کوچه های تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

paria.z68

عضو جدید
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دلم یه کوچه بن بست میخواد
یه من و یه خدا
تا دست هم بگیریم و وقتی
رسیدیم به بن بست
پرواز کنیم به
سمت اسمان
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زين شاخه به آن شاخه پريدن ممنوع
در ذهن به جز تو آفريدن ممنوع

غير از تو ورود ديگران در قلبم
عمرا، ابدا، هيچ،اكيدا ممنوع!:heart:
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بیا برای یکبار هم که شده...
دست به خلاف بزنیم...!
من اندوه تو را می دزدم...!
تو تنهایی مرا...!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در چشم هاي تو

هزاران فال قهوه است !

که تعبیر میکند

بی خوابی های مرا ...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
کوچه ها را
اب و جارو میزنم
تا وقتی که
میایی گرد و خاک رفتن گذشته ات
پاک شود
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نه نگو اینقدر قلبم دیگر از غم مست نیست
جنس رویای من و تو دیگر از یک دست نیست
زندگی تنها مسیری سخت از خود تا خود است
بدتر از رنجی که در این زنده بودن هست، نیست
هی نگو با تو شبی در کوچه تنها میشوم
چیز زیبایی ته این کوچه ی بن بست، نیست
خنده ات تا رفت پشت در-شکستم- وهم گفت:
(بعد از این ان چهره ی زیبا که در را بست، نیست)





 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هنوز گاهی میان آدمها گم می‌شوم
کوچه‌ها را بلد شدم
خیابان‌ها را بلد شدم
ماشین‌ها را، مغاز‌ه‌ها را
رنگ‌های چراغ قرمز را
جدول ضرب را حتی
دیگر در راه هیچ مدرسه‌ای گم نمی‌شوم

ولی هنوز گاهی میان آدمها گم می‌شوم
آدمها را بلد نیستم!
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
اي ستاره ها چه شد كه در نگاه من
ديگر آن نشاط و نغمه و ترانه مرد؟

اي ستاره ها چه شد كه بر لبان او
آخر آن نواي گرم عاشقانه مرد؟




فروغ فرخزاد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاه و بی گاه
به سراغم می‌آمدی
شاید خواب می‌دیدم
و آمدن تو
یعنی آواز باران‌ها
حالا می‌فهم
تو چیزی نبودی
جز یک ترانه دلتنگ
و من
بیهوده چشم به راهت می‌ماندم





رسول یونان
 

70arezu

عضو جدید
شاید روزی دوباره در گذر زمان

به یکدیگر برسیم

آن روز من اشتباه گذشته را تکرار نخواهم کرد......!!!!

"تو" را از دست می دهم

اماااااااااا غرورم را نه........
 

A N A H I T A

عضو جدید
کاربر ممتاز
تنهایی حس بدی نیست وقتی که طعم تلخ بیهوده دوست داشتن رو چشیده باشی.....
 

A N A H I T A

عضو جدید
کاربر ممتاز
از یک روز به بعد، آدمیزاد یاد می گیرد
چگونه خودش هم صحبت ِ خودش باشد ...
 

delbaar

کاربر فعال
دلتنگم وباهیــــــــچ کسم میل سخن نیست

کس درهمه آفـــــــــاق به دلتنگی من نیست
 

delbaar

کاربر فعال
گاهی

گاهی

گاھےاگہ کل دنیــارو بہ پـات بریزن و تمــام شھـر زیر پات باشہ


تو مےخواے ک بہ آسمـون زل بزنـے و بگے :



مھمـون نمیخواے ؟!
 

delbaar

کاربر فعال
دلمان خوش است که می نویسیم
و دیگران می خوانند
و عده ای می گویند
آه چه زیبا و بعضی اشک می ریزند
و بعضی می خندند
دلمان خوش است
به لذت های کوتاه
به دروغ هایی که از راست بودن قشنگ ترند
به اینکه کسی برایمان دل بسوزاند
یا کسی عاشقمان شود
با شاخه گلی دل می بندیم
و با جمله ای دل می کنیم
دلمان خوش می شود
به برآوردن خواهشی و چشیدن لذتی
و وقتی چیزی مطابق میل ما نبود

چقدر راحت لگد می زنیم
و چه ساده می شکنیم
همه چیز را......

 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
کنار جاده مینشیند
هر روز یک شاخه گل و یک قران
هر روز چشم به ماشینها میدوزد تا
ببیند عزیز دلش کی
از اسارت بازمیگردد
و تمام مدت ارزو میکند
یوسفش بازگردد زنده باشد حتی مهم نبود
دست، پا، چشم یا حتی فلج باشد
فقط عشقش بازگردد تا کنارش ارام بگیرد
اخر سالهای اسارت خیلی سخت برایش میگذشت
سالهایی بی خبری برایش طاقت فرسا بود
بدتر اینکه
برایش قبری حاضر بود رویش نوشته بود
شهید گمنام
و زن هر روز دستانش را میگذاشت روی قبر و دردودل میکرد
و هر روز کودکی که تنها یادگار یوسفش بود
در درون خویش رشد میداد
حال هر روز کودک تازه متولد شده اش
و خودش با یک شاخه گل و قران منتظر بازگشت بودند
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حمـاقـت کـه شاخ و دم نــدارد!

حمـاقـت یـعنـﮯ مـن کـه

اینقــدر میــروم تـا تـو دلتنـگ ِ مـن شـوﮮ!

خـبری از دل تنـگـﮯ ِ تـو نمـی شود!

برمیگردم چـون

دلـتنـگـت مــی شــوم!!!



 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
می خواستم پرنده باشی ...

پَر بکشی

و هرگز برنگردی

حالا ، سالهاست در من لانه کرده ای

شاخه هایم را شکسته ای

هرشب خوابهایم را ریخت و پاش می کنی

و هر روز نُک می زنی به زندگی ام !!!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همیشه پشت حصار سکوت

می ترسم!

تو ای گریخته از من!

حصار خلوت تنهایی مرا بشکن...!
 

tahereh68

عضو جدید
با هر ذره از نبودنت

آنقدر در زیر و بم این خانه گشته ام


که روزی

باستانشناسان

ویرانه های رقصی را

از لابه لای تنهاییِ آجرهایش بیرون خواهند کشید



 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز



آهای مرغ عشق…!


فخر نفروش

معشوقه ی توهم به لطف قفس،

وفادار مانده


این روزها وفاداری را در هیچ کجا نمیابی
کافیست کسی زیباتر
خوش سروزبانتر و بهتر از تو سر راهش قرار گیرد
فراموشت میکند
مثل اب خوردن
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
هر گاه تایپ میکنم
همیشه زمانهایی را انتخاب میکنم
که حواس هیچ کس
حتی مخاطب نوشته هایم به من نیست
اما دیگر عادت کرده ام
به تنها سرودن از احساس یک طرفه خویش

لبخند میزند ارام میگیرم
از دور نگاهش میکنم
و او نمیبیند مرا
سر بر شانه خویش میگذارم و اشکهای دل تنگیم را خودم پاک میکنم
هر کسی مرا میبیند به من میخندد
و من تماشا میکنم
که باعث خنده میشوم
اماه مین هم خوب هست
احساسم باعث خنده ادمهایی شود
فقط مسخره نیست
روزی که شما دچار شدید من میخندم با این فرق که دیگر نیستم تا ببینمتان
 

smart student

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز



این تنهاییِ سر به زیر را با هیچ کس تقسیم نمی کنم...

گمانم به این اندازه در دنیا سهم داشته باشم،

که پایبند بمانم به آنکه تنهایم نگذاشت...

این تنهایی،اتصال من و خداست...

smart student
 
آخرین ویرایش:

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
بی نام و نشانم
بی ستاره ای درخشان
سوسو میزند گاهی قطرات اشک از چشمانم
کسی که نمیبیند مرا
و من
تماشا میکنم
ارام لبخند میزنم
رد تمام
خاطراتم را میگیرم
شیرینترینشان
لحظاتی بود که
کنارم بودی
اما تلخترینشان وقتهایست که
دوری از من
و هرگز نفهمیدی لحظات دوری
چه بر سرم میاید
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
درست شو...و بذار همه چیز درست بشه

این همه غرور رو با خودت میخوای کجا ببری؟

بریز پشت سرت و بیا...من نمیتونم بهت دیگه چیزی بگم

اما الان که اومدی...

درست بیا...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
با شعر به سوي تنهايي خود
مي گريزم
و از تنهایي خود پيشتر
مي روم
تا انتهاي جهان..
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا