برای تو می نویسم

وضعیت
موضوع بسته شده است.

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
انقدر دلم میخواست
گاهی وقتها که از تو دلخور میشوم محکم در اغوشم بگیری
و تنها بگویی
اینقدر دلخور نشو
منظوری نداشتم
تنها کمی ازت ناراحت شدم
چرا بخوام بری تنها کنارم بمون
و انوقت میتونستم جواب بدم
جدی منظورت این نبود که
باید برم
داشتم دق میکردم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

شجاعت مـی خواهد

وفادار احساسـی باشـی

کــه میدانـی

شکست مـی دهد

روزے نفس ـهاے دلت را...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
شجاعت میخواهد
وفادار بمانی
به دستانی که
حتی لمسشان نکردی
و حتی نگاهت در نگاهش دوخته نشده
حتی گاهی لبخندت را به اشک تبدیل کرده
و هر بار باعث شده
از خودت بپرسی
این چه احساسیست که
دارم
ان هم منی که هرگز عاشق کسی نبودم
حال چرا اینگونه
تنها کنار تو ارام هستم و میتوانم عاشق باشم تنها کنار تو
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من از تو سروده ام تا به حال ،

از هر واژه که فکرش را کنی

حالا از تمامی اندازه های انتظار و بی قراری

از تمامی حدود عشق و نياز و تنهايی ، سر رفته ام

حالا نه چيزی برای گفتن دارم

نه ديگر چيزی برای سر رفتن ...
 

"ALIREZA & M"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یک عمر به خدا دروغ گفتم و خدا هیچ گاه به خاطر دروغ هایم مرا تنبیه نکرد. می توانست، اما رسوایم نساخت. و مرا مورد قضاوت قرار نداد.
هر آن چه گفتم را باور کرد.
و هر بهانه ای آوردم را پذیرفت.
هر چه خواستم عطا کرد و هرگاه خواندمش حاضر شد.
امّا مــــن !!!
هرگز حرف خدا را بـــــــــــــاور نکردم.
خدایا پشت دیوار بلند اشتباهاتم می شود بنویسی جوانی

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اینجا زمین است . . . زمین گرد است
تویی که مرا دور زدی , فردا به خودم خواهی رسید

حال و روزت دیدنیست . . . !
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دوستت دارم
واژه ایست
که تکرار ناشدنیست
نمیدانم چرا
کسی حسش نمیکند
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو همیشه شلخته ای

با آمدنت

دلم را به هم ریختی

با رفتنت

ذهنم را!

(علی درویش)
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

"برای دل خودم"



دیروز رفتم سرقرار همیشگی،خیلی منتظرت شدم اما باز مثل همیشه نیومدی
دلم برات تنگ شده،آدم است دیگر،گاهی دلش میخواهد کسی موهایش را نوازش کند و آرام زیر لب بگوید:"دوستت دارم"
یادته؟وقتی میخواستیم بیایم همدیگه رو ببینیم این شعر و برام میخوندی؟
لحظه دیدار نزدیک است
باز من دیوانه ام، مستم
باز می لرزد دلم، دستم
باز گویی در جهان دیگری هستم
های نخراشی به غفلت گونه ام را تیغ
های نپریشی صفای زلفکم را دست و آبرویم را نریزی دل
لحظه دیدار نزدیک است ...

من دلم برای این شعر تنگ شده.بیا برای یه بار هم که شده بخوان...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
.

.

غوغا میکند
این لحظه ها
در من
ان هنگام که تو باشی و من
انگاه دلم چقدر میخواهد خودش را برایت لوس کند و تو نازش را بکشی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تــــــــــــو

تنهاییت را شعر میکنی ...

او دود ....

دیگری سکوتـــــــ !

من اما روی بر میگردانم و با گوشه ی روسری چشمهایم را پاکــــــ میکنم !
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
تنهاییم را
در سکوت
پنهان
میکنم انگاه که عمق تنهاییم
چشمانم را بارانی میکند
و اهسته به
انزوا میکشاند و کسی هنوز نفهمیده
من در انزوا در قفس تنهایی
خود محبوسم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خــسته ام!خــسته ی نــبودنــت..!

خســته از روزهــایی کــه بـــی تــو شـــب مـــــی شـــود.

وشـــب هـــایی کـــه بازهــم بـــی تــو مــــــی گــذرد

تــا کــه طلــوع و غــــروبـــی دیــگــــر بــیایـــند

وبـــاز هـــم گـــذر زمـــان هــا کـــه

بـــــی تــــو مــــــی گــذرد!

مـــــــی گذرد...!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
.

.

خسته هستم
از ان لحظاتی که
دلم بودنت را میخواهد
اما نبودنت را به رخم میکشد زمانه
انقدر دل تنگ میشوم
گاهی که هیچ کس
نمیتواند
ببیند اشکهایم را
تنها صدای گرفته ام را میشنوند
کاش
کنارم بودی
نه این فاصله
کاش میدانستم کی این فاصله ها
را تبدیل میکنی به نزدیک شدن
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گـــاهـــی فکــــــر میکنـــــــم

کـه کـار تـــــو سختــــــــ تــر از مـــن استــــــ !

مـــن یکـــــ دنیـــا دوستـتـــــــــ دارم

و تــو زیـر بـــار ایـــن همــه عشـــق

کمـــــــــــــــر خـــــــــــم نمیکنــی ...!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

امروز به پایان میرسد
از فردا برایم چیزی نگو !
من نمیگویم :
فردا روز ِ دیگریست
فقط میگویم:
تو روز ِ دیگری هستی … ”
تو “فردایی
همان که باید به خاطرش زنده بمانم …
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلخــــور که میشوم بغض میــکنم..
می آیم پشت صفحه ی مانیتورم..
کامنت مینویسم و صورتک میگذارم..
صورتکی که میخندد و پشتش قایم میشوم !
که فکر کنی میخندم و بخندی...
... اشکهایم میـ آیند و من مدام ، با صورتک مجازی ام میخندم..
تو که می خندی باورم میشود... شاد میشوم..
اشکهایم روی گونه ام می خشکند.......
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نسان ها تنهاييت را پر نمي كنند،،

فقط خلوتت را مي شكنند،،

هر چه انسان هاي اطرافت بيشتر

باشند،،

خلوتت آشفته تر،،

و تنهاييت تنها تر ميشود،،
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگه از تو ننوشتم ؛ فکر نکن سرم شلوغه

توی زندگی یه وقتا ، تنهایی رمز عبوره


اگه از چشمات گذشتم ، فکر نکن عاشق نبودم

مطمئن باش توی دنیا ، دل به تو سپرده بودم


من گذشتم از تو اما ، تو همیشه بهترینی

مثل اشکی واسه چشمام ، موندگاری و صمیمی

من می خواستم تو خیالم ، از تو تا ابد بخونم

تنها باشم بی حضورت ، راز چشماتو بدونم


من می خواستم واسه دردام ، تنهایی خونه بسازم

با نت های مهربونیت ، شعرای قشنگ بسازم


می دونستم وقتی میرم ، دیگه تا ابد غریبم

حتی واسه چشم خیست ، بی وفاترین فریبم

بدون اینو نازنینم ؛ نارفیقی رسم عشق نیست

بدون اینو راستی راستی ؛ روزی عاشق تو بودم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کاش خوشبختــی لایکـ زدنی بود...

تــو می نوشتی...من لایکــــ می زدمــ.....

مـن می نوشتمــ....تو لایکــــــــــ می زدی...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

گاهــــــــــــی شاید لازم باشد از یاد ببریــــــــــــم
یاد آنـــــــــــهایی را که با نبودشــــــــــــــــــــ ـــــان
بودنمــــــــــــــــــــ ان را بازی گــــــــــــــــــــــــ رفتند!!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
گاهی
متوجه کسی نیست
وقتی پاهای لرزانم را محکم میگیرم
تا ادمیان نبینند
وقتی دل تنگ میشوم
وقتی دل گیر میشوم
باز لبخند میزنم
بگذار بگویند
دیوانه هستی
او که همیشه با همه هست و کنارش هستی
باز میخندم
چون همین را دارم
و قانع بودنم را نمیبیند
که تنها به همین دور نگاه کردن اکتفا کردم
تنها
تکیه دادم به دیوار تا لحظاتی که
سقوط میکنم را نبیند
و انگاه تنها به سرزمین
دور نگاه میکنم
جایی که امده ام و روزی که
به انجا میروم
کسی چه میداند
حس ادمیان را
هر کسی به طریقی زندگی میکند
یکی با شوق دیدار کسی
یکی با شوق بودن با کسی
و من تنها کسی هستم
که به شوق دیدار
هر لحظه هزاران سخن و هزاران حدیث را میشنوم
و باز نگاهم به سوی اوست که
متوجه نگاهم نیست و تنها
گلایه میکند از بودن با دیگران
ولی خبر ندارد
اینبار با قلب خودم
پیمان بستم
تا روزی که هستم وفادار بمانم
حتی اگر بخواهد خیلی ساده
مثل همیشه رهایم کند
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زبان من سادگیست!!!
با تمام غرورت باورم کن...
نه...!من مثل عروسکای خوشگلت خوش زبانی بلد نیستم!!!!!!!!!!!!

