بارون
بارون
یه روز از سر کار برمیگشتم دیدم بارونه زیاد توجه نکردم
اما وقتی رسیدم داخل شهر چشمات روزه بد نبینه دیدم سیل اونم چه جوریش
بالاخره تصمیم گرفتم ماشین بگیرم مابقی راه رو برم که ترافیک و خیابون شده بود پارکینگ
پیاده رفتم تا بالای زانو بعضی جاها آب بود باورتون نمیشه
میخندیدم و راه میرفتم ... با مردم هم میخندیدم اونا هم بلند بلند میخندیدن و تو آبا راه میرفتیم
چه باهال بود
من عشم بارونه