باران

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
ببار باران
در سرزمین
من
بسی
کویر شده
نمیدانم
با هزاران سال باران
اباد میشود یا نه
تنها
میدانم
این کویر
من هستم
خشک و بی اب وعلف
انقدر خشک که کسی
در ان حتی قدم نمیگذارد
میدانم باران
تو نیز حوالی این
کویر
نخواهی بارید
 

paria.z68

عضو جدید


من بهارم ، تو زمین

من زمینم، تو درخت

من درختم، تو بهار

ناز انگشتای بارون تو باغم می کنه

میون جنگلا طاقم می کنه...

.
.
.
(شاملو)
 

eelhamm

عضو جدید
سلام هــــــــوای بـارانی!
از آدما دلگـــیر نشو ... تهمت زدن طبیعت آدم‌هاست ...
وقتی به هوای بارانی میگویند ... خــــــراب ...!



 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز


می روم به کجا؟
نمی دانم حس بدی ست بی مقصدی!
کاش نه باران بند می آمد نه خیابان به انتها می رسید
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باران که می بارد ... چشم هایم با آسمان به تفاهم می رسند
چه وجه اشتراک لطیفی است
بین هوای دل من
با این روزهای بارانی...
 

eelhamm

عضو جدید
کز کرده ام کنج این قائم الزاویه ی کج


زیر عمود باران

رو به بیراهه ی افق


بیا وُ چتر شو

بیا وُ تر شو

اصلا وَتر شو این مثلث خیس را


تکمیل کن تصویر این گونیای شکسته ی تقدیر را...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
باران ببار
دلم سخت گرفته
سخت سخت
ببار باران
دلم تنگ هست
اما نمیدانم چه بگویم
نمیدانم چه کنم
تنها تو میدانی
چه دل تنگم
چه بی تابم
چه منتظرم
ببار باران ببار

 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
هنوز منتظرم
وسط یک شب بارانی
که از شدت تب عرق کرده ام
بیدارم کنی و
بگویی
چیزی نیست
خواب می دیدی…
 

eelhamm

عضو جدید
این جا

آنقدر شاعرانه دروغ می گویند

و آنقدر در دروغ هایشان شاعر می شوند

که نمیدانم

در این سرزمین

با اینهمه فریب

چگونه ست که دلم هنوز

خواب باران را دوست دارد!!
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]باران که می زنـد، هـمه چیز تازه می شود حتّی داغِ نبودن ِتـــــــــو . . .[/FONT]
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
باران ببار
میخواهم
به زیرت بروم
تا کسی
نبیند
اشکهایم را
تا
کسی نگاهم نکند
ببار باران
ببار بر
این
من
که
همیشه تنهاست
 

paria.z68

عضو جدید
چـﮧ سَـפֿـﭞ اَسـﭞ


هَـم پـآييز بآشَـﬤ ، هَـم اَبر بآشَـﬤ،


هَـم بآرآטּ بآشَـﬤ ، هَـم פֿـيآبآטּ ِ פֿـيس بآشَـﬤ ...


اَمـــــآ...


نـﮧ تـ♥ـو بآشے ...


نـﮧﬤستے بَـرآے فِشُرﬤטּ بآشـﬤ،نـﮧ پآيے بَـرآےقَـﬤم زَﬤטּ بآشَـﬤ وَ


نـﮧ نگآهـے بَـرآے زُل زَﬤטּ ... !!!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
باران ببار
اینجا
گاهی
طلوع هست و گاهی غروب
گاهی لبخند و گاهی اشک
گاهی صدا و گاهی سکوت
ببار
تا تمام این
لحظات زندگی را در زیرت بتوانم تحمل کنم
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
آهای بارون پاییزی کی گفته تو غم انگیزی ،

تو داری خاطراتم رو تو ذهن کوچه می ریزی ...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
باران ببار
چه شوقی دارم
وقتی میباری
بی صدا
به زیر باران میروم
حرفی نمیزنم
تنها
صورتم را
به سوی
باران میگیرم
تا مبادا
بغض گلویم
بشکند
 

elsay

عضو جدید
چند قطره باران ....؟

چند قطره باران ....؟

يك لكه ابر، به دست باد آمد
چند قطره ي باران بر دشت تشنه ريخت و تمام شد.
دشت، نعره كشيد : من باران را از ياد برده بودم. اي كاش كه به يادم نمي آوردي.
باد گفت: اين ، تمام توانايي من بود.


و هر اوچي كه بخواند، فرياد خواد كشيد: اي كاش نمي گفتي، و اگر مي خواستي بگويي، به وسعت شب صحرا مي گفتي نه به حقارت چند قطره ي باران.

