زنگ تفریح ... گپ و گفت های خودمونی!

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عشق يعنى چه؟


تعدادى از متخصصان اين پرسش را از گروهى از بچه هاى ٤ تا ٨ ساله پرسيدند که:«عشق يعنى چه؟»
پاسخ هايى که دريافت شد عميق تر و جامع تر از حدّ تصوّر هر کس بود. در اينجا بعضى از اين پاسخ را براى شما می آوريم:

هنگامى که مادربزرگم آرتروز گرفت ديگر نمی توانست دولا شود و ناخنهاى پايش را لاک بزند. بنابراين، پدربزرگم هميشه اين کار را براى او می کرد، حتى وقتى دستهاى خودش هم آرتروز گرفت. اين يعنى عشق. (ربکا، ٨ ساله)

وقتى يک نفر عاشق شما باشد، جورى که اسمتان را صدا می کند متفاوت است. شما میدانيد که اسمتان در دهن او در جاى امنى قرار دارد. (بيلى، ٤ ساله)

عشق هنگامى است که يک دختر به صورتش عطر می زند و يک پسر به صورتش ادوکلن می زند و با هم بيرون می روند و همديگر را بو می کنند. (کارل، ٥ ساله)

عشق هنگامى است که شما براى غذا خوردن به رستوران می رويد و بيشتر سيب زمينى سرخ کرده هايتان را به يکنفر می دهيد بدون آن که او را وادار کنيد تا او هم مال خودش را به شما بدهد. (کريس، ٦ ساله)

عشق هنگامى است که مامانم براى پدرم قهوه درست می کند و قبل از آن که جلوى او بگذارد آن را می چشد تا مطمئن شود که مزه اش خوب است. (دنى، ٧ ساله)

عشق هنگامى است که دو نفر هميشه همديگر را می بوسند و وقتى از بوسيدن خسته شدند هنوز می خواهند در کنار هم باشند و با هم بيشتر حرف بزنند. مامان و باباى من اينجورى هستند. (اميلى، ٨ ساله)

اگر می خواهيد ياد بگيريد که چه جورى عشق بورزيد بايد از دوستى که ازش بدتان می آيد شروع کنيد. (نيکا، ٦ ساله)
(ما به چند ميليون نيکاى ديگر در اين سياره نياز داريم)

عشق هنگامى است که به يکنفر بگوئيد از پيراهنش خوشتان می آيد و بعد از آن او هر روز آن پيراهن را بپوشد. (نوئل، ٧ ساله)

عشق شبيه يک پيرزن کوچولو و يک پيرمرد کوچولو است که پس از سالهاى طولانى هنوز همديگر را دوست دارند. (تامى، ٦ ساله)

عشق هنگامى است که مامان بهترين تکه مرغ را به بابا میدهد. (الين، ٥ ساله)

هنگامى که شما عاشق يک نفر باشيد، مژه هايتان بالا و پائين میرود و ستاره هاى کوچک از بين آنها خارج می شود. (کارن، ٧ ساله)

شما نبايد به يکنفر بگوئيد که عاشقش هستيد مگر وقتى که واقعاً منظورتان همين باشد. اما اگر واقعاً منظورتان اين است بايد آن را زياد بگوئيد. مردم معمولاً فراموش میکنند. (جسيکا، ٨ ساله)

و سرانجام ...

برنده ما يک پسر چهارساله بود که پيرمرد همسايه شان به تازگى همسرش را از دست داده بود. پسرک وقتى گريه کردن پيرمرد را ديد، به حياط خانه آنها رفت و از زانوى او بالا رفت و همانجا نشست. وقتى مادرش پرسيد به مرد همسايه چه گفتی؟ پسرک گفت: "هيچى، فقط کمکش کردم که گريه کند"
 

nazi jooon

کاربر فعال مهندسی کشاورزی ,
کاربر ممتاز
سلام دوست گلم. اینو اگه بتونی ببری توی یک تاپیک مجزا یا مرتبط هم خیلی خوب میشه. مرسی از اطلاعات مفیدی که برامون میزارین. http://www.www.www.iran-eng.ir/images/icons/heart.gifhttp://www.www.www.iran-eng.ir/images/icons/icon_gol.gifhttp://www.www.www.iran-eng.ir/images/icons/heart.gif

پاکیدمش خب!!!:redface:
 

مارجين

کاربر فعال مهندسی کشاورزی ,
کاربر ممتاز
ممنونم دوستان خيلي لطف كرديد..
با اجازه من فعلا برم يه كم استراحت كنم...دارم ديگه داغون ميشم.
روزخوش...
 

آیورودا

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه سوال..
اسم دیگه خرچه چیه؟
من هرچی سرچ میکنم.. نمیاد..
خرچه تو فرهنگ گیاهان ایران.. به این نام هاست.. شکاعی/کنگر شتری/
شماها نظری ندارید؟
به نظرتون اسمش چیه؟
محلی چی میگن؟
اصلا میدونید چیه؟

کسی جواب سوال منو نمیدونه؟
 

آیورودا

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام
گیاه خرچه اسم علمی اش Achyranthes aspera هست
نام های عامیانه دیگر اون در فارسی اکیس ، نعیم، حلیم، حمشه، سمن آغاجی، گل کاهی زبر و نام عامیانه انگلیسی اون Rough chaff tree هست.
از خانواده Amaranthaceae یا تاج خروس هست نام عامیانه خانواده این گیاه در انگلیسی Pigweed ,Amarant,Amaranth هست
مرسی خانومی.. خدا خیرت بده....
 

nazi jooon

کاربر فعال مهندسی کشاورزی ,
کاربر ممتاز
روی میز صبحانه شما این میوه‌ها را گذاشته شده‌اند، که یکی را باید انتخاب کنید:سیب موز توت فرنگی هلو پرتقال

اولین انتخاب شما کدام خواهد بود؟لطفاً خوب فکر کنید و به میز غذا حمله‌ور نشوید!این یک امتحان بزرگ است و نتایج آن شما را متحیر خواهد کرد.انتخاب شما چیزهای عجیبی در مورد شما خواهد گفت.باز هم فکر کنید و قبل از انتخاب‌کردن به انتهای نامه نروید.پس از انتخاب برای شناخت خودتان نتیجه را در انتهای صفحه ببینید.عجله نکنید، خوب فکر کنید!اگر انتخاب نهایی را کردید پایین صفحه را ببینید:.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
با توجه به انتخاب شما...
سیب:این یعنی شما شخصی هستید که دوست دارد اول سیب بخورد.
موز:این یعنی شما شخصی هستید که دوست دارد اول موز بخورد.
توت‌فرنگی:این یعنی شما شخصی هستید که دوست دارد اول توت‌فرنگی بخورد.
هلو:این یعنی شما شخصی هستید که دوست دارد اول هلو بخورد.
پرتقال:این یعنی شما شخصی هستید که دوست دارد اول پرتقال بخورد..
.
.
.
.
.

امیدوارم که باانجام این تست شناخت بهتری از خودت به دست آورده باشی.
 

امیرحسین.

اخراجی موقت
روی میز صبحانه شما این میوه‌ها را گذاشته شده‌اند، که یکی را باید انتخاب کنید:سیب موز توت فرنگی هلو پرتقال

اولین انتخاب شما کدام خواهد بود؟لطفاً خوب فکر کنید و به میز غذا حمله‌ور نشوید!این یک امتحان بزرگ است و نتایج آن شما را متحیر خواهد کرد.انتخاب شما چیزهای عجیبی در مورد شما خواهد گفت.باز هم فکر کنید و قبل از انتخاب‌کردن به انتهای نامه نروید.پس از انتخاب برای شناخت خودتان نتیجه را در انتهای صفحه ببینید.عجله نکنید، خوب فکر کنید!اگر انتخاب نهایی را کردید پایین صفحه را ببینید:.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
با توجه به انتخاب شما...
سیب:این یعنی شما شخصی هستید که دوست دارد اول سیب بخورد.
موز:این یعنی شما شخصی هستید که دوست دارد اول موز بخورد.
توت‌فرنگی:این یعنی شما شخصی هستید که دوست دارد اول توت‌فرنگی بخورد.
هلو:این یعنی شما شخصی هستید که دوست دارد اول هلو بخورد.
پرتقال:این یعنی شما شخصی هستید که دوست دارد اول پرتقال بخورد..
.
.
.
.
.

امیدوارم که باانجام این تست شناخت بهتری از خودت به دست آورده باشی.
 

امیرحسین.

اخراجی موقت

fati.sh8775

کاربر بیش فعال
معلم....

معلم....




معلم بر روی تابلو رنگ رفته و شکسته کلاس که به دیواری تکیه داده شده بود نوشتمخلوط ها

و بعد دو لیوان که یکی آب نمک و دیگری نخودچی و کشمش بود را به دانش آموزان نشان داد و از آنها خواست که به اجزای این دو مخلوط دقت کرده و محتویات دو ظرف را با هم مقایسه کنند

بعد از مدتی نماینده ی کلاس هر دو لیوان را روی میز معلم گذاشت.یکی از لیوان ها کاملا خالی بود و دیگری همچنان پر از آب و نمک بود. معلم درس را تمام کرد و زنگ خورد

جلسه ی بعد معلم از دانش آموزان پرسید: کسی از درس قبل اشکال یا سوالی ندارد؟

رسول دست گرفت و سوال کرد(خانم ما مخلوط ناهمگن رانفهمیدیم!!!!!)

معلم دوباره تعریف آن را بر روی تابلو نوشت. رسول سری تکان داد و نشست

مرضیه بی آنکه اجازه بگیرد بلند شد وگفت: (خانم ما مثال مخلوط ناهمگن را نفهمیدیم)

معلم با مهربانی چند مثال جدید زد و مرضیه با نا امیدی نشست

حسن از آخر کلاس گفت خانم اجازه می شود همان مثال مخلوط ناهمگن جلسه ی قبل را دوباره تکرار کنید

عصبانیت در چهره معلم پدیدار شد .ابروهایش را در هم کشید و گفت:چرا سوال تکراری می پرسی من این قسمت را چندین بار است که دارم توضیح می دهم .چرا حواست را جمع نمی کنی؟

حسن که گونه هایش قرمز شده بود .سرش را پایین انداخت و زیر لب گفت: خانم آخه مثال مخلوط ناهمگن خیلی خوشمزه بود!!!

معلم که تازه به دلیل سوالات دانش آموزانش پی برده بود.لحظه ای سکوت کرد .بغضی در گلویش نشست ولی پرده ای از لبخند برلبانش آویخت و به دانش آموزان معصوم و فقیر خود نگاهی انداخت

و همانجا تصمیم گرفت از جلسه بعد همیشه با یک مخلوط ناهمگن به کلاس برود.

 

nazi jooon

کاربر فعال مهندسی کشاورزی ,
کاربر ممتاز



معلم بر روی تابلو رنگ رفته و شکسته کلاس که به دیواری تکیه داده شده بود نوشتمخلوط ها

و بعد دو لیوان که یکی آب نمک و دیگری نخودچی و کشمش بود را به دانش آموزان نشان داد و از آنها خواست که به اجزای این دو مخلوط دقت کرده و محتویات دو ظرف را با هم مقایسه کنند

بعد از مدتی نماینده ی کلاس هر دو لیوان را روی میز معلم گذاشت.یکی از لیوان ها کاملا خالی بود و دیگری همچنان پر از آب و نمک بود. معلم درس را تمام کرد و زنگ خورد

جلسه ی بعد معلم از دانش آموزان پرسید: کسی از درس قبل اشکال یا سوالی ندارد؟

رسول دست گرفت و سوال کرد(خانم ما مخلوط ناهمگن رانفهمیدیم!!!!!)

معلم دوباره تعریف آن را بر روی تابلو نوشت. رسول سری تکان داد و نشست

مرضیه بی آنکه اجازه بگیرد بلند شد وگفت: (خانم ما مثال مخلوط ناهمگن را نفهمیدیم)

معلم با مهربانی چند مثال جدید زد و مرضیه با نا امیدی نشست

حسن از آخر کلاس گفت خانم اجازه می شود همان مثال مخلوط ناهمگن جلسه ی قبل را دوباره تکرار کنید

عصبانیت در چهره معلم پدیدار شد .ابروهایش را در هم کشید و گفت:چرا سوال تکراری می پرسی من این قسمت را چندین بار است که دارم توضیح می دهم .چرا حواست را جمع نمی کنی؟

حسن که گونه هایش قرمز شده بود .سرش را پایین انداخت و زیر لب گفت: خانم آخه مثال مخلوط ناهمگن خیلی خوشمزه بود!!!

معلم که تازه به دلیل سوالات دانش آموزانش پی برده بود.لحظه ای سکوت کرد .بغضی در گلویش نشست ولی پرده ای از لبخند برلبانش آویخت و به دانش آموزان معصوم و فقیر خود نگاهی انداخت

و همانجا تصمیم گرفت از جلسه بعد همیشه با یک مخلوط ناهمگن به کلاس برود.

خوبه کلاس خودشونم مخلوط ناهمگن بوده،رسول و مرضیه و حسن و...
 
بالا