| خلبانان شهید |شهيد شيرودي ؛ مالک اشتر جبهه ها

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

صاحبنظران جنگ هاي هوايي شهيد شيرودي را « نامدارترين خلبان جهان» ناميده اند . وي هنگام هجوم به دشمن با هليکوپتر به صورت مايل شيرجه مي رفت و دشمن را زير رگبار گلوله مي گرفت و مثل جت جنگنده فانتوم مانور مي داد.
به گزارش خبرگزاري مهر، شهيد علي اکبر شيرودي در ديماه 1334 در روستاي بالاشيرود تنکابن در استان مازندران چشم به جهان گشود . پدر اين شهيد بزرگوار در مورد خوابي که پيش از بدنيا آمدن علي اکبر ديده مي گويد :" پيش از تولد علي اکبر در خواب ديدم که بر فراز بام خانه، ستاره درخشاني است که چشمها را خيره مي کند به طوري که اهالي از اطراف براي تماشاي آن مي آمدند. علي اکبر که متولد شد، درشت تر از نوزادان ديگر بود و اعجاب اقوام و همسايگان را بر انگيخت".
هنگامي که شهيد شيرودي طفلي بيش نبود پدرش تحت تأثير خوابي که ديده بود در تعليم قرآن به فرزند همت گمارد. در دوران دبستان نيز نه تنها از نظر جسمي جثه اي درشت داشت بلکه از نظر هوش و استعداد از بسياري از همسالان خود گوي سبقت را ربوده بود. بعد از اتمام دوره ابتدايي و کسب رتبه شاگرد اولي، به دليل نبود دبيرستان در روستاي بالاشيرود در دبيرستان شيرود در شش کيلومتري محل سکونتش ادامه تحصيل داد. وي که از مشکلات مالي خانواده مطلع بود از طريق کارگري و کشاورزي به پدرش کمک مي کرد.
در دوران جواني همچنان از لحاظ ايمان، اخلاق و تحصيل سرآمد جوانان آن منطقه بود. معلم تعليمات ديني وي در خصوص ويژگي هاي اخلاقي علي اکبر مي گويد : "اخلاق اسلامي و رفتار جوانمردانه او نشانه هايي از خصوصيات جواني ميرزا کوچک خان را مجسم مي کرد."
شهيد علي اکبر قربان شيرودي در سال آخر دبيرستان جهت يافتن کار به تهران آمد و در کنار کار به ادامه تحصيل پرداخت. در سال 1350 با افکار و مبارزات امام خميني (ره) آشنا شد و شروع به مطالعه معارف و کتابهاي اديان مختلف همچنين کتب فلسفي و سياسي از جمله نوشته هاي شهيد مطهري کرد.

شهيد شيرودي، در سال1351 وارد دوره مقدماتي خلباني شد و پس از مدتي براي گذراندن دوره کامل به پادگان هوا نيروز اصفهان منتقل شد. با اتمام دوره خلبان هليکوپتر کبري به اين موضوع پي برد که نفوذ آمريکايي ها در ارتش و فرهنگ کشور بيش از آن است که تصور مي شد. وي پس از پايان دوره خلباني به عنوان خلبان به استخدام ارتش در آمد و به پادگان هوانيروز کرمانشاه منتقل شد. در اين ايام با شهيد احمد کشوري، از خلبانان مؤمن که از همشهريانش نيز بود آشنا شد.
اين شهيد بزرگوار در دوران مبارزات انقلاب اعلاميه هاي حضرت امام خميني(ره) را در کرمانشاه پخش مي کرد و در آستانه پيروزي انقلاب همراه با حجت الاسلام آل طاهر مسئوليت حفاظت از کرمانشاه به خصوص راديو و تلويزيون و ادارات مهم دولتي را بر عهده گرفت. در غائله کردستان داوطلبانه به اين منطقه شتافت و در مقابل گروه هاي ضد انقلاب به مبارزه پرداخت. در همين دوره و در سن 24 سالگي به دليل فداکاري هاي کم نظير و تحرکات فوق العاده اش به عنوان فرمانده خلبانان هوانيروز انتخاب شد.
شهيد شيرودي در حماسه پاوه نيز نقش تعيين کننده اي در آزادسازي شهر ايفا کرد به طوري هاشمي رفسنجاني به نشانه سپاسگزاري از وي گفت : "شيرودي حق بزرگي در اين کشور دارد." شهيد چمران در خصوص رشادت هاي شهيد شيرودي در غائله کردستان و پاوه مي گويد: "هنگام هجوم به دشمن با هليکوپتر به صورت مايل شيرجه مي رفت و دشمن را زير رگبار گلوله مي گرفت و مثل جت جنگنده فانتوم مانور مي داد. او با آن وحشتي که در دل دشمن ايجاد مي کرد، بزرگترين ضربات را به آنها مي زد".همرزمان اين شهيد بزرگوار در خصوص شخصيت والاي خلبان شيرودي مي گويند: روزي در تعقيب ضد انقلاب وقتي خواست راکتي شليک کند متوجه حضور بچه اي در آن حوالي شد، برگشت و ابتدا با بال هليکوپتر بچه را ترساند و از آنجا راند و بعد برگشت و حمله کرد.
شهيد شيرودي پس از سه سال مبارزه با ضد انقلاب در غرب کشور به اصرار روحانيون و همرزبان پاسدارش در 20 شهريور 1359 به مدت يک ماه به مرخصي رفت، اما بيش از 10 روز در تنکابن نماند، چراکه با شنيدن حمله عراق به جنوب ايران به منطقه بازگشت. در آن چند روز نيز با اينکه منافقان و ضد انقلاب در تعقيب او بودند، وي بدون محافظ و تنها با يک قبضه کلت کمري که از حجت الاسلام حاج احمد خميني هديه گرفته بود در تنکابن تردد مي کرد و اغلب اوقات با لباس کار به ميان روستاييان مي رفت و در کشتزارها به سالخوردگان کمک مي کرد.

ا شروع جنگ تحميلي در 31 شهريور ماه سال 1359 به منطقه کرمانشاه رفت. وي هنگامي که شنيد بني صدر دستور داده پادگان تخليه و انبار مهمات منهدم شود از دستور سرپيچي کرد و به دو خلباني که با او همفکر بودند گفت : "ما مي مانيم و با همين دو هليکوپتري که در اختيار داريم مهمات دشمن را مي کوبيم و مسئوليت تمرد را مي پذيريم". در طول 12 ساعت پرواز بي نهايت حساس و خطرناک، اين شهيد به عنوان تنها موشک انداز پيشاپيش دو خلبان ديگر به قلب دشمن يورش برد. شجاعت و ابتکار عمل اين شهيد نه تنها در سراسر کشور، بلکه در تمام خبرگزاري هاي مهم جهان منعکس شد. بني صدر براي حفظ ظاهر دو هفته بعد به او ارتقاء درجه داد، اما خلبان شيرودي درجه تشويقي را نپذيرفت و تنها خواسته اش اين بود که کارشکني هاي بني صدر و بي تفاوتي برخي از فرماندهان را به عرض امام (ره) برساند. در همان ايام به دستور فرماندهي هوانيروز چند درجه تشويقي گرفت و از ستوانيار سوم خلبان به درجه سرواني ارتقاء يافت، اما طي نامه اي به فرمانده هوانيروز کرمانشاه در 9 مهر 1359 چنين نوشت:" اينجانب خلبان پايگاه هوانيروز کرمانشاه مي باشم و تا کنون براي احياي اسلام و حفظ مملکت اسلامي در کليه جنگ ها شرکت نموده اند، منظوري جز پيروزي اسلام نداشته ام و به دستور رهبر عزيزم به جنگ رفته ام. لذا تقاضا دارم درجه تشويقي که به اينجانب داده اند، پس گرفته و مرا به درجه ستوانيار سومي که بوده ام، برگردانيد".

شهيد شيرودي در عملياتهاي پروازي خود تلفات سنگيني را به نيروها و تجهيزات دشمن در نقاط استراتژيکي غرب کشور وارد کرد. در 13 دي ماه 1359 وقتي خيانت هاي آشکار بني صدر را ديد به افشاگري پرداخت و از شنوندگان سخنانش خواست با ايمان و اسلحه و چنگ و دندان از ميهن اسلامي دفاع کنند. در همين ايام شهيد علي اکبر شيرودي را به خاطر باز پس گيري ارتفاعات بازي دراز بازداشت تنبيهي کردند و در واکنش به اين مساله روحانيون متعهد و اعضاي سپاه کرمانشاه مراتب ناراحتي خود را در اسرع وقت به اطلاع اعضاي شورايعالي دفاع از جمله آيت الله خامنه اي و حجت الاسلام هاشمي رفسنجاني رساندند و حکم بازداشت وي در 6 دي ماه سال 1359 منتفي شد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وي در مصاحبه اي که در مجله پيام انقلاب منتشر شد، علت زنده مانده اش را پس از چند هزار مأموريت هوايي و انجام بالاترين پروازهاي جنگي در دنيا و نجات يافتن از 360 خطر مرگ مشيت و عنايت الهي عنوان مي کند.
او به دليل لياقت و شجاعت ظرف هفت ماه از درجه ستوانياري به درجه سرواني ارتقاء يافت. شهيدعلي اکبر شيرودي از شهادت خود آگاه بود، چنان که به يکي از روحانيون متعهد کرمانشاه گفته بود: " شهيد احمد کشوري را در خواب ديدم که به من گفت شيرودي يک عمارت خيلي خوبي برايت گرفته ام و بايد بيايي و در اين عمارت بنشيني".
آخرين عمليات پروازي خلبان شيرودي در بازي دراز صورت گرفت. عراق لشکري زرهي با 250 تانک و با پشتيباني توپخانه و خمپاره انداز و چند فروند جنگنده روسي و فرانسوي، براي بازپس گيري ارتفاعات «بازي دراز» به سوي سر پل ذهاب گسيل مي کند.
خلبان ياراحمد آرش که به همراه شهيد شيرودي در اين عمليات پروازي شرکت داشت، درمورد چگونگي شهادت اين خلبان دلاور چنين مي گويد: " بارها او را در صحنه جنگ ديده بودم که خود را با هليکوپتر به قلب دشمن زده و حتي هنگام پرواز مسلسل به دست مي گرفت. درآخرين نبرد هم جانانه جنگيد و بعد از آنکه چهارمين تانک دشمن را زديم، ناگهان گلوله يکي از تانک هاي عراقي به هليکوپتر اصابت کرد و در همان حال شيرودي که مجروح شده بود با مسلسل به همان تانک شليلک کرده و آن را منهدم نمود و خود نيز به شهادت رسيد."

جنازه شهيد شيرودي پس از تشيع باشکوه در روستاي شيرود تنکابن به خاک سپرده مي شود. از شهيد شيرودي دو فرزند به نام عادله و ابوذر که در هنگام شهادت پدر 4ساله و يک ساله بودند به يادگار مانده است.
پس از شهادت سروان خلبان علي اکبر شيرودي در تاريخ 8 ارديبهشت 1360، شخصيت هاي مملکتي نسبت به شخصيت والا و سلوک اخلاقي وي اظهارات مختلفي نموده اند از جمله حضرت آيت الله خامنه اي از وي به عنوان اولين نظامي که در نماز به او اقتدار کرده است، ياد مي کند و او را مکتبي، مومن و جنگنده در راه خدا توصيف مي کنند. حجت الاسلام هاشمي رفسنجاني در مورد وي مي گويد: " من در قيافه شيرودي مالک اشتر را ديدم." همچنين شهيد دکتر مصطفي چمران، وزير دفاع وقت او را « ستاره درخشان جنگ هاي کردستان» ناميده است. صاحب نظران جنگ هاي هوايي او را « نامدارترين خلبان جهان» ناميده اند؛ چنان که شهيد تيمسار فلاحي، رئيس ستاد مشترک ارتش در باره وي مي گويد: "ناجي غرب و فاتح گردنه ها و ارتفاعات آريا، بازي دراز، ميمک، دشت ذهاب و پادگان ابوذر بود. او غير ممکن ها را ممکن ساخت. کسي بود که وقتي خبر شهادتش را به امام (ره) دادم، امام در مورد وي فرمود:" او آمرزيده است".
منبع:سايت شهيد آويني
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
به شیرودی گفتم کارمان دیگر تمام است

خطر از همه طرف ما را تهدید می‌کرد، در این گیرودار بود که با چیزی مواجه شدیم. گفتم: آه، این دیگه چیه؟ با چشمانم موشکی را که درست از مقابل می‌آمد، دیدم. به برادر شیرودی گفتم: اکبر کارما دیگه تموم شد.



به گزارش گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، شهید علی اکبر شیرودی به تاریخ دی 1334 در شیرود تنکابن متولد شد. وی با اتمام تحصیلات متوسطه در سال 1351 وارد ارتش شد و دوره مقدماتی خلبانی را در تهران به پایان رساند. سپس دوره هلی کوپتری کبرا را در پادگان اصفهان دید و با درجه ستوانیاری فارغ التحصیل شد.

شهید شیرودی پس از جریانات پیروزی انقلاب با پیش‌مرگان کرد مسلمان همکاری کرد و سپس با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، به سپاه غرب کشور پیوست. وی بالاترین ساعت پرواز در جنگ را در جهان دارد. سرانجام شهید شیرودی در هشتم اردیبهشت 1360 در عملیات بازی دراز بر فراز آسمان دشت ذهاب به شهادت رسید. آنچه می خوانید گفتگویی است با یکی از همرزمان شهید شیرودی در دهه 60.

***
من از اول جنگ تحمیلی عراق، همراه با سروان خلبان شهید علی اکبر شیرودی در جبهه‌ها بوده‌ام. جنگی که هر روزش برای سرباز در جبهه، خاطره انگیز است. روزها و ساعتها و لحظه‌هایی که هیچگاه، غبار فراموشی بر صفحه افتخارآفرین آنها نخواهد نشست.

صحنه‌هایی که در آنها، "مرگ" این مبارز همیشه پیروز مصادف زندگانی انسانها، باسرعت و هیمنه چندش آور و وحشت آفرینش، بطرف ما یورش می‌آورد، میامد ومیامد... آنقدر متکبر و گردن فراز که گویی کوههای عالم هم در مقابلش، ذره‌ای بیش نیستند!
اما ... ناگهان او را می‌دیدی که با یک اراده و اشاره قدرت الهی، با همه هیبت و شوکتش، ذلیل و زبون روی به دیگر سوی می‌یافت و گاه برای درهم شکستن قوای کفر شیطانی از مقابله با ما بی اختیار روی برمی‌تافت، و همچون کر کسی تازه نفس به‌ دیار پر شکار دشمن می‌شتافت!