آتش بدون دود. جلد اول نادر ابراهيمي.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بـــــــاران که میـــــــــبارد
دلــم برایــــت تنــــگ تر میشــــــود؛
راه می افتـــــــــم
بـــــدون چــــــتر
من بغـــــض میــــــــــکنم،
آسـمـــــــان گـریــــــــــه
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همیــــشه جایی در حوالی دلتــنگی من جــاری می شــــــوی
جــاری می شــوی در ابـــریِ چشــمانـــــم
و می بـــاری آنقــدر تا زلال شــــــوم
تا آســمانی شــود هــوایِ دلــــــم
آنقــدر که با همـــه روحـــم حــس کنـــــــم
داشتــــن تو
می ارزد
به تمـــام نداشــته هـــای دنیــــــــا
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
باران ببار
دلم سخت تنگ شده
میخواهم
به زیرت
فقط قدم بزنم
و کمی
دلم ارام بگیرد
تا حداقل با خودش نه
با یادش همکلام شوم
و دردهایم را بگویم
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]دلتنگی یعنی؛
همین باران های بی امان
،
همین خیـابــان بلندِ خیــــس،
همین آدم های در انتظار آخرین قطار عصر،
همین چترهای سیاه روی سر...
...
دلخستگی هم یعنی؛
همین من که دیگر زیر هیچ بارانی هم قدم نمیزنم
[/FONT]
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
باران ببار
گاهی که
دل تنگی سراغم میاید
دلم فقط همین تو را میخواهد
تا با یادش بارانو خودم
در کوچه ها قدم بزنم
تا شاید دل تنگی کمتر شود
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
امروز هم مثل هر روز
حوالی دلم
دل نگرانی و دلواپسی بود
اما مثل هر روز مثل هر دقیقه گذشته
پنهانش کردم
تا مبادا شادیش خراب شود
و خودم در تنهایی
خویش را در اغوش گرفتم و ارام باریدنم را در
اینه تماشا کردم
و هنوز هم بغض راه گلویم را گرفته و من
میبارم
بی صدا میبارم اما کسی نمیداند
صدای اشکهایم را در بالشتم خفه میکنم
تا مبادا صدای اشکهایم
خواب اهالی زمین را به هم بزند
من مال این دیار نیستم من از دیار عشق میایم
در سکوت و غم عشق
تماشا میکنم
و ارام میگذارمباریدن چشمانم ادامه یابد تا
دل گرفته ام
کمی ارام گیرد
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
ناودانها شر شر باران بی صبری است
آسمان بی حوصله ، حجم هوا ابری است
کفشهایی منتظر در چارچوب در
کوله باری مختصر لبریز بی صبری است
پشت شیشه می تپد پیشانی یک مرد
در تب دردی که مثل زندگی جبری است
و سرانگشتی به روی شیشه های مات
بار دیگر می نویسد : " خانه ام ابری است "

قیصر امین پور
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خیابانهای خیس شده از نگاه باران ....

عاشقان را میطلبند ....

برای لحظه ای عاشقی کردن ...

برای دل دادن ...

برای سکوت ...

برای فریاد ..

برای قرار های عاشقی ...

برای بوسه های ناب عاشقانه ...

برای اغوشهای حسرت خورده ی یار ...

چه زیباست عاشقی کردن ...در اغوش باران ...


 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
باران ببار
اینجا در اغوش تو میخواهم
بمانم
در اغوش پرسخاوت تو باران
که همیشه کنارم هستی
میدانم کسی در کنارم نیست
اما تو باش که
همیشه در اغوشم بگیری
میدانی باران دلم گاهی
میخواهد لبخند بزنم
ولی خودت میدانی
که امروز لبخند میزنم به تک تک قطراتت
میخواهم زندگی کنم
در زیر تو
حتی با یادش
حتی اگر خودش کنارم نباشد
اخر خودش هرگز کنار من نیست
میخواهم لبخند بزنم
به لحظاتی که
یادش در کنارم هست
زیر تو قدم میزنم
و هر بار با تو دردوددل میکنم
یا سکوت
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
سراپا خیس
از عشق و باران
در پاسخ‌شان چه خواهی گفت ؟
اگر بپرسند :
آستین‌ات را کدام‌یک تر کرده است ؟!



عباس صفاری
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

چه هوس آلود با پنجه های خیسش
تو را لمس می کند!
بیچاره باران...
نمی داند که تنها همراهی ات می کند
که به خانه ی من بیایی
عاشقانه تر،رویایی تر.
 
بالا