آيات سبز (کلمات دکتر شريعتي)

reza.izadi

عضو جدید
یعنی کسی نیست سراغی از دکتر شریعتی بگیره.
ای دکتر جان خیلی تنهایی...............................
 

reza.izadi

عضو جدید
حلاج شهرم
کسی نمی داند که زبانم چیست؟
که دردم چیست؟
که عشقم چیست؟
که دینم چیست؟
که زندگی ام چیست؟
که جنونم چیست؟
که فغانم چیست؟
که سکوتم چیست؟
ای دنیای ناشناخته ای که به تازگی به تو رسیده ام
تو را پیش از این ندیده ام
پیش از این، دور از تو در اقلیم دیگری می زیسته ام
من از کشور دیگری آمده ام اما با کوه و دشت تو
با رودها و دریاچه ها و مزارع سرسبز و باغ های خرم و پرندگان رنگین و زیبای تو
با وماه و خورشید وستارگان تو آشنایم
سخت آشنایم
آنها نیز با دل من آشنایند
من همه ی عمر به دنبال تو می گشتم
من در روح اجدادم تو را می جستم
من آنان را در این راه می راندم
من آنها را به سوی تو می کشاندم
من اکنون کاشف سرزمین تازه ای نیستم
من وطنم را یافته ام
من در غربت زادم
پدرانم همه در غربت زادند و زیستند و مردند
و هرگز با غربت خو نکردند
هرگز با مردم سرزمین بیگانه نساختند،دل نبستند
همواره در حسرت میهن خویش، سرزمین روح و سرشت و نژاد خویش بودند
یاد او را لحظه ای از یاد نبردند
چو من نیز با باغ های سبز وسرخ سرزمین بیگانه انس نبستم
مرا نفریفتند
هم چنان استوار و صبور
دل به جست و جوی سالیان دراز بستم و تو را یافتم
تو را ای کشور من ،ای آشیانه ی من
ای که از آب و گل توست جان و تن من
ای که در تو من آواره نخواهم بود
در دامن مهربان تو آرام خواهم شد
در کنار تو پریشانی و غربت و بیگانگی را از یاد خواهم برد
نمی دانی که چه نیازی به گم شدن دارم
به نیست شدن دارم
دوست دارم در پیچ و خم دشت های ناپیدای تو گم شوم
در عمق دریاهای اسرار آمیز تو غرق شوم
در قلب صحراهای خیال انگیز تو محو شوم
دردهای کهنم را در زیر آسمان تو به فریاد سر دهم.
ای که هوای من شده ای
دم زدن در تو حیات من است...
دکتر علی شریعتی
 

s_aa

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]در باغ « بی برگی » زادم[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]و در ثروت « فقر » غنی گشتم.[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]و از چشمه « ایمان » سیراب شدم.[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]و در هوای « دوست داشتن » ، دم زدم.[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]و در آرزوی « آزادی » سر بر داشتم.[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]و در بالای « غرور » ، قامت کشیدم.[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]و از « دانش » ، طعامم دادند.[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]و از « شعر » ، شرابم نوشاندند.[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]و از « مهر » نوازشم کردند.[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] و « حقیقت » دینم شد و راه رفتنم.[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]و « خیر » حیاتم شد و کار ماندنم.[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]و « زیبایی » عشقم شد و بهانه زیستنم. [/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] «دکتر علی شریعتی» [/FONT]​
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] ( دفترهای سبز ص ۱۶2)[/FONT]​
 

s_aa

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
یعنی کسی نیست سراغی از دکتر شریعتی بگیره.
ای دکتر جان خیلی تنهایی...............................

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]تا حال حرف زدن زبان را می شنیدم، حرف زدن قلم را می خواندم، حرف زدن اندیشیدن را، حرف زدن خیال را و حرف زدن تپش های دل را، حرف زدن بی تابی های دردناک روح را، حرف زدن نبض را در آن هنگام که صدایش از خشم در شقیقه ها می کوبد و نیز حرف زدن سکوت را می فهمیدم ... ببین که چند زبان می دانم![/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]من می دانم که چه حرف هایی را با چه زبانی باید زد، من می دانم که هریک از این زبانها برای گفتن چه حرف هایی است. [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]حرف هایی است که باید زد، با زبان گوشتی نصب شده در دهان، و حرف هایی که باید زد اما نه به کسی، حرف های بی مخاطب، و حرف هایی که باید به کسی زد اما نباید بشنود. اشتباه نکنید، این غیر از حرف هایی است که از کسی می زنیم و نمی خواهیم که بشنود، نه، این که چیزی نیست. از اینگونه بسیار است و بسیار کم بها و همه از آن گونه دارند؛ سخن از حرف هایی است به کسی، به مخاطبی، حرف هایی که جز با او نمی توان گفت، جز با او نباید گفت، اما او نباید بداند، نباید بشنود، حرف های عالی و زیبا و خوب این ها است، حرف هایی که مخاطب نیز نا محرم است! [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]این چگونه حرف هایی است؟[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]این چگونه مخاطبی است؟[/FONT]
« دکتر علی شریعتی »
 

reza.izadi

عضو جدید
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]تا حال حرف زدن زبان را می شنیدم، حرف زدن قلم را می خواندم، حرف زدن اندیشیدن را، حرف زدن خیال را و حرف زدن تپش های دل را، حرف زدن بی تابی های دردناک روح را، حرف زدن نبض را در آن هنگام که صدایش از خشم در شقیقه ها می کوبد و نیز حرف زدن سکوت را می فهمیدم ... ببین که چند زبان می دانم![/FONT]




[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]من می دانم که چه حرف هایی را با چه زبانی باید زد، من می دانم که هریک از این زبانها برای گفتن چه حرف هایی است. [/FONT]



[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]حرف هایی است که باید زد، با زبان گوشتی نصب شده در دهان، و حرف هایی که باید زد اما نه به کسی، حرف های بی مخاطب، و حرف هایی که باید به کسی زد اما نباید بشنود. اشتباه نکنید، این غیر از حرف هایی است که از کسی می زنیم و نمی خواهیم که بشنود، نه، این که چیزی نیست. از اینگونه بسیار است و بسیار کم بها و همه از آن گونه دارند؛ سخن از حرف هایی است به کسی، به مخاطبی، حرف هایی که جز با او نمی توان گفت، جز با او نباید گفت، اما او نباید بداند، نباید بشنود، حرف های عالی و زیبا و خوب این ها است، حرف هایی که مخاطب نیز نا محرم است! [/FONT]



[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]این چگونه حرف هایی است؟[/FONT]



[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]این چگونه مخاطبی است؟[/FONT]



« دکتر علی شریعتی »
با سلام و تاشکر از s_aa عزیز که این تاپیکو تنها نذاشت.
 

reza.izadi

عضو جدید
و اکنون تو با مرگ زفته ای ؛
و من این جا ، تنها به این امید دم می زنم که با هر نفس ، گامی به تو نزدیک تر می شوم
این زندگی من است
دکتر علی شریعتی
 

MATIN61

عضو جدید
نوشته های دکتر شریعتی

نوشته های دکتر شریعتی

سلام دوستان اگه جمله ای از استاد شریعتی دارین لطف کنید ممنون http://www.www.www.iran-eng.ir/images/icons/im_msn.gif
 

ebram0412

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوست عزیز.جملات دکتر شریعتی کتاب شده و تو بازار هست.منتهی مثل احادیث تحریف شده.:gol:
روشنفکر عزیز ولی کاملا اینجوری نیست البته یادآوری گفته های دکتر شریعتی خیلی مفیده من یکی از گفته های خود دکتر که از زبانه خودشونه در امضام گذاشتم.......:gol:
 

آرتميس.artmiss

عضو جدید
چون من خودم عاشق دكترشريعتي هستم.زياددنبال سخنانشون گشتم.فعلاايناروبراتون ميذارم.


ای خدای بزرگ به من کمک کن تا وقتی می خواهم درباره راه رفتن کسی قضاوت کنم کمی با کفشهای او راه بروم.
--------------------------------------------
کلاس پنجم که بودم پسر درشت هيکلي در ته کلاس ما مي نشست که براي من مظهر تمام چيزهاي چندش آور بود ، آن هم به سه دليل ؛اول آنکه کچل بود، دوم اينکه سيگار مي کشيد و سوم- که از همه تهوع آورتر بود-اينکه در آن سن و سال، زن داشت ... چند سالي گذشت يک روز که با همسرم از خيابان مي گذشتيم،آن پسر قوي هيکل ته کلاس را ديدم در حاليکه خودم زن داشتم ،سيگار مي کشيدم و کچل شده بودم
---------------------------------------------
عشق ازنگاه دکترعلی شریعتی
عشق یک جوشش کور است
و پیوندی از سر نابینایی،
دوست داشتن پیوندی خودآگاه
واز روی بصیرت روشن و زلال

عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و
هرچه از غریزه سر زند بی ارزش است،
دوست داشتن از روح طلوع می کند و
تا هرجا که روح ارتفاع دارد همگام با آن اوج میگیرد

عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست،
و گذر فصل ها و عبور سال ها بر آن اثر میگذارد
دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی میکند

عشق طوفانی ومتلاطم است،
دوست داشتن آرام و استوار و پروقار وسرشاراز نجابت

عشق جنون است
و جنون چیزی جز خرابی
و پریشانی "فهمیدن و اندیشیدن "نیست،
دوست داشتن ،دراوج،از سر حد عقل فراتر میرود
و فهمیدن و اندیشیدن رااززمین میکند
و باخود به قله ی بلند اشراق میبرد

عشق زیبایی های دلخواه را در معشوق می آفریند،
دوست داشتن زیبایی های دلخواه را
در دوست می بیند و می یابد

عشق یک فریب بزرگ و قوی است ،
دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی،
بی انتها و مطلق

عشق در دریا غرق شدن است،
دوست داشتن در دریا شنا کردن

عشق بینایی را میگیرد،
دوست داشتن بینایی میدهد

عشق خشن است و شدید و ناپایدار،
دوست داشتن لطیف است و نرم و پایدار

عشق همواره با شک آلوده است،
دوست داشتن سرا پا یقین است و شک ناپذیر

ازعشق هرچه بیشتر نوشیم سیراب تر میشویم
از دوست داشتن هرچه بیشتر ،تشنه تر

عشق نیرویی است در عاشق ،که او را به معشوق میکشاند،
دوست داشتن جاذبه ای در دوست ،
که دوست را به دوست می برد

عشق تملك معشوق است
دوست داشتن تشنگی محو شدن در دوست
دوست داشتن ایمان است و
ایمان یک روح مطلق است
یک ابدیت بی مرز است
از جنس این عالم نیست
-----------------------------------------------------------
اگر دروغ رنگ داشت هر روزشاید ده ها رنگین کمان از دهان ما نطفه می بست
و بی رنگی کمیاب ترین چیزها بود

اگر عشق ارتفاع داشت من زمین را زیر پای خود داشتم و تو هیچ گاه عزم صعود نمی کردی
آنگاه شاید پرچم کهربایی مرا در قله ها به تمسخر می گرفتی

اگر گناه وزن داشت هیچ کس را توان آن نبود که گامی بردارد
اگر دیوار نبود نزدیکتر بودیم, همه وسعت دنیا یک خانه می شد
و تمام محتوای سفره سهم همه بود
و هیچ کس در پشت هیچ ناکجایی پنهان نمی شد
اگر خواب حقیقت داشت، همیشه با تو در آن ساحل سبز لبریز از نا باوری بودم

اگر همه سکه داشتند, دلها سکه را بیش از خدا نمی پرستیدند
و یکنفر کنار خیابان خواب گندم نمی دید
تا دیگری از سر جوانمردی بی ارزشترین سکه اش را نثار او کند
اگر مرگ نبود زندگی بی ارزشترین کالا بود, زیبایی نبود, خوبی هم شاید

اگر عشق نبود به کدامین بهانه می خندیدیم و می گریستیم؟
کدام لحظه ناب را اندیشه می کردیم؟
چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟
آری بیگمان پیش تر از اینها مرده بودیم, اگر عشق نبود

اگر کینه نبود قلبها تمام حجم خود را در اختیار عشق می گذاشتند
و من با دستانی که زخم خورده توست
گیسوان بلند تو را نوازش می کردم
و تو سنگی را که من به شیشه ات زده بودم به یادگار نگه می داشتی و
ما پیمانه هایمان را شبهای مهتابی به سلامتی دشمنانمان پر می کردیم
----------------------------------------------
چه قدر ایمان خوب است! چه بد می کنند که می کوشند تا انسان را از ایمان محروم کنند چه ستم کار مردمی هستند این به ظاهر دوستان بشر ! دروغ می گویند ، دروغ ، نمی فهمند و نمی خواهند ، نمی توانند بخواهند.
اگر ایمان نباشد زندگی تکیه گاهش چه باشد؟
اگر عشق نباشد زندگی را چه آتشی گرم کند ؟
اگر نیایش نباشد زندگی را به چه کار شایسته ای صرف توان کرد ؟
دكترشريعتي
اگر انتظار مسیحی ، امام قائمی ، موعودی در دل نباشد ماندن برای چیست ؟
اگر میعادی نباشد رفتن چرا؟
اگر دیداری نباشد دیدن چه سود؟
و اگر بهشت نباشد صبر و تحمل زندگی دوزخ چرا؟ اگر ساحل آن رود مقدس نباشد بردباری در عطش از بهر چه؟
و من در شگفتم که آنها که می خواهند معبود را از هستی برگیرند چگونه از انسان انتظار دارند تا در خلأ دم زند؟
-------------------------------------------
خدایا:
مگذار که :
ایمانم به اسلام و عشقم به خاندان پیامبر ، مرا با کسبه دین ، یا حَمَله تعصب ، و عَمَله ارتجاع هم آواز کند .
که آزادی ام اسیر پسندِ عوام گردد .
که «دینم» در پس «وجهه دینی» ام دفن شود ، که عوام زدگی مرا مقلّد تقلید کنندگانم سازد .
که آن چه را «حق می دانم» به خاطر آن که «بد می دانند» کتمان کنم .
خدایا می دانم که اسلامِ پیامبرِ تو با « نه » آغاز شد و تشیع دوست تو نیز با « نه » آغاز شد .
مرا ای فرستنده محمد و ای دوستدار علی ! به« اسلام آری » و به « تشیع آری » کافر گردان .
« دکتر علی شریعتی »
 
آخرین ویرایش:

یکی مثل شما 100

عضو جدید
سلام دوستان اگه جمله ای از استاد شریعتی دارین لطف کنید ممنون http://www.www.www.iran-eng.ir/images/icons/im_msn.gif


1-زنده بودن را به بیداری بگذرانید که سالها به اجبار خواهید خفت

2-در حکومتی که فقط حامیان دولت اجازه صحبت کردن دارند،هیچ حرفی را باور مکن

3-خدایا:رحمتی کن تا ایمانم نان و نام برایم نیاورد،قوتم بخش تا نانم را و حتی نامم را در راه ایمانم افکنم

4-همیشه رفتن رسیدن نیست،ولی برای رسیدن باید رفت
در بن بست هم راهی به سوی آسمان باز است،پرواز بیاموز.........
:gol:

 
آخرین ویرایش:

farda_65

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای آزادی! تو را دوست دارم، به تو نیازمندم، به تو عشق می ورزم، بی تو زندگی دشواراست، بی تو من هم نیستم ؛ هستم ، اما من نیستم ؛ یک موجودی خواهم بود توخالی ، پوک ، سرگردان ، بی امید ، سرد ، تلخ ، بیزار ، بدبین ، کینه دار ، عقده دار ، بیتاب ، بی روح ، بی دل ، بی روشنی ، بی شیرینی ، بی انتظار ، بیهوده ، منی بی تو یعنی هیچ! ... ای آزادی، من از ستم بیزارم، از بند بیزارم، از زنجیر بیزارم، از زندان بیزارم، از حکومت بیزارم، از باید بیزارم، از هر چه و هر که تو را در بند می کشد بیزارم. ای آزادی، چه زندان ها برایت کشیده ام ! و چه زندان ها خواهم کشید و چه شکنجه ها تحمل کرده ام و چه شکنجه ها تحمل خواهم کرد. اما خود را به استبداد نخواهم فروخت، من پرورده ی آزادی ام، استادم علی است، مرد بی بیم و بی ضعف و پر صبر، و پیشوایم مصدق، مرد آزاد، مرد، که هفتاد سال برای آزادی نالید. من هرچه کنند، جز در هوای تو دم نخواهم زد. اما، من به دانستن از تو نیازمندم، دریغ مکن، بگو هر لحظه کجایی چه می کنی؟ تا بدانم آن لحظه کجا باشم، چه کنم؟
 

farda_65

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدایا از عشق امروزمان برای فرداهایی که فراموش می کنیم عاشق بوده ایم قدری کنار بگذار به قدر یک مشت به قدر یک لبخند تافراموش نکنیم عاشق بوده ایم تا عاشق بمانیم و عاشق بمیریم
...........

نه در حالتی بمان ، نه در جایی ، همواره روحی مهاجر باش بسوی مبدا ،به سوی آنجا که می توانی انسان باشی به سوی آنجا که می توانی عاشق باشی به سوی آنجا که می توانی از آنچه هستی و هستند فاصله بگیری و این رسالت دائمی توست

...........

خدایا مرا از این فاجعه پلید "مصلحت پرستی" که چون همه کس گیر شده وقاحتش از یادر رفته و بیماری شده است که از فرط عمومیتش هر که از آن سالم مانده باشد بیمار مینماید مصون بدار : "تا به رعایت مصلحت حقیقت را ذبح شرعی نکنم"

...........
نمی دانم ، نمیخواهم بدانم که بعداز مرگم چه خواهد شد کوزه گر با گل اندامم چه خواهد ساخت ولی آنقدر مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش و او یکریز و پی در پی دم گرم خوشش را در گلویم سخت بفشارد و خواب خفته گان خفته را آشفته تر سازد بدین سان بشکند سکوت مرگ بارم را...
 

farda_65

عضو جدید
کاربر ممتاز
زن عشق می كارد و كینه درو می كند. دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر! می تواند تنها یك همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسرهستی... برای ازدواجش ــ در هر سنی ـاجازه ولی لازم است و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار می توانی ازدواج كنی. در محبسی به نام بكارت زندانی است و تو...
او كتك می خورد و تو محاكمه نمی شوی! او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می كنی...او درد می كشد و تو نگرانی كه كودك دختر نباشد.او بی خوابی می كشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی...
او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر! و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛ پیر می شود و میمیرد... و قرن هاست كه او؛ عشق می كارد و كینه درو می كند چرا كه در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت زمان جوانی بر باد رفته اش را می بیند و در قدم های لرزان مردش؛ گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مرد؛ سینه ای را به یاد می اورد كه تهی از دل بوده و پیری مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می كند...و اینها همه كینه است كه كاشته می شود در قلب مالامال از درد...! و این, رنج است!
 

آرتميس.artmiss

عضو جدید
زن عشق می كارد و كینه درو می كند. دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر! می تواند تنها یك همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسرهستی... برای ازدواجش ــ در هر سنی ـاجازه ولی لازم است و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار می توانی ازدواج كنی. در محبسی به نام بكارت زندانی است و تو...
او كتك می خورد و تو محاكمه نمی شوی! او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می كنی...او درد می كشد و تو نگرانی كه كودك دختر نباشد.او بی خوابی می كشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی...
او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر! و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛ پیر می شود و میمیرد... و قرن هاست كه او؛ عشق می كارد و كینه درو می كند چرا كه در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت زمان جوانی بر باد رفته اش را می بیند و در قدم های لرزان مردش؛ گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مرد؛ سینه ای را به یاد می اورد كه تهی از دل بوده و پیری مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می كند...و اینها همه كینه است كه كاشته می شود در قلب مالامال از درد...! و این, رنج است!
خيلي قشنگ بود.اينو نشنيده بودم!
 

آرتميس.artmiss

عضو جدید
اگر پياده هم شده است سفر كن ، در ماندن مي پوسي.
---------------------------------------
:انسان نقطه ای است میان دو بی نهایت: بی نهایت لجن بی نهایت فرشته
----------------------------------------
آن گاه که تقدیر واقع نگردید از تدبیر نیز کاری ساخته نیست.
----------------------------------
جامعه دو طبقه دارد: 1:طبقه ای که می خورد و کار نمی کند 2:طبقه ای که کار می کند و نمی خورد.
---------------------------------------
:آن ها که از در می آیند و می روند چهارپایان نجیب و ساکت تاریخ اند حادثه ها را تنها کسانی در زندگی آدمی آفریده اند که از پنجره ها بیرون جسته اند و... یا به درون پریده اند.
---------------------------------------------
وقتی در صحنه حق و باطل نیستی وقتی که شاهد عصر خودت و شهید حق و باطل جامعه ات نیستی هرکجا که خواهی باش چه در نماز ایستاده باشی چه به شراب نشسته باشی هر دو یکی است
---------------------------------------------
حوادث انسان های بزرگ را متعالی و آدم های کوچک را متلاشی می کند.
------------------------------------------
زنی که زیبایی اندیشه پیدا کرده باشد زیبایی بدنش را نشان نمی دهد.
------------------------------------
دو پدیده را مردم یا عوام نمی توانند از هم سوا کنند یکی شور مذهبی است یکی شعور مذهبی.که این دو ربطی به هم ندارند آن کسی که شور مذهبی دارد خیال می کند که شعور مذهبی هم دارد
-------------------------------------------
برای این که قومی خوب سواری بدهد باید احساس انسان بودن از او گرفته شود
------------------------------------------
 

آرتميس.artmiss

عضو جدید
خدایا...
اندیشه و احساس مرا به حدی پایین میاور که زرنگی های حقیر و پستی های نکبت بار و پلید این "شبه آدم ها"ی اندک را متوجه شوم؛
چه، دوست می دارم بزرگواری گول خور باشم تا همچون اینان، کوچکواری گول زن.
 

*MonALizA*

عضو جدید
آتش و دریا
من با عشق آشنا شدم
و چه کسی این چنین آشنا شده است ؟
هنگامی دستم را دراز کردم
که دستی نبود.
هنگامی لب به زمزمه گشودم ،
که مخاطبی نداشتم.
و هنگامی تشنه ی آتش شدم ،
که در برابرم دریا بود و دریا و دریا....
« دکتر علی شریعتی »
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
خدایا،رحمتی کن تا ایمان نان ونام برایم نیاورد قوتم بخش تا نانم را و حتي نامم را در خطر ايمانم افکنم تا از آنها باشم که پول دنيا را ميگيرند و براي دين کار مي کنند و نه از آنها که پول دين را ميگيرند و براي دنيا کار ميکنند
 

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یک خاطره از دکتر شریعتی....

کلاس پنجم که بودم پسر درشت هيکلي در ته کلاس ما مي نشست که براي من مظهر تمام چيزهاي چندش آور بود ،آن هم به سه دليل ؛
اول آنکه کچل بود،
دوماينکه سيگار مي کشيد و
سوم - که از همه تهوع آور بود- اينکه در آن سن وسال، زن داشت!...
چند سالي گذشت يک روز که با همسرم از خيابان مي گذشتيم،آن پسر قوي هيکل ته کلاس را ديدم در حاليکه زن داشتم ،سيگار مي کشيدم وکچل شده بودم و تازه فهميدم که خيلي اوقات آدم از آن دسته چيزهاي بدديگران ابراز انزجار مي کند که در خودش وجود دارد
.
 

reza.izadi

عضو جدید
:هرکس – نه تنها – به میزان معلوماتی که دارد عالم نیست بکله به میزان مجهولاتی که در عالم احساس می کند عالم است.
دکتر علی شریعتی:gol::gol:
 

reza.izadi

عضو جدید
برای خوشبخت بودن به هیچ چیز نیاز نیست جز به نفهمیدن و یاس انسان امروزه یاسی است ناشی از آگاهی اش به خویش و خوش بینی انسان در تاریخ زاییده ی جهلش نسبت به خویش است.دکتر علی شریعتی
 

reza.izadi

عضو جدید
من از دو کار نفرت دارم : یکی درد دل کردن که کار شبه مردهاست و یکی هم از خود دفاع کردن برای تبرئه خود جوش زدن که کار مستضعفین است. شجاع به همدرد نیازمند نیست از ناله شرم دارد.
دکتر علی شریعتی
 

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
 

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
و هر روز او متولد میشود؛

عاشق می شود؛ مادر می شود؛ پیر می شود و میمیرد....

و قرن هاست كه او؛ عشق می كارد و كینه درو می كند چرا كه در چین و
شیارهای صورت مردش به جای گذشت زمان جوانی بر باد رفته اش را می بیند و
در قدم های لرزان مردش؛ گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع
قلب مرد؛
سینه ای را به یاد می اورد كه تهی از دل بوده و پیری مرد رفتن و فقط رفتن
را در دل او زنده می كند... و اینها همه كینه است كه كاشته می شود در
قلب مالامال از درد...! و این, رنج است,
 

آرتميس.artmiss

عضو جدید
http://www.www.iran-eng.ir/images/icons/icon1.gif حرف‌هايي هست براي «گفتن» كه اگر گوشي نبود...

حرف‌هايي هست براي «گفتن»

كه اگر گوشي نبود نمي گوييم

و حرف‌هايي هست براي «نگفتن»

حرف‌هايي كه هرگز

سر به «ابتذال گفتن» فرود نمي‌آورند
فكر مي كنم اين گفته از شاندل باشه نه دكتر شريعتي كه كاملش هم اينه!

حرفهايي هست براي گفتن كه اگر گوشي براي شنيدن نبود نمي گوييم
وحرفهايي هست براي نگفتن كه سربه ابتذال گفتن فرود نمي آورند
وسرمايه ماورايي هركس حرفهايي است كه براي نگفتن دارد.
حرفهايي كه پاره هاي بودن آدمي اند و بيان نمي شوند مگر آنكه مخاطب
خويش را بيابند
 
بالا