معماری با مصالحی از جنس دل

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

حــــــرف تــــــو که میشــــــود ...


مــــــن ...



چقــــــدر ناشیانه ....


ادعــــــای بی تفاوتــــــی میکــــــنم!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از ساعـــ ـــت متنـــــفرم…

ازاین اخـــ ـــتراع عجــــیب بشــر،

که جای خالــــی حضــــ ــــورتو را

به رخ دلتنــــگی هــای مــــ ــــن

میکشــــ ــــد…
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
میـבآنے ،

گـآهے سـَنگــבل تـَریـن آבم دُنیـآ هـَم که بـآشے ،

یـک آن، یـآב کـَســــــــــــــــے روے قـفـَسهـ سیـنهـ ات

ســَنگــینے میکــُنــَב

آنوقــت به طــورکـآملا غریزے،

نـَفــَس عمیـقے میکــِشے تـآ ســَنگ کـــوب نـَکـُنے ..


 

ایلین1366

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر همه ي پنجره هاي دنيا -حتي در دورترين و ناشناخته ترين نقطه ي اين كره ي خاكي- مال من باشند، از قاب رنگين و تازه يا رنگ و رو رفته و فرسوده ي آنها فقط تو را نگاه مي كنم و جز تو هيچ چيز و هيچ كس را به چشمهايم راه نمي دهم.
 
آخرین ویرایش:

ایلین1366

عضو جدید
کاربر ممتاز
بی تو منو پنجرهای بسته
بی تو منو زمزمه های خسته
بی تو منو شب ناله های بارون
بی تو منو دل به خون نشسته
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

در حوالــی خـــــودم که راه مــی روم

مـــــی رســم بـه تــــ ـــــو ...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یک حبه قند در فنجان قهوه ی تلخ شیرین نمیشود

دو حبه قند در فنجان قهوه ی تلخ شیرین نمیشود
چهار...
اصلا تو بگو یه دنیا قند
نه اگر تو نباشی فال این زندگی شیرین نمیشود...



 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به همين سادگي رفتي، بي خداحافظ عزيزم
سهم تو شد روز تازه، سهم من اشک که بريزم
به همين سادگي کم شد، عمر گل بوته تو دستم
گله از تو نيست ميدونم، خودم اينو از تو خواستم
به جون ستاره هامون، تو عزيزتر از چشامي
هر جا هستي خوب و خوش باش، تا ابد بغض صدامي
تو رو محض لحظه هامون، نشه باورت يه وقتي
که دوست ندارم اينو به خدا گفتم به سختي
من اگه دوست نداشتم، پاي غم هات نمي موندم
واست اين همه ترانه، از ته دل نمي خوندم
اگه گفتم برو خوبم واسه اين بود که مي ديدم
داري آب مي شي ، مي ميري اينو از همه شنيدم
دارم از دوريت مي ميرم ؛ تا کنار من نسوزي
از دلم نمي ري عمرم نفسامي که هنوزي
تو رو محض خيره هامون که نفس نفس خدا شد
از همون لحظه که رفتي روحم از تنم جدا شد
تو که تنها نمي موني من تنها رو دعا کن
خاطراتمو نگه دار اما دستامو رها کن
دست تو اول عشق بسپرش به آخرين مرد
مردي که پشت يک ديوار واسه چشمات گريه مي کرد

رضا صادقي
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
· به اثری چنین بزرگ
سفر را
در سفرهٔ نان نیز هم بدان دشواری به پیش می‌‌باید برد
که در قلمرو نام...
اثری که شرم و حق
...حسابش جداست،
و عشق
سؤ تفاهمی است
که با (متأسفم) گفتنی فراموش می‌‌شود

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


تو نیستی که ببینی

تو نیستی که ببینی ،
چگونه عطر تو در عمق لحظه ها جاریست .

چگونه عکس تو در برق شیشه ها پیداست .
چگونه جای تو در جان زندگی سبز است
هنوز پنجره باز است .
تو از بلندی ایوان به باغ می نگری .

