تصور عامیانه از آزادی این است که اگر انسان آزاد باشد، تماما در راحتی و خوشبختی و آسایش است و در مقابل هم نه. اما واقعیت این نیست، آزادی گرچه مطلوب، و بسیار هم مطلوب است، اما مثل همه چیزهای دیگر مطلوب ،هرچه مطلوبیت آن بیشتر باشد زحمت و رنج حفظ، نگهداری و استفاده از آن هم بیشتر است. وقتی انسان آزاد باشد، باید خودش هم تصمیم بگیرد، تصمیمگیری عقلایی مستلزم کسب آگاهیهای لازم، احساس مسئولیت و… است و تأمین این شرایط به خودی خود بسیار سخت است. شاید تاکنون دیدهاید که برخی افراد حتی در انتخابهای معمولی هم دچار وسواس و دلهره میشوند و انتخاب را به عهده دیگران واگذار میکنند. مثلاً در انتخاب رنگ لباس درمیمانند چون واقعاً نمیتوانند تصمیم بگیرند، و در نتیجه انتخاب رنگ را به عهده دیگری میگذارند. در جامعهشناسی مثال مشهوری هم وجود دارد، که الاغ بوریدان نام دارد. سر الاغی را دقیقاً وسط دو آخور قرار میدهند که کاملاً هم شکل هستند و هر دو هم از غذای «جوی» کاملاً مشابهی پر شدهاند. و الاغ برای اینکه تصمیم بگیرد از کدام آخور بخورد، درمیماند، چون آخورها هیچ ترجیحی بر یکدیگر نداشتند. و الاغ آنقدر در این بیتصمیمی میماند تا از گرسنگی میمیرد. خوبی انسان در این است که الاغ نیست که خیلی منطقی فکر کند خرافات به کمک او میآید، مثلاً در چنین شرایطی برخیها همیشه راست را بر چپ مقدم میدارند، یا مثلاً اولین صدایی را که بشنوند از کدام طرف میآید، به آن سمت رجوع میکنند، از این رو خرافات و عقاید غیر عقلائی، ریشه و کارکرد عقلانی هم پیدا میکند!!
وقتی که در سطح تصمیم کوچکی چون انتخاب رنگ لباس درمیمانیم، در موضوعات مهم چه رفتاری پیشه خواهیم کرد؟ وقتی که جامعه با بحران و مشکلات عمیق مواجه است، من و شما به عنوان یک عضو جامعه چه تصمیمی باید بگیریم؟ روشن است که اولاً پیچیدگیهای این تصمیم بسیار بسیار زیاد است و از ذهن افراد عادی فراتر میرود و آگاهیها و اطلاعات و معمولا دانش لازم برای اتخاذ چنین تصمیماتی در افراد معدودی وجود دارد، و چه بسا به صورت فردی هم نتوان سیاست و تصمیمی را پیشنهاد کرد. دوم اینکه ابعاد و نتایج این تصمیم هم بسیار خطیر است. ممکن است جان و مال خودمان و حتی هزاران نفر دیگر را تحت تأثیر قرار دهد، و به سادگی انتخاب رنگ لباس نیست. اما در عین حال گریزی از این «انتخاب» هم نیست. «انتخاب» سنگینترین باری است که بر دوش انسان نهاده شده است، و شاید تفسیری از آن آیه قرآن باشد که امانتی که خداوند بر آسمان و زمین و کوهها عرضه کرد، و از پذیرفتن آن سرباز زدند، ولی انسان آن را برداشت. و برخی این امانت را «اختیار» که لازمه آن آزادی است تفسیر کردهاند. و همین سختی بار تحمل انتخاب و اخذ تصمیم است که موجب میشود گروهی از افراد گریز از آزادی را پیشه کنند.
اگر جامعه در وضعیت عادی و به دور از التهاب و پیچیدگیها بوده و حدود انتظارات آینده و نیز امکانات و وضعیت موجود به طور نسبی شناخته شده باشد، تصمیمات جاری معمولاً کمهزینه و تا حدی نیز ساده هستند و انتخاب آن بار چندانی را بر دوش فرد سنگینی نمیکنند. اما در شرایط ویژه و بحرانی که نیازمند تصمیمات حاد و با ابعاد پیشبینی نشده هستیم، سنگینی بار انتخاب زیاد میشود. دلهره انتخاب و مسئولیت ناشی از آن، چه بسا موجب پرهیز از اتخاذ تصمیم شود. حتی اگر در این شرایط فرد گامی را بردارد، برای ادامه گامهای بعدی خود هراس و نگرانی دارد، و هرچه تعداد و پیچیدگی تصمیمات بیشتر باشد، تزلزل و هراس و نگرانی نیز بیشتر میشود. و از اینجاست که افرا درپی یافتن راهی برای خروج از این دلهره و اضطراب و تذبذب هستند، اگر این وضعیت در سطح سیاسی باشد، کاریزما بهترین راه برای خروج از بنبست است. پذیرش سیادت کاریزمایی تمامی این مشکلات را حل میکند. آرامش باورنکردنی برای زندگی اعطا میکند، و افراد کاریزماتیک نیز در چنین برهههایی ظهور میکنند. وقتی افرادِ میان حال از عرضه خارج شدند و جامعه درپی یافتن منجی شد، منجیها نیز ظهور میکنند، کسانی که به خاطر ویژگیهای خاص آنان متمایز از مردم عادی انگاشته میشوند. کسانی که به قول ماکس وبر، صاحب تواناییها و خصوصیات فوق طبیعی یا حداقل استثنایی باشند. حتی اگر خود این افراد هم چنین جایگاهی برای خود قایل نباشند، پیروانشان، چنین خصوصیاتی را برای آنان برمیشمرند، و همین نکته واجد اهمیت است و باز هم به قول ماکس وبر آنچه که مهم است این است که فرد (کاریزما) توسط آنهایی که در معرض سیادت کاریزمایی هستند، یعنی «پیروان» و «شاگردان» چگونه ارزیابی میشود. هنگامی که مردم به چنین باوری رسیدند، با تبعیت از کاریزما تمامی بار سنگین مذکور در فوق را از دوش خود برمیدارند، و با اطمینانخاطر و اعتقادی راسخ و گامهایی استوار و بااعتماد به نفس فراوان در مسیر کاریزما گام برمیدارند.
خوب به خاطر دارم که حد فاصل سالهای ۱۳۶۵ تا ۱۳۶۷ یک بار به مناسبتی درباره تصمیم امام خمینی در روز ۲۱ بهمن سال ۱۳۵۷ و صدور آن اطلاعیه مشهور علیه حکومت نظامی بحث شد و اینکه چگونه آن تصمیم اتخاذ شد. همان تصمیمی که اخیراً یکی از دولتیها سعی کرده آن را به عوالم دیگر و امام زمان ربط دهد. آقای موسوی خوئینی که حاضر بود گفت برخیها شایع کردند که امام هنگام اخذ آن تصمیم با کسی که دیده نمیشد صحبت میکرده است احمد آقا این شایعه را با امام مطرح میکند که ایشان با لحنی حاکی از تمسخر آن را شدیدا تکذیب میکنند.مورد دیگری را هم ایشان نقل کرد که شخصا همراه احمد آقا از امام پرسیده و امام تکذیب کرده اند.اما نکته اینجاست که “پیرو” حتی این تکذیبیهها را هم حمل بر چیزهای دیگر میکند و کماکان بر عقیده خود پای میفشارد زیرا که چنین اعتقادی کارکردی موثر برای آرامش او دارد.
همان طور که در ابتدا بیان شد نکته مهم در تبعیت از کاریزما این است که این سیادت برای شرایط ویژه و نه روزمره و حتی دنیوی است، و با قواعد جاری شناخته شده رفتار لزوماً تطابقی ندارد، از این رو کاریزما میکوشد از درگیر شدن در امور جاری پرهیز کند، زیرا بیتوجهی به چنین کاری موجبات عادی شدن کاریزما و خالی شدن از کارکرد آن میشود. بدترین حالت برای پیروان وقتی حادث میشود که از یک سو کاریزما را از دست بدهند و فردی را برای جانشین کردن وی در ذهنیت خود نیابند، و از سوی دیگر آمادگی روانی پذیرش انواع دیگر اقتدار از جمله سنتی یا قانونی و عقلانی را نیز نداشته باشند. در چنین وضعیتی در نوعی خلأ و سیالیت قرار میگیرند، که فشار آن کمتر از فشار و تنش ناشی از اصل انتخاب نیست. دقیقاً مثل نوجوانی میماند که تحت سرپرستی پدری مهربان بوده و اکنون پدر خود را از دست داده و نه تنها از حمایت و سرپرستی وی محروم شده و باید روی پای خود بایستد، بلکه چه بسا افراد دیگری را هم باید سرپرستی کند و تحت حمایت خود قرار دهد.
عباس عبدی
وقتی که در سطح تصمیم کوچکی چون انتخاب رنگ لباس درمیمانیم، در موضوعات مهم چه رفتاری پیشه خواهیم کرد؟ وقتی که جامعه با بحران و مشکلات عمیق مواجه است، من و شما به عنوان یک عضو جامعه چه تصمیمی باید بگیریم؟ روشن است که اولاً پیچیدگیهای این تصمیم بسیار بسیار زیاد است و از ذهن افراد عادی فراتر میرود و آگاهیها و اطلاعات و معمولا دانش لازم برای اتخاذ چنین تصمیماتی در افراد معدودی وجود دارد، و چه بسا به صورت فردی هم نتوان سیاست و تصمیمی را پیشنهاد کرد. دوم اینکه ابعاد و نتایج این تصمیم هم بسیار خطیر است. ممکن است جان و مال خودمان و حتی هزاران نفر دیگر را تحت تأثیر قرار دهد، و به سادگی انتخاب رنگ لباس نیست. اما در عین حال گریزی از این «انتخاب» هم نیست. «انتخاب» سنگینترین باری است که بر دوش انسان نهاده شده است، و شاید تفسیری از آن آیه قرآن باشد که امانتی که خداوند بر آسمان و زمین و کوهها عرضه کرد، و از پذیرفتن آن سرباز زدند، ولی انسان آن را برداشت. و برخی این امانت را «اختیار» که لازمه آن آزادی است تفسیر کردهاند. و همین سختی بار تحمل انتخاب و اخذ تصمیم است که موجب میشود گروهی از افراد گریز از آزادی را پیشه کنند.
اگر جامعه در وضعیت عادی و به دور از التهاب و پیچیدگیها بوده و حدود انتظارات آینده و نیز امکانات و وضعیت موجود به طور نسبی شناخته شده باشد، تصمیمات جاری معمولاً کمهزینه و تا حدی نیز ساده هستند و انتخاب آن بار چندانی را بر دوش فرد سنگینی نمیکنند. اما در شرایط ویژه و بحرانی که نیازمند تصمیمات حاد و با ابعاد پیشبینی نشده هستیم، سنگینی بار انتخاب زیاد میشود. دلهره انتخاب و مسئولیت ناشی از آن، چه بسا موجب پرهیز از اتخاذ تصمیم شود. حتی اگر در این شرایط فرد گامی را بردارد، برای ادامه گامهای بعدی خود هراس و نگرانی دارد، و هرچه تعداد و پیچیدگی تصمیمات بیشتر باشد، تزلزل و هراس و نگرانی نیز بیشتر میشود. و از اینجاست که افرا درپی یافتن راهی برای خروج از این دلهره و اضطراب و تذبذب هستند، اگر این وضعیت در سطح سیاسی باشد، کاریزما بهترین راه برای خروج از بنبست است. پذیرش سیادت کاریزمایی تمامی این مشکلات را حل میکند. آرامش باورنکردنی برای زندگی اعطا میکند، و افراد کاریزماتیک نیز در چنین برهههایی ظهور میکنند. وقتی افرادِ میان حال از عرضه خارج شدند و جامعه درپی یافتن منجی شد، منجیها نیز ظهور میکنند، کسانی که به خاطر ویژگیهای خاص آنان متمایز از مردم عادی انگاشته میشوند. کسانی که به قول ماکس وبر، صاحب تواناییها و خصوصیات فوق طبیعی یا حداقل استثنایی باشند. حتی اگر خود این افراد هم چنین جایگاهی برای خود قایل نباشند، پیروانشان، چنین خصوصیاتی را برای آنان برمیشمرند، و همین نکته واجد اهمیت است و باز هم به قول ماکس وبر آنچه که مهم است این است که فرد (کاریزما) توسط آنهایی که در معرض سیادت کاریزمایی هستند، یعنی «پیروان» و «شاگردان» چگونه ارزیابی میشود. هنگامی که مردم به چنین باوری رسیدند، با تبعیت از کاریزما تمامی بار سنگین مذکور در فوق را از دوش خود برمیدارند، و با اطمینانخاطر و اعتقادی راسخ و گامهایی استوار و بااعتماد به نفس فراوان در مسیر کاریزما گام برمیدارند.
خوب به خاطر دارم که حد فاصل سالهای ۱۳۶۵ تا ۱۳۶۷ یک بار به مناسبتی درباره تصمیم امام خمینی در روز ۲۱ بهمن سال ۱۳۵۷ و صدور آن اطلاعیه مشهور علیه حکومت نظامی بحث شد و اینکه چگونه آن تصمیم اتخاذ شد. همان تصمیمی که اخیراً یکی از دولتیها سعی کرده آن را به عوالم دیگر و امام زمان ربط دهد. آقای موسوی خوئینی که حاضر بود گفت برخیها شایع کردند که امام هنگام اخذ آن تصمیم با کسی که دیده نمیشد صحبت میکرده است احمد آقا این شایعه را با امام مطرح میکند که ایشان با لحنی حاکی از تمسخر آن را شدیدا تکذیب میکنند.مورد دیگری را هم ایشان نقل کرد که شخصا همراه احمد آقا از امام پرسیده و امام تکذیب کرده اند.اما نکته اینجاست که “پیرو” حتی این تکذیبیهها را هم حمل بر چیزهای دیگر میکند و کماکان بر عقیده خود پای میفشارد زیرا که چنین اعتقادی کارکردی موثر برای آرامش او دارد.
همان طور که در ابتدا بیان شد نکته مهم در تبعیت از کاریزما این است که این سیادت برای شرایط ویژه و نه روزمره و حتی دنیوی است، و با قواعد جاری شناخته شده رفتار لزوماً تطابقی ندارد، از این رو کاریزما میکوشد از درگیر شدن در امور جاری پرهیز کند، زیرا بیتوجهی به چنین کاری موجبات عادی شدن کاریزما و خالی شدن از کارکرد آن میشود. بدترین حالت برای پیروان وقتی حادث میشود که از یک سو کاریزما را از دست بدهند و فردی را برای جانشین کردن وی در ذهنیت خود نیابند، و از سوی دیگر آمادگی روانی پذیرش انواع دیگر اقتدار از جمله سنتی یا قانونی و عقلانی را نیز نداشته باشند. در چنین وضعیتی در نوعی خلأ و سیالیت قرار میگیرند، که فشار آن کمتر از فشار و تنش ناشی از اصل انتخاب نیست. دقیقاً مثل نوجوانی میماند که تحت سرپرستی پدری مهربان بوده و اکنون پدر خود را از دست داده و نه تنها از حمایت و سرپرستی وی محروم شده و باید روی پای خود بایستد، بلکه چه بسا افراد دیگری را هم باید سرپرستی کند و تحت حمایت خود قرار دهد.
عباس عبدی