__________________
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
.

.

دوباره بغض
دوباره اشک
دوباره اه
چه رسم جالبیست
هر بار که
میایم کنارت
هر بار از رفتن حرف میزنی
چه میشود کرد
تنها میشود
گفت
اینجا
در سرمای درونم
تنها نامت گرما بخش هست
خیالت که کنارم هست
تو میخواهی هر بار برو
خیالت کنارم میماند
و خودم اشکهایم را پاک میکنم
لبخندهایم را میدهم به تو
تا برای همه لبخند بزنی
و بگویی
او بی رحم و سنگدل بود
او نامرد بود
تنها کرد مرا و رهایم کرد
او قلبم را دزدید ولی نفهمیدم قلبش را به که داد
او خائن بود
او رسم وفایش
را بلد نبود
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
با تمام غرورم
کدامین غرور
که هر بار شکستمش ولی نفهمیدی
هر بار که باورت کردم
از رفتن گفتی
و مرا در خود شکستی
 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باور چیزیست که از تو انتظار دارم .......

عشقم .....قلبم .........همیشه متعلق به تو بوده است ........

اگر باورم داشته باشی .......

دیگر هیچ چیز بینمان جدایی نخواهد انداخت.....
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتــی کِــه نیستــی

بــادیـدن هَــر صَحنــه عــاشِقــانـه ای

اِحســاس یکــ پـَــرانتــز را دارَمـ کِــه هَمــه ی اِتفــاقــاتــ خــوب خـــارج از آنــ مـی اُفتــد...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
وقتی شبهای بی قراری را نظاره میکنم
وقتی دعای هر روزه ام
تو هستی
کسی چه میداند
قلبم در چه حال به سر میبرد
لبخند بزن
دختر
اینجا
حتی اگر
یک روز نباشی
کسی دل تنگت نمیشود
کسی حواسش به تو نیست همه
حواسها به خودشان هست
تعهدت را برای خودت حفظ کن
حتی اگر او متعهد نیست
 
آخرین ویرایش:

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
.

.

عشق را هرگز دست کم نگیر
قلبم را بشکن مهم نیست
اما قلب دیگران را نشکن
نمیخواهم
اه کسی پشت سرت باشد
و باعث شود
خوشبختیت را با او از دست بدهی
تنها
از دل انان در بیاور
من بخاطر قلب خودم هر بار که شکستی بخشیدمت
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


میگذرم از تمام روزهای بی تو اما درست در لحظه ای حساس
در خیابانی که بوی تو را دارد از حرکت بازمی ایستم...میان عقربه های عجول...عطر خوشی دارد... یاد آوری روزهای بودنت میان وجود من
در معمای پیچیده ی موهایم و در سرزمین ناشناخته ی انگشتانم ...
با سرعتی هزاران بار بیشتر از نور از مقابل چشمانم گذر میکنی...
و من در سنگینی ثانیه ها تو را مینگرم... کجا میروی حالا؟!
برگرد...بمان...
اینروزها بوی بهار که نمی آید
گرمای جانفرسای تابستان را هم نمیخواهم که سردی نبودنت را یاد آور است
در میان این لحظه های سنگینِ صبوری جای خالی فصلی خود نمایی میکند
فصلی با نامِ همیشگیِ تو ....به معنای ابدیت....
کافی ست به هنگام طلوع خورشید چشمانت را باز کنی
و...یکباره تمام وجودت مرا تمنا کند صدایت را بشنوم که نامم را میخوانی
و جمله ای که هستی ما را به هم پیوند میزند جمله ای که شنیدنش از لبانت با صدای تو خواستنی ست...
جمله ای که برای گفتنش کمی مکث میکنی و گوشم را با گرمای نفس هایت مینوازی و صدایت که مرا به خود میخوانی
و من در آغوشت از شوق چون آسمان بهاری این روزها میبارم....صدا کن مرااااااا......دلتنگیام زیاده
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا