مشاعرۀ سنّتی

arc_saba

عضو جدید
درخت شعر من خشک است و در باغم نمي آيي
بيا شايد بيفتد رعشه بر اندام تنهايي
یک چند به کودکی به استاد شدیم/یک چند به استادی خود شاد شدیم
پایان سخن شنو که ما را چه رسید/از خاک در آمدیم و بر خاک شدیم

 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یک چند به کودکی به استاد شدیم/یک چند به استادی خود شاد شدیم
پایان سخن شنو که ما را چه رسید/از خاک در آمدیم و بر خاک شدیم
مرا مهر سيه چشمان ز سر بيرون نخواهد شد
قضای آسمان است اين و ديگرگون نخواهد شد



 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرا مهر سيه چشمان ز سر بيرون نخواهد شد
قضای آسمان است اين و ديگرگون نخواهد شد


دلتنك صدايت شده ام مي داني
با دل بنويسم خط مي خواني
هر شب به خيالت تو بسوزم چون شمع
امشب تو بيا به خواب من مهماني

 

self.f_t_m990

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز

دلتنك صدايت شده ام مي داني
با دل بنويسم خط مي خواني
هر شب به خيالت تو بسوزم چون شمع
امشب تو بيا به خواب من مهماني


یکی درد و یکی درمان پسندد// یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و دردو وصل و هجران// پسندم آنچه را جانان پسندد
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یکی درد و یکی درمان پسندد// یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و دردو وصل و هجران// پسندم آنچه را جانان پسندد
دوست می‌دارم من این نالیدن دلسوز را

تا به هر نوعی که باشد بگذرانم روز را


شب همه شب انتظار صبح رویی می‌رود

کان صباحت نیست این صبح جهان افروز را
 

self.f_t_m990

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
دوست می‌دارم من این نالیدن دلسوز را

تا به هر نوعی که باشد بگذرانم روز را


شب همه شب انتظار صبح رویی می‌رود

کان صباحت نیست این صبح جهان افروز را


احرام چه بندیم چو آن قبله نه اینجاست //در سعی چه کوشیم چو از مروه صفا رفت ؟!
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کدامین چشمه سمی شد ، که آب از آب می ترسد ؟ // و حتی ، ذهن ماهیگیر ، از قلاب می ترسد
در گذرگاه زمان خیمه شب بازی دهر
با همه تلخی و شیرینی خود می گذرد
عشق ها می میرند
رنگ ها رنگ دگر می گیرند و فقط خاطره هاست
گر چه شیرین و چه تلخ دست ناخورده به جا می مانند
 

self.f_t_m990

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
در گذرگاه زمان خیمه شب بازی دهر
با همه تلخی و شیرینی خود می گذرد
عشق ها می میرند
رنگ ها رنگ دگر می گیرند و فقط خاطره هاست
گر چه شیرین و چه تلخ دست ناخورده به جا می مانند

دوش می‌آمد و رخساره برافروخته بود// تا کجا باز دل غمزده‌ای سوخته بود
 

Mahdy.T

عضو جدید
مستی عشق نیست در سر تو
رو که تو مست آب انگوری
روی زرد است و آه دردآلود
عاشقان را دوای رنجوری
 

عطار

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که چون همی‌سپرم
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
وا فریادا از عشق وا فریادا
کارم به یکی طرفه نگار افتادا
گر داد من غمزده دادا دادا
ورنه من و عشق هرچه بادا بادا


گ...
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
کاش مارا رخصت زیرو بمی بود...
چون نی به شرح عشقبازیمان دمی بود...
این نی عجب شیرین زبانی یاد دارد
تقریر اسرار نهانی یاد دارد...
....
س
 

gelayor14

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است
و ز پی دیدن او دادن جان کار من است
 

Mahdy.T

عضو جدید
ته که ناخوانده‌ای علم سماوات
ته که نابرده‌ای ره در خرابات
ته که سود و زیان خود ندانی
بیاران کی رسی هیهات هیهات
بابا طاهر
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ته که ناخوانده‌ای علم سماوات
ته که نابرده‌ای ره در خرابات
ته که سود و زیان خود ندانی
بیاران کی رسی هیهات هیهات
بابا طاهر
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود ولیک به خون جگر شود...!
 

Mahdy.T

عضو جدید
در آرزوی بوسه کنارت مردم
وز حسرت لعل آبدارت مردم
قصه نکنم دراز کوتاه کنم
بازآ بازآ کز انتظارت مردم
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا