در آشوب سنگهاي بي فرم،زمين گنج خود(كريستالها) را پنهان كرده است.اينجاست كه طبيعت آشكارا قصد دارد به انسان نظم،وضوح و اطاعت از قوانين آفرينش و تكامل را بياموزد.
شاخه
انشعاب جزيي از طبيعت درخت است كه به انسان ايده رشد و تكثير را مي آموزد.انشعاب مظهر ايجاد است، توليد مثلي كه در مقطع زماني خاص از رشد خود در طبيعت دو برابر مي شود،دقيقا عكس آنچه در مورد جريان آب اتفاق مي افتد مادامي كه حركت رو به جلوي آن،شاخه هاي جدا شده از سرچشمه را به هم پيوند مي دهد.انشعاب به انسان قدرت تكرار را مي آموزد.دنباله اي از تنه،شاخه ها،سربرگها،برگها و … قانوني مشابه نظم حاكم بر معماري را به نمايش مي گذارد.
درخت
درخت در بسياري از فرهنگها سمبلي از كل عالم،پيدايش و تكامل آن است.همينطور رشد عمودي آن،درخت را به مظهري انساني تبديل مي كند،سنبلي از آنچه آن را مقياسي از كل جهان مي دانيم.اولين بار قانون “treeness”توسط رايت در يكي از سخنرانيهاي اوليه اش مطرح شده است.
گل آذين(inflorscene)
گل آذين نحوه استقرار گلها بر روي شاخه به عنوان محوري عمودي است. گل آذين سيستمي انشعابي دارد. در طول تاريخ،تقريبا تمام سيستمهاي استقرار گل آذين،معادلي در معماري بناها و به همان ميزان در تزيينات يافته اند.
گلها
مدلهاي مركزگراي گلها نه تنها به معماران ايده هاي بي پاياني از فرمهاي تزييني را مي دهد،بلكه اصول توزيعي و ارگانيسم هاي طبيعي شكل گرفته براساس محوري عمودي و با فرمهاي متنوعي از ساختارهاي لايه اي هم پوشاننده،آرايشي از چيدمان گلبرگها حول يك محور مركزي و گسترش عمودي آن از يك نقطه را به نمايش مي گذارد.
و در آخرآنكه ما بايد درك و آگاهي خود از طبيعت را با توجهي محتاطانه و از طريق تحقيقات و مطالعات دقيق براي دستيابي به بالاترين درجه كارايي،انديشمندانه سازيم.تا كنون بيشتر توجه انسان به طبيعت رويكردي احسلسي و شهودي بوده است اما در حال حاضر روش و شيوه اي متفاوت در نگاه به طبيعت بايد اتخاذ كرد.
برگرفته شده از سایت http://www.pu-architect.mihanblog.ir
 

mohandes_javan

عضو جدید
تناسبات طلایی1

تناسبات طلایی1

تركيب تناسب طلايی يا توالی فيبوناچي در ستاره‌ي‌ داوود توسعه يافته
هنرمندان قديمی برای اضافه نمودن حس توازن و شكوه به يك صحنه ، مجسمه يا بنا مدتها از تركيب تناسب طلايی استفاده كرده‌اند . تركيب مزبور يك تناسب رياضی بر اساس نسبت 1.618/1 بوده و در اغلب مواقع در طبيعت ، مثلا در صدف‌های دريايی و الگوی دانه‌های گل آفتاب‌گردان و يا ساختار هندسي بازوهای ميله‌ای كهكشانهای مارپيچي موجود در كيهان يافت می‌شود . امروزه سرنخ‌هايي از اين نسبت طلايي در نانو ذرات ( شاخه‌ي نانو تكنولوژي ) بدست آمده است .
در واقع هم در عالم خرد و هم در عالم كلان اين تناسب بخوبي قابل شناسايي است . به هر حال به كار بردن اين نسبت در طراحی‌هاي دستي و رشته‌هاي هنري كار راحتی نمی‌باشد ، براي اينكه هرگز نمی‌توان به مركز دوران مارپيچ رسيد و اين نقطه ، مركزی نامعلوم و غير قابل دسترس است و تا بي‌نهايت ادامه مي‌يابد . به علت سهولت در ترسيم‌ها و كارهاي عملي ، نسبت 1.6/1 در نظر گرفته می‌شود.

عكس‌هاي فوق مربوط به صدف‌هاي دريايي ، حلزون شنوايي گوش ، يك گردباد و يك كهكشان است.
در گل آفتاب‌گردان ، امتداد مسير دوران مارپيچ طلايي يا فيبوناچي در هر دو جهت ساعت گرد و پاد ساعت گرد مشاهده ميشود .

مستطيل طلايی ويژه
دنباله‌ي فيبوناچي و عدد طلايي چيست ؟
لئوناردو فيبوناچي ايتاليايي تبار اهل پيزا حدود سال 1200 ميلادي مساله‌اي طرح كرد : فرض كنيد كه يك جفت خرگوش نر و ماده در پايان هر ماه يك جفت خرگوش نر و ماده جديد به دنيا بياورند … اگر هيچ خرگوشي از بين نرود ، در پايان يك سال چند جفت خرگوش وجود خواهد داشت ؟ البته در اين مسئله مي‌بايست قواعد و اصول فرضي و قراردادي زير مراعات شوند !

” شما یك جفت خرگوش نر و ماده دارید كه همین الآن متولد شده‌اند .
خرگوشها پس از یك ماه بالغ می‌شوند .
دوران بارداری خرگوشها یك ماه است .
هنگامی كه خرگوش ماده به سن بلوغ می‌رسد حتما باردار می‌شود .
در هر بار بارداری خرگوش ماده یك خرگوش نر و یك ماده مي‌زايد .
خرگوش‌ها تا پايان سال نمی‌میرند . ”
او براي حل اين مسئله به يك سري از اعداد يا بهتر است بگوييم به يك دنباله رسيد كه عبارت بود از … ,0،1,1,2,3,5,8,13,21,34,55,89,144,233 كه در اين دنباله هر عددي ( به غير از صفر و يك اول ) حاصل جمع دو عدد قبلي خودش مي‌باشد ، به طور مثال 3+5=8 يا 1+2=3 و …..
علت بر اينكه در پايان ماه اول ، جفت اول به بلوغ مي‌رسد و در پايان ماه دوم بعد از سپري كردن يك ماه بارداري ، يك جفت خرگوش متولد ميشود كه جمعا دو جفت خرگوش خواهيم داشت ، در پايان ماه سوم جفت اول يك جفت ديگر به دنيا مي‌آورد ولي جفت دوم به پايان دوران بلوغ خود ميرسد كه در كل سه جفت خواهيم داشت در پايان ماه چهارم جفت اول و جفت دوم وضع حمل مي‌كنند و تبديل به چهار جفت ميشوند و جفت سوم به بلوغ مي‌رسد و در كل پنج جفت خواهيم داشت و الي آخر كه در پايان ماه دوازدهم تعداد 233 جفت خرگوش خواهيم داشت .

اين مستطيل را ، مستطيل فيبوناچي نيز مي‌نامند .

براي رسم مارپيچ طلايي يا فيبوناچي از راس ( گوشه‌ي ) هر مربع يك كمان به شعاعي برابر ضلع آن مربع رسم مي‌كنيم . به اين مارپيچ بدست آمده ، اسپيرال لگاريتمي هم گفته ميشود .

در رسم فوق دنباله را از عدد 20 شروع كرده‌ايم يعني سري اعداد 20،20،40،60،100 ، در واقع نسبت عرض مستطيل به طول آن را 1.6/1 در نظر گرفته‌ايم . رسم فوق با تقريب 100.000.000/1 توسط نرم‌افزار اتوكد اندازه گذاري شده است و طريقه رسم به حد كافي واضح و روشن مي‌باشد و نكته جالب توجه اينكه براي رسم مارپيچ به اين روش ، مي‌بايست هفت كمان رسم شود كه عدد صحيح 12 براي شعاع كمان پنجم بدست مي‌آيد . مركز هر كمان با علامت جمع مشخص شده است .

به‌طور خلاصه با در نظر گرفتن تقاطع‌هايي كه خطوط با زاويه‌ي قائمه يكديگر را قطع كرده‌اند ، ميتوان مستطيل و مارپيچ طلايي فيبوناچي را در رسم توسعه يافته‌ي ستاره داوود رسم نمود . همانطور كه مشخص است اختلاف بسيار جزيي اين رسم با رسم قبلي مشاهده ميشود آنهم در كمانهاي 5 ، 6 ، 7 به علت تغيير جزيي در قطرهاي آبي رنگ و در تناسبات هندسي اختلافي وجود ندارد ، كه دال بر اين موضوع است كه تناسب طلايي در رسم ستاره داوود توسعه يافته جاري مي‌باشد و در مباحث بعدي توضيح خواهيم داد كه كليه موجوداتي كه در آنها تناسبات طلايي ديده ميشود ، تناسب خود را مديون اين ترسيم‌ها و ساختارهاي هندسي در ستاره داوود توسعه يافته هستند.

در رسم فوق مستطيل و مارپيچ طلايي به مركز رسم ستاره داوود توسعه يافته انتقال داده شده است .

در رسم فوق مستطيل و مارپيچ طلايي به نقطه‌ي ديگري انتقال داده شده است .
اينك اگر در اين دنباله ( 1,1,2,3,5,8,13,21,34,55,89,144,233 ) هر عدد را به عدد قبلي‌اش تقسيم كنيم يك چنين سري را بدست مي‌آوريم :
1/1=1 ، 2/1=2 ، 3/2=1.5 ، 5/3=1.66… ، 8/5=1.6 ، 13/8=1.625 ، ……. ، 233/144=1.61805……
كه هر چقدر جلوتر برويم به‌نظر مي‌آيد كه به يك عدد مخصوص مي‌رسيم . اين عدد را عدد طلايي مي‌نامند كه اين عدد تقريبا برابر است با :
1.618033…………….
روش جبري براي بدست آوردن عدد طلايي :
مستطيلي به عرض 1 واحد و طول x را در نظر مي‌گيريم مسلما x بزرگتر از 1 مي‌باشد .

اينك بايد مقدار x را چنان تعيين كنيم ( بدست آوريم ) كه اگر مربعي به ضلع 1 واحد را از اين مستطيل جدا نماييم ، مستطيل بدست آمده‌ي كوچكتر ، متناسب مستطيل بزرگتر قبلي باشد ، يعني x/1=1/(x-1) a به بيان ساده‌تر ، نسبت طول به عرض مستطيل اول برابر نسبت طول به عرض مستطيل بدست آمده ( ‌مستطيل دوم ) باشد كه با ضرب صورت در مخرج طرفين تناسب ، يك معادله درجه 2 بدست مي‌آيد يعني x²-x-1=0 و با ريشه‌يابي اين معادله به ريشه‌هاي 1.6180 و 0.6180- دست مي‌يابيم .
 

mohandes_javan

عضو جدید
تناسبات طلایی2

تناسبات طلایی2

روشهاي هندسي براي بدست آوردن عدد طلايي :

اگر يك مثلث متساوي‌الاضلاع رسم كنيم ( مثلث بنفش ) و از مركز آن دايره‌اي رسم كنيم تا از سه راس آن مثلث عبور كند ( دايره‌ نارنجي ) و وسط دو ضلع مثلث را يافته و پاره خطي از آن دو نقطه تا محيط دايره ، رسم كنيم دو پاره خط با نسبت طلايي بدست مي‌آيد ( پاره خط زرشكي و سرخ آبي ) يعني
69.2820323/42.81865077=1.61803398………..
رسم زير روش ديگري براي رسم مستطيل طلايي ويژه و تناسبات طلايي ، و همچنين بدست آوردن عدد طلايي را نشان مي‌دهد .

جهت رسم يك مستطيل طلايي به نسبت عدد طلايي ابتدا يك مربع به ضلع يك واحد كشيده سپس طبق شكل فوق وسط ضلع پاييني اين مربع را پيدا مي‌كنيم . سپس يك قوس با شعاعي به اندازه وسط ضلع پاييني مربع تا گوشه سمت راست بالا مي‌كشيم تا طول مستطيل معلوم شود .
اهرام :
جالب است بدانيم كه نسبت ضلع بلندتر به ضلع كوتاه‌تر مستطيل طلايي كه نسبت طلايي ناميده مي‌شود ، در بسياري از طرح‌هاي هنري از قبيل معماري و خطاطي ظاهر مي‌شود . مطابق تحقيقات انجام شده ، نسبت طول ضلع قاعده به ارتفاع در اهرام ثلاثه مصر ، برابر نسبت طلايي است . همچنين ديوارهاي معبد پارتنون از مستطيل‌هاي طلايي ساخته شده است ! زيرا به اعتقاد سازندگان آنها ، مستطيل‌ها با نسبت‌هاي طلايي به چشم خوشايندتر هستند و اين موضوع دال بر اين واقعيت است كه اين تناسبات هندسي در ذات انسان‌ها نيز شكل گرفته‌اند !

تعريف رياضي سري اعداد يا دنباله‌ي فیبوناچی و عدد طلايي ( في Φ ) :
غیر از دو عدد اول ( 0 و 1 ) اعداد بعدی از جمع دو عدد قبلی خود بدست می‌آیند . اولین اعداد این سری عبارتند از : ۰,۱,۱,۲,۳,۵,۸,۱۳,۲۱,۳۴,۵۵,۸۹,۱۴۴,۲۳۳,۳۷۷,۶۱۰,۹۸۷,۱۵۹۷,۲۵۸۴,۴۱۸۱,۶۷۶۵,۱۰۹۴۶
این سري از اعداد به نام لئوناردو فیبوناچی ریاضیدان ایتالیایی نام گذاری شده‌ است . طبق تعريف :مقدار عددي حد فوق به عدد في يا همان ………. 1.618033 مي‌رسد . اگر عدد في را بتوان دو برسانيم مثل اين است كه يك واحد به عدد في افزوده باشيم يعني Φ²=Φ+1 و اگر عدد يك را بر في تقسيم كنيم مثل اين است كه يك واحد از عدد في كم كرده باشيم يعني :
1/Φ=Φ-1
عدد في را در مبناي دوجيني ميتوان به صورت 1.75 نوشت كه مقدار واقعي ، حقيقي و درستي جهت في مي‌باشد براي اينكه :
1+(7/12)+(5/12/12)=1.618055555555555555555……….
233/144=1.618055555555555555……
همانطور كه مي‌دانيم عدد 233 توالي دوازدهم سري يا دنباله‌ي فيبوناچي است يعني همان تعداد خرگوش‌ها در پايان ماه دوازدهم . و بدست آمدن عدد 1.75 در مبناي دوجيني براي مقدار في بيانگر اين موضوع است كه سيستم دوجينی از بعضی جهات راحت‌تر از سيستم دهدهی است . راحتی فوق اصولا از اين حقيقت ناشی می‌شود كه تعداد مقسوم عليه‌های دوازده از تعداد مقسوم عليه‌های ده بيشتر ميباشد . دوازده بر يك ، دو ، سه ، چهار ، شش و خودش بخش‌پذير است . بنابراين بسياری از محاسبات دستی در سيستم دوجينی تا حدودی ساده‌تر از سيستم دهدهی هستند ، عدد في كه در مبنای دهدهی به صورت عددهاي كسری متناوب در می‌آيد در مبنای دوجينی چنين نيست و مي‌توان به مقدار فيكس شده‌ي 1.75 دست يافت .
ماياهايي كه در خلال سالهاي 2000 تا 900 قبل از ميلاد ، ساكن آمريكاي جنوبي بوده‌اند ، چنين به نظر مي‌رسد كه براي رصد كردن حركات متغير اجرام آسماني ، اهرامي بنا نهادند و تقويم شمسي دقيقي وضع كردند . همچنين با محاسبات خود ، وقوع خسوف و كسوف را پيش بيني و مراسم قرباني كردن انسانها را تدارك مي‌ديده‌اند و عقيده بر اين داشتند كه اين كار آنها خشم خدايان را از آنها برطرف مي‌كند .