و این چنین است که در میدان نبرد حق و باطل، همواره گوی سرنوشت، سر در پای چوگان مشیت و قدرت الهی دارد.
و چه پر شکوه و لذت بخش، است لحظاتی که دلاوران و سلحشوران جان بر کف ما، بی هیچ ترس و واهمه، بقلب قوای دشمن جمهیده و جز در برابر اراده و خواست پروردگارشان، سرفرود نمی‌آروند...
و بدینگونه بود که عقاب تیز چنگ و بلند پرواز آسمان نبرد، بارها و بارها تا اعماق نیروهای دشمن نفوذ می‌کرد و با چنگال نیرومند مرگبارش، ضرباتی هولناک و موثر به پیکر کفر استعمار فرود آورده و ازمیان باران و رگبار موشکها و تیرها با تکیه برقدرت خداوند منان، بازمی‌گشت.
آری، شیر بیشه نبرد، شیرودی را می‌گویم.
آنکه حماسه آفرینی‌هایش، صفحات تاریخ مبارزه کفر و ایمانرا رنگین ساخت!
من، همراه با سروان خلبان شهید، شیرودی از ماموریت‌ها خاطرات فراوانی دارم.


ادامه دارد..........
 
آخرین ویرایش:

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
یکی از روزها، از ما (من و شیرودی) خواستند تا ماموریتی را به انجام رسانیم. آماده شدیم و به طرف ایلام حرکت نمودیم. منطقه ملیات میمک بود. میمک، منطقه‌ای بود سوق الجیشی که حکومت بعث عراق، بارها به آنجا حمله کرده وکشته‌های زیادی نیز در آنجا برجای گذارده بود و به همین جهت " گورستان عراقیها" نام گرفت. برادر شهیدمان مشغول تنظیم برنامه شد و قرار گذاردیم که صبح حمله را شروع کنیم. اما چون عراقیها فهمیده بودند، نیمه شب حمله را آغاز نمودند.
در هر حال، ما صبح از ایلام به قصد میمک حرکت کردیم، وقتی به آنجا رسیدیم، مشاهده کردیم در مقابل 3 لشکر عراق، ما از نیروی بسیار ضعیفی برخورداریم اما نه، ما خدای بزرگ را داشتیم! و این، همیشه امید بخش ما بود. ما با نام خدا، آغاز کردیم و امید داشتیم که با کمک خدا هم پیروز خواهیم شد.

کثرت تجهیزات و لشکر عراق، نظرها را به خود جلب می‌کرد. البته کثرتی که در مقابل چشم خودشان، نمودی داشت. اما چه بیچاره و نگون بخت و کوردل بودند که غضب لشکر خداوند جبار و منتقم جهان را، که چه آشکار و هویدا هم رخ می‌نماید، نمی‌دیدند!! و واقعا هم که ندیدند و نمی بینند!
آنها ندیدند که پرودگار قاهر و قادر، با اصحاب فیل چه کرد! و ندیدند که چگونه لشکر نمرودیان و فرعونیان را درهم شکست!
و اینها نیز نمی‌بینند که نیروی همان ایزد منان نسبت به ما، چطور دارد آنها را به ذلت و سیه روزی می‌کشاند.
تا چشم کار می‌کرد، نیروهای عراقی وجود داشت. تنها کاری که در بدو امر به‌ نظر می‌رسید، آماده شدن برای شهادت بود! آری ما می‌بایست با همین چند فروند هلیکوپتر به قلب دریای قوای دشمن می‌زدیم، و در غیر اینصورت باید شکست را متحمل می‌شدیم. و باید یاد آوری کنم که منطقه میمک، از بهترین موقعیت نظامی برخودار است و ما حتما می‌بایست آنجا را فتح می‌کردیم.
با آمادگی کامل برای شهادت، به طرف جلو حرکت کردیم.

البته در اینجا باید بگویم، در برخورد با این صحنه‌ها، ترس که غریزه هر انسانی است مجالی برای خود نمایی پیدا می‌کند ولی نیروی ایمان و امداد الهی است که نگرانی و هراس را در دست پرقدرت خود می‌فشرد و چون مرغی در قفس، فرصت جولان به او نمی‌دهد!
برادر شیرودی که با من بود، فرماندهی عملیات را به عهده داشت.

رفتیم تا به بالای سر عراقیها رسیدیم. مسلسل‌ها را بکار انداخته، شروع به درو کردن بعثی‌ها کردیم. غریو غرش هلی کوپترهای هوانیروز جمهوری اسلامی ایران، سینه فضا را می شکافت و با طنین دهشتناکش، دشمن را گیج و مبهوت، بر زمین میخکوب می‌کرد.
البته شاید باورش مشکل باشد، اما باید بگویم، اولا جایی که ما وارد عمل شدیم از هر طرف با آتش توپخانه دشمن مزدور روبرو بودیم زیرا درست در قلب توپخانه‌های آنها حرکت می‌کردیم، ثانیا در آن حال، موشک‌ها به ما مجال نمی‌دادند که درست مواضع را تشخیص دهیم. به مرحله‌ای رسیدیم که من به جای نشانه رفتن با لوله مسلسل به طرف مزدوران، تمام حواسم به موشکهایی بود که به طرف ما پرتاب می‌شد و من فقط می‌توانستم مسیر آنها را تشخیص دهم و به برادر شهیدمان شیرودی بگویم: اکبر برو راست، بیا چپ، برو بالا، پایین که موشک به ما اصابت نکند.

خطر از همه طرف ما را تهدید می‌کرد، در این گیرودار بود که با چیزی مواجه شدیم. گفتم: آه، این دیگه چیه؟ با چشمانم موشکی را که درست از مقابل می‌آمد، دیدم. به برادر شیرودی گفتم: اکبر کارما دیگه تموم شد. و ایشان هم گفت: بله، منهم موشک را می‌بینم، در آن لحظه دیگر نیروئی نداشتم تا خود را کنترل کنم... تا لحظاتی دیگر خود را در دامان شهادت می‌دیدیم، این لحظات، هیچگاه در قالب بیان و الفاظ نمی‌گنجد. هیجان و حالت انتظار عجیب سرپای ما را فراگرفته بود. قاصد مرگ را می دیدیم که با سرعتی زیاد، مطمئن و استوار بسوی ما پر می‌کشید! صدای انفجار توپ و تانک و غرش هلی‌کوپترها و پرتاب موشک‌ها به سوی ما، پیاپی گوش‌مان را می‌آزرد. موشک‌ها هر لحظه نزدیک‌تر می‌شد. من بی‌اختیار به حالت پرتاب از روی صندلی خود بلند شدم. آماده بودم که خودم را پرت کنم گرچه با این کار هم، در همان لحظه اول اگر تکه‌تکه نمی‌شدم، طعمه خوبی برای عراقی‌ها بودم. با نگاه مستمر و نگران و منتظر خود بی‌اختیار به موشک می‌نگریستم. لحظه مرگ بود، اما نه، که لحظه حیات و تولد دوباره بود. لحظه تولد در نور محض!
موشک به صدمتری ما رسید. آه ... خدایا،‌خدایا اگر تو در این صحنه‌ها خود را نشان ندهی ... پس چه؟
در حالی که ما دنیای دیگر را با چشمان خود می‌دیدیم، موشک هر لحظه به ما نزدیک می‌شد، نزدیک‌تر،‌ نزدیک‌تر ...
اما ناگهان از آنچه که دیدم، بر خود لرزیدم. باور کردنی نبود! خدا مگه ممکنه؟! مگه می‌شه؟!
آری، وقتی «او» بخواهد می‌شود. موشک به نزدیکی ما که رسید، گوئی دستی نیرومند مسیر موشک را درست 45 درجه تغییر داد و به طرف زمین برگشت و همانجا منفجر شد و عده‌ای از عراقی‌ها را به هلاکت رسانید.

و چه عالی مدرسه‌ای است میدان مبارزه! معلمش خدا، و درسش توحید و مدرکش شهادت و یا کوله‌باری از تجسم عینی صفات و جلوه‌های الهی و ارزش‌های والا و پرگهر انسانی: توحید، توکل، یقین، صبر و پایداری، قدرت و حکمت و خواست و اراده الهی و خلاطه «لقاءالله» یا در مسیر شهادت و یا پیروزی.

و چه سعادتمند و نیک‌فرجامند آنان که نور بزرگترین جلوه خداوندی، یعنی امام زمان عجل‌الله فرجه را در چنین صحنه‌هایی می‌بینند. یا دست پرقدرت الهیش را بالعیان درک می‌کنند. و چه پرشور و حرارت،‌دل‌های پاک و آرزومندی که به امید پیکار با طاغوت‌های زمان روی زمین در رکاب ولی‌عصر عجل‌‌الله فرجه در جبهه‌ها؛ زمزمه نامش را بر لب، و ادامه یادش را در دل دارند.
و این، یکی از معجزات الهی است واقعا که خداوند ما و انقلاب‌مان را یاری می‌کند و جز این نمی‌تواند باشد.

ما همه با قبول شهادت، به نماز عشق در مقابل کعبه دل‌ها ایستاده بودیم و به کمک خداوند، آنچنان بی‌باک شده بودیم که خود هم تصورش را نمی‌کردیم. ما رفتیم و اکثر نیروهای دشمن را از بین بردیم به طوری که یکی از فرماندهان نظامی ما که با بی‌سیم به جنازه‌های صدامی اشاره می‌کرد با لحن مخصوص می‌گفت: بله، امشب رادیو بغداد اعلام می‌کند که ما امروز در کلیه مرزها، 6 نفر! شهید! داشتیم، در صورتی که در حدود سیصد نفر تنها در همان لحظه‌های ماموریت ما توسط فرمانده ما شمرده شده بود و بقیه رها شده بودند و من نیز دیگر از شمردن آنها خسته شده بودم.

در پایان، من برای مردم پیامی دارم. من از آنها می‌خواهم آنقدر به شایعات گوش فرا ندهند. اگر می‌بینند گروهک‌‌ها در داخل وطن، در حال کوبیدن روحانیون و تضعیف دولت و نیروهای انقلابی هستند. نباید تعجب کنند زیرا آنها شکست خورده‌اند و راهی دیگر هم ندارند جز اینکه دست به توطئه می‌زنند. آنها همه پوشالی هستند و از درون پوسیده‌اند و آمریکا که اکثر گروهک‌ها را در ایران هدایت می‌کند، خوب می‌داند که رمز شکست ما، تضعیف روحانیت و نیروهای انقلابی است.
والسلام
 

TOM-CAT

عضو جدید
کاربر ممتاز
چند عکس از شگفتی ساز جنگ بالگرد جهان شهید سرافراز شیرودی

چند عکس از شگفتی ساز جنگ بالگرد جهان شهید سرافراز شیرودی

[IMG]http://einv.netii.net/up/948ead63a9f2.jpg[/IMG][IMG]http://einv.netii.net/up/1eee509ee2f6.jpg[/IMG][IMG]http://einv.netii.net/up/2161242827b7.jpg[/IMG][IMG]http://einv.netii.net/up/1d5923fc8225.jpg[/IMG][IMG]http://einv.netii.net/up/324e8d0d37b1.jpg[/IMG]
 

مسروری

عضو جدید
کاربر ممتاز
هشتم اردیبهشت ماه، سالروز شهادت امیر سرتیپ خلبان علی اکبر قربان شیرودی است. خلبان تیز پرواز آسمان ایران که ساعتی از جنگ فاصله نگرفت و چنان جنگید که شهید دکتر چمران او را «ستاره درخشان جنگ کردستان» نامید و شهید تیمسار فلاحی او را «ناجی غرب و فاتح گردنه ها» خواند. او اولین خلبان ارتش است که در نماز جماعت به امامت رهبر معظم انقلاب اسلامی اقتدا کرده است.
 

مسروری

عضو جدید
کاربر ممتاز
چند خاطره

چند خاطره

روحیه مثال زدنی
شهید علی‌اکبر شیرودی به شدت خود را وقف جنگ و خدمت به اسلام کرده بود. او در جایی عنوان کرده بود: «من طاقت نمی‌آورم که دور از صحنه جنگ باشم و تا ثبات منطقه برقرار نشود، استراحت نمی‌خواهم.» این روحیه به حدی عجیب بود که یکبار وقتی فرزندش مریض می‌شود، در پاسخ همسرش که از او می‌خواهد به جبهه نرود می‌گوید: «جان یک بچه در مقابل جان این همه عزیزانی که در حال جنگ هستند، ارزشی ندارد.»
*************
یه وانت گلوله
در بهار 1358 خبری می‌رسد که عده‌ای ضد انقلاب در ارتفاعات «گهواره» در غرب تجمع کرده‌اند و قصد حمله به اسلام‌آباد را دارند. تیم آتشی مرکب از سه فروند هیلکوپتر کبری و یک فروند هیلکوپتر نجات به سمت منطقه موردنظر حرکتی می‌کنند. رهبری تیم آتش را شهید کشوری به عهده داشت. در حین عملیات ناگهان صدای شیرودی می‌آید که «آخ سوختم، آخ» همه هراسان از اینکه شیرودی را زدند، می خواستند منطقه را ترک کنند که صدای خنده شیرودی همه را میخکوب می‌کند. او در جواب سوالات خلبانان می گوید: «هیچی نشده، ناراحت نباشید، یه گلوله خورد بالای سرم و افتاد توی لباسم. خیلی داغه نمی‌تونم راحت بشینم.» عملیات با انهدام انبار مهمات و کشتن اشرار به پایان رسید. در بازگشت شهید کشوری به شیرودی می گوید: «راستی حالت چطوره، اون گلوله چی شد.»
شیرودی می گوید: «فکر کنم دیگه غیب شده باشه.» کشوری می گوید: «پیدایش کند، یادگاری خوبیه» که شیرودی با خنده می گوید: «اگه می خواستم گلوله‌هایی را که به طرفم شلیک شده برای یادگاری جمع کنم، تا الان حداقل یه وانت گلوله باید داشته باشم.»
 

مسروری

عضو جدید
کاربر ممتاز
عمارت زیبا
این خاطره را رهبر معظم انقلاب نقل می کنند که شیرودی به یکی از برادران که از دوستان قدیمی‌اش بود، گفته بود: «فلانی! بیا یک خداحافظی از روی خاطر جمعی با تو بکنم زیرا می دانم که بزودی شهید می شوم.» این برادرمان گفته بود که خدا کند حفظ بشوی و خدمت کنی اما شهید شیرودی می گوید: «نه! من سرهنگ ،کشوری را در خواب دیدم. او به من گفت: شیرودی یک عمارت خیلی خوب برایت گرفته‌ام. باید بیایی توی این عمارت بنشینی.» به همین خاطر می‌دانم که رفتنی هستم.
*************
نحوه شهادت
خلبان یار ، احمد آرش نقل می‌کند: بارها او را در صحنه جنگ دیده بودم که خود را با هلیکوپتر به قلب دشمن زده و حتی هنگام پرواز، مسلسل به دست می‌گرفت. در آخرین نبرد هم جانانه جنگید و بعد از آنکه چهارمین تانک دشمن را زدیم، ناگهان گلوله یکی از تانکهای عراقی به هلیکوپتر اصابت کرد و در همان حال شیرودی که مجروح شده بود با مسلسل به تانک شلیک کرد و آن را منهدم نمود و خود نیز به شهادت رسید. و اینگونه بود که ستاره درخشان جنگهای کردستان و قهرمان راه سرخ سیدالشهدا در 8 اردیبهشت 1360 به آرزوی دیرینه‌اش دست یافت و پیکر مطهرش پس از تشییع در روستای شیرود تنکابن به خاک سپرده شد.
*************
فرازي از وصیت نامه
هنگامی که پرواز می کنم احساس می کنم همچون عاشق به سوی معشوق خود نزدیک می شوم و در بازگشت هرچند پروازم موفقیت آمیز بوده باشد، مقداری غمگین هستم چون احساس می کنم هنوز خالص نشده ام تا به سوی خداوند برگردم. اگر برای احیای اسلام نبود، هرگز اسلحه به دست نمی گرفتم و به جبهه نمی رفتم. پیروزیهای ما مدیون دستهای غیبی خداوند است. این کشاورز زاده تنکابنی، سرباز ساده اسلام است و به هیچ یک از حزب ها و گروه ها وابسته نیست. آرزو دارم که جنگ تمام شود و به زادگاهم بروم و به کار کشاورزی مشغول شوم.
*************
در كلام بزرگان
مقام معظم رهبري:
شیرودی اولین نظامی بودکه به او اقتدا کردم.
حجه‌الاسلام رفسنجانی: من در سیمای شیرودی، چهره مالک اشتر را دیدم. شهید دکتر چمران: شیرودی ستاره درخشان جنگهای کردستان است. او هنگام هجوم به دشمن با هلیکوپتر، به صورت مایل شیرجه می رفت و مثل جنگنده فانتوم مانور می‌داد.
شهید تيمسار فلاحی: شیرودی از غیرممکن‌ها، ممکن ساخت او ناجی غرب و فاتح گردنه‌ها و ارتفاعات بازی دراز، آریا، میمک، دشت ذهاب و پادگان ابوذر بود.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مصطفی چمران او را ستاره درخشان جنگ‌های کردستان نامید +ویدئو

وی هنگامی که شنید، بنی‌صدر دستور داده پادگان تخلیه و انبار مهمات منهدم شود از دستور سرپیچی کرد و به دو خلبانی که با او همفکر بودند، گفت: «ما می‌مانیم و با همین دو هلیکوپتری که در اختیار داریم، مهمات دشمن را می‌کوبیم و مسئولیت تمرد را می‌پذیریم»...
کد خبر: ۳۹۶۳۰۳
تاریخ انتشار:
۰۸ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۱۱:۴۰​
-
28 April 2014​
شیر‌مردان هوانیروز از‌‌ همان آغاز کار در کردستان در کنار برادر عزیز چمران عهدی بسته‌اند که تا امروز به آن وفادار مانده‌اند و از این پس نیز تا آخرین قطره خون خویش بر این پیمان وفادار خواهند ماند. آدم از دیدن این چهره‌های مردانه به یاد شهید شیرودی می‌افتد؛ شهید عزیز شیرودی مظهر این پیمان عباس گونه بود و روحش همچون خورشیدی درخشان فرا راه این شجاعان می‌درخشید و گستره راهشان را تا افق فلاح روشن می‌کرد.

دشمن می‌خواهد ما را بترساند؛ اما آرامش معجزه‌آسای این دلاوران و خنده‌های شیرینی که بر چهره‌های پر فتوتشان می‌نشیند، نشان می‌دهد که دشمن ما را نشناخته است و چه بهتر! بگذار همچنان در اشتباه باشد.

برو به امید خدا؛ برو ‌ای دلاور! دعای خیر حضرت امام همراه توست. وقتی آدم در شکم این حشره آهنی نشسته است و بر فراز خاک دشمن پرواز می‌کند، حتی در میان آن صدای گوشخراشی که تمام کاسهٔ سرت را پر می‌کند، حس می‌کنی که از خاک بریده‌ای و به آسمان پیوسته‌ای. حس می‌کنی که با عالم غیب انس گرفته‌ای. می‌خواستم بگویم که هر لحظه، لحظه این پرواز‌ها با خطر مرگ همراه است و بعد فکر کردم که چه خطری؟! شهادت که مرگ نیست، عین حیات است.‌ (برگرفته از متن روایت فتح)‌

هشتم اردیبهشت، سالروز شهادت عقاب تیزپرواز آسمان ایران، شهید سروان خلبان علی اکبر شیرودی است که ذکر نامش در صفحه پرافتخار تاریخ دفاع مقدس همیشه درخشان است.
شهید علی اکبرشیرودی، حماسه نامه‌ای است که باید بار‌ها خواند؛ مردی که حماسه‌ای بی‌بدیل در تاریخ از خود به یادگار گذاشت و خود را در کنار ستارگان پر فروغ آسمان دفاع مقدس قرار داد‌ و اینک در سی و سومین سالگرد شهادتش بخشی از زیبا‌ترین خاطراتش را می‌خوانید:

ترساندن بچه‌ای با بالگرد

شهید چمران در خصوص رشادت‌های شهید شیرودی در غائله کردستان و پاوه می‌گوید: «هنگام هجوم به دشمن با هلی‌کوپتر به صورت مایل شیرجه می‌رفت و دشمن را زیر رگبار گلوله می‌گرفت و مثل جت جنگنده فانتوم مانور می‌داد. او با آن وحشتی که در دل دشمن ایجاد می‌کرد، بزرگ‌ترین ضربات را به آن‌ها می‌زد». همرزمان این شهید بزرگوار در خصوص شخصیت والای خلبان شیرودی می‌گویند: روزی در تعقیب ضد انقلاب وقتی خواست راکتی شلیک کند متوجه حضور بچه‌ای در آن حوالی شد، برگشت و ابتدا با بال هلیکوپتر بچه را ترساند و از آنجا راند و بعد برگشت و حمله کرد.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شجاعتی که در تمام خبرگزاری‌های جهان منعکس شد

با آغاز جنگ تحمیلی در ۳۱ شهریور ماه سال ۱۳۵۹ به منطقه کرمانشاه رفت. وی هنگامی که شنید بنی صدر دستور داده پادگان تخلیه و انبار مهمات منهدم شود، از دستور سرپیچی کرد و به دو خلبانی که با او همفکر بودند، گفت: «ما می‌مانیم و با همین دو هلی‌کوپتری که در اختیار داریم، مهمات دشمن را می‌کوبیم و مسئولیت تمرد را می‌پذیریم».

در دوازدهساعت پرواز بی‌‌‌نهایت حساس و خطرناک، این شهید،‌ تنها موشک‌انداز پیشاپیش دو خلبان دیگر به قلب دشمن یورش برد. شجاعت و ابتکار عمل این شهید نه تنها در سراسر کشور، بلکه در تمام خبرگزاری‌های مهم جهان منعکس شد.

بنی صدر برای حفظ ظاهر دو هفته بعد به او ارتقای درجه داد، اما خلبان شیرودی درجه تشویقی را نپذیرفت و تنها خواسته‌اش این بود که کارشکنی‌های بنی صدر و بی‌تفاوتی برخی از فرماندهان را به عرض امام (ره) برساند. در‌‌ همان ایام به دستور فرماندهی هوانیروز چند درجه تشویقی گرفت و از ستوانیار سوم خلبان به درجه سروانی ارتقا‌ یافت؛ اما طی نامه‌ای به فرمانده هوانیروز کرمانشاه در نهم مهر ۱۳۵۹ چنین نوشت: «اینجانب خلبان پایگاه هوانیروز کرمانشاه می‌باشم و تا کنون برای احیای اسلام و حفظ مملکت اسلامی در کلیه جنگ‌ها شرکت نموده‌اند، منظوری جز پیروزی اسلام نداشته‌ام و به دستور رهبر عزیزم به جنگ رفته‌ام. لذا تقاضا دارم درجه تشویقی که به اینجانب داده‌اند، پس گرفته و مرا به درجه ستوانیار سومی که بوده‌ام، برگردانید».

حقوق صد هزار تومانی ضد انقلاب


هنگامی که طی یکی از عملیات‌ها، ضد انقلاب پی در پی آماج حملات دشمن شکن شهید شیرودی قرار می‌گیرد و نجات خود را تنها در گرو خاموشی آتشباری‌های هلی‌کوپتر علی اکبر می‌بیند، برای شخص او پیغامی می‌فرستند، بدین مضمون که ما دو راه در مقابل خلبان شیرودی قرار می‌دهیم، یا به ما بپیوندد و در خدمت ما بجنگد که در این صورت ماهیانه صد هزار تومان ـ در سال ۵۹ ـ به عنوان حقوق در‌یافت می‌نماید و یا به شهر خود بازگشته و تنها از حضور در جبهه‌ها خود‌داری کند که در آن صورت، ‌سی هزار توما‌ن از ما در یافت می‌دارد. راه سومی هم هست. در صورت نپذیرفتن این دو راه خلبان شیرودی باید یقین داشته باشد که سر بریده‌اش را برای خانواده‌اش ‌خواهیم فرستاد. در‌‌ همان زمان که شیرودی مشغول پیکار با ضد انقلاب و متجاوزین بعثی بود، جبهه‌ای دیگر نیز از سوی لیبرال‌ها و عوامل دولت موقت و سپس بنی صدر در مقابل او تشکیل شد. قلب مهربان او که به عشق اسلام، امام و امت می‌تپید، همواره از کار‌شکنی‌ها و اخلال آن روباه صفتان به درد می‌آمد و روح بلندش آزرده می‌گشت، اما بنا به قول خودش اگر چه می‌تواند آنان را رسوا و افشا نماید، اما به خاطر فرمان و اراده حضرت امام سکوت ‌می‌کند.

باید بیایی در این عمارت بنشینی


سروان شیرودی یک خلبان هوانیروز بود و انسانی همیشه آماده شهادت. وی به یکی از برادران از دوستان قدیمی‌اش و از روحانیون متعهد کرمانشاه است گفته بود، فلانی بیا یک خداحافظی از روی خاطر جمعی با تو بکنم، زیرا می‌دانم که باید شهید بشوم. این برادرمان گفته بود که خدا کند حفظ بشوی و خدمت کنی. گفته بود نه، شهید کشوری را در خواب دیدم که به من گفت: شیرودی یک عمارت خیلی خوبی برایت گرفته‌ام،‌ لذا می‌دانم که رفتنی هستم. به یکی از برادران هم گفته بود که دعا کن تا شهید شوم، از بعضی‌ از جریانات سیاسی دلم گرفته است؛ درگیری‌های سیاسی این جوان مؤمن را بسیار آشفته و ناراحت کرده بود. (مقام معظم رهبری)

خاطرات شهید شیرودی از زبان خودش:


دوازده ‌آدم با سه هلی‌کوپتر در پادگان ابوذر، سه تا لشکر را لت و پار کردیم. یک ستون سوخته در مسیر گیلان غرب است، یک ستون سوخته در مسیر قصر شیرین و سرپل ذهاب است، یک ستون سوخته توی دشت ذهاب است، باید یادم باشد وقتی رفتم از آنجا عکسی بردارم. این کار‌ها‌یی بود که ما ‌در ‌۴۸ ساعت انجام دادیم؛ این کارهایی بود که ما با سه هلی‌کوپتر و فقط یک دانه آتشبار این کار را کردیم. سه تا هلی‌کوپتر در مقابل ۱۲۰ تا ۱۵۰ تا تانک عراقی فقط در جبهه سر پل ذهاب. ما اینجا را در‌‌ همان ۴۸ ساعت اول گرفتیم. شما فکر می‌کنید این قدرت من است؟ نه، این قدرت خداست، که آنجا حکمفرما‌یی می‌کند. این قدرت حق است، اینجاست که خداوند می‌فرماید اگر تو حرکت کنی، برکت از من است. ما حرکت کردیم و این همه برکت به دست آوردیم. دوازده نفر حرکت کردیم و باور کنید دوازده هزار تن را عقب راندیم، درست یک ماه هیچ کس پیش ما نیامد، یک ماه تنها در آنجا بودیم و من فرمانده تیپ بودم، فرمانده تیپ ما در رفته بود چون یک زره ایمان در این مرد نبود، که خوشبختانه الان در زندان است. خلاصه ما ماندیم و این سه لشکر را عقب زدیم و این خاک را گرفتیم و حفظ کردیم تا عزیزان پاسدار آمدند به یاری ما. تا بسیج آمد به یاری ما.

من علی اکبر شیرودی فرزند دهقان‌زاده شهسواری هستم. من روستا‌زاده افتخار می‌کنم که در خدمت شما هستم و این قدر هم که از من تعریف می‌کنید، می‌ترسیم خودم را گم کنم و فکر کنم واقعا لیاقتش را ندارم. من خواهش می‌کنم من را بزرگ نکنید، من لیاقت این همه بزرگی را ندارم، من یک سرباز ساده اسلام هستم که هنوز نتوانسته‌ام خودم را در حد کمال قرار دهم، یک سرباز ساده باشیم تا روزی که به شهادت برسیم و در آن روز خداوند بزرگ‌ترین درجه افتخار را به ما عنایت می‌فرماید. تا آن روز ما سرباز ساده‌ای هستیم و بهتر است که ما را بزرگ نفرمایید تا خودمان را گم نکنیم.

من نوکر آن کسی هستم که طرفدار امام باشد، من نوکر کسی هستم که مطیع و مقلد امام است و در غیر این صورت سرور آن کس هستم.

... در حال حاضر اگر تعریف نباشد فکر می‌کنم بالا‌ترین ساعت پرواز جنگ در دنیا را داشته‌ام (دو هفته پیش از شهادت) تا به حال ۳۶۰ بار از خطر گلوله‌های دشمن جان سالم به در برده‌ام. تیر خورده‌ام که البته همه آن‌ها قابل تعمیر بوده و هم اکنون قابل استفاده‌اند. در حال حاضر فکر می‌کنم بیش از بیست هزار مأموریت انجام داده باشم و آنچه ‌مسلم است، قدرت خداست که من تا به حال زنده‌ام و امیدوارم ‌تا روزی که اسلام به پیروزی می‌رسد، زنده بمانم.

