گفتگوهای تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

smart student

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تازه می فهمم بازی های کودکی حکمتی داشت

زووووووووووووووو...

تمرین روزهای نفس گیر زندگی بود
حسین پناهی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی دو عاشق از هم جدا میشن … دیگه نمیتونن مثل قبل دوست باشن … چون به قلب همدیگه زخم زدن
نمیتونن دشمن همدیگه باشن … چون زمانی عاشق بودن … تنها میتونن آشناترین غریبه برای همدیگه باشن…


 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
ارام در پس کوچه ها گردش میکنم
بی حرف
تنها
تماشا میکنم
و بی صدا میشوم
دیگر خیلی وقت هست
حرف نمیزنم
و تماشا میکنم
گه گاه اضافه
احساسم
از چشمانم
چکه میکند
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم
بی تو بودن را برای با تو بودن دوست دارم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چه شبهایی با رویای تو خوابیدم
نفهمیدی
چه شبهایی که اسم تو رو لبهام بود
نمیشنیدی
چه شبهایی که اشکامو به تنهایی نشون دادم
از عمق فاصله آروم واسه تو دست تکون دادم
چه شبهایی با شب گردی
شبو تا صبح می بردم
نبودی ماه جون می داد
نبودی بی تو میمردم
چه شبهایی دعا کردم یه کم
این فاصله کم شه

یه بار دیگه نگاه من تو رویاهات مجسم شه
توی این خونه یخ می بست تن سرد سکوت من
چه قدر جای تو خالی بود
چه شبهای بدی بودن
گذشتن عمرو بردن
حالا من موندم و حسرت
چه قدر بی رحمه این دنیا
به این تقدیر بد لعنت...............
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو میترسی از احساست...
و من رقصانه سرگردان در احساسم.....
تو میدانی و من....

تا کی نمیدانم؟؟؟!!!
نمیدانم....
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
میدانی
چقدر لذت بخش هست
انجا که تو هر لحظه کنارم هستی
شانه به شانه ام
قدم میزنی
و من
دیگر تنهایی
برایم
بی مفهوم میشود
 

eelhamm

عضو جدید
تمام اصل‌های حقوق بشر را خواندم
و جای یک اصل را خالی یافتم
و اصل دیگری را به آن افزودم
عزیز من
اصل سی و یکم :

هرانسانی حق دارد هر کسی را که میخواهد دوست داشته باشد.

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو دور می شوی
من در همین دور می مانم !
پشیمان که شدی
برنگرد !
لاشه ی یک دل که دیدن ندارد !
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این شب ها

چشم های من خسته است

گاهی اشک

گاهی انتظار

این سهم چشم های من است
...
 

tahereh68

عضو جدید
منـــــــــو کــــه میــــــــــــــذارین تـــو قبــــــر،بزنیــــــــــــن رو شونـــــم وُ بگیـــن:

هـــــــــــــی رفیـــــــــــق،

سخــــــــت گُــــــــــذشت،ولـــــــــــــــــی

دیـــــــــدی گـــــــــذشـــــــت…!!؟

 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
روزگار بالاخره میگذرد
چه سخت چه
ساده
تنها میگذرد همین
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نیستی ...
مدتهاست که میان هیچ کدام
از این اتفاق های همیشگی نیستی !
و من در نبودنت
عادت کرده ام
که "یازدهِ" تمام ساعت های دنیا را
یک به یک هورت بکشم
و تو را میان تمام حادثه های بی ربط به تو
جست و جو کنم ...!
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
مشت می کوبم بر در
پنجه می سایم بر پنجره ها
من دچار خفقانم خفقان
من به تنگ آمده ام از همه چیز
بگذارید هواری بزنم
ای
با شما هستم
این درها را باز کنید
من به دنبال فضایی می گردم
لب بامی
سر کوهی
دل صحرایی
که در آنجا نفسی تازه کنم
آه
می خواهم فریاد بلندی بکشم
که صدایم به شما هم برسد
من به فریاد همانند کسی
که نیازی به تنفس داد
مشت می کوبد بر در
پنجه می ساید بر پنجره ها
محتاجم
من هم آوازم را سر خواهم داد

