+++++ مهندس مشاور +++++ !!!

ا.پزشکی

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
چوپاني مشغول چراندن گله گوسفندان خود در يك مرغزار دورافتاده بود،
ناگهان سروكله يك اتومبيل كروكي از ميان گرد و غبار جاده ها پيدا شد
راننده اتومبيل كه يك مرد جوان با لباس شیک، كفشهاي براق، عينك آفتابی و كراوات بود، سرش را از پنجره اتومبيل بيرون آورد و پرسيد
اگر من به تو بگويم كه دقيقا چند راس گوسفند داري، يكي از آنها را به من خواهي داد؟
چوپان نگاهي به مرد جوان و نگاهي به رمه اش كه به آرامي در حال چريدن بود انداخت و به آرامی جواب مثبت داد

جوان اتومبیل خود را در گوشه اي پارك كرد، كامپيوتر خود را بيرون آورد، آن را به يك خط تلفن همراه وصل كرد، وارد صفحه اي روي اينترنت، جايي كه مي توانست سيستم جستجوي ماهواره اي را فعال كند شد، منطقه ي چراگاه را مشخص كرد و عملياتي پيچيده را انجام دادوگفت
شما در اينجا دقيقا 1586 گوسفند داريد

،چوپان گفت: درست است​
همانطور كه قبلا توافق كرديم، مي تواني يكي از گوسفندها را ببري؛​

آنگاه به نظاره ي مرد جوان كه مشغول انتخاب كردن و قرار دادن گوسفند در داخل اتومبيلش بود، پرداخت​
وقتي كار انتخاب مرد تمام شد، چوپان رو به او كرد و گفت​
اگر من به تو بگويم كه چه كاره هستي، گوسفند مرا پس خواهي داد؟​

مرد جوان پاسخ داد​
خب.. ، اگر درست بگویی چرا كه نه​

چوپان گفت: تو يك مهندس مشاور هستي​
مرد گفت: درست گفتی.. ! اما از كجا فهمیدي.. ؟​

چوپان پاسخ داد: كار ساده اي است​
،بدون اينكه كسي از تو خواسته باشد، به اينجا آمدي​
براي پاسخ دادن به سوالي كه خود من جواب آن را از قبل مي دانستم، مزد خواستي؛​
وهيچ چيز راجع به كسب و كار من نميداني؛​
چون به جاي گوسفند، سگ مرا برداشتي ...!
 

royan aria

عضو جدید
چوپان گفت: تو يك مهندس مشاور هستي




مرد گفت: درست گفتی.. ! اما از كجا فهمیدي.. ؟​



چوپان پاسخ داد: كار ساده اي است


،بدون اينكه كسي از تو خواسته باشد، به اينجا آمدي​



براي پاسخ دادن به سوالي كه خود من جواب آن را از قبل مي دانستم، مزد خواستي؛​



وهيچ چيز راجع به كسب و كار من نميداني؛​



چون به جاي گوسفند، سگ مرا برداشتي ...!​
:w17::w17:
 

djbagoor

عضو جدید
مردي در يك بالن در حال پرواز كردن بود كه متوجه شد گم شده است. در حالي كه ارتفاع بالن را كم مي‌كرد، مردي را ديد. مرد بالن‌سوار فرياد زد: "ببخشيد، مي‌توانيد به من كمك كنيد. من به دوستم قول دادم كه نيم ساعت پيش او را ملاقات كنم، اما حالا نمي‌دانم كجا هستم."
مرد روي زمين پاسخ داد: "بله. شما در يك بالن در ارتفاع حدود 10 متر از سطح زمين معلق هستيد. شما از شمال بين 40 و 42 درجه عرض جغرافيايي و از غرب بين 58 و 60 درجه طول جغرافيايي قرار داريد."
مرد بالن‌سوار پاسخ داد: "شما بايد مهندس باشيد."
مرد روي زمين گفت: "بله. از كجا فهميدي؟"
مرد بالن‌سوار گفت: "خوب، همه چيزهايي كه گفتي از نظر فني درست است، اما من نمي‌دانم با اطلاعاتي كه دادي چكار كنم و در حقيقت هنوز گمشده هستم."
مرد روي زمين پاسخ داد: "شما بايد مدير باشيد."
مرد بالن‌سوار گفت: "بله من مدير هستم، اما از كجا فهميدي؟"
مرد روي زمين گفت: "خوب، شما نمي‌داني كجا هستي و نمي‌داني كجا مي‌روي. شما قولي داده‌اي اما نمي‌داني آن را چگونه عملي كني و انتظار داري من مشكلت را حل كنم. واقعيت اين است كه شما دقيقاً در همان موقعيت پيش از برخوردمان قرار داري اگر چه ممكن است در بيان آن مقداري خطا داشته باشم."
 

ma97

عضو جدید



چوپان گفت: تو يك مهندس مشاور هستي​
مرد گفت: درست گفتی.. ! اما از كجا فهمیدي.. ؟​


،بدون اينكه كسي از تو خواسته باشد، به اينجا آمدي​
براي پاسخ دادن به سوالي كه خود من جواب آن را از قبل مي دانستم، مزد خواستي؛​
وهيچ چيز راجع به كسب و كار من نميداني؛​
چون به جاي گوسفند، سگ مرا برداشتي ...!


:w15::w15: خییییییلی قشنگ بود ...
مرسی
 

emi.zx2010

عضو جدید
کاربر ممتاز
هر دو تا داستان باحال بودن
و از اونجایی که من خیلی خوش خنده ام::w15::w15::w15::w15::w15::w15::w15::w15:
:w15::w15::w15::w15::w15::w15::w15::w15::w15::w15:
 

vahid2007

عضو جدید
کاربر ممتاز
وافعا کار مشاور اینه یا................

قشنگ بود ممنون
 

SHRP

همکار مدیر تالار مهندسی کامپیوتر متخصص برنامه نوی
کاربر ممتاز
شاید قصد داشته سگگله رو بدزده روش نشده؟
 

Similar threads

بالا