یاد آر خاطره ای را در باران ... خجالت نکش یه خاطره از یه روز بارونی بگین ؟

m0nire

عضو جدید
کاربر ممتاز
بعد از ظهر یک روز خوش آب و هوا من و مامانم تصمیم گرفتیم بریم ددر(فکر کنم هفت یا کوچکتر بوده سنم)
داشتیم همینطور راه میرفتیم که رعد و برق:huh:بعد نم نم بارون :huh:بعد شر شر بارون:huh:
به طوریکه برق قطع شد یه درخت افتاد(که البته ما درهنگام افتادنش ندیدیمش بعدا از کنارش رد شدیم)
یه خانومه اومد دم در گفت بیاین تو مامانم ترسید گفت نه نزدیکه خونه
بعد ما رفتیم و رفتیم واقعا سیل راه افتاده بود من اصلا هیچی نمیدیدم چشمام رو بسته بدم و فقط کنار مامانم میدویدم:w05:
بالاخره رسیدیم خونه اما من به شدت سرما خوردم تب و تشنج شدید و تا مدتی هم از بارون خوشم نمیومد ولی الان دوباره دوسش دارم:lol:
 

Soofia

عضو جدید
کاربر ممتاز
ترم اول دانشگاه با یه پسری آشنا شده بودم که به طور اتفاقی هروقت با هم میرفتیم بیرون بارون میگرفت مجبور میشدیم برگردیم!!! :surprised:
الانم هروقت بارون میاد یاد اون می افتم :w16:
در کل عاشق بوی بارونم....:heart:
 

mohamad javid

عضو جدید
کاربر ممتاز
ترم اول دانشگاه با یه پسری آشنا شده بودم که به طور اتفاقی هروقت با هم میرفتیم بیرون بارون میگرفت مجبور میشدیم برگردیم!!! :surprised:
الانم هروقت بارون میاد یاد اون می افتم :w16:
در کل عاشق بوی بارونم....:heart:

آفلين به دور از چسمانه دادشات چه كاراي كه نكردي صبل كن اگه به همه دادش نگفتم...;)
 

m0nire

عضو جدید
کاربر ممتاز
ترم اول دانشگاه با یه پسری آشنا شده بودم که به طور اتفاقی هروقت با هم میرفتیم بیرون بارون میگرفت مجبور میشدیم برگردیم!!! :surprised:
الانم هروقت بارون میاد یاد اون می افتم :w16:
در کل عاشق بوی بارونم....:heart:
آی گفتی بوی بارون:w05:
 

azadeh_arch _eng

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه روز بارون میومد شدید
ولی من دلم هوس بستنی کرده بود(خب چی کار کنم دلم میخواست دیگه:child:)هیچی دیگه رفتم یه بستنی توپ خریدم
زیر اون بارون قدم زنون در حالی که بستنی لیس میزدم رفتم خونه:lol:
 

mohamad javid

عضو جدید
کاربر ممتاز
يك روز كه داشتم از سفر شمال بر ميگشتم تو جاده چالوس بارون شديد گر فت..وبعد ماشين ما بعد از شروع شدن بارون پنچر شد من هم كه تنها بودم كشيدم كنار و تو اون بارون شديد پنچري رو گرفتم و كا ملاً خيس شدم و جالب اينجا بود كه اون آهنگ معرف سياوش هم تو ماشين مي خوند كه ميگه تو بارون كه رفتي شبم زير و رو شد،، اما خب با اينكه بدجور خيس شده بودم خيلي دوست داشتم تا از ماشين پياده شم ودوباره خيستر بشم و اين كار رو كردم و با اجازتون يه يك هفته ا ي تو خونه خوابيدم چون خفن سرما خوردم...:biggrin:
 

mohamad javid

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه روز بارون میومد شدید
ولی من دلم هوس بستنی کرده بود(خب چی کار کنم دلم میخواست دیگه:child:)هیچی دیگه رفتم یه بستنی توپ خریدم
زیر اون بارون قدم زنون در حالی که بستنی لیس میزدم رفتم خونه:lol:
نوش جانت ولي تنهاي حال نميده بستني بخوري...
 

yasser_proe

عضو جدید
کاربر ممتاز
بارون

بارون

یه روز از سر کار برمیگشتم دیدم بارونه زیاد توجه نکردم
اما وقتی رسیدم داخل شهر چشمات روزه بد نبینه دیدم سیل اونم چه جوریش
بالاخره تصمیم گرفتم ماشین بگیرم مابقی راه رو برم که ترافیک و خیابون شده بود پارکینگ :eek:
پیاده رفتم تا بالای زانو بعضی جاها آب بود باورتون نمیشه
میخندیدم و راه میرفتم ... با مردم هم میخندیدم اونا هم بلند بلند میخندیدن و تو آبا راه میرفتیم
چه باهال بود

من عشم بارونه :heart:
 

F.H

عضو جدید
من عاشق بوي بارونم ولي فقط از پشت پنجره ام.عاشق صداي بارونم ولي فقط وقتي تو اتاقمم، از صداي رعد و برق خيلي خوشم مياد ولي وقتي تنهام.
از بارون خاطره زياد دارم ولي كلا هر وقت بارون مياد من پشت پنجره ي اتاقمم، ولي از سرما و خيس شدن بدم مياد :redface:
 

عطر بارون

عضو جدید
کاربر ممتاز
در یک شب پاییزی رفتیم مهمونی خونه اشنامون که یه دختر دارن همسن من که با هم دوستیم خلاصه خدمتتون عرض کنم که....کجا بودم؟؟؟:دی اهان یادم افتاد ساعت 10 شد و بارون خیلی قشنگی می بارید و منم با دوستم رفتیم دم دربه خونشون (اخه حیاط ندارن خونشون اپارتمانیه) کمی وایسادیم خیلی مزه داد دیدیم پسره همسایه روبرویی تو ماشینش نشسته و ما فک کردیم اگه بریم تو فک میکنه بخاطر اونه پس اهمیت ندادیم تا خودش اول بره بعد ما حدود یه ربع گذشت پسره از رو نمی رفت و مام داشتیم از سرما یخ میزدیم ولی مام بدتر از پسره تا اخرش پسره خسته شد رفت تو بعد ما البته اینم بگم پسره در همون شبه بارونی عاشق دوستم میشه و حالا میخواد بره خواستگاریش
تموم شد!!!
 

Similar threads

بالا