چاره درد مرا باید این داد کند
از شما خفته ی چند
چه کسی می آید با من فریاد کند ...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
در سکوت مینویسم
در تنهایی مینویسم
و تنها
تماشا میکنم
به لحظات زندگیم
و ارام و بی صدا
گاهی
میبارم
گاهی
لبخند میزنم
و گاهی
هم کم میاورم
در لحظاتی که
کم میاورم
فقط
به اسمان مینگرم
شاید خودش کمی
ارامم کند
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلتنگ که باشی هیچ کس جز دلدار به دادت نمی رسه ،
نفس من دلداده ی دلتنگیاتم . . .

 

mahsa jo0on

عضو جدید
کاربر ممتاز
باران امسال را من به عهده گرفته امآنقدر بغض در گلویم تلنبار شده و اشک درون چشمانم در کمین نشسته که فکر کنم
پر باران ترین پاییز روزگار را من رقم بزنم . . . !

 

mahsa jo0on

عضو جدید
کاربر ممتاز
بعضـــــــــــــی روزهـــــــا هستـــ
کهـ خیلـــــی بیشتــر از یکـــ روز پیـــــــر میشمـ !!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای كاش

مي توانستم باران باشم تا تمام غمهای دلت را بشويم

ای كاش مي توانستم ابر باشم تا سايه باني از محبت برويت مي گسترانيدم

ای كاش مي توانستم اشك باشم تا هر گاه كه آسمان چشمت

ابری مي شد باريدن مي گرفت

ای كاش مي توانستم خنده باشم تا روی لبانت بنشينم

و غنچه بسته لبانت را بگشايم

ای كاش مي توانستم يك پرنده باشم و پر مي گشودم و تا دور دست ها

در كنار تو پرواز مي كردم

و ای كاش سايه بودم تا نزديك ترين كس به تو مي شدم

آری

ای كاش سايه بودم تا هميشه و همه جا همراه تو باشم
 

eelhamm

عضو جدید
بنویس
بنویس و هراس مدار
از آنکه غلط می‌افتد

بنویس و
پاک کن
همچون خدا که هزاران سال است
می‌نویسد و پاک می‌کند
و ما هنوز مانده‌ایم
در انتظار پاک‌شدن
و بر خود می‌لرزیم.


"شمس لنگرودی"
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ســ ـــاده بگــ ـــم :


دلم تنگِــــــ کســــ ــــی هستم ...


که دیگـــ ـــر نیست.
 

abyss ocean

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
از آدم ها صدای پاهای شان را به یاد دارم
از پاهای شان یک پاشنه.. چهار اینچ فرو رفته در خرخره تنهایی ام..


چقدر ما به ازای زندگی ام پر بود از آدم هایی که
قصد ماندن نداشتند.. چقدر از آدم ها لگد طلبکار بودم و
چقدر به رو نمی آوردم رد پاهایی را که روی احساسم به جا مانده بود..

مانده ام زیر پای آدم هایی که
روی اعصابم صف کشیده اند.. آنقدر
در تنهایی ام رفت و آمد کرده اند که..
می دانی.. اصلا انگار
در تنهایی ام از پیش، وقت گذاشته اند..
آدم هایی لنگه به لنگه که
به تن رویاهایم زار می زنند..
حرف حساب شان در سرم فرو نمی رود
حرف پاشنه های شان در تنم چرا.. انگار
با لگد بیدار می کنند جنونی را که
به خوابی سیصد ساله در من فرو رفته است
 

abyss ocean

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
این روزها

بیشتر از هر زمانے

دوست دارم خودم باشم !!

دیگر نه حرص بدست آوردن را دارم

و نه هراس از دست دادن را .....

هرکس مرا میخواهد بخاطر خودم بخواهد

دلم هواے خودم را کرده است ...

همین...
 

abyss ocean

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
هر انسانی یک بار برای رسیدن به یک نفر دیر می کند. و پس از آن، برای رسیدن به کَسان دیگر، عجله ای نمی کند
 

abyss ocean

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دلم بچگي مي خواهد،جلوي كدام مغازه بايد پا بكوبم تا برايم آرامش بخرند.....
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا