نوشته های ماندگار

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پدر:علی پسرم کار می کنم که پول در بیارم اون وقت می تونیم خونه بخریم ماشین بخریم
علی: بابا واسه زهرا هم کفش می خری؟
این دیالوگ مربوط به بچه های آسمان هست.

---
مادر :

شب رو بايد بي‌چراغ روشن كرد...

فیلم مادر از علی حاتمی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
میدونی چیه هیچ كی منو دوس نداره ..من میدونم چون نمیبینم همه از دست من میخوان فرار كنن .....معلمون میگه خدا شما نابیناهارو بیشتر دوست داره چون نمیبینید .ولی من گفتم خانم اگه مارو دوست داشت چرا مارو نابینا كرد تا اونو نبینیم بعد گفت خدا دیدنی نیست ولی همه جا هست میتونید اونو حس كنید . گفت شما با دستاتون میبینید .حالا من همه جارو میگردم تا یه روزی بالاخره دستم به خدا بخوره اون وقت بهش میگم... هرچی تو دلم هست... بهش میگم
.(رنگ خدا- مجید مجیدی)
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای ماهی،

خیلی پیش من عزیزی،

خیلی هم محترمی.

اما تا این روز تمام نشده کارت رو می سازم،

می کشمت.

پـیـرمـرد و دریـا - ارنـسـت هـمـیـنـگـوی
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز



در بعد های زمانی مختلف به این رسیدم.....














.
 

eelhamm

عضو جدید
به امید فردا روزمان را شب میکنیم و هیچوقت یادمان نمی ماند که فردا همین امروز است.

دنبال چیزی می گردیم که نمی دانیم چیست، یا می دانیم و می ترسیم بگوییم .

اسمش را گذاشته ایم فردا.

فریدون سه پسر داشت _ عباس معروفی
 

AinOs

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هیچکس تو را به خاطر نخواهد آورد اگر افکارت را
چون رازی در سینه محفوظ داری.
خودت را مجبور به بیان آن‌ها کن.
به دوستان و همه‌ی آنهایی که دوستشان داری
بگو چقدر برایت ارزش دارند.
اگر نگویی فردایت مثل امروز خواهد بود
و روز بی ارزشی خواهی داشت. ...
همراه با عشق
گابریل گارسیا مارکز


 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بکستر: «آینه... شکسته.»
فرن کوبلایک: «آره، می‏دونم. اینجوری دوسش دارم. همونجوری منو نشون میده که احساس می‏کنم.»​


Film Title:The Apartment - 1960
Director: Billy Wilder
Writer: Billy Wilder, I.A.L Diamond



رویا : اگه اون تونسته فراموش كنه... منم میتونم
استاد : میبینی؟ هنوزم دوسش داری!
رویا: از كجا معلوم؟
استاد: ازاونجا كه هنوزم میخوای كارایی رو بكنی كه اون كرده..

شبهای روشن 1381



 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مـن بـا استـعـداد بـودم. . .

یـعـنـی هسـتـم. ..

بعـضـی وقـت هـا بـه دسـت هـام نگـاه مـیدکـنـم و فـکـر مـی کـنـم کـه مـی تـوانسـتـم پـیـانـیـسـت بـزرگـی شـوم...

یـا یـک چـیـز دیـگـر...

ولـی دسـت هـام چـه کـار کـرده انـد؟!

یـک جـایـم را خـارانـده اند، چـک نوشـته انـد، بـنـد ِ کـفـش بسـتـه انـد، سـیـفـون کشـیده انـد و غـیـره. ..

دسـت هـایـم را حـرام کـرده ام ... هـمـیـن طـور ذهـنـم را...!



[عامه پسند - چارلز بوکوفسکی]
 

نگار پاستور

متخصص میکروبیولوژی
امتیاز حقیقی پول داشتن این نبود که می توانست هر چه می خواهد بخرد بلکه این واقعیت بود که به او اجازه می داد به پول فکر نکند.



موسیقی شانس / پل استر / خجسته کیهان
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آدم ها دیگر برای سر در آوردن از چیزها وقت ندارند.
همه چیز را همین جور حاضر آماده از دکان ها می خرند،
اما چون دکانی نیست که دوست معامله کند،
آدم ها مانده اند بی دوست...

شازده کوچولو/آنتوان دوسنت اگزوپری
 

elsay

عضو جدید
وحدت ...

وحدت ...

مرده اعتراض نمي كند.
اما كشتن معترض، راه از ميان بردن اعتراض نيست.
معني واقعي وصحيح اتحاد اين است كه همه گروه ها باشند و يكي باشند.
نه اينكه يك گروه ، گروه ها و قبيله هاي ديگر را از بين ببرد وبعد ادعا كند كه صحرا را به وحدت رسانده است.

كتاب آتش بدون دود جلد اول. نادر ابراهيمي
 

M@TI$A

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
از دست دادن هر انسانی که دوستش داشتم آزاردهنده بود...
گرچه اکنون متقاعد شده ام که هیچکس کسی را از دست نمی دهد...
زیرا هیچکس مالک کسی نیست...
این تجربه واقعی آزادی است...
داشتن مهمترین چیزهای عالم بی آنکه صاحبشان باشی..!

"یازده دقیقه/پائولو کوئیلو"
 

M@TI$A

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
چه پائیزی بود... میدونم این پائیز هیچ وقت از ذهنم نمیره... دارم سعی میکنم رهاش کنم. رها کنم که بتونم ببخشم. دارم سعی میکنم بطور کامل رهاش کنم. دارم کتابای خوب میخوونم. دارم دوباره مینویسم. دوباره تمرکز میکنم. دوباره حرکت میکنم. اینبار توقفم یه 15 روز بود. زمانم خیلی تلف نشد. سخت بود برام اما مهم این بود که تمــــــوم شد.

....
آهستگی/میلان کوندرا
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

ارزش بعضـــی از لحظات زندگـــــــی

به انـــدازه کـــــل زندگیــســـــــت..



آل پاچینـــــو-- بوی خوش زن


 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امـیـر(پــولــاد کـیـمـیـایــی): وقـتـی قـلـبـتـو بـاخـتـی دیـگـه

تـا آخــرِ عـمـر چـیـزیُ نـمـیـبـری!



مـحـاکـمـه در خـیــابــان-1387

مـسـعــود کـیـمـیـایـی


 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

نازی (هدیه تهرانی):

عمــر یه رابطــــه که تمــــــوم میشـــه

هیــــچ جـــــور نــمی شـــــــه شـــــروعــــــــش کــرد...



 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


حبیب (محمدرضا فروتن) ؛ این سال ها اونقدر آش خوردم، که وقتی به فالوده میرسم ، فوت میکنم!

(پستچی سه بار در نمی زند - حسن فتحی)
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


نیکول کیدمن ؛ اگه یه "روح" دیدی
بهش سلام کن،
و بعد دوباره به درس خوندن ادامه بده.

(دیگران - آلخاندرو آمنابار)

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

وقتی کسی که دوست داری رو از دست میدی

اون واقعا رهات نمیکنه.بلکه میره به قسمت مخصوصی تو قلبت.

-من نمیخوام تو قلبم باشه،میخوام اینجا پیشم باشه.

Frankenweenie -2012- Tim Burton


 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

.:ارمیا:.

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز

. . . که دیدم نمی توانم. گریه ام گرفت و گریختم!

و دیدم چه اشتباه کرده است آن زندیق میهنه ای یا بسطامی که نیامده است تا "خود" را زیر پای چنین جماعتی بیافکند . . .
یا دست کم "خود خواهی"ِ خود را . . .

حتّی طواف چنین حالی را نمی انگیزد!

در طواف به دور خانه، دوش به دوش دیگران به یک سمت می روی و به دور یک چیز می گردی و می گردید؛ یعنی هدفی هست و نظمی.
و تو ذرّه ای از شعاعی هستی به دور مرکزی. پس متّصلی و نه رها شده!

و مهم تر اینکه در آنجا مواجه ای در کار نیست. دوش به دوش دیگرانی، نه رو به رو.
و "بی خودی" را تنها در رفتار تندِ تنه های آدمی می بینی یا از آنچه به زبانشان می آید، می شنوی.

امّا در "سعی" می روی و بر می گردی . . .
به همان سرگردانی که "هاجر" داشت. هدفی در کار نیست و در این رفتن و آمدن آنچه به راستی می آزاردت، مقابله ی مداوم با چشمهاست.

یک حاجی در حال "سعی" یک جفت پای دونده است یا تند رونده و یک جفت چشمِ "بی خود" یا از "خود" جسته یا از "خود" به در رفته!


خسی در میقات/ جلال آل احمد

 
آخرین ویرایش:

M@TI$A

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
- دو تا خبر برات دارم. یه خبر خوب یه خبر بد.
- بگو : خبر اول اینه که فلج شدی و تا آخر ِ عمر باید رو ویلچر بشینی.
- خبر خوبه چیه؟
- این خبر خوبه بود!
- خبر ِ بد اینه که کسیکه قراره ازت مراقبت کنه منم

ماه تلخ (رومن پولانسکی)


 

M@TI$A

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
چیزی ازعشق های ناب می دانی؟
بدون بوسه
و نه هیچ چیز اضافه دیگری
خیلی ناب وخالص
به همین خاطره که خیلی بزرگن
احساسات بیان نشده
هیچ وقت فراموش نمی شن
------------
ازفیلم نوستالژی / تارکوفسکی



 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بارها به فکر مرگ و تجزیهٔ ذرات تنم افتاده بودم،
بطوری که این فکر مرا نمی ترسانید
برعکس آرزوی حقیقی می کردم که نیست و نابود بشوم،
از تنها چیزی که می ترسیدم این بود که ذرات تنم در ذرات تن رجاله ها برود.

این فکر برایم تحمل ناپذیر بود
گاهی دلم می*خواست بعد از مرگ دستهای دراز با انگشتان بلند حساسی داشتم تا همهٔ ذرات تن خودم را به دقت جمع آوری می کردم
و دو دستی نگه می داشتم تا ذرات تن من که مال من هستند در تن رجاله*ها نرود.

"بوف کور_صادق هدایت"
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مـــــــردان مريخــــــي

زنــــــان ونوســـــي



×انتظـــــــار رفتــــــار عاشقــــــانه هميشـــــــگي از مـــــــرد×

×همــــــان قــــــــدر خطاســـــت×

× كــــه توقــــع داشتـــــــه باشيـــــــم ×

× زن هميشـــــــه منطقـــــــــي و بدون در نظـــــــر گرفتن ×

×احســـــاســـــات رفتـــــار كنــــد!×



نويسنــــــده:دكتر جــــان گــــري
مترجـــــــم:نـــدا شادنظــر


__________________
 

nafis...

مدیر بازنشسته
پرسدم وقتی پدرش مرده چه حالی داشته
پرسید: چطور مگه
گفتم: هیچی همینجوری میخوام بدونم
گفت وقتی پدرش داشته از بیماری کبدی میمرده، دستش را گرفته توی دستش. برای همین خیال میکند که دست او(یعنی پسرش که پدر من باشد) از حد معمول
داغتر است و نکند تب دارد. این است که برمیگردد و بهش میگوید تب داری باباجان!!
این ها را گفت، صدایش میلرزید و معلوم بود دارد به سختی خودش را نگه میدارد که نزند زیر گریه.
اما کمی که گذشت یعنی همین که توانست خودش را جمع و جور کند گفت پدرها این طوری بچه هایشان را دوست دارند
:heart:یعنی تا این حد عمیق و خالصانه است عشق شان.
:heart:

"کافه پیانو/فرهاد جعفری"



پ.ن1: این کتاب رو تقریبا دوسال تو کتابخونم داشتم و نخونده بودم و تازه امروز تمومش کردم، پیشنهاد میکنم بخونین حتما:smile:
پ.ن2: یه درخواست کوچیک داشتم از شما دوستای خوبم، چه خوب هست که هر کدوم از ماها فقط یک پست در روز در این تاپیک و تاپیک های مشابه تالار ادبیات قرار بدیم تا دوستان بتونن و حوصله کنند همه ی پستهایی که بچه ها اینجا میذارن رو بخونن . مسلما این طوری اون پست در خاطر ما میمونه و افراد زیادی پست های ما رو میخونن که هدف همه ی ما هم همین هست چون مهم نیست ص این تاپیک فقط جلو بره! قصد ما این هست که اینجا با این نوشته و نکته ها چیزهایی یاد بگیریم. اگر دوست داریم پست های متعددی بزنیم میتونیم برنامه ریزی کنیم و روزهای دیگه پست خودمون رو ارسال کنیم.
البته فقط یه درخواست از طرف بنده حقیر بود و قصد هیچ گونه جسارت ندارم!
:gol:
 

eelhamm

عضو جدید
شیخ می‌نویسد: چون حلاج بردار بود کسی از او پرسید که شیخ عشق چیست؟ و
حلاج پاسخ گفت: امروز بینی و فردا و پس فردا.
همان روز او را بر دار زدند، فردا سوزاندندش و روز سوم خاکسترش را بر باد دادند.

تذکره الاولیا شیخ فریدالدین عطار
 

Similar threads

بالا