دل نوشته های دلتنگی
- شروع کننده موضوع aynaz
- تاریخ شروع
احسان اسدی
عضو جدید
خداوند انسان را قوی ترین موجود آفرید
وقدرت انتخاب داد
در زندگی هم رنج و درد هست وهم زیبایی
نمی دانم چرا بعضی ها فقط به نقطه سیاه و سرد زندگی نگاه می کنند
نمیدانم
اما این را می دانم خدا زیباست وزیبایی را دوست دارد
[h=2][/h]
" آه " دل شکستم ...
از سکوتــم بتــرس ...!
وقتــی که ساکت می شوم
لابـد همــه ی درد دل هایــم را بــرده ام پیش خدا ...
بیشتر که گوش دهــی
از همــه ی سکوتــم ... از همــه ی بودنــم …
یک "آه" می شنـــویو باید بترســـی
از "آه" دل شکسته ای که
فریادرســی جز خدا ندارد ...
از سکوتــم بتــرس ...!
وقتــی که ساکت می شوم
لابـد همــه ی درد دل هایــم را بــرده ام پیش خدا ...
بیشتر که گوش دهــی
از همــه ی سکوتــم ... از همــه ی بودنــم …
یک "آه" می شنـــویو باید بترســـی
از "آه" دل شکسته ای که
فریادرســی جز خدا ندارد ...
"درد را از هر طرف که بخوانی درد است
دلخوش نکن به وارونه خواندنش"
پیام دهکردی
دلخوش نکن به وارونه خواندنش"
پیام دهکردی
ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴت اﮔﺮ اﻧﺴﺎن ﺑﺮای ﮐﺴﯽ ﮐﻪ دوﺳﺘﺶ دارد ﻏﺮورش را از دﺳت ﺑﺪﻫﺪ؛
اﻣﺎ ﻓﺎﺟﻌﻪ اﺳت اﮔﺮ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺣﻔﻆ ﻏﺮور ﮐﺴﯽ را ﮐﻪ دوﺳت دارد از دﺳت ﺑﺪﻫﺪ!
ویلیام شکسپیر
اﻣﺎ ﻓﺎﺟﻌﻪ اﺳت اﮔﺮ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺣﻔﻆ ﻏﺮور ﮐﺴﯽ را ﮐﻪ دوﺳت دارد از دﺳت ﺑﺪﻫﺪ!
ویلیام شکسپیر
کـاش مـیشـد مـی آمـدی…مـرا در آغـوشـت جـایـم مـیـدادی..
فـرصـت گـلـه را ازم مـیگـرفـتـی مـثـل زمـانـهـایی کـه
از نـدیـدنـت شـاکـی بـودم
بـلـند مـیـگـفـتـی: هــــــیــــس هـمـه ی بـی مـن
بـودنـات تـمـوم شـد.. سـرم تـو آغـوشـت بـاشـه و بـگـی:
دیـگـه ایـنـجـام … مـیـخـواهـم امـشـب تـا صـبـح دیـوانـه ات کـنـم…
خــــاص تـریـن مــــــن..!
از مــــن نــپــرس چــقــد دوســـتـت دارم
نگار پاستور
متخصص میکروبیولوژی
من خسته ترین واژه ی ملموس غروبم
کاش در این فرصت تنگ
یک نفر درد مرا
می فهمید
کاش در این فرصت تنگ
یک نفر درد مرا
می فهمید
[h=2]
[/h] می‌آیی
می‌روی
بی آنکه دیده باشی‌ام که رفت و آمدت را دیده‌ام ...
می‌گویی
می‌گریی
بی آنکه در گریه، اشک مرا هم دیده باشی ...
می‌خندی
بی آنکه لبخند مرا ترجمه کرده باشی ...
من
خنده
خنده
گریه میکنم !
من
گریه
گریه
آب می‌شوم ...
من
بی آنکه آمده باشم، می‌مانم
بی‌آنکه رفته باشم، می‌فهمم ...
که رفتن
ناگزیر محالی است که ترجمه‌اش در ماندن من است ...
و من
مانده‌ام که نرفته باشم ...!
همین ...
.
[/h] می‌آیی
می‌روی
بی آنکه دیده باشی‌ام که رفت و آمدت را دیده‌ام ...
می‌گویی
می‌گریی
بی آنکه در گریه، اشک مرا هم دیده باشی ...
می‌خندی
بی آنکه لبخند مرا ترجمه کرده باشی ...
من
خنده
خنده
گریه میکنم !
من
گریه
گریه
آب می‌شوم ...
من
بی آنکه آمده باشم، می‌مانم
بی‌آنکه رفته باشم، می‌فهمم ...
که رفتن
ناگزیر محالی است که ترجمه‌اش در ماندن من است ...
و من
مانده‌ام که نرفته باشم ...!
همین ...
.
"ای اشک دوباره در دلم درد شدی
تا دیده ی من رسیدی و سرد شدی
از کودکی ام هرآن زمان خواستمت
گفتند دگر گریه نکن... مرد شدی!"
قیصر امین پور
تا دیده ی من رسیدی و سرد شدی
از کودکی ام هرآن زمان خواستمت
گفتند دگر گریه نکن... مرد شدی!"
قیصر امین پور
Similar threads
| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
|---|---|---|---|---|
|
نقد ادبی اشعار و دل نوشته های دوستان | ادبیات | 190 | |
|
معماری با مصالحی از جنس دل | ادبیات | 18272 | |
|
دل نامه یا نامه دل | ادبیات | 9509 | |
|
گریه کن ای دل.......... | ادبیات | 427 | |
|
دل نوشته‌هاي عرفاني | ادبیات | 430 |