وقتی که پرواز می‌کنم حالتی دارد که یک نفر عاشق‌ به طرف معشوق خود می‌رود. هر آن فکر می‌کنم که به معشوق خودم نزدیک‌تر می‌شوم و وقتی در حال برگشتن هستم، هر چند ‌پروازم موفقیت آمیز بوده باشد، باز مقداری غمگین هستم، چون احساس می‌کنم هنوز آن طور که باید خالص نشده‌ام تا مورد قبول خدا قرار بگیرم.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

آخرین پرواز


آخرین عملیات پروازی خلبان شیرودی در بازی دراز صورت گرفت. عراق لشکری زرهی با ۲۵۰ تانک و با پشتیبانی توپخانه و خمپاره‌انداز و چند فروند جنگنده روسی و فرانسوی، برای بازپس‌گیری ارتفاعات «بازی دراز» به سوی سر‌‌پل ذهاب گسیل می‌کند.

خلبانیار احمد آرش که به همراه شهید شیرودی در این عملیات پروازی شرکت داشت، در‌ چگونگی شهادت این خلبان دلاور چنین می‌گوید: «بار‌ها او را در صحنه جنگ دیده بودم که خود را با هلی‌کوپتر به قلب دشمن زده و حتی هنگام پرواز مسلسل به دست می‌گرفت. در آخرین نبرد هم جانانه جنگید و بعد از آنکه چهارمین تانک دشمن را زدیم، ناگهان گلوله یکی از تانک‌های عراقی به هلی‌کوپتر اصابت کرد و در‌‌ همان حال شیرودی که مجروح شده بود با مسلسل به‌‌ همان تانک شلیلک کرده و آن را منهدم نمود و خود نیز به شهادت رسید‌».
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
افتخار مازندران امیر سرلشگر خلبان شهید علی اکبر شیرودی

افتخار مازندران امیر سرلشگر خلبان شهید علی اکبر شیرودی



وقتی خبر شهادتش را به امام امت دادند، بعد از سکوت طولانی فرمود:«شیرودی آمرزیده شده است.» در حالی که در بزرگداشت دیگر شهدا می فرمودند:«خداوند آنها را بیامرزد»
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
افتخار مازندران امیر سرلشگر خلبان شهید علی اکبر شیرودی

افتخار مازندران امیر سرلشگر خلبان شهید علی اکبر شیرودی



حضرت آیت الله خامنه ای(مدظله العالی) از وی به عنوان اولین نظامی که در نماز به او اقتدا کرده است، یاد می کند و او را مکتبی، مؤمن و جنگنده در راه خدا توصیف می کند.
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
افتخار مازندران امیر سرلشگر خلبان شهید علی اکبر شیرودی

افتخار مازندران امیر سرلشگر خلبان شهید علی اکبر شیرودی





شهید دکتر چمران: «شیرودی ستاره درخشان جنگهای کردستان است. او هنگام هجوم به دشمن با هلیکوپتر، به صورت مایل شیرجه می رفت و مثل جت جنگنده فانتوم مانور می داد.»
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
افتخار مازندران امیر سرلشگر خلبان شهید علی اکبر شیرودی

افتخار مازندران امیر سرلشگر خلبان شهید علی اکبر شیرودی


برای دیدن اندازه اصلی تصاویر روی ان کلیک فرمایید





آلبوم تصاویر شهید شیرودیآلبوم تصاویر شهید شیرودیآلبوم تصاویر شهید شیرودی
آلبوم تصاویر شهید شیرودیآلبوم تصاویر شهید شیرودیآلبوم تصاویر شهید شیرودی
آلبوم تصاویر شهید شیرودیآلبوم تصاویر شهید شیرودیآلبوم تصاویر شهید شیرودی

آلبوم تصاویر شهید شیرودیآلبوم تصاویر شهید شیرودیآلبوم تصاویر شهید شیرودی

آلبوم تصاویر شهید شیرودی
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
افتخار مازندران شهید شیرودی دارای رکورد بالاترین ساعت پرواز جنگی با بالگرد در جهان

افتخار مازندران شهید شیرودی دارای رکورد بالاترین ساعت پرواز جنگی با بالگرد در جهان





شهید شیرودی دارای رکورد بالاترین ساعت پرواز جنگی با بالگرد در جهان

او با انجام ده ها هزار ماموریت هوایی، بیش از چهل بار سانحه و بیش از سیصد مورد اصابت گلوله بر بالگردش،

با نجات یافتن از 360 خطر مرگ رکورد دار پرواز عملیاتی در جهان شد و بسیاری از صاحبنظران جنگ های هوایی اورا نامدارترین خلبان جهان نامیدند ...

بارها برایش تقاضای درجه ی تشویقی شد .پنج درجه در کمتر از یکسال اما اونپذیرفت . . .

امام خامنه ای(مدظله العالی): شیرودی اولین نظامی است که در نماز به او اقتدا کردم. من در قیافه او مالک اشتر را دیدم...
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
افتخار مازندران شهید علی اكبر قربان شیرودی را بیشتر بشناسیم

افتخار مازندران شهید علی اكبر قربان شیرودی را بیشتر بشناسیم



نام و نام خانوادگی: علی اكبر قربان شیرودی

تاریخ تولد: 1334
نام پدر :محمد علی
تاریخ شهادت : 08/02/1360
محل تولد : مازندران/حومه تنكابن/بالاشیرود
محل شهادت : سیه قره بلاغ دشت ذهاب (اطراف تنگه حاجیان)
آشنایی با شهید شیرودی :
در دی ماه سال 1334 در قریه «بالا شیرود» واقع در حومه تنكابن نوزادی متولد شد كه او را علی اكبر نامیدند. او كودكی را در زیر سایه پرمهر و زحمتكش پدر كشاورز خویش گذراند ، علوم و قرآن را از او آموخت. علی‌ اكبر تا سال سوم دبیرستان در مدرسه روستای مجاور تحصیل نمود و سپس عازم تهران شد. شیرودی با اتمام تحصیلات متوسطه در سال 1351 وارد ارتش شد و پس از طی دوره مقدماتی خلبانی و دوره خلبانی هلی‌كوپتر كبرا با درجه «ستوانیاری» فارغ‌التحصیل گشت. در رژیم منحوس پهلوی صبر و انتظار پیشه كرد. زمانیكه راهپیمایی مردم در خیابان ‌ها شروع شد وی از اولین ارتشیانی بود كه به صفوف مردم پیوست و به فرمان امام پادگان را ترک كرد و اقدام به تشكیل گروه چریكی نمود. علی ‌اكبر در تشكیل كمیته استقبال از امام در كرمانشاه نقش مهمی را ایفا نمود و سرپرستی گروه گشت و حفاظت شهر كرمانشاه را بر عهده گرفت. شیرودی پس ازا نقلاب از بنیان ‌گذاران كمیته در كرمانشاه بود و همكاری بسیاری با سپاه پاسداران داشت و با شروع جنگ تحمیلی ساعتی از جبهه فاصله نگرفت . 40بار سانحه دید و 300 بار هلی‌كوپترش مورد اصابت گلوله قرار گرفت او بادارا بودن بالاترین ساعت پرواز جنگی در جهان ارتفاعات غرب را جولانگاه خویشقرار داد و سرسختانه می‌جنگید. ستاره درخشان غرب در هشتم اردیبهشت سال 1360 در قره بلاغ دشت ذهاب پس از انهدام چند تانک ، هلی كوپترش از پشت مورداصابت گلوله قرار گرفت و پس از 27 ماه مبارزه عاشقانه به شهادت رسید ودریای مواج انقلاب را با خون خویش متلاطم ساخت. شیرودی دو فرزند به نام‌های ابوذر و عادله از خود به یادگار نهاد.
خاطراتشهید شیرودی :
او به مانند موسی مدتی را در دستگاه فرعون گذراند و سپس در خدمت انقلاب در آمد.
ارتش چرا ؟ :
اواسط سال تحصیلی 1351 بود اكبر حاضر بود با درآمد ناچیز زندگی كند ولی از فعالیت‌ های سیاسی مذهبی خود در تهران دور نشود. تقریباً تمام تلاش هایش بی‌نتیجه ماند. عده‌ای به او پیشنهاد می كردند كه وارد ارتش شود. اما او با خود می‌اندیشید. كدام ارتش؟ ارتشی كهآمریكا آن را تشكیل داده و ضامن حكومت طاغوت است. این سؤال و صدها سؤالدیگر ذهن علی‌اكبر را به خود مشغول ساخته بود. كه ناگهان جرقه‌ای در فكرشآرامش را برای او به ارمغان آورد. او می‌توانست به مانند موسی مدتی را دردستگاه فرعون بگذراند و سپس در خدمت انقلاب باشد.
هنوز مردد بود اما امید به آینده شیرودی را در ادامه راه مصمم نمود. با چنین تحلیلی وارد ارتش شد و پس از گذراندن دوره مقدماتی خلبانی به پایگاه هوانیروز اصفهان منتقل شد تا خلبانی كارآمد و لایق باشد. در دوران آموزش، با مسایل خرید اسلحه جنگی از خارج كشور بیشتر آشنا گشت. اطلاعات لازم را در اختیار افراد مطمئن و روحانیون قرار داد و از توسل به ائمه زیارت امامزاده‌ها و مطالعه كتب مذهبی غافل نشد. تا اینكه جرقه انقلاب بر دامن حكومت پهلوی افتاد و خلبان علی‌اكبر شیرودی عاشقانه در راه دفاع از اسلام حماسه ‌ها آفرید.
عقاب تیزبین :
روزی هنگام تعقیب ضد انقلاب اتومبیل بلیزری را كه در زیر درخت قطوری استتار شده بود شناسایی و تصمیم به انهدام آن گرفت. درجه و سرعت راكت را تنظیم كرد دستور شلیک راكت را سروان سهیلیان دستیار شهید شیرودی داد. اما ناگهان علی‌اكبر فرمان هلی‌كوپتر را گرفت و جهت پرواز را تغییر داد. پس از اینكه هلی كوپتر را به محل امنی هدایت نمود با دوربین مخصوص به سروان سهیلیان كه از این كار او متعجب شده بود. كودک معصومی را نشان داد كه در نزدیكی اتومبیل اشرار مشغول بازی بود. شیرودی دوباره پرواز كرد و مسیر را چنان تغییر داد كه ابتدا كودک از باد هلی كوپتر ترسیده و فرار كند تا آنان بتوانند برای انهدام اتومبیل اقدام نمایند. او زمانیكه مطمئن شد خطری متوجه كودک نیست راكت را شلیک كرد.
تنبیه متجاوز :
از سر پل ذهاب اخبار نگران‌كننده‌ای به گوش می‌ رسید كه حاكی از پیشرفت عراقی‌ها به سوی این منطقه بود. حدوداً سه لشگر از نیرو های عراقی در حال حركت به سمت سرپل ذهاب بودند تانک ‌ها پشت سر هم و به سرعت پیشروی می‌كردند. در پادگان ابوذر مستقر بودیم كه دستور عقب‌ نشینی دادند. شیرودی كه از این دستور عصبانی بود گفت : «دشمن در سراسر مرزهای ما در حال پیشرفت است. هر كجا كه او پیشروی كرد ما باید عقب نشینی كنیم؟ نظر من این است كه بمانیم و تا جایی كه امكان دارد مقاومت كنیم و مانع از پیشرفت آنها بشویم. بقیه هم موافقت نمودند.
كودک معصومی را نشان داد كه در نزدیكی اتومبیل اشرار مشغول بازی بود. شیرودی مسیر را چنان تغییر داد كه ابتدا كودک از باد هلی كوپتر ترسیده و فرار كند تا آنان بتوانند برای انهدام اتومبیل اقدام نمایند .
مهمات‌ گیری هلی‌كوپترها آغاز شد و ما بدون معطلی به طرف عراقی‌ ها پرواز كردیم. آتش خشم و نفرت بچه‌ های خلبان در موشک‌های تاو و رگبار توپ‌ های هلی‌كوپترهای كبرا بر سر مهاجمان می‌ریخت. تانک ‌ها دور خودشان می چرخیدند و با هم تصادف می‌كردند. غافلگیر شدند و بی هدف شلیک می‌كردند. سه روز نبرد شجاعانه خلبان شیرودی و دو خلبان دیگر و خدمه ، منجر به انهدام 15 تانک و به هلاكت رسیدن صدها نفر شد و متجاوز را كیلومترها به عقب راند.
حدیث دلدادگی :
در شب هشتم اردیبهشت ماه سال 1360 به خلبان شیرودی خبر دادند كه تانک ‌های عراقی به سمت قره بلاغ دشت ذهاب در حركتند. او كه جنگیدن را تكلیف شرعی خود می‌دانست. شب را به راز و نیاز پرداخت. پس از اقامه ی نماز صبح لباس رزم پوشید و آخرین تعلقاتش را بر زمین نهاد و با هلی كوپتر به مصاف با دشمن شتافت و پس از انهدام چندین تانک دشمن هلی‌كوپتر وی مورد اصابت قرار گرفت و روح پر فتوحش ندای ارجعی پرودرگارش را لبیک گفت سینه پاكش كه صفحه رنگین تاریخ انقلاب بود خونین شد و او عاشقانه در خون غلطید.
امام عاشقان خمینی كبیر (ره) پس از شنیدن خبر شهادت سردار رشید اسلام علی‌اكبر شیرودی به فكر فرو رفت و به جای آنكه برای او طلب آمرزش كند گفت :« شیرودی آمرزیده شده است ».
سخنشهید :
وقتی كه برای در هم كوبیدن مواضع دشمن پرواز می ‌كنم حالتی دارم كه یک نفر عاشق به طرف معشوق خود می رود. هر لحظه كه می گذرد فكر می كنم به معشوق نزدكتر می‌شوم. وقتی در حال برگشتن هستم هرچند كه پروازم موفقیت‌آمیز بوده باشد باز مقداری غمگین هستم چون احساس می كنم هنوز آنطور كه باید خالص نشده‌ام تا مورد قبول دعوت خدا قرار بگیرم.
دستنوشته شهید شیرودی :
من یک سرباز ساده مكتب اسلام هستم كه هنوز نتوانسته‌ام خودم را در حد كمال قرار بدهم. شاگرد هیچ مكتبی نیستم فقط شاگرد اسلامم ، نه ملی‌گرا و نه و هیچ‌ مكتب دیگر ، ما فقط می ‌توانیم یک سرباز ساده باشیم تا روزی كه به شهادت برسیم . در آن روز خداوند بزرگترین درجه افتخار را به من عنایت می فرمایند. برای من مكان فرق نمی‌كند حتی در درون خانه‌ام اگر كسی بخواهد علیه اسلام حرف بزند قیام می‌كنم با او مقابله می‌كنم. برای من شهر مكان و خانه مطرح نیست اسلام مطرح است.

منبع :سایت هوانیروز
 
بالا