درخت ها و چمن ها و شمع دانی ها ،
به آن ترنم شیرین ،
به آن تبسم مهر ،
به آن نگاه پر از آفتاب می نگرند .

تمام گنجشکان ،
که در نبودن تو ،
مرا به باد ملامت گرفته اند ؛
تو را به نام صدا می کنند !

هنوز نقش تو را از فراز گنبد کاج ،
کنار باغچه ،
زیر درخت ها ،
لب حوض ،
درون آینه پاک آب می نگرند !

تو نیستی که ببینی چگونه پیچیده ست ،
طنین شعر نگاه تو در ترانه من .

تو نیستی که ببینی چگونه می گردد ،
نسیم روح تو در باغ بی جوانه ی من .

چه نیمه شب ها کز پاره های ابر سپید ،
به روی لوح سپهر ،
تو را چنان که دلم خواسته است ، ساخته ام .

چه نیمه شب ها ، وقتی که ابر بازیگر ،
هزار چهره به هر لحظه می کند تصویر ،
به چشم هم زدنی ،
میان آن همه صورت تو را شناخته ام .

به خواب می ماند ،
تنها به خواب می ماند ،
چراغ ، آینه ، دیوار ، بی تو غمگینند .

تو نیستی که ببینی چگونه با دیوار ،
به مهربانی یک دوست از تو می گویم .

تو نیستی که ببینی چگونه از دیوار ،
جواب می شنوم .

تو نیستی که ببینی چگونه دور از تو ،
به روی هر چه در ین خانه است ،
غبار سربی اندوه بال گسترده ست .

تو نیستی که ببینی دل رمیده ی من ،
بجز تو یاد همه چیز را رها کرده ست !

غروب های غریب ،
در این رواق نیاز ،

پرنده ساکت و غمگین ،
ستاره بیمار است .

دو چشم خسته من ،
در این امید عبث ،

دو شمع سوخته جان همیشه بیدار است ...
تو نیستی که ببینی !






 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سوت* می*کشد

در هوا

کابل* تلفنی*

که* می*توانست*

زیباترین* عبارات* جهان* را

از عاشقی* به* عاشقی* برساند . . .

__________________
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بــــى تفــــــــاوت نـــــیستـم . . .


فقــــــط . . .


دیگر كسـى برایـــــم


متـــــــفـاوت نـــــیست.....!!!



 

abyss ocean

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تمام زندگی ام را
از حصار آغوشت جمع می کنم و
خودم را به کوچه علی چپ تنهایی می زنم..
معشوق که تو باشی
ارزش خداحافظی هم نداری..،
چه برسد به طعم بوسه هایی
که فقط خستگی هایش را مزه می کردم..

می روم تا خودم را
از آب و گل دروغ هایت در بیاورم..
بی آنکه نگران این باشم
که بی کسی با روزهایم چه خواهد کرد..

بی کسی تنها کسی را می ترساند
که راه و چاه تنهایی را بلد نباشد.. نه منی که
همیشه در ازدحام قهرمان های ورشکسته خیالت
ول میشدم به امان تنهایی..

برای تو که یک عمر قبیله ای عاشق شدی
نمی ارزد از عشق
چیزی جز لت و پارگی بند بند روحت را بفهمی..
و
برای من... می دانی
من از حال و هوای آغوش تو خوب درک کرده ام
که دست آموز تنهایی بودن
شرف دارد به شکستن غرور آغوشم
میان بوسه های شاخداری
که هر شب به خورد زهر خنده هایم می دادی..

تمام زندگی ام را جمع کرده ام..
باید از حدقه آغوشت، بیرون بزنم.
 

abyss ocean

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
مــرבها سکـوت مے کننـב نمـے تواننـבـ وقتـے ناراحت هستـنـב گريـهـ کننـב و بهـانـهـ بگيـرنـב آنهـا نمـے تواننـב بهـ تـو بگوينـב "مـن رو بغـل کـن تا آروم بشـم" نمـے تواننـב بگـوينــב دلشـان مـے خواهـב בر آغـوش تـو گريــهـ کننـב نمـے تواننـב صدايشان را مـثل בختر بچـه ها کننـב و جـيغ بزننـב و بگوينـב "عـاشقتــــــــــم" آنها همـهـ ے اينها را قـورت مـے دهنـב کـهـ بگويـنـב يک "مــــرב" هستنــב!!! يک آבم محکـم کـهـ مـي توانــב تکيـهـ گاهـت باشـב امـا تو بهـ قـوي بوבنـش نگـاه نکن تـوے قلبش يـک "بچـهـ" زندگـے ميکنـ
 

Elham*92

کاربر بیش فعال
من عاشقی نمیدانم،اما گمان میبرم که میدانم!

***
با من عاشقی میکنی


گمان میبرم خواستنت اوج عاشقی من است،اینگونه عاشقی میکنم!


عشقم را با زیبایی کلام و معجزه مکان تقدیمت میکنم


آیا من واقعا عاشقی میکنم؟


من به ظن خویش عاشقی میکنم و تو در کمال متانت و عاشقی پاسخ میدهی

اینگونه به من عاشقی می آموزی

اینگونه با من عاشقی میکنی.

این عشق زمینی من کجا و عشق آسمانی تو کجا........

من در پوسته خود ترک میخورم.ای کاش اینبار میوه بهتری باشم....

عاشقی با خدا
 

Elham*92

کاربر بیش فعال
گاهی خود را گم میکنم و می اندیشم در این دنیا چگونه مردم گمان می برند پیدایند.....

نگاهم بین مردم گم میشود

خیالم بین مشغله هایم

و لحظه ام بین ایامم

من با هزاران برنامه ، به آسانی در این دنیا گم میشوم
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
[SUP]با تو زیر بارانم...[/SUP]​
[SUP]چتر برای چه!؟[/SUP]​
[SUP]خیال که خیس نمی شود!![/SUP]​
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
حــــ ـــالــ ـم خــــ ـــوبـــــــــ ـ ـ اسـتـــــــ ـ ـ

امــــ ــــا...

دلــ ـم تـنگـــــ ـ آن روزهـ ـايـي شـده كـ ـهـ

مـيتـ ـوانـ ـستـم از تهـ دلــ ـ ـ بـ ـخنـ ـدم!​

 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
مَرد ها ، اِسمِشان به سَنگدِلــے مَعــروف اَست ..
زَن هــا ، به آهَن پَرَستــے ..
مَــرد ها وَ زَن هــا ، هَـر دو اِنــکار مــے کُنَند ..!!
هَــر دو تَنــها مــے گُــذآرَند وَ اَز تَنهــایـے مــے نالَــند .....
جُمــله دوســتَت دآرَم شُــده اَســت جُمــله ے فَــرار ، بِشنَویـم ، فَرار مــے کُنیم ..!
اَمّــاهَــر دو گِــریه مــے کُــنَند ، دُختَر هــا بُلَند ، پِسَر ها بــے صِدا ..!
هَــر دو به دُنبالِ کَســے که تا اَبَد تَنهایِشــان نَگُــذارَد ..
مَــرد ها تا مانکَن بِبینَند تَنهــا مــے گُذارَند!
زَن هــا تا شآهزاده اے سَــوار بــے اِم و !
" مــا فَقَط دَر اِســتاتوس هایِمــان آدَم هــاے خُوبــے هَســتیم ...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=2]
[/h]
درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند
معنی کور شدن را گره ها می فهمندسخت بالا بروی ، ساده بیایی پایینقصه تلخ مرا سُرسُره ها می فهمندیک نگاهت به من آموخت که در حرف زدنچشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمندآنچه از رفتنت آمد به سرم را فردامردم از خواندن این تذکره ها می فهمندنه نفهمید کسی منزلت شمس مرا
قرن ها بعد در آن کنگره ها می فهمند




 
بالا