به يقين مي‌توان گفت كه مطالب و موضوعات بسيار مهمي در علوم بشريت در زمينه‌ي رياضيات ، هندسه و نجوم مفقود و از بين رفته است و فقط نشانه‌هاي تلخ و ناخوشايندي از آن دانسته‌ها در ساخته‌هاي دست بشر باقيمانده است كه در مباحث بعدي سعي خواهيم كرد اين دانسته‌هاي از بين رفته را بازيابي نماييم . البته ما بايد مابين علم و جنايت فرق قائل شويم .
سری فیبوناچی چه در ریاضیات چه در فیزيك و علوم طبیعی ، كاربردهای بسیار دیگری دارد ، ارتباط زیبای فاصله‌های خوش صدا در موسیقی ، چگونگی تولد یك كهكشان و … كه در مطالب آینده راجع به آنها بحث خواهیم كرد .
اين الگو را مي توان در گلبرگ‌ها يا دانه‌هاي بسياري از گياهان مثلاً آناناس ، گل داوودي ، گل كلم ، ميوه‌هاي كاج و … مشاهده كرد .
خود انسان از ناف به نسبت في تقسيم مي‌شود . اين نسبت نقش پيچيده‌اي در پديده‌هايي مانند ساختار كريستال‌ها ، سال‌هاي نوري فاصله بين سيارات و پريودهاي چرخش ضريب شكست نور در شيشه ، تركيب‌هاي موسيقي ، ساختار سياره‌ها و حيوانات بازي مي‌كند . علم ثابت كرده است كه اين نسبت به راستي نسبت پايه و مبناي خلقت جهان است . هنرمندان دوره‌ي رونسانس عدد في را يك نسبت الهي مي‌دانسته‌اند .
از زماني كه هنرمندان و معماران به عمد شروع به استفاده از نسبت طلايي كردند ، نشان داده شد كه مخاطبان شيفتگي و شيدايي بيشتري نسبت به كارهاي آنها از خود نشان دادند . مستطيل‌هاي طلايي ، مانند نسبت طلايي فوق‌العاده ارزشمند هستند . در بين مثال‌هاي بي‌شمار از وجود اين نسبت و يكي از برجسته‌ترين آنها مارپيچ هاي DNA است . اين دو مارپيچ فاصله دقيقي را با هم براساس نسبت طلايي حفظ مي‌كنند و دور يكديگر مي‌تابند . در حالي كه نسبت طلايي و مستطيل طلايي جلوه‌هاي زيبايي را از طبيعت و ساخته‌هاي دست انسان به نمايش مي‌گذارد ، جلوه ديگري از اين شكوه وجود دارد كه زيبايي‌هاي تحرك را به نمايش مي‌گذارد . يكي از بزرگ‌ترين نمادهايي كه مي‌تواند رشد و حركات كاينات را نشان دهد ، اسپيرال طلايي است .
اسپيرال طلايي كه به آن اسپيرال لگاريتمي و اسپيرال متساوي‌الزاويه نيز مي‌گويند هيچ حدي ندارد و شكل ثابتي است . روي هر نقطه از اسپيرال مي توان به هر يك از دو سو تا بي‌نهايت حركت كرد . از يك سو هرگز به مركز نمي‌رسيم و از سوي خارجي نيز هرگز به انتها نمي‌رسيم . هسته‌ي اسپيرال لگاريتمي وقتي با ميكروسكوپ مشاهده مي‌شود همان منظره‌اي را دارد كه وقتي به اندازه هزاران سال نوري به جلو مي‌رويم . ديويد برگاميني در كتاب رياضياتش خاطرنشان مي‌كند كه منحني ستاره‌هاي دنباله‌دار از خورشيد كاملا شبيه به اسپيرال لگاريتمي است . عنكبوت شبكه تارهاي خود را به صورت اسپيرال لگاريتمي مي‌بافد . رشد باكتري‌ها دقيقاً براساس رشد منحني اسپيرال است . هنگامي كه سنگ‌هاي آسماني با سطح زمين برخورد مي‌كنند ، مسيري مانند اسپيرال لگاريتمي را طي مي كنند . عدد في Φ عددي مربوط به خلقت پروردگار يكتا است .
اسب‌هاي آبي ، صدف حلزون‌ها ، صدف نرم‌تنان ، موج‌هاي اقيانوس‌ها ، سرخس‌ها ، شاخ‌هاي جانوران و نحوه قرار گرفتن گلبرگ‌هاي گل آفتاب‌گردان و چيدمان گل مرواريد ، همه به صورت اسپيرال لگاريتمي است . گردباد و منظومه‌ها از نگاه بيرون كاملاً در مسيري به صورت اسپيرال حركت مي‌كنند . طرح مطالب در اين زمينه بسيار بسيار زياد است كه اگر تمايل به ارايه آنها به ديگران داريد بهتر است آن را در اين مبحث ( تاپيك ) قرار دهيد تا سايرين هم مشاهده نمايند .
برگرفته شده از سایت http://www.pu-architect.mihanblog.ir
 

mohandes_javan

عضو جدید
اهميت علامت در تاريخ معماري

اهميت علامت در تاريخ معماري

نياز بشر به تزئينات همان قدر قديمي است كه نياز بشر به محافظت فيزيكي اولين نمونه هاي معماري بشر نيز تزئين يافته بودند. اما تزئين به معني، زيباترساختن بنا نبوده بلكه تزئينات بيشتر در ارتباط با خود بنا و يا با اشخاص بوده اند و جنبه ي استعاره اي و نمادين داشته اند . وظيفه ي اين تزئينات اين بوده است كه، بيان ايده ي اصلي ساختمان را به قسمتهاي غير ساختاري ساختمان نيز تعميم دهند .
ايمان داشتن به يك نما مي تواند تا جائي پيش برود كه براي آن نماد قدرتها و نيروهائي را قائل شود كه در عالم واقعيت فاقد آنهاست . محتواي ذهني در اينجا اهميتي بيش از ادراك بصري دارد .
در فرهنگ روم باستان تزئين وسيله اي است براي بدست آوردن آنچه كه با سازه قابل تحصيل نبود و اين فضا نبود – چنانچه در معماري مدرن هست – که نقش اصلي را بازي مي كرد بلكه مطلب اصلي محتواي ذهني بود و براي نشان دادن اين مطلب استفاده از هر وسيله اي آزاد بود .
ساختمانها تا دوران باروك هميشه يك مجموعه هنري بودند . يعني تمامي هنرمنداني كه درايجاد ساختمان سهيم بودند سهمي برابر داشتند وتمامي رشته هاي هنري نيز نه تنها مهم بودند بلكه صرفنظركردن از هريك ازآنها نيز امكان پذير نبود .
تزئينات مربوط به آن دوره ها ، به چشم ما بي محتوا وغيرقابل فهم مي آيند . به اين دليل است كه ما امروزه تزئين را بصورت چيزي مستقل نگاه ميكنيم وآنرا يك ” ضميمه ” ميدانيم كه اگر اصلا غير ضروري نباشد وجودش چندان ضرورتي هم ندارد .
تزئينات ساختمان امروزه مارا بياد يك عكس آويخته شده يا يك مجسمه ي ساخته شده دريك ساختمان مياندازد. اما يك ساختمان سابقا يك مجموعه واحد بوده است كه ازپي تا كوچكترين جزئيات تزئيني، شامل همه چيز مي شده است و تمامي اين واحد درخدمت واقعيت بخشيدن به يك ايده اصلي بوده است . طبيعي است كه يك بنا درآن زمان نيز تشكيل شده بود از قسمتهايي كه ازنظرسازه اي ضروري بوده اند وقسمتهايي كه ازاين جنبه ضرورتي نداشته اند . اما اين دو قسمت با هم ايجاد كننده كل ساختماني بوده اند كه نشانگر يك سبك بود واين سبك بدون يكي ازاين دوبخش قابل تصورنبود. البته سهم اين دو قسمت دركل باهم هميشه برابر نبوده اند ونسبت آنها دردورانهاي مختلف وازمنطقه اي به منطقه اي ديگرتغييرميكرده است .
تزئينات ديگروسيله نشان دادن ارزش زيباشناختي نيست. بلكه تنها زيبايي مواد است كه اهميت دارد آدولف لوس نيز برهمين عقيده بود . فراترازاين اومعتقد بود كه سازه ي نمايان ونوع بهم پيوستن مواد نيز درزيبايي يك ساختمان عوامل تعيين كننده اي هستند .”اين سازه ناب وخالص است كه بايستي جايگزين فرمهاي خيال پردازانه و تزئينات شكوفاي ادوار و قرون گذشته بشود.” به اين ترتيب لوس نظريه ي كلي معماران مدرن را در اين زمينه پيش از خود آنها بيان كرده بود .
هنري راسل هيچكاك و فيليپ جانسون در سال 1932 مي نويسند : ” جزئيات معماري ، در معماري معاصر به نوعي داراي نقشي تزئيني است . در واقع جزئيات معماري – چنانكه امروزه تابع و يا نشا نگر سازه است – در گذشته نيز بيشرين عوامل تزئيني را عرضه مي كرده است “. طرد عوامل تزئيني در زمان قبل از لوس نيز چيز كاملا جديدي نبود . مثلا آرتور شوپنهاور فيلسوف قرن 19 مي گويد :” تزئينات متعلق به مجسه سازي است نه به معماري . معماري ، تزئين را تنها به عنوان يك محلقه تحمل مي كند و مي تواند ازآن نيز صرفنظر كند” .
مطرود داشتن تزئينات دو دليل داشت: از يك طرف تزئينات در قرن 19 به صورت چيزي تقليدي در آمده است. مثلا به سبك كلاسيك ، گوتيك ، چيني و يا نظائر آن كه مثل وصله ي ناجوري به يكي از سبكهاي معماري چسبانده شده بود و به اين دليل ديگر فاقد خاصيت بياني اي شده بود كه قبلا در طول هزاران سال داشت . از طرف ديگر تغييرات صنعتي مفهوم جديدي براي زيبائي پديد آورده بود بنام ” زيباشناختي مهندسي ” .
تحولات قرن 19 به معني پايان دوران كار ” هنر جامع ” بود. رشته هاي مختلف هنري معماري ، مجسمه سازي و نقاشي هر كدام مستقل شدند و هر يك به تنهائي وجود داشتند تا آن زمان اين هنرها متكي به يكديگر بودند، به طوري كه هيچ كدام بدون ديگري قادر به ادامه ي حيات نبودند. البته در دوره هاي مختلف ، ، تزئينات و گاه جنبه ي ايستائي – سازه اي بنا، نقش قالب را داشته اند و در نتيجه مركز ثقل اين فعاليتها متغيير بوده است . اما در نهايت، همه ي اين رشته هاي هنري با هم تشكيل هنر جامع را مي دادند. پايان اين دوران براي هنر بطور كلي پديده اي سرنوشت ساز بود . نقش تنها نوعي از اين هنرها بوده كه نمي توانست به تنهائي وجود داشته باشد و تنها در داخل چهار چوب هنر جامعه بود كه مي توانست داراي مقامي شايسته باشد و به اين دليل در معماري مدرن محكوم به زوال شد .
در ضمن معماري مدرن نيز از تزئين بطور كامل صرفنظر نكرد، اما خالق رابطه ي جديدي بين بنا و عوامل تزئيني شد . در معماري مدرن زبان علائم منحصربه بيان شكل گرايانه شد. و از اين طريق مقداري از اهميت خود را از دست داد. درداخل سبك معماري مدرن گرايش ” شورش عليه عقل گرائي ” بوجود آمد . براي دسترسي به فرمهاي آزادتر دست ازاستفاده ي سرسختانه ازهندسه و تاكيد بر عناصر سازنده ي فضا برداشته شد . اين مطلب باعث توسعه ي مجدد طيفي از زبان علائم شد، بار ديگر، فضاي باز بيشتري، براي تعبير شكل گرايانه بوجود آمد و در استفاده ا ز استعاره تسهيلاتي را سبب كردند . اين تحولات منجر به سبك پست مدرن شد و تزئين نيز بعنوان عملي براي مقصود يا پيامي در مجموعه ي فرايند طرح داراي اهميت بيشتري شد و علامت بعنوان نماد يا وسيله اي براي بيان استعارات ارزش پيدا كرد .
در معماري مدرن فضا بيشترين اهميت را دارد و اين واقعيتي است كه بنظر ونتوري اگر نماد گرائي توسط فرم را غير ممكن نسازد لااقل آن را دچار مشكل مي كند : ” راهي كه معماري مدرن در پيش گرفته است منتهي به فرم گرائي محض مي شود . اگر چه معماري مدرن از ابتدا در صدد ادامه ي فرم گرائي نبود ولي باني افزايش قدرت بيان آن شد . با اينكه از ابتدا مخالف هر نوع تزئيني بود و از آن جا كه توان استفاده از نمادها را نداشت سر انجام مجبور به پرستش فضاي خالص شد “. معماري مدرن هر نوع تزئين را در ساخنمان مطلوب مي شمارد . از آنجا كه در سبك مدرن، فضا و در پي آن فرم، داراي اولويت هستند ساختمانهاي مدرن را مي توان تنها علائمي بزرگ ناميد كه فقط داراي بعد ظاهري هستند .
ايدئولوژي پست مدرن در ايالات متحده امريكا بوجود آمده است. مهمترين پيروان اروپايي اين سبك آلدوروسي و اوسوالدماتياس اونگراس هستند . نظرات اين دو نفر تطابق كامل با تئوري رابرت ونتوري ندارد. اما اين دو نفر مخالف تنزل سطح معماري تا حد فرمال و فضايي هستند. به عكس ونتوري ، اين دو معتقدند كه بكارگيري تزئينات استعاره اي و نمادين، راه صحيحي نيست وبراي تقويت محتواي معنوي ساختمان بايستي از تاكيد بر فرمهاي هنري در ارتباط با فرمهاي اوليه و نيز سوابق تاريخي استفاده كرد تا از اين راه سطح ارزشهاي نمادين و استعاره اي نيز بار ديگر ترقي كنند.
گرد آورنده روح الله تلخابی
 

mohandes_javan

عضو جدید
هندسه فراکتال

هندسه فراکتال

واژه فراكتال مشتق از واژه لاتيني فراكتوس- به معني سنگي كه به شكل نامنظم شكسته خرد شده است- در سال 1975 براي اولين بار توسط بنوت مندل بروت مطرح شد. فراكتال ها شكل هايي هستند كه بر خلاف شكل هاي هندسي اقليدسي به هيچ وجه منظم نيستند. اين شكل ها اولاً سر تاسر نامنظم اند، ثانياً ميزان بي نظمي آنها در همه مقياسها يكسان است.
با ملاحظه اشكال موجود در طبيعت، مشخص مي شود كه هندسه اقليدسي قادر به تبيين و تشريح اشكال پيچيده و ظاهراً بي نظم طبيعي نيست.
مندل بروت در سال 1975 اعلام كرده كه ابرها به صورت كره نيستند، كوهها همانند مخروط نمي باشند، سواحل دريا دايره شكل نيستند، پوست درخت صاف نيست و صاعقه بصورت خط مستقيم حركت نمي كند.
جسم فراكتال از دور ونزديك يكسان ديده مي شود. به تعبيير ديگر خودمتشابه است.
وقتي كه به يك جسم فراكتال نزديك مي شويم، مي بينيم كه تكه هاي كوچكي از آن كه از دور همچون دانه ها بي شكلي به نظر مي رسيد، بصورت جسم مشخص در مي آيد كه شكلش كم و بيش مثل همان شكلي است كه از دور ديده مي شود. در طبيعت نمونه هاي فراواني از فراكتال ها ديده مي شود. درختان ، ابرها، كوهها، رودها، لبه سواحل دريا، و گل كلم ها اجسام فراكتال هستند بخش كوچكي از يك درخت كه شاخه آن باشد شباهت به كل درخت دارد. اين مثال را مي توان در مورد ابرها، گل كلم، صاعقه و ساير اجسام فراكتال عنوان نمود.
بسياري از عناصر مصنوع دست بشر نيز بصورت فراكتال مي باشند. تراشه هاي سليكان، منحني نوسانات بازار بورس، رشد و گسترش شهرها و بالاخره مثلث سرپينسكي را مي توان در اين مورد مثال زد.
در علم رياضي فراكتال يك شكل مهندسي است كه پيچيده است وداراي جزئيات مشابه در ساختار خود در هر مقياسي است.
ميزان بي نظمي در آن از دور و نزديك به يك ميزان است. مثلث سرپينسكي يك مثلث متساوي الاضلاع است كه نقاط وسط سرضلع آن به يكديگر متصل شده اند. اگر اين عمل در داخل مثلث هاي متساوي الاضلاع جديد تا بي نهايت ادامه يابد، همواره مثلث هايي حاصل مي شوند كه مشابه مثلث اول هستند.
( وحید قباديان، مباني و مفاهيم در معماري معاصر غرب صص 166-167)
تعریف فراکتال
هندسه ی اقلیدسی – احجام کامل کره ها و هرم ها و مکعب ها واستوانه ها- بهترین راه نشان دادن عناصر طبیعی نیستند . ابرها و کوه ها و خط ساحلی و تنه ی درختان همه با احجام اقلیدسی در تضاد هستند و نه صاف بلکه ناهموار هستند و این بی نظمی را در مقیاس های کوچک نیز به ارمغان می آورند که یکی از مهمترین خصوصیات فراکتال ها همین است .
این بدین معناست که هندسه ی فراکتال بر خلاف هندسه ی اقلیدسی روش بهتری را برای توضیح و ایجاد پدیده هایی همانند طبیعت است .زبانی که این هندسه به وسیله ی آن بیان می شود الگوریتم نام دارد که با اشیا مرکب می توانند به فرمولها و قوانین ساده تری ترجمه و خلاصه شوند.
فرکتال از کلمه ی لاتین فراکتوس به معنی سنگی نامنظم شکسته و خرد شده است، گرفته شده است . اولین بار فرکتال را دکتر ماندلبروت طی نظریه ای که برای مسائل جهان هستی ارائه کرد و در این نظریه عنوان کرد که جهان هستی بعدی مابین 23/1-34/11 دارد و تمامی پدیده های طبیعی به نوعی فرکتالهایی می باشند در جهان هستی که برای ما ناشناخته اند.
فراکتال ها انواع عناصری هستند که فرم فضایی آنها صاف نیست .بنابراین “نامرتب ” نامیده شده اند و این نامنظمی آنها به طور هندسی در راستای مقیاسهای گوناگون در داخل هرم تکرار می شوند .هر چیز طبیعی در اطراف ما در اصل نوعی فراکتال است . به این سبب که خطوط صاف و پلانها فقط در دنیای ایده آل ریاضی وجود دارد .در کنار این تئوری هر سیستم که بتواند به صورت هندسی متصور و تحلیل شود می تواند یک فرکتال باشد .جهان در فرم فیزیکی ( مادی ) کلی خود پر هرج و مرج ،ناممتد و نامنظم است اما در پس این اولین ذهنیت و گمان یک نوع دستوری نهفته است که منظم و دارای ترکیبی واضح است . بهترین راه برای تعریف یک فرکتال توجه به صفتها و نشانه های آن است یک فرکتال ” نامنظم ” است . این بدان معنی است که در آن هیچ قسمتی صاف نیست . فرکتال ” خود مشابه ” است و این بدین معنی است که ” اجزا ” شبیه کل هستند .
فراکتال ها به وسیله ی ” تکرار ” توسعه می یابند که به این معنی است که تغییرشکل مکرراً ایجاد شده و وابسته به موقعیت شروع است . خصوصیت دیگر آن این است که فراکتال ” مرکب ” است . اما با این حال می توان آن را به وسیله ی الگوریتم های ساده نشان داد و همچنین بدون معنی نیز نیست که در پس عناصر نامرتب طبیعی یک رشته قوانین موجود است .
Benoît B. Mandelbrot (born 20 November 1924) is a French mathematician, best known as the father of fractal geometry. He is Sterling Professor of Mathematical Sciences, Emeritus at Yale University; IBM Fellow Emeritus at the Thomas J. Watson Research Center; and Battelle Fellow at the Pacific Northwest National Laboratory. He was born in Poland. His family moved to France when he was a child, and he was educated in France. He is a dual French and American citizen. Mandelbrot now lives and works in the United States.
برگرفته شده از سایت http://naturalarchitecture.blogfa.com
موزه گوگنهايم در بيلبائو
فرکتال (برخال) چیست؟
ما فرکتال‌ها را هر روز می‌بینیم: درختها ، کوهها، پراکنده شدن برگهای پاییزی روی زمین ، ساحل دريا و …
حالا به این تعریف دقت کنید: فراکتال تصویر هندسی چند جزیی است که می‌توان آن را به تکه هایی تقسیم کرد که انگار هر تکه یک کپی از ” کل ” تصویر است . به سختی بتوان باور کرد که چیزی مانند فراکتال‌ها بتواند اینقدر پیچیده و سخت باشد و در عالی ترین سطوح ریاضی به کار رود و در عین حال بتوان به تصویر یک سرگرمی خوب به آن نگاه کرد. اگر بخواهیم بترسانیمتان می‌توانیم بگوییم که هندسه فراکتالی حرکت اشکال در فضا را ثبت می‌کند و یا ناهمواری دنیا و انرژی و تغییرات دینامیک آن را نشان می‌دهد ! اما راستش را بخواهید فراکتال چیز ساده ای است به سادگی ابرها یا شعله های آتش.
واژه فرکتال از ریشه ای یونانی به معنای ” تکه تکه شده ” و”بخش بخش” آمده است و به نحوی تعریف ریاضی اش را در خود دارد.
اگر بخواهيم از ديد كلي به بحث فركتال نگاه كنيم آن را مي توان به 3 دسته تقسيم بندي كرد :
1- هندسه فركتال : در اين قسمت از ديد رياضي به فركتال نگاه مي شود كه بيشتر مورد توجه رياضي دان ها قرار گرفته اما پايه هاي قسمت هاي بعدي نيز مي باشد ، و تا با عناصر اصلي فركتال و چگونگي ايجاد اين فرم آشنا نشويم نمي توان فرم هاي مختلف و حجم هاي مختلف را شناسايي كرد.
2- فرم فركتال : قسمت دوم اين مقاله است ، با توجه به اينكه ،محصول هندسه فركتال فرمي است كه دقيقاً آن مشخصه هاي هندسي مربوطه را دارد . در اين بخش فرم هايي همچون فرم هاي درخت ، فرم هاي مندلبرت ، فرمهاي موجود در طبيعت ، ايجاد فرم هاي رندوم (Random fractal) ، خود متشابهي (self similarity) ، فركتال در نقاشي ( آثار نقاشاني چون جكسون پالاك ) و … مورد بررسي قرار خواهد گرفت .
3- حجم فركتال (فركتال در معماري): نتيجه فرم هاي مختلف مي تواند به يك اثر معماري منتج شود لذا در اين بخش حجم هاي فركتالي و آثار معماري مطرح مي شود .
اشكال فركتالي چنان با زندگي روزمره ما گره خورده كه بسيار جالب است. با كمي دقت به اطراف خود، مي توان بسياري از اين اشكال را يافت. از گل فرش زير پاي شما و گل كلم درون مغازه هاي ميوه فروشي گرفته تا شكل كوه ها، ابرها، دانه برف و باران، شكل ريشه، تنه و برگ درختان و بالاخره شكل سرخس ها، سياهرگ و حتي مي توان از اين هم فراتر رفت : سطح كره ماه ، منظومه شمسي و ستارگان .
البته در بخش فرم هاي فركتال اين موضوع بيشتر مشهود است به طوري كه بسياري از فرمهاي خلقت داراي ساختاري فركتال هستند .
اين روزها از فراکتالها به عنوان يکي از ابزارهاي مهم در گرافيک رايانه اي نيز نام مي برند، اما هنگام پيدايش اين مفهوم جديد بيشترين نقش را در فشرده سازي فايلهاي تصويري بازي می کنند.
فركتال از منظر هندسي
هندسه فرکتالي يا هندسه فرکتال ها پديده ايست که چندي پيش پا به دنياي رياضيات گذاشت.
واژه فرکتال در سال 1976 توسط رياضيدان لهستاني به نام بنوئيت مندلبرات وارد دنياي رياضيات شد.
او در سال 1987 پرفسوري خود را در رشته رياضيات گرفت.
مندلبرات وقتي که بر روي تحقيقي پيرامون طول سواحل انگليس مطالعه مي نمود به اين نتيجه رسيد که هر گاه با مقياس بزرگ اين طول اندازه گرفته شود بيشتر از زماني است که مقياس کوچکتر باشد.
از لحاظ واژه مندلبرات انتخاب اصطلاح فرکتال (fractal) را از واژه لاتين fractus يا fractum (به معني شکسته ) گرفت تا بر ماهيت قطعه قطعه شونده كه يكي از مشخصه هاي اصلي اين فرم است ،تاکيد داشته باشد .
فرهنگستان زبان هم واژه برخال را تصويب کرده و همچنين براي واژه فرکتالي واژه برخالي را تصويب کرده است.
واژه فركتال به معناي سنگي است كه به شكل نامنظم شكسته شده باشد.
اما در هندسه :
فرکتال از ديد هندسي به شيئي گويند که داراي سه ويژگي زير باشد:
1-اول اينکه داراي خاصيت خود متشابهي باشد يا به تعبير ديگر self-similar باشد.
2-در مقياس خرد بسيار پيچيده باشد.
3-بعد آن يك عدد صحيح نباشد (مثلاً‌ 1.5).
براي درک بهتر نسبت به مشخصات بالا در فرم هندسي ، بد نيست نمونه اي كه شايد تا كنون با آن برخورد كرده باشيد مطرح شود :
تصوير بالا ( يك كبوتر ) يك فرم هندسي است كه دقيقاً با تعاريفي كه در تعريف فركتال بيان شد، منطبق است يعني هم داراي خاصيت خود متشابهي و پيچيدگي در مقياس خرد و نيز عدم داشتن بعد صحيح . تصوير بالا داراي بعدي بين عدد 2 و 3 است.
حال به بررسي هر يك در زير پرداخته شده :
خاصيت خود متشابهي فرکتا لها
شيئي را داراي خاصيت خود متشابهي مي گوييم: هر گاه قسمت هايي از آن با يك مقياس معلوم ، يك نمونه از كل شيئي باشد.
ساده ترين مثال براي يك شيئ خود متشابه در طبيعت گل كلم است كه هر قطعه‌ي كوچك گل كلم متشابه قطعه بزرگي از آن است .
همين طور درخت كاج يك شيئ خود متشابه است ،چرا كه هر يك از شاخه هاي آن خيلي شبيه يك درخت كاج است ولي در مقياس بسيار كوچكتر .همچنين در مورد برگ سرخس نيز چنين خاصيتي وجود دارد.
رشته كوه ها ، پشته هاي ابر ، مسير رودخانه ها و خطوط ساحلي نيز همگي مثال‌ها‌يي از يك ساختمان خود متشابه هستند.
نمونه ای از خود متشابهي در شكل زير نیز ديده مي شود.
فراکتال شکل هندسی پیچیده است که دارای جزییات مشابه در ساختار خود در مقیاسهای متفاوت می باشد و بی نظمی در آن از دور و نزدیک به یک اندازه است .
واژه فراکتال مشتق گرفته شده از واژه لاتینی فراکتوس به معنای سنگ است که به شکل نا منظم شکسته و خرد شده .این واژه برای اولین بار توسط بنوت مندل بروت مطرح شد .
جسم فراکتال از دوز و نزدیک یکسان دیده می شود .مثلا وقتی به یک کوه نگاه می کنیم شکلی شبیه به یک مخروط می بینیم که روی آن مخروطهای کوچکتر و بی نظمی دیده می شود ولی وقتی نزدیک می شویم همین مخروطهای کوچک شبیه کوه هستند و یا شاخه های یک درخت شبیه خود درخت هستند .البته در طبیعت نمونه های اجسام فراکتال فراوان است مثلا ابرها -رودها -سرخس ها و حتی گل کلم از اجسام فراکتال است .و اگر به ساخته های دست بشر هم نگاه کنیم تراشه های سیلیکان و یا مثلث سرپینسکی نیز فراکتال هستند . و در معماری همیشه نباید نیاز بشر را هندسه اقلیدسی تامین کند .گسترش شهرها نمونه آشکاری از فراکتال است.
خصوصيات اشکال فرکتال
- اشکال اقليدسي با استفاده از توابع ايستا توليد مي شوند ولي اشکال فرکتال با فرآيندهاي پويا توليد مي شوند.( فرآيندهاي پويا, فرآيندهايي هستند که داراي حافظه مي باشند و رفتار آنها به گذشته بستگي دارد.)
- اشکال فرکتال داراي خاصيت خود همانندي است. طول اين اشيا بي نهايت است که در فضاي محدود, محصور شده اند.
- مجموعه هاي فرکتال, از زير مجموعه هايي تشکيل شده اند که اين زير مجموعه ها شبيه مجموعه هاي بزرگتر هستند.
- هندسه فرکتال داراي ساختارهاي ظرفيتي بالاست ولي ظرفيت اطلاعاتي اشياي اقليدسي بسيار محدود و حاوي اطلاعات تکراري است.
- هندسه فرکتال, بيان رياضي از معماري طبيعت است.
- هر فرآيند تکراري و پويا باعث ايجاد ساختارهاي پيچيده فرکتال نمي شود. مکانيزم توليد چنين ساختارهاي پويايي, آشوب است. در حقيقت, فرکتال تصوير رياضي از آشوب است.
رابطه فراکتال و معماري
مطالعه هندسه بايد به طراح کمک کند به درک بهتري از جريان جزئيات در پيرامون ما و جهان طبيعي دست يابد.
خصوصيت فراکتالي يک ترکيب معماري در تسلسل جالب جزئيات است. اين تسلسل براي حفظ جذابيت معماري لازم است. هنگامي که شخص به يک ساختمان نزديک و سپس به آن وارد مي شود هميشه بايد مقياس کوچکتر ديگري همراه با جزئيات جذاب وجود داشته باشد تا معناي کلي ترکيب را بيان کند که اين يک ايده فراکتال است.
انسانها در روزگار قديم که در طبيعت مي زيستند و مانند انسان دوره مدرن, با طبيعت بيگانه نبودند, معماريشان با نظم طبيعت بود. آنها به اين دليل که در طبيعت رشد ميافتند, ضمير ناخودآگاهشان نيز با نظم طبيعت- يعني با نظم فراکتال- رشد ميافت, در نتيجه مصنوعاتش نيز داراي نطم فراکتال مي بود.
فراکتال در معماري معاصر
به دنبال بيگانگي انسان معاصر با طبيعت و دور شدن ساخته هايش از تشابه با ساختارهاي طبيعت, معماران معاصر به دنبال نمود دادن ساختار فراکتال طبيعت در آثارشان هستند. هر چند که اين هنوز آغاز راه است ولي ارتباطي جديدي در زمينه طبيعت و معماري معاصر را نشان ميدهد. ارتباطي که انسان مدرن آن را فراموش کرده بود.
برگرفته شده از سایت : http://www.memaran.ir
 

mohandes_javan

عضو جدید
اندازه و اندازه گیری در معماری

اندازه و اندازه گیری در معماری

“اندازه و اندازه پذیری در هر جائی با زیبائی و مزیت همراه است” افلاطون
“اندازه گیری به معنی شناخت و بررسی کیفیت یک شیء یا یک حالت است” امانوئل سوئیدنبرگ
در کل، انسان مدرن تنها علومی را می تواند بفهمد که با اشیاء قابل اندازه گیری، محاسبه و ارزیابی سر و کار دارد.امروزه به مرحله ای رسیده ایم که می توانیم بگوییم علم تنها در جائی وجود دارد که امکان بکارگیری نوعی سیستم اندازه گیری وجود دارد.این در حالی است که انسان مدرن نمی داند که امکان اندازه گیری صرفاً بر ویژگی ذاتی ماده یعنی تقسیم پذیری نامحدود آن استواراست.
اندازه و اندازه گیری یکی از مفاهیم پایه درک انسان است.واژه measure که از ریشه لاتینی -mens ،و اسم مفعول metiri مشتق شده،معادل metron یونانی است. همچنین این واژه از لحاظ ریشه شناسی با واژه ژرمانیک nama به معنی name یا اسم یک نمود فردی و ریشه سانسکریت na- (اصل نامشخص) و ma- (نمود یا جلوه قابل اندازه گیری) ارتباط دارد.اندازه (measure) بخش اصلی تمامی واژگانی است که در ساخت آنها mens یا metr وجود دارد،نظیر هندسه (geometry)، تقارن (symmetry)، متر (meter)، قطر (diameter)، بعد (dimension)، اندازه گیری (mensuration) و بزرگی (immensity). پولیت (pollitt) درباره اهمیت اندازه گیــــــــــــری در تفکر کهن می گوید: “تلاشی برای کشف یا ایجاد نوعی نظم در ورای جریان تجارب انسان در عالم هستی به همان اندازه در ذات اندیشه یونانی وجود داشته که مثلاً تلاش برای رسیدن به یک هستی غیر مادی و ماوراء طبیعی در ذات اندیشه هندو وجود داشته . مفهوم نظم را بدون درک ویژگی اصلی آن یعنی اندازه و اندازه گیری که شامل تعریف (تعیین مرزهای اشیاء) و تحلیل روابط بین صورت های مجزا است نمی توان فهمید.”
همانطور که در بالا گفته شد از دید افلاطون معیار و اندازه دارای معانی ضمنی اخلاقی است.همچنین اندازه و معیار دارای یک هستی مطلق است و آنهم از این نظر است که صرفاً درجات نسبی بین متضادها نیست،بلکه بصورت یک حد اعتدال (نه افراط نه تفریط) است که هنرهای مختلف در جستجوی آن بوده اند.حد اعتدالی که در ذات هستی هنرها ودر ذات کیفیت هایی نظیر زیبایی و خوبی است.
ارسطو نیز برتری را در حد اعتدال می بیند.او می گوید:هر شکلی از دانش کاربردی زمانی در مرحله عمل بخوبی ظاهر می شود که بر پایه حد اعتدال و استانداردهای تعیین شده بوسیله آن عمل کرده باشد.خوبی کیفییتی است که بر میانگین و حد اعتدال منطبق است و در معماری به عنوان یک هنر فضایی اندازه و اندازه گیری(measure) ابزاری است برای رسیدن به خوبی و زیبایی.
توضیح:بحث درباره اندازه به دلیل مقدمات یکپارچه آن عملاً به معنی ورود به دنیای علوم سنتی و نظم به اصطلاح طبیعی(در تمامی ابعاد آن) است.بهترین مثال دراین باره اول بودن و تقسیم ناپذیری عدد یک درتفکر سنتی و موقعیت محوری عدد صفر و استفاده از اعداد منفی در اندیشه و ریاضیات غربی است.علوم سنتی و عرفان در آنچه که مسیحیت و اندیشه غربی از دوره رنسانس تا بحال خلط کرده است با آنها هم عقیده است و آن وحدت ذاتی هویدا و ناهویدا است.
در اینجا مجال پرداختن به نـــــــــظم طبیعی،عـــــلوم سنتی،یا حتی نقش اندازه و اندازه گیری در سنت جز در تأیید باستان شناسی زبان وجود ندارد که آنـــــــهم بواسطه اشاره به ریشه واژه measure است که در بالا مطرح شد.(این زبان است که ریشه کهن واژگان و اصلاحات را در آنها جاودانه می سازد).واژه های origin و orient تنها نمونه های کوچکی از واژگانی هستند که نشان می دهند زبان عمیقاً در حوادث طبیعی و ارتباط طبیعی حیاط با چرخه های کیهانی نهفته است.-واژه orient و originاز ریشه لاتینی orior به معنی «برخاستن» مشتق شده اند-.آنچه که در اینجا به آن می پردازیم گروه خاصی از کیفیت های معماری است که با اندیشه و عمل غربی در زندگی روزمره آنها ارتباط دارد.در ماهیت چرخه ای حوادث طبیعی،اندازه و مقیاس پایه ی حیات نهفته است که از طریق آن صور مختلف هستی توسط انسان تقسیم پذیر شد و انسان توالی و رشته ای بودن امور را دریافت.تقسیم موقت اتفاقات طبیعی به اجزای کوچکتر علل ،شب/روز،ماهها،ساعتها و دقایق امروزه تنها در سطح آکادمیک مورد بررسی قرار می گیرند و در اینجا تنها این را می گوییم که فواصل مشخص شده بوسیله چرخه های طبیعی بواسطه آهنگهای حرکات و تلاشهای انسان برای خلق اندازه های گستره فضایی کامل شدند.به عنوان مثال آواز،رقص و موسیقی نشان دهنده چرخه های طبیعی بود و مرزها را مشخص می کرد،در حالی که گام های انسان بر توالی امور تأکید داشت و گسترش،جدایی و فاصله را تعیین می کرد.این تفکیک و تمایز بدست آمده مطلق نیست،اگر چه ارتباط تشریفات و موسیقی همراه با انتقال فضایی(رژه،تشییع و…)یا نواخت های شیپور نوازان اسلامی که با گردش متوالی بسوی جهات اصلی،یا با استفاده از آهنگ و ریتم موجود در حرکات مختلف فضا را تسخیر می کردند شاهدی بر آنها است. (حرکاتی که با آهنگ همراه هستند از لحاظ فضایی یا ثابت «نظیر بافتن»یا ممتد«نظیر کشت و درو کردن»). در رابطه با کشت کردن،یک نوع ارتباط مستقیم بین چرخه کیهانی و اندازه گیری اندازه ی (measure ) زمین است.مثلاً، morgen (در گذشته صبح) به عنوان بخشی از زمین که می توان آنرا در صبح شخم زد،تلقی می شد.
قابل توجه است که لوکوربوزیه اثر خود تحت عنوان modular را با اشاره به تخریب پیوستگی کامل صدای انسان از طریق نت نویسی شروع می کند.نت نویسی، یا بصورت کددرآوردن صدای انسان عبارت است از تقسیم صدا که یک کل پیوسته است بر اساس یک سری تقسیمات مصنوعی.نت نویسی به عنوان ابزاری برای جاودانه ساختن صدا به روشی غیر از سنت کلامی خلق شده است.
بنابراین،لوکوربوزیه سیستم مدولی بعنوان ابزاری مرکب از مقیاس های خطی و اپتیکی را پیشنهاد می دهد که مشابه متن موسیقی است.هدف او از ارائه این سیستم پیوند زدن،سازمان دهی و منظم کردن کاری است که در حال حاضر منفک و غیرپیوسته است.این کار یا اثر منفک و ناپیوسته همان سیستم اندازه گیری امپریال و متریک موجود است.چیزی که لوکوربوزیه ارائه داده بود کاری بسیار عمده تر بود.او با ارائه سیستم جدید قصد داشت نوعی پیوستگی در اندازه گیری را مشابه آنچه که در دانش کهن وجود داشت در عصر مدرن مجدداً ایجاد کند.این پیوستگی و یکپارچگی در اندازه گیری در دوره رنسانس دوباره ظهور کرد اما تدریجاً از بین رفت.این پیوستگی در یک نقشه صورت کیهانی انسانیت و معماری را متحــــــــد می ساخت.
اختراع مجدد و بکارگیری سیستم های اندازه گیـــــــــری جدید یکی از جنبه های معماری کلاسیک رنسانس بود که توان و تأثیر بسیاری به آن بخشید؛نه تنها به خاطر اینکه این سیستم ها از لحاظ تکامل کمی خود بر الگوهای درست سنتی منطبق بودند،بلکه همچنین بخاطرارزش اضافی که به اجزاء به عنوان قسمت های برتر و پست تر-که با دوره معماری باروک ظهور کرد-داده شد.چنین تمایزی در دوران کهن عجیب تلقی می شد…اما آهنگ سازی بعد از قرون وسطی که به ارزش های مختلف اجزاء تأکید داشت از سلسله ای کلی از عناصر تشکیل شده بود که تا حد زیـــــــادی منظم بود.ابزارهای این دوره همنـــــشین کردن،ادغام و درجه بندی بود.قانون های اندازه گیری و تناسب کلاسیک با تمایلات طبیعی انسان به نظم سازگار بود و معمارها نیز از بقیه جامعه انسانی مستثنی نبودند اما مراتب باروک حاصل استادی و مهارت بود و معماران مشتاقانه از آن پیروی کردند.آن سیستم های متداول نه تنها از لحاظ موسیقیایی و هارمونی های کیهانی مطرح می شد بلکه سرانجام زیبایی و کمال را به عنوان مفهومی سیستماتیک یا سازمند به تصویر می کشید که معماران و هنرمندان همواره آنها را با قبول خطر آن نادیده می گرفتند.این سیستم های اندازه گیری هنجار سیاسی و هنری بودند و نمی بایستی نادیده یا دست کم گرفته می شدند.در واقع چالش موجود این بود که سیستم های پذیرفته شده را اصلاح کنند و البته تاریخ نظریه معماری بعد از کشف دوباره ویترویوس (vitruvius) علی الظاهر همواره با سیستم های اندازه گیری بهتری(به عنوان سیستم های زیبایی و کمال)روبرو بوده است. در قرن 18 و با ارائه تعریفی جدید از آنچه که کل را می سازد تغییرات اساسی در توجه به ساختارسلسله مراتبی و تابعیت اجزاء نسبت به کل ایجاد شد.در قرن نوزدهم و با ظهور ساختارگرایی و توجه به ساختار در درجه اول و همین طور تأکید روی کیفیت درونی مصالح(مواد)باعث ایجاد گرایش مخالف باروک شد چرا که باروک این دو را نادیده گرفته بود،اما این گرایش جدید تا قرن بیستم چندان تأثیرگذار نبود.در قرن بیستم این گرایش از لحاظ مفهومی بر تفکر معماری حاکم شد تا حدی که تمامی سیستم های نظم دهی کنار گذاشته شد.تنها لوکوربوزیه بود که از همان روش سیستماتیک کلاسیک پیروی می کرد.او به همان پنج اصل معماری یا پنج روش نظم دهی که از آگوست چویسی کسب کرده بود و سیستم نسبی مدولی خود پایبند بود.آلن کولکوهورن ادعا میکرد اولینِ اینها مطلقاً با قانون کلاسیک پنج اصل مغایر بود.از لحاظ کمال و زیبایی،لوکوربوزیه با حالتی طفره آمیز ادعا می کرد اگر قرار است حاصل سیستم اوایجاد هارمونی باشد،همینطور خواهد شد.
از طرف دیگر،تأکید افلاطون بر حد اعتدال به عنوان کاملترین حالت و نقش کلیدی آن در تعیین زیبایی و خوبی هر چیزی در کتاب politicus پیامدهای قابل توجهی برای معماری به همراه داشته است.برای تمامی اهداف عملی،همانطور که برای یک طراح به هنگام طراحی رخ می دهد،در صورتی که شخص با گونه نامعینی از نمود یا احتمالات روبرو شود،لازم است که یک سری حد و حدود را اعمال کند تا ترکیبی از متضادها را با دقت در کنار هم قرار دهد و به بی نظمی نظم ببخشد.تعیین حد و حدود برای ترکیب کیفیتهای مختلف یا به قول افلاطون اعمال اعداد و ارقام بر آنها روش ساختن یا هارمونی بخشیدن به آنهاست.(با استفاده از واحدهای مختلف اندازه گیری و معیارهایی نظیر زوج و فرد کیفیت ها به پدیده ای قابل اندازه گیری مبدل می شوند).به عبارت ساده تر با بکارگیری مقیاس (metron) و نسبت (symmetria) می توان به هارمونی دست یافت.
آلبرتی در مورد حد اعتدال می گوید در هر چیزی طبیعت میل به اعتدال دارد،و چیزی که ما آن را خوب می دانیم در واقع حد واسطی است که از ترکیب افراط و تفریط ها بدست آمده است.حد اعتدال همواره خوشایند است.اندازه گیری صرفاً مقایسه نسبی گروههای دوگانه نیست،بلکه از این لحاظ که حد اعتدال نشان دهنده مهترین انتخاب در شرایط موجود است مطلق می با شد،و اگر اینگونه باشدحد اعتدال باید نماینده بالاترین خوب یا خوب افلاطونی باشد که قاعدتاً همان صورت معتدل است.در این صورت،حد اعتدال افلاطونی(و همین طور ارسطویی) کاملاً یک ادعای رادیکال است؛چون به گرایش به میانه تأکید دارد که امروزه به عنوان«مقداری از هر کدام» -و نه یکی از دو طرف متضاد از کیفیات ناهنجار- به رسمیت شناخته شده،به طوری که در اندیشه غربی از آن به عنوان یک رابطه خطی تفسیر می کنند.با وجود این،لازم به تأکید است که این مفهوم صرفاً به بازسازی متضادها یا ضدهنجارها به صورت پدیده هایی هم مرکزکه مطلوب ترین حالت آنها در مرکز است خلاصه نمی شود.رادیکال ترین چیز در آنچه افلاطون می گوید این است که حد اعتدال صرفاً ترکیبی است از دو متضاد که در آن نه یک طرف تضاد بیش از حد زیاد است و نه طرف دیگر بیش از حد کم است،بلکه نوعی سازش یا مصالحه بین دو طرف صورت گرفته است.
در صورتی که چنین باوری را فرضاً در طراحی یک میز اعمال کنیم،بهترین میز تحت یک مجموعه شرایط میزی است که در ساخت آن در هیچ یک از عوامل دخیل افراط یا تفریط نشده باشد؛به عبارت دیگر بهترین میز میزی است که به بهترین وجه ممکن با شرایط حاکم سازگار است.با در نظر گرفتن ترکیبی از عوامل دخیل نظیر فرهنگ،آب و هوا،مواد اولیه،مهارت نجار،طراحی فضایی میز،هزینه ساخت آن و…بهترین میز آن است که در ساخت آن تمامی این عوامل مد نظرقرارگرفته باشد. بنابراین ایده اصلی میز[که در ذهن نجار است]یک صورت ایده آل از میز نیست،بلکه به عنوان یک صورت ایده آل از میزی که در ساخت آن اعتدال وجود داشته به شرایط حاکم بسته است،و در رادیکال ترین حالت در نهایت ممکن است.حتی از دید یک ایده آلیست افلاطونی،معیار سنجیدن آنچه که نمود می کند«در حد اعتدال بودن آن است» نه «خوب بودن آن» یعنی نوعی ارتباط بین مفهوم و کاربرد. آیا این همان منظور افلاطون است ؟ اگر چنین باشد،یک مزیت و برتری برای معماری محسوب می شود.
گردآورنده : مهدی شبانزاده
 

reza902

عضو جدید
قدرت طبيعت

قدرت طبيعت

اگر بپذیریم که جوهره شوق زیبایی شناسی در توانایی اثر هنری در بر انگیختن احساسات و هیجانات یکسان در مردم و نیز ار تباط دادن آنها با اثر هنری – و از طریق ار تباط با هنر مند و انسانهای دیگر – نهفته است‚ آنگاه یقینا طبیعت واجد بالاترین در جه ار تباط با قدرت زیبایی شناسی است. شناخت جهان مرئی از طریق وجود نور و به واسطه توجه بشر به طبیعت میسر شدو به تبع آن هنر ها نیز پا به عرصه وجود نهادند.لئوناردو داوینچی که معتقد به طبیعت و ستایشگر او بود می گوید(نقاشی فرزند زاده طبیعت است ))((نقاشی پایدار می ماند زیرا مستقیما از طبیعت سرچشمه می گیرد.تصورکلی لئوناردو خلاقیت گونه ای ((نو آوری ضمن حفظ وفاداری )) به طبیعت بود.دیدگاه او از این رو مهم می نمود که مورد قبول نسل بعد واقع شد و یکی از دو قطب اصلی در تقابل رویکردهای طبیعت گرا و انتزاعی را نیز به وجود آورد ‚ که این تقابل زمینه های تکامل هنر را فراهم کرد.از جمله مفاهیم وابسته به قدرت شناخت طبیعت –نیرویی که به هنرمند توانایی ((دیدن)) می بخشد-مفهوم ادراک و ارتباط آن با چشم و ذهن است. آنها در کنار یکدیگر شکل دهنده نوع در یافت بشری از آموزه های طبیعت هستند.لئو ناردو و میکل آنژ((چشم))(باصر)و ((ذهن))(فاهمه)را مهم تر از ((دست)) که ابزار نهایی بیان هنر محسوب می شود می دانستند .بسیاری از هنرمندان نیروی ذهن را تصدیق کرده اند .در حقیقت ‚بیشتر آثار هنری که در آتلیه به انجام می رسد ‚غیر از احساسی آنی از موضوع که ممکن است باعث بر انگیختن اثر هنری شود ‚ حاصل آموزش دادن چشم به دیدن ‚ و توانایی ذهن برای اندوختن و حمل تصاویر برای لحظه ای است که بیان نهایی رخ می دهد.واسیلی کاندینسکی عاشق طبیعت و در آن سر گردان بود ‚آن را با ذهن خود می دید و به حافظه می سپرد .او می گوید(سال ها بعد موفق شدم مناظر طبیعی را با ذهن خود در آتلیه ‚ بسیار بهتر از خیره شدن به آن در اطراف شهر ‚ به تصویر کشم))

طراح باید تلاش کند و بخواهد که عمیقا((ببیند)) و همواره بکوشد تا آنچه را دیده است ((توصیف کند))تنها درک شخصی و تاویل فردی از امور است که در نهایت زمینه ورود ما را به عر صه ای جامع تر و سطحی غنی تر از زیبایی شناسی فراهم می کند .ما با ید بیاموزیم تا چیزهایی را ببینیم که ما را به عنوان معمار علاقه مند می سازد:اشکال ‚شکل گیری های موجودات طبیعی مختلف ‚نور و عبور آن از میان عناصر ‚و مصالح مختلف .بسیاری از معماران و هنر مدان طبیعت را به عنوان علایق شهودی خود مورد تعمق قرار داده اند .به اعتقاد میکل آنژ فرمی که هنرمند به مصالح می بخشد نه تنها در ذهن هنرمند ‚ بلکه از پیش در خود مصالح وجود دارد .بنا براین هنر مند همواره در کشاکش متا فیزیکی با فرم و اسرار طبیعت است و این فرایندی است مکاشفه آمیز که از طریق آن هنر مند توده فرمی را که از قبل در ذهن خود و نیز در مصالح نهفته است ‚ کشف می کند .شاید این همان موضوعی باشد که فرانک لوید رایت همواره در بحث مصالح به آن اشاره می کرد .با آنکه رایت به طبیعت عشق می ورزد شاید هیچ گاه نتوانست مانند میکل آنژ به سرشت خارق العاده مصالح دست یابد . او بعضی اوقات ‚ به رغم ادعایش در فهم مصالح ‚ در این زمینه دچار شکست می شد.شاید شکست معماران را بتوان به اقتضای ماهیت ویژه انتظام معماری دانست ‚ چرا که معماران بر خلاف مجسمه سازان که معمولا با یکی (یا تعداد بسیار کمی) از مصالح به کار می پردازند ‚ با انبوهی از مصالح گوناگون سرو کار دارند.در عین حال ‚ رایت –و بسیاری از معماران که در طلب یادگیری از طبیعت هستند –بسیاری از اسرار طبیعت ‚ جنبه های مختلف آمیختن طبیعت با سایت ‚استقرار ساختمان روی آن ‚جهت یابی آن ‚ آثار جنبی حرارتی و اقلیمی و گاه حتی جنبه های مختلف فرمی طرز تشکیل ساختمانی طبیعت را فرا گرفته اند.

رویکردهای درست به طبیعت : از شاعرانگی سولیوان تا جامع نگری آلتو

امروزه آثار معمارانی چون لوییس سولیوان ‚ فرانک لوید رایت ‚لوکوربوزیه ‚الیل سارینن ‚گونار آسپلوند ‚و آتو به ما اطمینان می بخشد که رمانتیک بودن در معنای غیر ارتجاعی آن بیانگر هیچ گونه فریب یا ضعفی نیست.این نوع رمانتی سیسم ‚ معماری را غنا می بخشد و آن سر شار از احساس و انگیزش می کند .ما چنین دریافتی از طبیعت را حالتی از ((رویکرد در ست رمانتیک )) می نامیم . و در مقابل نگرش اکسپرسیونیست های فرم گرای ار تجاعی را به مثابه ((رویکرد نادرست))می شناسیم.اولین نشانه انگیزش های رمانتیک با ((رویکرد درست))این است که طراح به جست و جوی محیط های طبیعی استثنایی به عنوان عاملی برای الهام بخشی ‚ مئوثر بر می شمردند.معماران و شاعران از جمله مصادیق این حکم هستند.آنانی هم که به دلایلی خاص نتوانستند برای خود ماوایی شخصی در دل طبیعت فراهم کنند ‚ برای کشف اسرا طبیعت و راز یگانگی آن ‚ به تکاپو پرداختند در این مورد والت ویتمن و جان اشتاین بک مصادیقی مناسب هستند.تصادفی نیست که بیشتر هنرمندان خلاق ‚ برای سکونت ود د رجست جوی محیط های طبیعی منحصر به فرد هستند .پیکاسو به یک معنا طبیعت را با هنر خود و هدفش از زندگی برابر می دانست. ژرژ براک –واسیلی کاندینسکی –پل کله و بسیاری از نقاشان دیگر و نیز معمارانی چون لوییس بارگان –لارنس هالپرین-دیمتریوس پیکیونیس و میگل آنخل روشا- از طبیعت بسیار آموختهاند و آموزه های آن را از طریق آثار و نوشته هایشان نشان داده اند .اسکیس از طبیعت و شکل های طبیعی روش مورد علا قه آنها برای مطالعه بوده است .نکته دیگر زندگی بسیار نزدیک با طبیعت برای مدت طولانی است که برای آنها بسیار مهم بوده است .بعضی اوقات ارتباط صمیمی خاص با طبیعت ‚به نقطه عطفی در زندگی هنر مند تبدیل می شود.بساری اعتقاد دارند هیچ کس نمی تواند طبیعت را به شیوه ای پویاتر از معمارن ببیند ‚ زیرا که آنها طبیعت را از زوایای دید متعددی نظاره می کنند .آنها به روش و قواعد سخت عناصر طبیعی مختلف توجه می کنند و به همان اندازه ب ((علل)) تغییرات و پویه شناسی پدیده های طبیعی می پردازند.

تا پایان جنبش رمانتیك مفهوم طبیعت به ویژه مفهوم زیبایی طبیعی متأثر از فلسفه «افلاطون» بود كه تقریباً مرتبط با پندار هارمونی به عنوان وحدت ایجاد شده بین عالم صغیر و گیتی است و بشر جزیی جدا شدنی از آن است.

پیشرفت علوم و مكانیزه سازی مفهوم، منجر به درك علمی از طبیعت شد و طولی نكشید كه استفاده از طرح‌های كمی و كیفی كه به برداشت‌های متفاوت از زیبایي‌شناسی سرعت مي‌بخشد، رایج گردید. اما در هر حال فكر ما پیوسته متأثر از باور رمانتیك ایده‌آل یعنی زیبایی دست نخورده طبیعی است.

در طول تاریخ طبیعت تبدیل به یك مفهوم تلفیقی از تنوعات موضوعی شده است. قطب‌های مخالف نهادین علي‌رغم اینكه حل نشده باقی مانده‌اند ولی به همزیستی ادامه مي‌دهند. در چارچوب جامع چندگانه گرای ما و با وجود پس زمینه تاریخی پیچیده، هر فرد ایده شخصی خود از طبیعت را بسط داده است. این ایده ثابت نیست و با توجه به تأثیری كه جامعه مي‌پذیرد و مطابق با معیارهای فرهنگی متغییر است. بنابراین معنای درست مفهوم طبیعت در مجموعه ایده‌های فردی نهفته است و در نتیجه یك تعریف قاطع از طبیعت غیر ممكن به نظر می آید و مفهوم طبیعت، هدف ایدئولوژیكی مهمی را به عهده دارد و بیانگر تمایلات پیشرفتی و پسرفتی در جامعه مي‌باشد. به كار بردن واژه “Rousseau” مبنی بر بازگشت به طبیعت برای توجیه گریز به سمت محیط طبیعی ظاهراً دست نخورده، كاملاً پسرفتی است. اما یك تعریف پیشرفتی از طبیعت شاید تعریفی بر پایه فلسفه‌ اخلاقی كه تنوع را مي‌پذیرد و به آن ارج مي‌نهد، اجاره بر خورد احساس ها را مي‌دهد و به تفاوت‌ها احترام می گذارد.

لند آرت؛ زبانی نو در لنداسكیپ:
تمایل به علوم طبیعی در زبانهای غیر گفتاری در حال گسترش است. یكی از پیامدهای اساسی عصر ما رابطه مختل شدة بشر با طبیعت و تهدید جهانی تعادل اكولوژیكی است و جامعه ما كماكان به دنبال راه حلی تكنولوژیك برای حل بحران ناشی از همین تكنولوژی است.!

در چند سال اخیر رویكرد این پیامد در خواستهایی در جهت طراحی مناسب در فضای عمومی را در پی داشته است. هدف، گسترش بحث در مورد مفهوم تغییر یافته طبیعت و كمك به ارتقای ژرف‌اندیشی است. معماری لنداسكیپ مانند هنر باغسازی كه از مهمترین فرمهای هنر بود، خواستاران فراوانی یافته است. حدود صد سال است كه ویژگی زیبایي‌شناسی در معماری لنداسكیپ به جهت رعایت مسایل اكولوژیكی، اجتماعی و عملكردی، تضعیف شده ‌است. عقب‌نشینی به سمت ابزار عملكردی خالص جهت منظرسازی به عنوان شكل معاصر ارتباط، زبانی بین بشر و طبیعت پذیرفته نیست، بلكه جستجوی راهی خارج از این بحران و رد برخورد تكنولوژی خالص با طبیعت منجر به باز پس‌گیری هنر به عنوان ابزار منحصر به فرد ارتباط غیر زبانی شده است. امروزه معماری لنداسكیپ در جستجوی زبانی همخوان با زمان است. موضوع آن ایجاد یك همكاری قوی و سالم برای ارتباط بین بشر و طبیعت مي‌باشد.

لندآرت در تلاش برای باز پس‌گیری طبیعت به عنوان فضایی كه اجازه درك حسی را مي‌دهد و در آن ارتباط بشر و محیط دوباره میسر مي‌شود، در واقع پاسخی است به پرسشهایی پیرامون چگونگی توسعه زبانی نو در لنداسكیپ. در حقیقت در این حیطه، لندآرت به كلمه‌ای مورد پسند تبدیل شده است.

تجارب لندآرت(Land art) جنبشی ویژه در تاریخ هنر است كه اغلب با عنوان works Earth مطرح مي‌شود. این جنبش در اواخر 1960 در ایالات متحده آمریكا آغاز شد، جنبشی مبنی بر اینكه هنر چگونه خلق مي‌شود و درك مي‌گردد. لندآرت، ارتباط مستقیم با محیط طبیعی و مصالح طبیعی دارد. مصالحی اعم از سنگ، چوب، خاك و نظایر آن، اغلب مورد استفاده قرار مي‌گیرند. هنرمندانی چونChristo، Walter De Maria، Michael Heizer،Nancy Holt ،Robert Morris،Robert smithson و جمعی دیگر جزو پیشگامان لندآرت هستند. لندآرت ارائه‌ای جامع از كار این هنرمندان بزرگ و تحلیلهایی گرانبها از این شكل از هنر بنیادین است. معادل این كارها خود زمین است. زمینی كه دستكاری میشود، شخم زده مي‌شود، كنده مي‌شود، شمع زده مي‌شود، تراز مي‌شود، هموار مي‌شود و بریده مي‌شود. با این وجود این پروژه‌ها زمین را با حس بزرگی مي‌آمیزند. در واقع تلاشی در جهت ارتباط با زمین و آغاز فرایند گفتگو با محیط می باشند. این پروژه‌ها در قالب ترسیمات و عكسها به تعداد فراوان ارائه مي‌گردند (شامل ویوهای هوایی كه اجازه مي‌دهند كارها از طریق پرسپكتیوهای چندگانه دیده شوند).

زمین صاعقه ( Lightuing field) دی ماریا، حصار فرار(running fence) كریستو، منفی مضاعف(double negative) مایل هیزر، اسكلة حلزونی(Spiral Jetty) رابرت اسمیتسون، برج رودن كراتر(Roden crater) جیمز تارل، تونلهای خورشید (Sun tunnels) نانسی هالت، از كارهای معروف در لندآرت مي‌باشند.

طبیعت متریالی برای هنر:
متریال واسطه ای است كه پیام نمادین و فیگوراتیو كار متاثر از آن است. در حیطه هنری متریال نه تنها به اشیای قابل انعطاف، بلكه به عنوان وسیله‌ای جهت انتقال مفاهیم اساسی و تاریخ و اسطوره اطلاق مي‌شود. «خداوند زمین را به ما عطا كرده و ما نسبت به آن بي‌اعتناییم»(والتردماریا). بیش از 30 سال از زمانی كه مروج لندآرت والتردماریا علاقه ویژه خود را نسبت به متریالهای دور ریختنی (متریالهایی كه هنر پیشتر آنها را به عنوان دور انداختنی كنار گذاشته بود) ابراز داشت مي‌گذرد. او به كیفیت منحصر به فرد و جذبه زیباشناسی ویژه زمین به عنوان یك واسطه پی برد. نمومه بارز این مطلب در پروژه “Munich earthroom” در 1968 دیده مي‌شود. او در این پروژه اتاقی به مساحت 72 مترمربع در گالری هنری «فردریش مونیخ» را با 50 متر مكعب خاك پر كرد. سكوت، رطوبت قابل لمس و بوی زمین تمام فضای اتاق را در بر گرفته بود و بازدیدكننده در انتظار به نمایش گذاردن اشیای هنری در یك مسیر بود. اهمیت ویژه توسعه لندآرت در حجم وسیع پروژه‌های “earth works” كه اكثرا خارج از فضای موزه و گالری اجرا مي‌شدند نمایان مي‌شود. نمونه‌های موفق آن شامل «صلح لاس و گاس» والتردماریا و «منفی مضاعف» اثر مایكل هیرز مي‌باشد. شیارهای دماریا (صلح لاس و گاس) در صحرای «تولا» یادآور اولین ردپاهای بشر در تلاش برای پا گذاشتن به سیاره‌ای است كه پیشتر كسی به آن پا نگذاشته بود. هنرمند انگلیسی، ریچارد لانگ كه امروزه جزو یكی از مروجان مشهور هنر لنداسكیپ در اروپا است در سال 1968 با مداخله هوشیارانه خود در لنداسكیپ توجه جامعه هنری را به سوی خود جلب كرد. طرحهای آزاد او تضاد اولیه تمامی مداخلات دیدنی در زمین را جلوه گر ساخت. ریچارد لانگ اساسا راه رفتن در مسیر مناطق بیابانی را به عنوان تعهدی میانجیگرانه كه با تجربه شخصی طبیعت ارتباطی تنگاتنگ دارد در مي‌یابد.

زمین، هنر، لندآرت و لنداسكیپ:
آنچه لندآرت را در معماری لنداسكیپ ممتاز ساخته حس خلاقانه آن است (ایده‌های چگونگی پاسخگویی به زمین و ایده‌های هنر و طراحی). در واقع لندآرت وابستگی قدیمی معماری لنداسكیپ نسبت به یكپارچه سازی ظریف و حساس سایت و دورنما را به آن باز گردانده است. توسعه كاربردی این جنبه در كارهایی چون «اسكله مارپیچی» رابرت اسمیتسون در 1970 و ’’ ایندنجرد گاردن’’ یا ’’تریشیا جانسون’’ در 1988 قابل رویت است. ریچارد لانگ و اندی گلدورتی معتقدند هنر شامل بازپروری متریالهای ارگانیك سایت با ساده‌ترین روش ممكنه است (خطی از سنگها، شاخه‌ای از برگها وجود دارد...) در این صورت تخریب اكولوژیكی نیز به حداقل خواهد رسید. حداقل گرایی لندآرت باید با یك هنر طراحی مثل معماری لنداسكیپ كه بسیاری از فرصتهای مدرنیسم را از دست داده یكپارچه شود. علاوه بر همه این موارد، بیشترین جذابیت لندآرت در تأكید ویژه آن بر انتزاع نهفته است. بسیاری از هنرمندان لندآرت مانند نانسی هالت در پارك «دارك استار» و مایكل هیرز در ’’Effigy Tumuli’’ از فرم انتزاعی استفاده مي‌كنند كه بر بازسازی فرهنگی متریال طبیعی دلالت دارد. بنابراین لندآرت ما را به سمت ایجاد سازگاري‌ امكان‌پذیر بین طرحها و نمونه‌های طبیعی آن سوق مي‌دهد.

ابعاد اجتماعی لندآرت (گریز یا شروعی جدید):
با پایان دهه 60 ایالات متحده به عنوان زادگاه لندآرت در خارج و داخل متوجه بحرانهایی از قبیل اغتشاشات نژادی، شورشهای دانشجویی، ... بود. بحران انرژی و فجایع محیطی در آغاز دهة 70 ذهن امریكایي‌ها را متوجه پایداری منابع طبیعی ساخت. در 1968 جنبش بي‌سابقه‌ای در صحنه هنری آمریكا اتفاق افتاد، تأثیری كه در اروپا نیز تجربه شد. در بیان نقض شدید درك سنتی از هنر و سیستم رایج ارزشهای اجتماعی، هنرمندان آوان گارد جوان از شهر به سمت مناطق بیابانی نوادا كه كمابیش دست نخورده باقی مانده بود حركت كردند. البته رویكرد این اقدام واكنشهای انتقادی متعددی در پی داشت. قابل ذكر است كه گریز طلبی لندآرت (كه ناظر را به سیر و كشف درونی و برونی جهت تجربه اثر فرا مي‌خواند) علي‌رغم تمام مخاطرات و تضاد‌ها گامی است مقدماتی به سوی بازگشت به یك دیالوگ اجتماعی كه افقهای جدیدی را مي‌گشاید و باید در آینده نیز گسترش یابد. لند‌ارت بر خلاف سمبولیسم كهن و احیای اسطوره‌ها در نقطه مقابل محدودیتهای ناشی از دنیای عملكرد گرا و منطق گرا قرار مي‌گیرد. البته شماری از هنرمندان لندآرت بر خلاف پیشگامانی چون میكل هیزر و البته دی ماریا بیشتر به دنبال ارتباط با محیط شهری بودند. ولی در هر حال همگی اینها تأكیدی بود بر عزم راسخ آنها جهت شكستن ادراك متداول از هنر. در حقیقت باید گفت آنچه هنرمندان لندآرت را به سمت نوادا،یوتا، آریزونا، و ..... مي‌كشاند همان فضای بي‌كران، وسعت بي‌پایان و زمینه خنثی است كه به نوعی القا كننده آرامش مي‌باشد. (برای بیان واضحتر مطلب به تعدادی از آثار هنرمندان لندآرت اشاره خواهد شد).


منابع:
, Between Landscape Architecture and Land Art, 1999Udo Wallace
Dorothy Mc Garth, Landscape Art, Atrium Group, 2002
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

E . H . S . A . N

مدیر تالار مهندسی معماری مدیر تالار هنـــــر
مدیر تالار
بررسي رابطه انسان و طبيعت

بررسي رابطه انسان و طبيعت

لزوم بازگشت نگاه معناگرا و نمادگرا به طبيعت



چكيده
مهم ترين دلايل و انگيزه هاي نوشته شدن اين مقاله نخست اهميت موضوع «طبيعت» (و متعاقب آن رابطه ي آن با انسان) در منظر و معماري منظر و سپس علاقه ي شخصي نگارنده به سينما و داريوش مهرجويي به عنوان يكي از فيلمسازان مورد علاقه و درخت گلابي به عنوان يكي از فيلم هاي محبوب- بوده است. هدف در اين مقاله نه ايجاد ارتباطي بين سينما و معماري منظر ، بلكه در نظر گرفتن فيلم درخت گلابي به عنوان بستري براي نگاهي دقيق تر و متفاوت به طبيعت و بررسي ارتباط آن با انسان بوده است. به عبارت ديگر مي توان گفت كه فيلم تعيين كننده ي ايده ها ، مسير و چگونگي پيشبرد اين بررسي بوده است. بنابراين يكي از اولين محدوديت هايي كه درنظرگرفته شد جلوگيري از واردشدن به بحث ها و تحليل هاي سينمايي و تكنيكي پيرامون فيلم بوده است.
ايده و هدف اوليه؛ بررسي و دسته بندي گونه هاي مختلف ارتباط انسان و طبيعت ، با توجه به آن چه در فيلم ديده مي شود بوده است. اين ارتباط با توجه و تمركز خاص به موضوع «جاودانگي» به عنوان يكي از دغدغه هاي مهم بشري و نقش طبيعت در ايجاد ارتباط انسان با جاودانگي بوده است. مسلما در ادامه ي مطلب، تغييراتي در موضوعات و ايده ها و روند تحقيق پيش آمد. از مهم ترين اين تغييرات طرح اين پرسش اصلي و اساسي است كه : «طبيعت چيست؟» و «چگونه آن را مي شناسيم؟» پاسخ به اين سوالات خود يا مطرح كننده يا پيوند دهنده ي اصلي سوالات پس از آن بوده است. به گونه اي كه اين مقاله به دنبال تعريف يا مفهوم دقيقي براي اين طبيعت نبوده و بيشتر سعي بر تاكيد بر لزوم توجه دوباره به معنا و حقيقت طبيعت و بازگشت تقدس از بين رفته ي آن نزد بشر امروزي دارد. نيز در مرحله ي بعدي بر موضوعات و مفاهيم طبيعي كه شايد صورت فيزيكي نداشته يا تجسم نيافته اند به عنوان بخش فراموش شده ي طبيعت تاكيد مي كند.
در تهيه ي اين مقاله تلاش بسياري صورت گرفته كه با توجه به پراكندگي و تنوع و گسترش موضوعات ، مقاله از وحدت موضوعي برخوردار باشد و به حاشيه پردازي نپردازد. درعين حال از طرح بسياري از اين موضوعات نيز خودداري نشده است چرا كه هر يك مي توانند زمينه ي طرح پرسش ها و ايده هايي باشند و موضوع تحقيقات ديگري واقع شوند تا مباحث مهم و تا حد بسياري تعيين كننده ادامه دار باشند.
درباره فيلم و كارگردان :
درخت گلابي بر اساس داستان كوتاهي از گلي ترقي ساخته شده است . اقتباس ادبي هم در كارنامه ي فيلم سازي مهرجويي كار تازه اي نيست. گاو ، سارا و پري از فيلم هاي پيشين او هستند كه بر اساس اقتباس ادبي ساخته شده اند و مهمان مامان - آخرين فيلم مهرجويي - نيز اقتباس ادبي ديگري از اين كارگردان مطرح سينماي ايران است. اشاره به اين موضوع مقدمه ايي بر طرح اين پرسش است كه چقدر از درون مايه هاي فيلم درخت گلابي را مي توان به مهرجويي نسبت داد. به خصوص با توجه به اين نكته كه فيلم نامه مشتركا به دست مهرجويي و ترقي نوشته شده است. اگرچه شايد در اين مقاله طرح و پاسخ اين پرسش اهميت چنداني نداشته باشد – به خصوص كه در نهايت ، اين كارگردان است كه شكل دهنده ي اثر است و بنابراين او آفريننده و صاحب اثر محسوب مي شود (درست يا غلط) - اما بررسي اين نكته چنان چه در ادامه انجام شده به نتايج مهمي در تحليل داستان و فيلم منتهي مي شود و بستر مناسبي براي آغاز بحث اصلي است.
داريوش مهرجويي داراي مدرك ليسانس فلسفه از دانشگاه لس آنجلس است. دغدغه هاي فلسفي و در پي آن علاقه و توجه خاص به عرفان شرقي يكي از مهم ترين و بارزترين تم هاي موضوعي و پس زمينه هاي محتوايي و مضموني در فيلم هاي او است. در آثار مهرجويي مي توان رنگ و بويي از عرفان و فلسفه را در كنار دغدغه هاي اجتماعي اش مشاهده كرد؛ اگر آپارتمان نشين ها يكي از مهم ترين و موفق ترين فيلم هاي سينمايي در به تصوير كشيدن و نقد جامعه ي ايراني است يا همين مهمان مامان اثري داستاني و ساده و با اشارات اجتماعي فراوان، در عوض پري مستقيما درباره ي مسائل فلسفي و عرفاني است و هامون شاهكار مهرجويي و سينماي ايران، تركيبي پيچيده و متهورانه از همه ي اين موضوعات است.
از سوي ديگر - با اشاره ديگري به عدم تازگي اقتباس ادبي در فيلمهاي مهرجويي- توجهي دقيق تر به محصول نهايي فيلم هاي اقتباسي او و مقايسه ي آنها با متن اوليه براي شناخت بيشتر تاثير مهرجويي در متون ادبي اي كه دستمايه اش بوده است لازم به نظر مي رسد. به عنوان مثال پري كه اقتباسي است از دو داستان كوتاه از جي. دي. سلينجر نويسنده ي مشهور آمريكايي ، به طرز كم نظيري با فرهنگ ايراني سازگار شده و مايه هاي عرفاني و فلسفي آن نيز چنان پررنگ شده اند كه تصور اين كه فيلم بر اساس داستاني از نويسنده اي است كه داستان هايش به شدت از فرهنگ كشورش برآمده ، بدون خواندن داستان مشكل است.
آنچه در بالا به طور خلاصه گفته شد به اضافه ي مقايسه اي گذرا بين فيلم و داستان ، درستي اين گزاره كه درخت گلابي اثري متعلق به مهرجويي است را بيشتر آشكار مي كند. داستان درخت گلابي اثر گلي ترقي داراي مضموني نوستالژيك و عاشقانه است؛ بازگشت يا فلاش بك نويسنده اي به دوران نوجواني و ياآوري خاطرات اولين -و ظاهرا آخرين- عشقش. اما در فيلم؛ ادامه دادن و گستردن داستان و افزودن جزيياتي به آن ، با كاهش مضمون نوستالژيك داستان ، عشق نويسنده را هم به عشقي ابدي و جاودانه كه «ميم» (نام معشوقه اش در داستان) نمودي زميني از آن است تبديل كرده و زندگي نويسنده نيز با مراحل مختلف و فراز و نشيب هايش، به سلوكي عرفاني در يافتن عشق و حقيقت مي ماند. اين تاكيد بر درون مايه ي عرفاني فيلم – بدون آن كه اشاره ي مستقيمي درفيلم به آن شده باشد - با توجه به آن چه پيشتر پيرامون علاقه ي مهرجويي به موضوع عرفان گفته شد صورت گرفته است. درواقع با دانستن اين علاقه و زمينه ي فكري در فيلمساز، با اطمينان و تاكيد بيشتري مي توان از درون مايه ي عرفاني در فيلم سخن گفت. شايد بهتر باشد با مروري بر داستان ، بيشتر و دقيق تر اين مسله را بررسي كنيم.
خلاصه فيلم:
محمود شايان نويسنده ي معروفي است (چون در فيلم چندان بر اسم او تاكيد نمي شود ، در اين جا او را همان «نويسنده» خطاب مي كنيم) كه براي نوشتن و تكميل كتابي كه مدت ها است در حال نوشتن آن است در جستجوي محيطي آرام و ساكت ، به باغي در دماوند پناه آورده كه روزگار كودكي اش را در آن گذرانده است. داستان از جايي آغاز مي شود كه باغبان و كدخدا مرتب مزاحم او مي شوند تا به او گوشزد كنند كه درخت گلابي امسال بار نداده است. نويسنده اين موضوع را به خود مربوط نمي داند اما سماجت آنان باعث مي شود كه نويسنده خاطرات كودكي اش را با درخت گلابي و باغبان و كدخدا و... به يادآورد و كم كم به موضوع درخت هم علاقمند مي شود.
با خاطرات او از دوران نوجواني همراه مي شويم. جايي كه با خانواده ي بزرگي در باغ دماوند زندگي مي كند. او دو تصميم بزرگ در زندگي اش گرفته ؛ يكي نويسنده و شاعر شدن، ديگري وفادار ماندن ابدي به ميم - اولين عشق زندگي اش كه از او بزرگ تر است و دختري است پرجنب و جوش. اين خاطرات تا زماني كه ميم براي هنرپيشه شدن راهي فرنگ مي شود ادامه مي يابد. نويسنده به او قول مي دهد كه پيش او خواهد رفت اما وقتي بزرگ تر مي شود ، درگير مبارزات سياسي مي شود و سياست و حزب به عشق جديد زندگي اش تبديل مي شود. تا زماني كه در زندان از مرگ ميم در يك تصادف باخبر مي شود.
زمان حال مرحله ي سوم زندگي او است. طرفداران و شاگردان زيادي دارد ، اما نويسندگي كه زماني عشق او بود به كارش تبديل شده است و اين كار مداوم او را خسته كرده است. سرگرداني و كلافگي اين نويسنده، آن گاه كه نيمه شب به باغ مي رود و با درخت صحبت مي كند و آن گاه كنار آن مي نشيند ، در حالي كه به حقيقت و ابديت مي انديشد به پايان مي رسد به آرامش تبديل مي شود.
فيلم يا به نوعي زندگي اين نويسنده داراي سه بخش (سه بازه ي زماني) اصلي است كه كارگردان از طريق بعضي تاكيدات فرمي و بصري هم بر اين سه بخش تاكيد مي كند. نوجواني ، جواني و اكنون پيري (اگرچه نويسنده چندان هم پير به نظر نمي رسد ، اما در اين جا منظور از پيري ، اشاره به مرحله ي پاياني زندگي او است). آن چه كه پيوند دهنده ي اين سه بخش به يكديگر و يا همان خط اصلي داستان است ؛ «عشق» و نوعي جستجوي ناآگاهانه يا آگاهانه به دنبال عشق واقعي يا حقيقت است. ميم ، عشق دوران نوجواني او به فرنگ مي رود و دوران نوجواني اين گونه خاتمه مي يابد. در جواني او به گفته ي خودش به دنبال يك «عشق جهاني تر» است و چنان به فعاليت هاي سياسي مشغول مي شود كه نامه هاي معشوقه ي پيشين را بي جواب مي گذارد و با شنيدن خبر مرگ او دوران جواني هم پايان مي يابد. اكنون نويسنده ي مشهور ، پس از سال ها كار و نوشتن كتاب هاي مختلف ، گويي به نقطه ي پاياني نزديك مي شود. ديگر نمي تواند بنويسد. «بعد از اين همه سال... حاصل هيچ» ، «نه حرفي براي گفتن ، نه براي شنيدن» . در خيالش خود را در معرض اتهام و بزخواست شاگردان و طرفدارانشمي بيند. به اين دليل كه در هر زمان از زندگي عقيده اي داشته و هر بار كتابي با موضوع و انديشه ي متفاوتي نوشته و درحال حاضر هم كه مدت ها است قول كتاب جديدش را داده اما... يكي مي پرسد : «استاد آيا اصلا به چيزي اعتقاد داريد؟» او كم كم به نوعي نزديكي و شايد هم ذات پنداري با درخت گلابي مي رسد. درخت گلابي بار نمي دهد، نه از آن جهت كه پايان عمرش رسيده. به گفته ي باغبان درخت لج كرده و خطر بزرگ آن است كه ديگر درختان نيز از او تقليد كنند. اگرچه نويسنده مستقيما به هم ذات پنداري با درخت اشاره نمي كند ، اما نزديك شدن او را به درخت در كل داستان مي بينيم و يا با جملاتي مثل : «اصلا اگر من هم لج كنم و ننويسم چه؟» يا «آرامش درخت به من سرايت كرد»
دليل نويسنده براي ننوشتن هم به نظر نمي رسد كه نه از «به پايان خط رسيدن» باشد (گرچه آن طور كه مي بينيم نويسنده در طول فيلم، در حال تايپ كردن خاطرات و حوادثي است كه روايت مي كند.) بلكه گويي خود را در ، يا در حال ورود به مرحله ي جديدي از زندگي اش مي بيند. مرحله اي كه برخلاف آن سه مرحله ، به واسطه ي گذشت و زمان و بازه ي زماني اش از ديگر مراحل تفكيك و متمايز نمي شود. او توقف كرده و به پشت سر مي نگرد و خود را مورد تحليل و نقد قرار مي دهد. شايد او نسبت به آن چه گذشته احساس پوچي مي كند. شايد هم حقيقت را در گذشته و حال و آينده مي يابد. اما باز هم بدون آن كه اشاره اي به عرفان و سلوك عرفاني وجود داشته باشد ، مي توانيم نويسنده را در آخرين مراحل سلوكش ببينيم كه گويي به عشق يا حقيقتي كه عمري در جستجوي آن بوده نزديك شده است. آن جا كه نيمه شب در زير درخت مي آرامد و خيره به تار عنكبوتي خود را بين بي نهايت گذشته و بي نهايت آينده مي بيند و مي گويد : «خوبم. خوشم. كجايم؟ هيچ جا»
با توجه به آن چه گفته شد، يكي از محورهاي اصلي اين مقاله و بررسي فيلم ، تحليل ارتباط شخصيت اصلي داستان يعني نويسنده با درخت گلابي است و اين سوالات قابل گسترش و تعميم را به ذهن مي رساند : چرا نويسنده آرامش خود را با نزديكي به درخت احساس كرد؟ اين ارتباط با طبيعت ، چه ارتباطي با گونه هاي ديگر ارتباط انسان و طبيعت دارد؟ اصلا در طول تاريخ زندگي بشر ، چه گونه ارتباطاتي وجود داشته است؟

ادامه دارد...
منابع:
- ارسطو . ترجمه : دكتر مهدي فرشاد . طبيعيات . موسسه انتشارات اميركبير . تهران . 1363
- آشوري ، داريوش . تعريف ها و مفهوم فرهنگ . آگاه . تهران . 1379
- ترقي ، گلي . جايي ديگر . انتشارات نيلوفر . تهران . 1379
- زراعتي ، ناصر (گردآورنده) . مجموعه مقالات در معرفي و نقد آثار داريوش مهرجويي . انتشارات ناهيد . 1375
- نصر ، حسين . ترجمه : عبدالرحيم گواهي . انسان و طبيعت (بحران معنوي انسان متجدد) . دفتر نشر فرهنگ اسلامي . تهران 1379

نشریه الکترونیکی معماری منظر
.
.
.
 

E . H . S . A . N

مدیر تالار مهندسی معماری مدیر تالار هنـــــر
مدیر تالار
بررسي رابطه انسان و طبيعت(ادامه مطلب 2)

بررسي رابطه انسان و طبيعت(ادامه مطلب 2)

انسان و طبيعت :


طبيعت چيست؟ در ابتداي بررسي هر موضوعي، ارائه ي تعريفي از موضوع مورد بررسي و يا مشخص ساختن محدوده ي مورد بحث از جهات بسياري لازم است. اين كار، يعني تعيين و تبيين دقيق موضوع مورد بحث علاوه بر آن كه مسير و روند پيشروي بحث را روشن تر مي سازد ، همراهي مخاطب با اين روند را نيز با نزديك تر ساختن ذهنيت او و نويسنده ، آسان تر مي كند. با همه ي اين اوصاف، در مورد موضوع طبيعت ، حتي طرح سوال «طبيعت چيست؟» ، «تعريف طبيعت چيست؟» يا «طبيعت شامل چه چيزهايي است و چه گونه محدود مي شود؟» نيز كمي مشكل به نظر مي رسيد. مسلما همه ي ما در برخورد با اين واژه تصوري از آن داريم كه مي توان گفت در مجموع بسيار به هم نزديك است. همين تصور واضح و بديهي است كه حتي پرسش از تعريف «طبيعت» را سخت و غيرمنطقي مي نماياند. اما اهميت موضوع «طبيعت» در معماري منظر، تاكيد بيشتري بود بر لزوم طرح اين سوال كه واقعا وقتي از طبيعت سخن مي گوييم ، منظور ما چيست؟
يكي از نخستين قدم ها در چنين مواردي مراجعه به واژه نامه ها است. اين خلاصه اي از مواردي است كه در واژه نامه ي دهخدا درباره ي طبيعت آمده است : ‌«سرشت كه مردم بر آن آفريده شد (منتهي الارب) نهاد ، آب و گل ، خوي ، گوهر ، فطرت ، خلقت...» از ديگر معاني نام برده شده هم مي توان به اين موارد اشاره كرد : «عنصر؛ چهار عنصر : خاك ،آب ، باد ، آتش . مزاج ، مزاج البدن . در اصطلاح فلاسفه : قوه ي مدبره ي همه ي چيزها است در عالم طبيعي كه عبارت است از زير فلك قمر تا مركز زمين . در مشرب كشف و تحقيق تصوف طبيعت حقيقتي الهي است كه فعاله ي همه ي صور باشد . در اصطلاح پزشكان : قوه اي كه تدبير بدن آدمي كند بي اراده و شعوري »
در واژه نامه ي معين علاوه بر مواردي كه در واژه نامه ي دهخدا آمده است، اين مورد هم ذكر شده است : «آن چه عينيت داشته و در خارج از ذهن متحقق باشد. نقاشان و مجسمه سازان پيرو مكتب هاي كلاسيك ، رئاليسم ، امپرسيونيسم و به خصوص ناتوراليسم هر يك طبيعت را به نحوي مجسم مي سازند.»
جالب است كه در هيچ يك از اين دو واژه نامه اشاره اي به معني اي كه اين واژه در ابتدا به ذهن مي آورد و در اين جا منظور ما است نشده است. يعني جهاني كه در آن زندگي مي كنيم با همه ي عوامل مختلفش. اما مي توان از واژه ي «خلقت» و آن چه از واژه نامه ي معين ذكر شد در مراحل بعدي براي روشن تر كردن موضوع استفاده كرد.
طبيعت را از راه مشخص كردن مخالف يا غير آن نيز نمي توان تعيين و تعريف كرد. چراكه مخالف آن همان «متافيزيك» است كه موضوعي به مراتب پيچيده تر از خود «طبيعت» است. سيد حسين نصر در اين مورد چنين مي گويد : «متافيزيك
metaphysics دانش واقعيت مطلق (حقreal ) است. علم آغاز و انجام موجودات. علم «مطلق» و در پرتو آن نسبي. علمي كه به دقت و سفتي و سختي رياضيات و با همان روشني و يقين است؛ هرچند كه علمي است كه از طريق شهود عقلاني قابل دستيابي است، نه صرفا از مجراي خردورزي و انديشه ي منطقي. بدين ترتيب با فلسفه ، آن گونه كه معمولا فهميده مي شود تفاوت دارد.» (نصر ، 1379 : 101)
ارسطو در كتاب فيزيك خود چنين گفته : «طبيعت شكل يا صورت ماده است كه در تعريف يك شي مشخص شود... «صورت» در واقع به جاي آن كه «ماده» باشد طبيعت است، زيرا يك شي وقتي وجودش متعين مي گردد كه از حالت بالقوه به فعل درآمده باشد.» (فرشاد ، 1363) اين گفته اگرچه بيشتر به همان معناي «جوهر» و «ذات» براي طبيعت ، مرتبط است، اما رهنمون كننده به نكته ي جالب توجهي است؛ به گفته ي ارسطو ، فيلسوفان طبيعت (يا «طبيعيون» كه دسته اي از فيلسوفان آن زمان بوده اند و خود ارسطو هم از آن دسته بود) در مواجهه با اين پرسش كه «طبيعت چيست؟» آن را به پرسش ديگر ، يعني اين كه «طبيعت از چه تشكيل شده است؟» تبديل مي كرده اند. بنابراين مي بينيم كه پرسش «طبيعت چيست؟» سرچشمه ي علوم امروزي و به خصوص فيزيك است و انگار بعد از مدت ها فراموشي مطرح شده است. البته فراموش نكنيم كه آن چه فيلسوفاني همچون ارسطو و افلاطون و ديگر فلاسفه و دانشمندان پيش يا پس از آنان، به ويژه دانشمندان اسلامي چون ابوعلي سينا يا ابوريحان بيروني به عنوان «هستي» مي شناخته اند و در جستجوي آن بوده اند با آن چه امروزه به وسيله ي علم جديد مي شناسيم متفاوت است. چهار عنصر آب ، باد ، خاك و آتش كه آن دانشمندان در ذهن تصور مي كرده اند ، آب و باد و خاك و آتش امروزي نبوده است. آنان در جستجوي «حقيقت» يا «ذات» هستي بوده اند. به دنبال «عنصر پنجم» كه وحدت دهنده ي همه ي اين عناصر است. بنابراين نصر معتقد است كه نمي توان انديشه هاي ارسطو را پايه ي فيزيك امروزين دانست. علم «سكولاريزه شده» و «طبيعت تقدس زدايي شده»كه درگير كميات و اعداد است و فقدان معنويت و نمادگرايي در آن ، مسبب بحران هاي امروزين زيست محيطي است. به عبارتي ديگر ، برخي فرقه هاي مسيحيت و پس از آن خردگرايي ، با تقدس زدايي از طبيعت نگاه انسان را به طبيعت تغيير دادند.
اگرچه ممكن است اين موضوعات دور از بحث اصلي –يعني تعريف طبيعت- به نظر برسند ، اما ذكر آن ها از اين لحاظ بسيار ضروري به نظر مي رسد كه بايد در بازنگري اي بر مفهوم يا تعريف طبيعت - آن مفهومي كه در ذهن همه ي ما موجود است – جايي دوباره براي معنويات يا نمادگرايي يا تقدس طبيعت باز كنيم. به ويژه به دليل اهميت مساله براي معماران منظر كه منظر را پديده اي عيني-ذهني مي دانند. نه مثل نويسنده ي فيلم كه از طرفي درخت گلابي را طناز و خودنما مي داند و از جواني و عشوه گري درخت گيلاس لجش مي گيرد ، اما گفته هاي باغبان و كدخدا را مسخره مي كند و به طعنه مي گويد من فيلسوف و شاعر را با اين درختان ابله چه كار؟!
اما هنوز پرسش اوليه باقي است : چگونه مي توان «طبيعت» را تعريف يا محدود و مشخص كرد؟ به نظر مي رسد كه پرداختن به همان موضوع كلي و پذيرفته شده ، بدون توجه به ذات و حقيقت هستي و موجودات (چنان چه فلاسفه ي قديم به آن مي پرداختند) و بدون توجه به نمادگرايي و اسطوره و افسانه سازي هاي باستاني انسان و بدون توجه به جزييات و كميات ، چنان چه علم جديد انجام مي دهد براي آغاز بحث مناسب باشد. از اين رو مي توان طبيعت را كل جهان خلقت از كهكشان هاي دور تا ذرات و موجودات درون آب ها در نظر گرفت. براي كمك به مشخص تر نمودن آن مي توان گفت : آن چه ساخته ي خود بشر نيست و بدون دخالت انسان ساخته شده است.

ادامه دارد...


منابع:
- ارسطو . ترجمه : دكتر مهدي فرشاد . طبيعيات . موسسه انتشارات اميركبير . تهران . 1363
- آشوري ، داريوش . تعريف ها و مفهوم فرهنگ . آگاه . تهران . 1379
- ترقي ، گلي . جايي ديگر . انتشارات نيلوفر . تهران . 1379
- زراعتي ، ناصر (گردآورنده) . مجموعه مقالات در معرفي و نقد آثار داريوش مهرجويي . انتشارات ناهيد . 1375
- نصر ، حسين . ترجمه : عبدالرحيم گواهي . انسان و طبيعت (بحران معنوي انسان متجدد) . دفتر نشر فرهنگ اسلامي . تهران 1379

نشریه الکترونیکی معماری منظر
.
.
.
 
  • Like
واکنش ها: mpb

E . H . S . A . N

مدیر تالار مهندسی معماری مدیر تالار هنـــــر
مدیر تالار
بررسي رابطه انسان و طبيعت(ادامه مطلب 3)

بررسي رابطه انسان و طبيعت(ادامه مطلب 3)

انسان به عنوان بخشي از طبيعت:
در مرحله ي بعد و به قرينه و تبعيت از تلاش براي تعريف طبيعت اين پرسش به ذهن مي رسد كه : «انسان چيست؟» يا «تعريف انسان چيست؟» اما از آن جا كه درصدد بررسي رابطه ي انسان و طبيعت هستيم، پرسشي كه مهم تر به نظر مي رسد اين است كه : «آيا انسان را مي توان بخشي از طبيعت دانست؟» يا به نوعي ديگر «چه بخش و چه ميزان از انسان را مي توان طبيعي و مربوط به طبيعت دانست؟»
اين سوال يا سوال هاي مشابه آن ، كه بيشتر به صورت پرسش از «تفاوت انسان و حيوانات» يا «منشا انسان» مطرح شده، همواره و زمان طولاني اي ذهن بشر را به خود مشغول داشته و پاسخ هاي گوناگون و غيرقطعي و قابل بحث و بررسي بر آن داده شده است. بعضي اين تفاوت را به زبان ، بعضي به تفكر ، بعضي به اختيار و بعضي به روح نسبت مي دهند. داستان آفرينش انسان در كتاب هاي آسماني، منشا انسان را از بهشت مي دانند. مكاتب عرفاني انسان را جدا شده از خدا تلقي مي كنند و نظريات علمي انسان را موجودي كاملا برآمده از طبيعت مي دانند كه -با توجه به رواج علم و خردگرايي امروزين- اين نظريه بسيار بيشتر مورد توجه است. همه ي ما نيز كمابيش با اين مباحث آشنا هستيم ، اما در هرحال اين نظر مورد توافق جمعي است: كه انسان داراي دو بخش كالبد و روح است كه كالبد او بخش طبيعي او است و غريزه ها مربوط به آن است (روان آدمي يا در واقع آن چه موضوع بررسي روان شناسي است را هم در اين دسته بايد دانست) و روح موضوعي است كه متافيزيك به آن مي پردازد. اما آيا روح ، همه ي آن چيزي است كه باعث شده است انسان امروزي ، خواسته يا ناخواسته ، خود را جدا از طبيعت بپندارد؟ آيا عوامل ذاتي و طبيعي وجود انسان نيز در اين احساس جدايي از طبيعت نقشي داشته اند؟ به چه ميزان؟
نظريه ي تكامل ذهن كه به گونه اي غيرمستقيم به موضوع جدايي انسان از طبيعت اشاره مي كند چنين است: «تكامل ذهن شامل چند مرحله ي پياپي است : نخست مرحله ي بازتاب ساده كه در آن عامل تعيين كننده ي رفتار، ويژگي هاي ذاتي ارگانيسم است، از يك سو و از سوي ديگر چيزي كه ارگانيسم در برابر آن واكنش نشان مي دهد. براي مثال تنگ شدن مردمك چشم در برابر انگيزش فزاينده ي نور. دوم مرحله ي بازتاب شرطي است، كه در آن پاسخ ها نه بر حسب ويژگي هاي ذاتي انگيختار، بلكه بر حسب معنايي تعيين مي شود كه ارگانيسم پاسخده از راه تجربه براي انگيختار مي شناسد : براي مثال ، پاسخدهي غده هاي بزاقي سگ هاي پاولف به صداي زنگ. سوم، مرحله ي ابزاري است و نمونه ي آن شمپانره اي است كه موز را با چوب از درخت مي اندازد. در اين مرحله آن چه پاسخ را تعيين مي كند ويژگي هاي ذاتي اشيايي است كه در اين كار درگيرند (موز ، چوب، دستگاه عصبي-حسي-ماهيچه اي شمپانزه) اما در اين مرحله عنصر جديدي در رفتار در كار آمده است و آن نظارتي است كه ارگانيسم كوشا بر چيزهاي خارجي مي كند. سرانجام مرحله ي نمادگري است كه در آن پيكربندي رفتاري (configuration of behavior) برخلاف آن چه تا كنون گفتيم، چه بسا معناهايي را در بر دارد كه ربطي به ويژگي هاي ذاتي اشيا ندارند. اين چهار مرحله نماينده ي چگونگي تكامل همه ي موجودات زنده است : يعني حركتي در جهت ايمن تر و پايدارتر كردن زندگي» (آشوري ، 1380 : 79)
انسان از همان لحظه اي كه توانست بر طبيعت مسلط شود (به شيوه ها و نمودهاي مختلف و به وسيله ي ابزار، يا با ذهن خود) از طبيعت جداشده يا خود را جدا دانسته است. اين روند با توجه به فرآيند تكامل ذهني در انسان چنين بوده است كه هرچه ذهن انسان پيشرفت بيشتري مي يافته ، انسان خود را جداتر مي ديده است. و اين همان چيزي است كه -چه در علوم و اسطوره هاي قديمي و چه در علوم جديد- سبب گشته انسان ، با ديد و ذهني سوبژكتيو و تحليل گر به تفسير و تجزيه و تحليل طبيعت در زمينه ها و راستاهاي گوناگون بپردازد. درواقع انسان با يافتن جايگاهي والاتر و رفيع تر در طبيعت ، ناخودآگاه (يا آگاهانه) خود را جدا از آن تلقي كرد و هرچه اين جايگاه با تسلط بيشتر بر طبيعت بالاتر رفته، انسان نگاهي زيردستانه تر به منشا خود داشته و فاصله اش را بيشتر حس كرده است.
خداوند در قرآن در سوره ي انعام آيه ي 38 مي فرمايد : «محققا بدانيد كه هر جنبنده در زمين و هر پرنده اي كه با دو بال در هوا پرواز مي كند همگي طايفه ي مانند شما هستند...» اگرچه مي توان تفسيرهاي گوناگوني بر اين آيه داشت ، اما در اين جا تاكيد آيه بر اين كه انسان را چونان ديگر موجودات طبيعت دانسته است منظور و مورد استفاده است.
و البته در قرآن آيات بسياري را نيز مي توان يافت كه زمين و موجودات آن (طبيعت) را خلق شده براي استفاده ي انسان مي داند و اين خود تاكيدي است بر آن كه تسلط بر طبيعت به خودي نمي تواند مذموم و ناپسند باشد و اين شيوه ي ايجاد تسلط و هم چنين پيامدهاي آن است كه مي تواند مورد قضاوت و سنجش قرارگيرد.
به عقيده ي نصر يكي از مهم ترين نتايج تسلط خالي از معنويت انسان بر طبيعت ، همين بحران زيست محيطي است كه گريبان گير بشر امروزي است (نصر ، 1379). مشكلات ديگري را نيز مي توان در زمينه هاي زيست محيطي، اجتماعي، فرهنگي و... برشمرد كه علت يا يكي از علل آن را مي توان در همين فقدان نگاه معناگرا و نمادگرا به طبيعت جستجو كرد.
با توجه به اين مساله و همچنين ناگزيري از تسلط انسان بر طبيعت ، در عين آن كه خود جزيي از طبيعت و برآمده از آن است اين دو گزينه مطرح مي شود :
1 - اگر روند نمادگرايي در ذهن انسان را نتيجه اي طبيعي و ذاتي از روند تكامل خلقت و تكامل انسان بدانيم كه جزيي از طبيعت و مربوط به غريزه و فطرت او است ، فراموشي و ناديده گرفتن آن مي تواند به بشر لطمه وارد كند ، يا حداقل توجه به آن مانند ديگر موارد ذاتي و غريزي داراي اهميت مي شود.
2 - گزينه ي ديگر اين كه نمادگرايي مزبور را بخشي از ذات بشر ندانيم و آن را حاصل دست آوردهاي ذهني و اجتماعي و تاريخي او تلقي كنيم و به عبارت ديگر آن را محصولي بشري و يكي از وجوه تمايز انسان و ديگر موجودات بدانيم. درهرحال نتيجه اي كه از اين گزينه هم به دست مي آيد ، مانند گزينه ي پيشين ، همان لزوم تاكيد و توجه بر نگاه معناگرا و نمادگرا به طبيعت است. چرا كه به هرحال بايد به عنوان يك دست آورد بشري و هويت بخش براي انسان، از ناديده انگاشتن آن خودداري شود.
نكته ي قابل نتيجه گيري و مهم ديگر ، با توجه به اين گفته ها و همچنين با توجه به نظرات نصر در باب فقدان معنويت در علم امروزين و با پذيرفتن انسان به عنوان بخشي از طبيعت ، اين نكته ي هشدار دهنده است كه نگاه تقدس زدايي كه انسان بر طبيعت پيش روي خود افكند ، گويي بر خود او هم به عنوان بخشي از اين طبيعت - زماني كه موضوعي براي بررسي هاي علمي قرار گرفت- افكنده شد. اين نگاه ، باعث شده كه انسان امروزي خود را هم ، چون طبيعت اطراف ، فاقد هرگونه معنويت و معنايي بداند و حتي درجايي كه به وجود روح و متافيزيك در خود معتقد است، آن را فراموش كرده است. اين خطاي تاريخي نيز منشا بسياري از بحران هاي فرهنگي و اجتماعي بشر است. بنابراين بازگرداندن يا تقويت نگاه نمادگرا و معنوي به طبيعت (و خود انسان) مي تواند راه حل بسياري از اين مسايل باشد.
بازگشت انسان به طبيعت : لزوم و چگونگي؟
حال كه انسان را موجودي متعلق به طبيعت و جزيي از آن دانستيم ، مي توان اين نظريه را هم در پي آن مطرح كرد كه علاقه مندي انسان به طبيعت و لذت بردن از حضور در آن هم به طبيعت و غرايز انسان مربوط است. «هر كسي كو دور ماند از اصل خويش – باز جويد روزگار وصل خويش» به نوعي اشاره يا تفسيري بر اين موضوع است كه انسان دوري از طبيعت را خودآگاه يا ناخودآگاه حس مي كند و از اين دوري رنج مي برد و در هنگام حضور در طبيعت هم همين حس بازگشت به اصل و منشا است كه موجب لذت و خوشي او مي گردد.
يكي ديگر از نكاتي كه سبب توجه انسان به طبيعت گشته ، زيبايي بصري طبيعت است. طبيعت همواره به اشكال گوناگون مورد ستايش انسان بوده است و انسان به واسطه ي ذات زيبايي دوست و براي استفاده از اين زيبايي ها است كه به سوي طبيعت جذب مي شود و علاقه به حضور در آن پيدا مي كند.
از سوي ديگر طبيعت مهم ترين بستر براي خداشناسي و خودشناسي انسان، به ويژه در تفكر مذهبي مسلمانان است. چنان چه خداوند در قرآن بيش از آن كه – چنان چه به نمونه هايي اشاره شد- بشر را جزيي از طبيعت نام برده و به او اجازه ي تصرف و تسلط بر آن را داده است ، بر لزوم توجه و تفكر در طبيعت براي رسيدن به شناخت تاكيد كرده است.
اين اشاره ي گذرا و كلي به اين چند مورد به اين دليل صورت گرفت كه وقتي از بازگشت انسان به طبيعت صحبت مي كنيم، به همه ي جنبه ها و انگيزه هاي گوناگون آن توجه كنيم. يعني انسان علاوه بر آن كه به نگاهي معناگرا و نمادگرا به طبيعت نياز دارد، به دلايل كلي ذكر شده هم به بازگشت به سوي طبيعت احتياج دارد. فراموش نكنيم كه منظور از بازگشت به طبيعت ، تنها حضور فيزيكي در طبيعت و يا به نوعي ديگر آوردن طبيعت به محل زندگي نيست.
پايان فيلم را مي توان با نگاهي با پيش زمينه ي عرفاني ، ورود به مرحله ي ديگري از فهم و ادراك نويسنده دانست. در اين نگاه درخت گلابي حالتي منفعل پيدا مي كند ، اما در تفسيري ديگر از پايان فيلم ، نويسنده به اصل و مبدا خود كه همان طبيعت است باز مي گردد و به درخت احساس نزديكي بسياري مي يابد. تحولي كه در شخصيت داستان شكل مي گيرد الگو و نمونه اي از تحولي است كه بايد در انسان شكل بگيرد و در اين جا بسيار بر آن تاكيد مي كنيم. نويسنده اي كه در ابتدا كاملا درختان را بي چيز و بي ارزش مي دانست ، كم كم به آن جا مي رسد كه آرامش و حقيقت را در هم نشيني و صحبت با او و با خيره شدن به آسمان و كهكشان ها و تفكر در معناي بي نهايت مي يابد. «خستگي باستاني ، خستگي موروثي ، ذره ذره از تنم به در مي شود. آرامش پربار اين درخت به من هم سرايت كرده است.». البته بار ديگر بايد بر اين نكته تاكيد كرد كه اين نگاه صرفا نيازمند حضور فيزيكي در طبيعت و يا در كنار آن نيست ، اگرچه در طبيعت بودن ، كمك كننده و تسريع كننده ي آن است.

آن چه از طبيعت فراموش كرده ايم: حال به آغاز بازمي گرديم و با نگاهي دوباره و دقيق تر به تعريف يا مفهومي كه از طبيعت ارائه شد ، متوجه نكاتي خواهيم شد كه نمي توانند صرفا اشكال اين تعريف خوانده شوند و آن اين سوال است كه آيا اين فقط موجودات و اجسام و به طور كل اشيا داراي صورت و جسم هستند كه «طبيعت» خوانده مي شوند؟ به عبارت ديگر آيا مي توان مفاهيمي مانند «مرگ» را نيز جزيي از طبيعت دانست؟ اگر انسان بخشي از طبيعت است ، آيا غرايز او را هم مي توان به عنوان بخشي از طبيعت به تنهايي مورد تاكيد و توجه قرار داد؟
پاسخ به اين سوال از آن جهت مهم به نظر مي رسد كه اگر تمامي مظاهر طبيعت را زيبا و مشاهده و يا حضور و احساس آنان را به صورت غريزي براي انسان مفيد ، لازم يا لذت بخش مي دانيم ، چه جايگاهي مي توان براي اين مفاهيم و معاني (به عنوان بخشي از طبيعت) در نظر گرفت؟ به عبارت دقيق تر اگر از توجه به طبيعت در منظر و معماري منظر صحبت مي كنيم، آيا مي توان اين مظاهر طبيعي را هم در آن لحاظ كرد؟ آيا در اين مورد به همه ي غرايز بشري به يكسان نگريسته شده است؟
«جاودانگي» و «مرگ» دو مثال متفاوت هستند كه توضيح بيشتر در مورد آن ها مي تواند مفهوم مورد نظر را مشخص تر كند. «مرگ» موضوعي است كه صورت فيزيكي و ظاهري ويژه اي ندارد، اما به عنوان يك فرآيند طبيعي و ذاتي ، جزيي انكارنشدني از موجودات زنده و كلا طبيعت است. اما «جاودانگي» موضوع ديگري است كه ذهن معناگراي انسان در مقابل اين موضوع قرارداده است و صورت هاي ذهني متعددي نيز دارد. اين كه آيا «جاودانگي» را نيز مي توان بخشي از طبيعت (به واسطه ي اين ارتباط) دانست پاسخ روشني ندارد و قابل بحث است ، اما موضوع مهم تر آن است كه طبيعت چه ميزان در شكل گيري اين موضوع نقش داشته است. «جاودانگي» كه موضوع اصلي قديمي ترين اسطوره ي بشري (افسانه ي گيلگمش) بوده و پس از آن هم شكل دهنده ي افسانه هاي بسياري تاكنون بوده است. مثال ساده اي از اين تاثير را مي توان تاثير مرگ و زنده شدن دوباره ي درختان در انساني كه مرگ براي او هميشه دغدغه اي هراس انگيز بوده است دانست.
موضوع «مفاهيم طبيعي» و مفاهيم مرتبط با آن ها موضوعي است كه مي تواند دست مايه و ايده ي اصلي شكل گيري مقاله ها و پژوهش هاي بسياري باشد و در اين جا به عنوان طرح سوال و موضوعي براي تفكر بيشتر در پايان اين مقاله مطرح شد. نتايجي كه از اين بحث مي توان گرفت نبايد تنها مربوط به حوزه هاي نظري باشند. در عمل نيز بايد به فكر خلق منظر و فضاهايي بود كه مي توانند تداعي كننده ي چنين مفاهيمي باشند يا بستري براي تفكر بيشتر در طبيعت و مفاهيمي چون مرگ و جاودانگي.

منابع:
- ارسطو . ترجمه : دكتر مهدي فرشاد . طبيعيات . موسسه انتشارات اميركبير . تهران . 1363
- آشوري ، داريوش . تعريف ها و مفهوم فرهنگ . آگاه . تهران . 1379
- ترقي ، گلي . جايي ديگر . انتشارات نيلوفر . تهران . 1379
- زراعتي ، ناصر (گردآورنده) . مجموعه مقالات در معرفي و نقد آثار داريوش مهرجويي . انتشارات ناهيد . 1375
- نصر ، حسين . ترجمه : عبدالرحيم گواهي . انسان و طبيعت (بحران معنوي انسان متجدد) . دفتر نشر فرهنگ اسلامي . تهران 1379
 
  • Like
واکنش ها: mpb

mh.memar

عضو جدید
انسان.طبیعت.معماری

انسان.طبیعت.معماری:)
معماری طبیعی
معماری طبیعی نوعی معماری آمیخته با رنگ است که در اوایل قرن بیستم به عرصه ظهور رسید. معمارانی چون فرانک لوید رایت، آنتونی گادی و رادولف استینر که هر کدام با الهام از طبیعت شیوه ای از این معماری را بنیان گذاشتند. این شیوه معماری به معنای تقلید صرف از طبیعت نیست بلکه در آن خواسته های بشر بعنوان موجودی خلاق و زنده در نظر گرفته می شود، به انسان فردیت می بخشد و به سازگاری انسان با طبیعت پیرامون و مشخصه های فرهنگی وی کمک می کند.
معماری طبیعی از توجه صرف به ابعاد فرهنگی و اجتماعی پا را فراتر گذاشته و جنبه های فیزیکی، روحی و روانی بشر و ارتباط وی با دنیای پیرامون را مد نظر قرار می دهد و در زمانی که معماری روز شدیداْ وابسته به اقتصاد، تکنیک و مقررات است معماری طبیعی این موارد را با ابعاد زیستی، فرهنگی و روحی بشر گره می زند.
اصل و مبدا معماری طبیعی
با خلق شیوه های نوین معماری بسیاری از معماران بر آن شدند که با تلفیق تکنیک های ساختمان سازی و الهام از طبیعت زندگی بشر امروز، معماری طبیعی را بنیان گذاری کنند.
لوئیس سالیوان (1856_1924): اولین فردی که به تجزیه و تحلیل مفاهیم معماری طبیعی پرداخت. وی در مورد طبیعت تحقیقات بسیاری انجام داد که نتیجه آن اصول نقشه کشی این شیوه معماری بود. او همچنین معمار بنای هندسی (شکل مقابل) است.
فرانک لوید رایت (1869_1956): وی مفاهیم را در جهت تصریح روابط میان طبیعت و معماری گسترش داد و به وضع دستور العمل هایی در خصوص چگونگی ساخت فضاهای داخلی و خارجی بنا و استفاده از مصالح ساختمانی سازگار با طبیعت پیرامون پرداخت.
آنتونی گادی (1852_1926): اولین فردی که طرح این شیوه ساخت و ساز را با ارائه صورت ساخته شده بنا بیان کرد و بر چگونگی ساختمان سازی بدین شیوه تاکید داشت . وی در اواخر عمرش معماری هندسی طبیعی را با ساخت دو فضای قوس دار در کلیسای "سگرادا فامیلی" متحول ساخت.
رادولف استینر (1861_1925): وی اصول این سبک متحول شده معماری را بیان کرد. این اصول شامل طبیعت ، فرهنگ و شعور بشر است.
دگرگونی مدرنیسم
معماری طبیعی در اواخر قرن بیستم رو به افول نهاد، چندین نفر از پایه گذاران این سبک مردند و در اروپا رکود اقتصادی و شروع جنگ جهانی دوم باعث کساد بازار ساخت و ساز شد.
اگرچه در دهه پنجم وششم قرن بیستم این سبک معماری دوباره رواج پیدا کرد. این حیات دوباره معماری طبیعی مدیون تلاش های بنیانگذاران مدرنیسم بود. آنها صورت های تئوری معماری هندسی را عملی کردند. نام برخی ازاین افراد همراه با آثارشان در ذیل آورده شده است:
کاخ اعیانی نوتری تالار فنلاند سالن کنسرت سمفونی
معمار: لی کوربوسیر معمار: آلورآلتو معمار: هانز شارون
شهر رونچمپ فرانسه 1950-1955 شهر هلسینکی فنلاند، 1962-1975 شهر برلین آلمان 1956-1963
با احیای دوباره معماری طبیعی، بسیاری از معماران با الهام از یافته های پیشگامانی چون رایت و استینر و استفاده از تکنیک ها و خلاقیت های فنی اقدام به ساخت و ساز کردند. اما هنوز این شیوه معماری جهانی نشده بود. چند سال بعد در نمایشگاهی 50 آرشیو و پوستر از این پروژه ها در معرض دید عموم قرار گرفت و بدین نحو معماری طبیعی شهرت جهانی یافت.
این ساختمانها علاوه بر برخورداری از استحکام و ایمنی نشانگر هویت ملی و فرهنگی مردم یک منطقه بود و بدلیل داشتن رنگ آمیزی ، روشنایی و طرح جذاب بازدیدکنندگان را بر آن می داشت تا این شیوه را شخصا تجربه کنند.
معماری سنگ و هماهنگی با طبیعت

چوب, گل خام یا پخته و سنگ مصالح ساختمانی اصلی هستند که از آغاز پیدایش تمدن به کار رفته اند.
این مصالح وقتی پیر میشوند نجابت بیشتری میابند و با طبیعت در می آمیزند, وقتی هم که زوال میابند وقاری شکوهمند پیدا می کنند.
هر ماده ای بر اساس اقتضائات طرح انتخاب میشوند و موفقیت آن تا حدود زیادی به نتیجه کار بستگی دارد. هیچ ماده ای فی نفسه بد نیست فقط باید به درستی و بصورت طبیعی به کار میرود.
همانگونه که پیری مصالح طبیعی را نجیب میکنند مصالح مصنوعی را پست می سازند. این مساله نگران کننده است که آیا معماری امروز و فردا همچون معماری گذشته جسورانه و ماندگار خواهد بود, یا نه.
وقتی میخواهیم ماده ای را انتخاب کنیم باید این کار را بدون پیش داوری انجام دهیم, باید عوامل مختلف دخیل در مسئله نظیر زیبایی هزینه ها و نکنولوژی موجود را بسنجیم اما عوامل فرهنگی و عاطفی را نیز به حساب آوریم همه مسائل به یک روش حل نمی شوند.
جلوه سنگ از برش و شکل آن ناشی می شود. بدین منظور سنگ باید ضخامت کافی داشته باشد. در ورقها بافت سنگ به ابزار برش یا صیقل بستگی میابد.
 

Similar threads

بالا