رفتی....

mpb

مدیر تالار مهندسی معماری
مدیر تالار
تمام پرانتزها را میبندم …
“رفتنت” توضیح اضافی نمیخواهد !
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
حالا که بي سامان شدم رفتي برو
دل را که بي درمان شدم
رفتي برو
از من گرفتي
جان من جانان من (اي مهربان)
آشفته ي دوران شدم
رفتي برو


بگذار ببينمش اکنون که ميروي ** اي اشک ، از چه راه تماشا گرفته اي ....؟
 

yalda.2008

عضو جدید
کاربر ممتاز
ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﺍﻡ ﺑﺎﺯ
ﺑﺴﺎﻥ ﻧﺠﻮﺍﯼ ﭘﺮ ﺷﻮﺭ ﺑﯿﻘﺮﺍﺭﯼ ﻭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ

ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻢ ...!
ﺷﻤﺎﺗﺘﻢ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺷﯿﺪﺍﯾﯽ
ﺷﺪﻩ ﺍﯼ ﺩﺷﻤﻦ ﮐﺎﻣﯽ ﺍﺣﺴﺎﺱ
ﻧﻤﯽ ﺑﯿﻨﯽ ﺩﺳﺘﻬﺎﯼ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺍﻡ ﺭﺍ ... ؟!!!

ﺁﺭﺍﻡ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻃﻮﻓﺎﻥ ﻣﻌﺼﻮﻣﻢ
ﻣﻮﺟﯽ ﺍﻡ ﺗﺸﻨﻪ ﯼ ﺑﻨﺪﮔﯽ ﺗﻮ
ﺑﻪ ﺁﻏﻮﺵ ﺩﺭﯾﺎﯾﯽ ﺍﺕ ﺑﮕﯿﺮ
ﺍﯾﻦ ﺩﻝ ﺯﺧﻢ ﭘﺬﯾﺮﺭﺍ
ﮐﻪ ﻋﻤﺮﯾﺴﺖ ﮔﯿﺞ ﺗﻼ‌ﻗﯽ ﺗﯿﻎ ﻭ ﻣﺮﻫﻢ ﺍﺳﺖ

ﻧﻤﯽ ﺗﺮﺳﻢ ﺍﺯ ﺷﮑﺴﺖ
ﻣﻦ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﻭ ﺣﺮﯾﻔﯽ
ﮐﻪ ﺟﺴﺎﺭﺕ ﺗﯿﻎ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ

ﺍﯼ ﺍﻧﮕﺎﺭﻩ ﯼ ﺑﯽ ﺣﺪ ﻧﺎﺯ ﻭ ﻧﯿﺎﺯ !
ﻣﻦ
ﺍﺯ ﺷﮑﺴﺖ ﻧﻤﯽ ﺗﺮﺳﻢ
ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﺣﺘﻢ ﭘﯿﺮﻭﺯﻡ
ﺩﺭ ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺣﺮﯾﻒ ﻧﯿﺴﺖ
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
رفتی که با بهار باز آیی . . .

رفتی که با بهار باز آیی . . .

دلگرم کدامین امیدم. . .

که در انتظار باز گشت تــــوام؟



رفتی که با بهار باز آیی . . .

ولی افســوس !

خـــــزان آمد و . . .

رفـــت و . . .

تو نیــــامدی ...!

 

مهندس2010

عضو جدید
نگو یه وقت که دستات قلبم رو بردن از یاد؟؟

کجا رفتی عزیزم؟؟دلت منو نمی خواد؟؟

تنهای تنها موندم...نمونده دیگه حرفی...

رفیق غصه هامن...آدمکای برفی...

آدمکای برفی آروم تر بخندین...

ستاره های روشن، چشماتونو ببندین...

یواش یواش ببارین...ای قطره های بارون...

آسمونم خوابیده...با یه قلب مهربون...


 

آیورودا

عضو جدید
کاربر ممتاز
زمـآن هیـج دردی را دوآ نکــرد..
این مَن بودَم
که به مــرور زمـآن عـآدت کردم..
و بـآ این هـَمه،
چهـ اجبـآر سخـتی اســت،خــَنده...
و بـآور کنیــد که مـَن خوشحـالــَم. . .!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مــی خــواهــم کمــی بــروم

آن ســوی دنیــا!

آنجــا کــه آسمــان،

پنجــره بیشتــر دارد

و خــدا هــم،

دیــدی بهتــر...
 

پروانه شیرازی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
لیاقت...

لیـــاقــت مــی خواهــد

بـــودن در شعــر هـــای دختــریــــ که

بـــــا تمام عشقــش نبـــودنـــت را اشکــــ مــی ریـــزد

تعجـــب نکــــن !!

در بی لیـــــاقتی تـــو شکـــی نیـــست

اینجـــا دلیـــل بــودنـــت میـــان بغــــض هــــایـــم

خــریتـــــ خـــودم اســـت نـــه لیـــاقــــت تــــو …!



 

پروانه شیرازی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
برووو......

اِلتِمــــــــاس مــــــالِ دیـــــــروز بــــود

مـــــــالِ وَقتـــــــی بـــود ڪــــﮧ ســـــــاده بودم

اِمــــــــروز میــــــخــــوای بـــِــری ؟؟؟

هیــــــــــــــس !!!

فَقَطــ ” خــُـــداحــــــــــافِظـــ …
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خنده ام میگیرد
وقتی پس از مدت ها بی خبری
بی آنکه سراغی از این دل آواره بگیری میگویی:

دلم برایت تنگ است

یا مرا به بازی گرفته ای
یا معنی واژه هایت را خوب نمیدانی
دلتنگی ارزانی خودت
من دگر دلم را به خاک سپرده ام!
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
کاغذی مچاله می شود،

شعری می میرد

و شاعری

بر تابوت شعرهایش می نویسد:

می روی از بر من

نیمه دیگــــر من
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دیگر چه فرقی دارد
سبز باشم
یا زرد
مگر اهمیتی هم دارد
مگر کسی برایش مهم هست
نه
انکه میگفت برایش مهم هستم
زردیم را تا دید
ترکم کرد
حتی نفهمید
زردیم بخاطر اوست
اما سبزیم را هر لحظه میخواست
انگاه فهمیدم
دوستت دارم
چه واژه بی رحمیست
مرا نابود کرد
و دیگری را بود
مرا زمین زد
و دیگری را بلند
حال نمیدانم
زردیم را چگونه سبز کنم
تا حداقل کسی بیاید
که وقتی میگویید دوستت دارم
این واژه را بفهمدد
نه اینکه خوب بلد باشد بگویدش
ان هم بی دلیل
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
تلخی صدایم را
که میشنوند
میگویند
چه مرگت شده
لبخند میزنم
و میگویم
تنها مرگم این هست
که بازی خوردم
انگاه لبخند میزنند
و میگویند رسم روزگار همین هست
تنها بی حرف نگاهشان میکنم
رسم دنیا این هست
کسی بیاید و بگوید دوستت دارم
وقتی باورش کردی
رهایت کند
و به سراغ دیگری برود
اگر رسم دنیا این هست
خدایا بگیر
این ورق زندگیم را
دیگر نمیخواهم
میان همچین ادمهایی باشم
که بازی با احساس را رسم میداند
و خودشان نیز با احساس کس دیگر بازی میکنند
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یه روز برفی
جایی که همه چیز دوراز سیاهی, به سفیدی و پاکی میزنه
لحظه ای قبل, من وتو مشغول تماشاش.
تو رفتی
من موندم
و ردپایی که داره زیر این برف سنگین محو میشه...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حال من همیشه اینگونه است
خوش به حالت که گذشتی
و این خاصیت عشق است
نمیتوانی بگذری
نمیتوانی فراموش کنی
امروز روز خوبیست برای تو بی من
و من هنوز درگیر خاصیت عشقم
فرق من وتو این است
شعر از سیدعلی ضیا
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بهانه هایت

برای رفتن چه بچگانه بود

چه بی قرار بودی زودتر بروی..........​

.
.
ازدلی که روزی.......

"بی اجازه"وارد آن شدی!!
 

kamran333

عضو جدید
refte ke rafte
be qol shaer
سر زلف تو نباشد سر زلف دگری
که برای دل ما قحط پریشانی نیست
:D
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بی تو ، مهتاب شبی باز از آن كوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه كه بودم

در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید
یادم آید كه شبی با هم از آن كوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم آید : تو بمن گفتی :
ازین عشق حذر كن !
لحظه ای چند بر این آب نظر كن
آب ، آئینه عشق گذران است
تو كه امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا ، كه دلت با دگران است
تا فراموش كنی ، چندی ازین شهر سفر كن !
با تو گفتم :
حذر از عشق ؟
ندانم
سفر از پیش تو ؟
هرگز نتوانم
روز اول كه دل من به تمنای تو پر زد
چون كبوتر لب بام تو نشستم
تو بمن سنگ زدی ، من نه رمیدم ، نه گسستم
باز گفتم كه : تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم ، همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم ، نتوانم … !
اشكی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت !
اشك در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید
یادم آید كه دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه كشیدم
نگسستم ، نرمیدم
رفت در ظلمت غم ، آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نه كنی دیگر از آن كوچه گذر هم !
بی تو ، اما به چه حالی من از آن كوچه گذشتم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نمیدانم چرا رفتی

نمیدانم چرا !!! شاید خطا کردم

***

و تو ... بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی


نمیدانم کجا؟! تا کی؟! برای چه؟!


ولی رفتی ...

***

بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید


و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد


و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه برمی داشت ،


تمام بالهایش غرق در اندوه غربت شد

***

و بعد از رفتن تو آسمان چشمهایم خیس باران بود


و بعد از رفتن تو تمام هستی ام از دست خواهد رفت


و من بی تو هزاران بار در لحظه خواهم مرد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از نبودنت..

دلگیر نیستم...

از اینکه..

روزگاری بودی..!!

دلگیرم..!
 

محدثه یوسفی

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز

چرا وقتی که آدم تنها میشه
غم و غصه اش قد یک دنیا میشه
میره یک گوشه پنهون میشینه
اونجا رو مثل یه زندون میبینه
غم تنهایی اسیرت میکنه
تا بخوای بجنبی پیرت میکنه
وقتی که تنها میشم اشک تو چشام پر میزنه
غم میاد یواش یواش خونه ی دل در میزنه
یاد اون شب ها می افتم زیر مهتاب بهار
توی جنگل لب چشمه می نشستیم من و یار
غم تنهایی اسیرت میکنه
تا بخوای بجنبی پیرت می کنه
میگن این دنیا دیگه مثل قدیما نمی شه
دل این آدما زشته دیگه زیبا نمی شه
اون بالا باد داره زاغِ ابرا رو چوب میزنه
اشک این ابرا زیاده ولی دریا نمیشه
غم تنهایی اسیرت میکنه
تا بخوای بجنبی پیرت می کنه
فریدن فروغی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بـَـرایـتــــــ مـــﮯ نِـویسَمــــ

دوستــتـــــ בارَمـــــ !

نگــُـوکــِــﮧ تِکــراریستــــــــ

شــایــــد روزی رِسـَـــد کـِـﮧ هرگــــز تِکــــرار نـشــــوב...!!
 
بالا